هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ پنجشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۸

هوکیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۶ سه شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۴۴ چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۹
از جزاير بالاك
گروه:
کاربران عضو
پیام: 173
آفلاین
جلسه سوم " دفاع در برابر جادوی سیاه "

هوکی با عصبانیت وارد کلاس میشه و چوبدستیشو درمیاره ...

تمام دانش اموزان با توجه به سابقه کشتار هوکی در جلسه قبلی به زیر نیمکتاشون پناه میبرن ...

سکوت ..
سکوت ..
و همچنان سکوت ..

بلاخره یکی از دانش اموزا جرات میکنه و گوشه سرشو میاره بالا ..
_اواداکدارواا ... هوهاهاهاهاهاها ... بلاخره یکیتون رو کشتم .. حالا بیاید بالا دیگه خطر رفع شد ...

در حالی که دانش اموزان با خیال راحت به جسد مچاله شده دانش اموز با دل جرات نگاه میکنند به حالت طبیعی برمیگردند ... هر چند بعضی ها ترجیح lمیدند همچنان در همون زیر بمونند

هوکی : هوکیه و هوکیا .. سریع بیان کنار من .. کمک کنند بهم نمره بدم به تکالیف ...

چند دقیقه بعد ..

امتیازات :

کرنلیوس اگریپا : 28 امتیاز
گابریل دلاکور : 26 امیتاز
زاخاریاس اسمیت : 25 امتیاز
جیمز سیریوس پاتر 20: امتیاز
گرابلی پلنگ : 25 امتیاز
کینگزلی شکلبوت : 25 امتیاز
مری فریز باود : 27 امتیاز
ارنولد : 25 امتیاز
ریموس لوپین : 25 امتیاز
سیموس فیناگان : 26 امتیاز

هوکی : چیزه .. خوب ملت برای خودتون دست بزنید تا ما سریعتر درس رو شروع کنیم ...

دست دست جیغ هورا هوار ...

هوکی نگاهی به ساعت میندازه و متوجه میشه که بازم ده دقیقه بیشتر وقت نداره و باید سریع شروع کنه به درس دادن .

هوکی:خب .. موضوع این جلسه نفرین فوق خفن بلاکیوس هست .. این نفرین رو هر کسی نمیتونه اجرا کنه .. هماهنند مار زبانی موهبت مرلینی ای هست که هراز گاهی در یک نفر ظهور میکنه .. طبق اخرین تحقیقاتی که دانش مندان هاگوارتز و دورمشترانگ انجام دادن یک سری ویژگی های مشابه بین کسایی که این موهبت درشون ظهور کرده پیدا کردند .. که در موارد زیر خلاصه میشه :

1.هیچ منطقی در وجود این موجودات وجود ندارد ..
2.ضریب هوشیشون منفیه ..
3.سالی یه بار در جامعه جادوگری خودشون رو نشون میدند ..

خب افرادی با ویژگی های بالا بسیار خطرناک هستند و تنها راه مقابله با آنها یک چیزه ... دستمال های همه کاره اسکاور ... تنها این دستمال ها هستند که میتونند این افراد رو ارام نگه دارند ..
مثال هایی هست که با اونها میتونید به عمق خطرناکی این ورد پی ببرید .. از جمله این مثالها میتونم به کشتار گفتگو با مدیران اشاره کنم .. که ارشام و گراوپ و تنی چند از یارانشون قتل عام شدند .. سردمداران این ورد یعنی بارون و عله پشت این قضیه بودند ... حالا معلم تاریختون جزییاتو براتون میگه ..

یکی از دانش اموزان : اقا اقا ..و خواهش میکنیم شما بگید ..

هوکی : ببند بابا ... ساعت دوازده شد ثانیه هایی دیگه بیشتر فرصت ندرام .. بچه ها تکلیف جلسه بعدی ... دو نفر از اعضای دارای این ویژگی رو نام ببرید و یه خاطره ازشون بیان کنید (حتما لازم نیست راجع به بلاکیوس باشه .. اما اگر باشه نمره اش بیشتره ) .. تا ملت براتون سوت بزنن ...


ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۵ ۲۳:۰۵:۳۶
ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۵ ۲۳:۱۰:۴۵

آیینه خود بین
-------------------------------------
[url=http://www.jadoogaran.org/edituser.php]انجام اصلا�


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱:۱۴ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸

کرنلیوس آگریپاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۹ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 57
آفلاین
تکلیف:در رابطه با یکی از اعجاز های اکسپلیارموس در زندگی شخصیتون مطلبی بنویسید و در کلاس برای بقیه بخونید تا براتون دست بزنیم !!
چندین سال پیش در حالی که در یکی از سفر هایم به ایتالیا بودم مدتی در شهر زیبای ونیز اقامت داشتم. در حال قدم زدن در شهر بودم و از مشاهده ی ساختمان های سبک قدیمی ونیز و مجسمه های زیبا از شیر و گارگویل(نوعی پرنده سنگی) که در زمان ساخته شدن شهر توسط جادوگران ایتالیایی ساخته شده بود، لذت می بردم.
زمانی که من در حال سفر بودم(یعنی حدود سیصد سال پیش) ونیز مانند الان نبود و کوچه های آن کثیف و پر از دزد و قاچاقچی و قاتل بود که حاضر بودند برای چند سکه هر شخصی را گردن بزنند.اما من که یک جادوگر ماهر بودم و علاوه بر این تعداد زیادی طلسم دفاعی در اطراف خودم داشتم، هیچ ترسی از هیچ جادوگر یا مشنگی نداشتم.
ناگهان یک نفر جلوی من پرید و چاقویی را به سوی من تکان داد و فریاد کشید: پولت را بیشتر دوست داری یا جانت را؟
من که حوسله نداشتم برایش توضیح بدهم که یک جادوگرم گفتم:
کرشیو!!
و در حالی که زجر کشیدن او را تماشا می کردم به راهم ادامه دادم (البته آن زمان برای این نوع طلسم ها محدودیت وجود نداشت).
کمی بعد وارد یک کوچه تاریک شدم که راه میان بری بود برای مکانی که می خواستم بروم . ناگهان دیدم که یک نفر از سایه ها بیرون آمد؛ او ردایی سیاه بر تن داشت و نوک چوبدستی اش از زیر آن معلوم بود. دانستم که این دفعه این یک مشنگ معمولی نیست و حتی یک جادوگر معمولی هم نیست که جرأت کرده که با کرنلیوس آگریپا دوئل کند.
_ سلام کرنلیوس. چند سال میشه که همدیگرو ندیدیم؟ فکر می کنم که یه پنجاه سالی بشه! اصلاً تغییر نکردی. فکر می کنم که آن موقع پنجاه سالت بود و الان اصلاً شبیه آدمای صد صاله نیستی.
_ آهان تویی ولادیمیر. چقدر با اون موقع فرق کردی! فکر کنم الان هفتاد سالته. خوب من تونستم یک طلسم باستانی کشف کنم که من را جوون نگه داره و می بینم که تو موفق نشدی.
_ من اومدم که تو رو به یک دوئل دعوت کنم درسته که پیر شدم ولی هنوز خیلی از تو قوی ترم.
_ پس بذار دوئل تا پای مرگ شروع شود.

بعد از نیم ساعت دوئل طاقت فرسا

_ می بینم که خوب موندی ولی هنوز همون اشتباه های گذشته رو می کنی یادم میاد که وقتی که شاگردم بودی بهت گفتم...
_ آواداکداورا
در آن لحظه می دانستم که تنها راه این که جلوی ان طلسم بایستم این بود که او را خلء سلاح کنم.
_ اکسپلیارموس!!
ناگهان چوبدست از دستش در آمد و تا دسته در چشم او فرو رفت و او تعادل خود را از دست داد و طلسمش خطا رفت. آن موع من وقت کردم و با چوبدستی ام نشانه گیری کردم و یک آواراکداورا به او فرستادم .

آن روز را من هیچ وقت فراموش نمی کنم؛ روزی که من از دست دستیار خائنم و دنیا از دست یک دیوانه ی دیگر خلاص شد.



Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۷:۱۴ جمعه ۹ مرداد ۱۳۸۸

سیموس فینیگانold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۴ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۰
از خونمون
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 269
آفلاین
تکلیف:در رابطه با یکی از اعجاز های اکسپلیارموس در زندگی شخصیتون مطلبی بنویسید و در کلاس برای بقیه بخونید تا براتون دست بزنیم !!

مكان:حياط خونه سيموس اينا
زمان:تعطيلات كريسمس
اعضاي حاضر:سيموس و سه همسايه ي لج درار!
يكي از سه همسايه:هي كله تخم مرغي..تو حياطتون چي كار ميكني؟؟؟
سيموس:دارم يه فضول سنج واسه آدمايي مثل تو درست ميكنم.
-هه هه هه..چقدر تو با مزه اي...
-اگه جاي تو بودم با كسي كه به سن قانوني رسيده درست حرف ميزدم
-اولا كه جاي من نيستي...دوما تو كه هنوز يه سال مونده تا 18 سالت شه.
دو همسايه ديگه:هه هه هه هه.....
سيموس:اگه جربزه داري تنها بيا تو حياط پشتي.
-معلومه كه دارم.من از يه كله تخم مرغي مثل تو بترسم؟؟!!!
دو همسايه:هه هه هه هه هه هه....
هردو با هم به سمت حياط پشتي خونه ي سيموس اينا راه افتادند.
همسايه:زود باش از خودت دفاع كن
و سيموس از جيب شلوارش چوبدستيشو در آورد..
همسايه:تو ميخواي با يه شاخه ي درخت با من دعوا كني؟؟؟
-واسه ماگل هايي مثل تو اين يه شاخه ي درخته.!نكنه ازش ميترسي؟؟
-معلومه كه نه كله تخم مرغي..
همسايه با مشت هاي آماده به سمت سيموس دويد
سيموس:اكسپليارموس
همسايه پرت شد و محكم به روي چمن هاي برف گرفته افتاد و غالبي از خودش روي برف ها درست كرد.
بعد از ترميم حافظه ي همسايه به وسيله ي مادر سيموس،محل برخورد طلسم مثل كبودي جاي مشت روي سرش بود.همسايه كه فكر كرده بود از سيموس مشت خورده ديگه دور و بر سيموس پيداش نشد
(از اون جايي كه اجراي طلسم روي ماگل ها خلاف محسوب ميشه ولي حقش بود)

با سپاس فراوان
سيموس فينيگان


ویرایش شده توسط سیموس فینیگان در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۹ ۱۷:۲۱:۱۶

[color=CC0000][b]قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!!!!!
ميجنگيم تا آخرين نفس !!!!
ميجنگي


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۳:۱۶ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۸

ریـمـوس لوپـیـنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۶ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
از قلمروی فراموش شدگان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 395
آفلاین
تکلیف:در رابطه با یکی از اعجاز های اکسپلیارموس در زندگی شخصیتون مطلبی بنویسید و در کلاس برای بقیه بخونید تا براتون دست بزنیم !!

کلوپ آواداکدورایان !

کلوپی که مشاهده می کنید در سال فلان به دست کچل ترین جادوگر سال تاسیس شد و برای آموزش جادو های سیاه خفنز مورد استفاده قرار می گیرد .

لرد با شنلی سیاه وارد کلوپ می شه و شروع می کنه به حواله کردن مجیک های به دانش آموزان و همه ی دانش اموزان بعد از سیم ثانیه به روی زمین ولو می شوند !

لرد : دهه دوباره همشون مردن ! عجب بچه های بی خاصیتی پیدا می کنید !
بلا : بله مای لرد !
لرد : کلوپ دوباره به مدت پنج سال بسته است تا دانش آموزان جدید پیدا بشن !

سالهای می گذرد و دانش آموزان جدید !

دوباره لرد وارد می شه و بدون سلام علیک شروع می کنه به پرتاب مجیک به سوی دانش آموزان !

لرد به آخرین دانش آموز می رسه و فریاد می زنه : آواداکدورا .
دانش آموز :اکسپلیارموس.

با طلسم بچه لرد حواله دیوار میشه و روحش به سوی بغل سالازار قدم بر میدارد !

کودک با خوشحالی بالا پائین می پره و میره پیش دوستاش و فریاد می زنه خشم عله پاتر !

بله این روایت کاملا صحت داره چون خوده من یکی از همون دوستان بودم .

بله این گونه بود بروس عله پیدایش می کنه !


در قلمروی ما چیزی جز تاریکی دیده نمی شود !
اینجا قلمروی فراموش شدگان است !


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲:۵۱ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۸

آرنولدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۰ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۱
از روي شونت! باورت نمي شه نگام كن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 353
آفلاین
خشت خانه زیر نور مهتاب می درخشید، و بازتاب زیبایی در چشمان تیزبین او که حال به شکل عقاب بود، داشت. اما گوشه ای از این درخشندگی رو به تیرگی می نمود و نشان از خاموش بودن چراغ اتاق زیر شیروانی داشت.

کمی نزدیکتر که شد متوجه شد پنجره ی اتاق باز مانده و فرصت خوبی برای انجام ماموریتش بدست آورده؛ به سوی پنجره ی باز خانه شیرجه رفت و وارد اتاق زیر شیروانی شد.

در آنجا براحتی تغییر شکل داده و به سوی اتاق خواب آسپ روانه شد، جثه ی کوچکش در این تاریکی براحتی قابل شناسایی نبود و براحتی می توانست ماموریتش را به اتمام برساند.

آرام از قسمت ورود حیوانات به داخل اتاق وارد شد(نمی دونم بهش چی می گن)، به سراغ کشو ها و وسایل شخصی آسپ رفت و بدنبال استعفا نامه او گشت اما هیچ اثری از آن نبود.

ناگهان آسپ تکانی خورد و بیدار شد؛ آرنولد نیز تغییر شکل داده و آماده ی پرواز شد که:


"اکسپلیارموس"


عقاب محکم به دیوار پشت سرش برخورد کرد و به حالت طبیعی خود(آرنولد پف کوتوله) تبدیل شد.

قبل از این نمی دونستم اکسپلیارموس می تونه اونی که تغییر شکل داده رو برگردونه.


تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۲:۴۰ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
تکلیف:در رابطه با یکی از اعجاز های اکسپلیارموس در زندگی شخصیتون مطلبی بنویسید و در کلاس برای بقیه بخونید تا براتون دست بزنیم !!

اممم از این اکسپلیاموس کلاً توی زندگی من یکی زیاد استفاده میشه ، چون جادوهای زیادی بلدم خیلیا برای اینکه دستم به چوبدستی نره سریع از این ورد استفاده میکنن تا در امون بمونن ، البته خودمم از این ورد زیاد استفاده میکنم مثلاً همین چنددقیقه پیش چون امروزم امتیازای کلاس رو ندادی پرسی میخواست بکشتت که من از این طلسم استفاده کردم

اما اصلی ترین چیزی که الان دوست دارم عنوانش کنم ، این کاربرد و داستانه !

اینکه من با لرد سیاه از یک طرف و آلبوس دامبلدور از طرف دیگه خیلی خیلی رفاقت دارم ، شاید زیاد به چشم نیاد اما دورانی رو با همین آلبوس گذروندیم و ...
یادم میاد وقتی که اتفاقات دروه ی دوم زندگیم داشت میگذشت و کلی بابت این قضیه خوشحال شدم ، از یک دوست قدیمی ضربه خوردم کلا خیلی چیزام از بین رفت ، مخصوصاً دوستی ِ بزرگم با آلبوس ! چون به طرز دردناکی اونو ازم گرفتن ! توی گفتن برای خیلیامون ساده میاد ولی آنقدر برام دردناک بود که میخواستم خودم رو بکشم !

ذهنیات مری !

- آوداک ...
- اکسپلیارموس !

چوب‌دستیش از دستانش رها شد و بر گوشه‌ای از اتاق فرود آمد ، با آنکه آن لحظه از اطرافش هیچ متوجه نمی‌شد ، نتوانست تعجبش را پنهان کند !

- لــــــــــــــــــرد ؟!

از کنار دستانش موش کوچکی به سرعت رد شد و خود را به چوب‌دستی رساند ، تا جایی که می‌توانست آن را در زیر دندانهای تیز و ظریفش به قسمتهای کوچک و کوچکتری تبدیل کرد !

- نــــــــــــــه ! بزار تمومش کنم ...
- هیچ وقت ، هیچ چیز تموم نمیشه !

اتفاقات به همان صورتی که شکل گرفته بود در حال از بین رفتن بود ، فقط در آخرین لحظات به طرف او برگشت و خیره در چشمانش گفت :

- دیگه توی این گروه پیدات نمیشه ! جای خالی برات نداریم ...

و اکنون نوبت دختر کوچکی بود که دستش را گرفت و از روی زمین بلند کرد ، دستانی که پیر و چروکیده فقط می‌لرزید ...

- بریم خونه ! مرینا منتظرته ...


به زحمت نشست و دستانش را رو به آسمان گرفت !


پایان ذهنیات !

آن روز دوستام نجاتم دادن ...

شاید غیر واقعی باشه ولی لرد سیاه کسی بود که باعث شد من در آن لحظه ی حساس خودم رو نکشم ، اونم با همون ورد معروفی که باعث شد خودش از بین بره ! شاید درد ناکترین وضعیت چیزی بود که توی من میدید ، باعث شد بود یک دنیا رنج رو به راحتی ترجیح بدم ، برای همین هم با یکبار تلفظ این طلسم افتاد و مرد! یاد من افتاده بود !


خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۵:۰۴ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 842
آفلاین
در رابطه با یکی از اعجاز های اکسپلیارموس در زندگی شخصیتون مطلبی بنویسید و در کلاس برای بقیه بخونید تا براتون دست بزنیم !!


وقتی ولدك توسط عله پاتر، كه جا داره ازش تشكر كنم كه ما رو از شرش راحت كرد، به سوی جهنم شتافت، بنده همه جا جيغ، فرياد و جار زدم كه من قويترين جادوگر كچل هستم! هيچكی حريفم نميشه و از اين حرفا...

دو سال همينجوری كُری ميخوندم، كه يكدفعه به من خبر دادن كه ولدك در حال يه سفر از جهنم به سمت زمينه تا ثابت كنه قويترين جادوگر كچله و بعد دوباره به جهنم برگرده. بنده بلافاصله بعد از شنيدن اين خبر، رفتم پيش عله پاتر تا ازش ياد بگيرم چه طوری با ولدك نبرد كنم؛ چون اون تنها كسی بود كه تونسته بود بر ولدمورت پيروز بشه. اون ميتونست كسی باشه كه باعث بشه من جلوی ملت ضايع و زايل نشم.

من رفتم خونه ی عله و طبق عادتم كه كاملا طبيعی و نرماله ( ! ) زدم در خونشون رو شكستم و وارد خونشون شدم. در كمال تعجب ديدم كه جيمز ميزنه تو سر آسپ و آسپ هم مظلومانه نشسته و ورد اكسپليارموس رو به سمت در و ديوار ميفرسته. جيمز در حالی كه بر سر آسپ ميزده، با صدای ناخراشی ورد اكسپليارموس رو به سمت ساعت خونشون ميفرستاده. لی لی هم كتابش رو با صدای بلند ميخونده و هر دو دقيقه يه بار نام اكسپليارموس رو فرياد ميزده. بعد از يه مدت كوتاه عله پاتر مياد تا به من آموزش بده چه طوری با ولدك مقابله كنم...

روز موعود فرا رسيد و من رفتم تا با ولدك مقابله كنم. از روزی كه خونه ی عله رفته بودم مثل بچه هاش هر دو دقيقه ورد اكسپليارموس رو به سمت در و ديوار ميفرستادم.

ولدك چوبدستيش رو بالا آورد و گفت:« آواداكداورا!»

من طبق عادت هميشگيم چوبدستيم رو بالا بردم و به ملت نگاه كردم تا ببينن قويترين جادوگر كچل، واقعا كيه؟ در حالی كه كمی نگران بودم، گفتم:« اكسپليارموس!»

ولدك افتاد رو زمين. انگار طلسمش به سمت خودش كمانه كرده بود. چه ها نميكنه اين اكسپليارموس...


ویرایش شده توسط كينگزلی شكلبوت در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۷ ۱۵:۰۹:۰۹


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۹:۳۳ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
در رابطه با یکی از اعجاز های اکسپلیارموس در زندگی شخصیتون مطلبی بنویسید و در کلاس برای بقیه بخونید تا براتون دست بزنیم !!

والا یادم میاد اون موقع ها که بچه بودم یه دفعه یه چیزی دیدم که نزدیک بود شاخ درآرم. چیز وحشتناکی بود و باعث شد تا دوهفته موقع غذا حالم به هم بخوره.

راستش یه دفعه با یکی از دوستام(توهمون بچگی)رفته بودیم جنگل ممنوعه...البته یواشکی. دوستم زیادی تنش میخارید. من دیدم الکی داره توی جنگ میگرده و هی از این ور به اون ور میره.

همینجوری که داشتیم میگشتیم یهو یه تک شاخ مامانی و خوشگل اومد جلومون. دوستم یهو مثل اینکه یه چیزی یادش بیاد داد زد.

اکسپلیارموس

یهو من دیدم که کل موهای تک شاخه ریخت. و پرت شد اونور. اینقدر حیوونه زشتی شده بود که دیگه نتونستم نگاهش کنم. انگار شفاف بود. وااای اصن نمیتنم توصیف کنم فقط حال به هم زن شد.

بعد ها که خودم رفتم درس خوندم و معلم شدم و اینا فهمیدم چون با موی اون بیچاره چوبدستی درست میکنن این طلسم روی اون اثر ویژه داره.

دست...دست


[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۹:۱۷ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1531
آفلاین
در رابطه با یکی از اعجاز های اکسپلیارموس در زندگی شخصیتون مطلبی بنویسید و در کلاس برای بقیه بخونید تا براتون دست بزنیم !!

جونم براتون بگه که این ورد توی خانواده ی ما ورد بسیار بسیار ارزشمندیه، وقتی نوزادی توی خانواده ی پاتر ها به دنیا میاد قبل از اسم، تو گوشش اکسپلیارموس زمزمه میکنن که باعث میشه بچه پرت شه اونور اتاق و مقاومتش از همون نوزادی بالا بره. یه چیزیه تو مایه های واکسن مشنگی!

اکسپلیارموس فقط برای دوران نوزادی نیس، اکسپلیارموس تنها وردیه که بابا اجازه میده وقتی من و لیلی دعوامون میشه ازش تو خونه استفاده کنیم و تازه خودشم کمکمون میکنه، مامان هم مخالفتی نداره.

بابا میگه من با اکسپلیارموس لرد سیاهی رو کشتم! من که فک میکنم دروغ میگه، اصن فک میکنم داستان این ولدک و اینا همش افسانه اس که بابا میگه تا من بهش افتخار کنم، میدونه که نمیکنم!

استاد من نمیتونم یکی از اعجازشو نام ببرم...چون اکسپلیارموس تمام زندگی منه، من به جای خون تو رگهام اکسپلیارموس جریان داره، من 15 ساله دارم زیر یه سقف با این ورد زندگی میکنم!

حالا برام دست بزنید!



Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۲:۲۷ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۸۸

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
- اين چرا در نمياد ؟
- مگه من كردمش اون تو كه من درش بيارم ؟
- اِهه ؟ حالا كه برات نفعي نداره ميگي كار تو نبوده. باب بوقي، پرفسور هوكي عاشق هوكياست. تو اگه هوكيا رو فرستادي توي كمد ؛ بيخود كردي اولا" اين كار رو كردي، دوما" ما با هم انداختيمش اين تو! هر دوتامون هم با هم بايد درش بياريم.

دختر اولي موهاي بلوندش رو به عقب سر داد و در كمد رو بست. سپس انگار با اينكار، هوكيا دوباره به اين ديار باز ميگردد؛ در كمد رو باز كرد.

ليسا : گابر، ميشه كاملا" توضيح بدي اين حركت چي بود؟
گابر : خب گفتم شايد يه بار باز و بسته بشه، متحول بشه بياد!‌
ليسا : نه باب. اين يك ورد داره!‌

گابريل با تلاش ِ فراوان به مغزش فشار مياره (عند ِ جمله بندي) اما هرچي فولدر هاي بيشتر در مغزش باز ميشه، به تصاوير ِ خصوصي تر نزديك ميشه، از تصاوير ِ داخل چهار چوب دور ميشه، به هيچ چيز نميرسه.

گابر : باب نميدونم. مگه من علامه ي دهرم؟
ليسا : علامه ي دهر !! خودشه ، گابر تو يك قهرماني !
گابر : ايول ، خودم ميدونم. يه بار ديگه بغلم كن.
ليسا :

---- كلاس دفاع در برابر جادوي سياه ----

هوكي نشسته پشت ميز و يك جعبه ي دستمال كاغذي جلوشه و همين طور داره زار ميزنه.

هوكي : عههههع !!‌عع! عع! ديدي هوكيام چي شد...؟؟؟ ديدي؟؟؟؟
گابر و ليسا :
هوكي : من ميدونم كار ِ‌كيه!!‌

زير صندلي ِ‌گابر و ليسا زرد ميشه.

هوكي : كار اون دوتاست !!‌

و به صندلي ِ گابر وليسا اشاره ميكنه !
زير صندلي قهوه اي ميشه .

گابر : آقا به خدا من نبودم.
هوكي : كي گفت تو بودي؟ ميگم كار ِ اون صندلي هست. هوكيا قبلا" اونجا نشسته بود!‌طلسم شده اون صندلي. ببينيد چقدر زيرش كثيف هست، مثل فاضلابه!
ليسا : بله، بله.

بعد از كلاس

- هرميون !
- جانم؟
- سلام.

ليسا، گابريل رو با عصبانيت از آغوش ِ هرميون دور ميكنه.
ليسا : تو چرا اينقدر امروز همرو بغل ميكني؟
گابر : نميدونم. آغوشم بزرگ شده!
ليسا به هرميون نگاهي ميندازه كه موهاشو فر ميكنه توي دستش.

- خب، خوبي هرمي؟ ببين. ما دنبال ِ يك ورد هستيم كه بتونيم يه چيزي رو از تو يه چيز ديگه بكشيم بيرون!‌
هرميون : ببخشيد ولي من خيلي پاستوريزه هستم و كتاب هاي طلسم هاي +18 رو مطالعه نكردم.
گابر : نه باب، منظور ليسا رو بد فهميدي. ببين؛ فرض كن هوكيا مثلا"! هوكيا رو انداختيم توي كمد ِ‌ غيب شونده ي راهروي طبقه دوم، غيب شده. ميخوايم برش گردونيم.

هرميون : كار شماست؟ شما ها ميخوايد من رو وارد ِ اين قضيه كنيد ! پرفسور هوكي ، پرفسور !
ليسا : نه باب ، اين گابر زر زياد ميزنه. هوكيا كيه اصلا؟ ببين هرمي، تو فكر كن من يه چيزي انداختم تو همون كمد ِ . اِي بابا ميخواي يه ورد بگي ها!!
هرميون : نميدونم والا. ببين، اَكسيو رو امتحان كن. اگه نشد، درس ِ هفته ي پيش ِ هوكي رو امتحان كن!‌اكسپليارموس .

--- كمد ---

- اكسيو هوكيا .
در كمد توسط گابريل باز ميشه. داخل كمد يك عدد پيژامه وجود داره.
گابر و ليسا :

-خب، من بايد به اين فكر كنم كه هوكيا توي اين كمد هست. اكسپليارموس!

در همون لحظه در كمد به شدت ميتركه و هوكيا ميپره روي كله ي گابريل و موهاشو ميكشه:
- اگه تا سه دقيقه ي ديگه اون تو ميموندم،‌ميدونستم باهاتون چي كار كنم. مرسي كه نجاتم داديد.
گابر : خواهش. بيا آغوشم!‌
-


[b]دیگه ب







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.