هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۰:۴۷ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۴
#40

رودولف لسترنجس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
از یک مکان مخوف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
-این داره میره جنگل چیکارکنه؟!
رودولف باخوشحالی دنبال دراکو میدود که بایک صدای اهم دوباره برمیگردد...لارا یکمی باخشانت به رودولف نگاه میکند بعد به همشیره محترم دراکو نگاه میکند:
-داداشت ارواح خاک دامبلدور این موقع شب جنگل چیکارداره؟
-حتما داره میره وزارت خونه
- بابا این از رودولف هم که خلاصتره!!!
- برای سلامتی رودولف وآیدی!!!
لارا دوباره باخشانت به رودولف نگاه میکند وبعد دستور حمله میدهد:
-میرویم جنگل ببینیم جریان چیه رودولف تونیا همینجا نگهبانی بده اسنیپ اومد سوت بزن ما زود برگردیم!!!
- !!!
- بگو چشم!!!
- :bigkiss:
همه وارد جنگل میشوند درحالی که رودولف دم در جنگل ایستاده ونگهبانی میدهد...
--->2ساعت بعد:
هنوز رودولف دارد نگهبانی میدهد و مضطربانه دوروبرش رانگاه میکند چون هنوز لارا اینها ازجنگل بیرون نیامده اند:
-نکنه غول جنگل لارا رو خورده؟نه بابا لارا غول رو نخوره غول کاری به کارش نداره...یعنی دراکو همشونو کشته؟ فکرنمیکنم...یعنی چی شده نکنه گم شدن بعد لارا همه رو کشته؟شایدهم طوفان اومده همشونو برده هرچند طوفان هم نمیتونه لارای منو ببره پس چرا نمیان؟!
-هووووو
- کی بود؟
-هووووو
-بزبون خوش میگم کی بود بیا بیرون؟
-من غول جنگلم....
- یخ بزنی...
-من غول جنگلم میگم...
-پسرعمش هم باشی فرقی نمیکنه بی مزه
- این دیگه کیه؟من غول جنگلم هاا...میزنم میکشمت ها یکم میمیری...شناختی؟
- میزنم لهت میکنم جای کفپوش بذارنت تو اتاق پذیرایی بزبون خوش برو گمشو حال ندارم...
-
غول جنگل ازتاریکی بیرون میاید حدود دومترونیم قددارد وخیلی خوفناک است...غول به رودولف نزدیک میشود وسعی میکند اورا بترساند ولی خودش از قیافه رودولف خوف میکند بچه مردم میرود عقب:
-توکی هستی؟
-رودولف لسترانجس همسر قانونی آینده لارای عزیزم...
- الان میرم لارا رو میکشم...
-میل خودته اگر میخوای به طرز فجیعی کشته بشی میتونی بری رفته تو جنگل...
- نمیخوای جلومو بگیری؟
-نه
-میرم میکشمش هااااا
- زرشک خودت میمیری!!!
- بچه های این دوره زمونه عقل درست حسابی ندارند من رفتم پشیمون شدی برام sms بزن!!!
- به خاک سپردمت!!!


طفلک غول...یکی بردارد بکشت

رودلف جان
واقعا این سبک رول زدنت و سوژه هایی که درست میکنی جالبه . ایندفعه خیلی خیلی موضوع رولت قشنگ بود .
ولی متاسفانه چندتا ایراد هم داشت که یکم کیفیت رولتو پایین آورده بود . اولیش اینکه واقعا خیلی از شکلک استفاده کرده بودی . سعی کن کمتر از شکلک استفاده کنی چون استفاده بیش از حد از شکلک باعث لوس شدن نوشتت میشه .
دوم اینکه اوایل نوشتت یکذره از فعل های جالب استفاده نکرده بودی و به همین دلیل کمی تا قسمتی نوشتت گنگ شده بود .
مسئله بعدی که باز باید بهش توجه کنی اینه که هم در نوشتت از علامت گذاری استفاده کن و هم اینکه سعی کن قبل از ارسال چند بار پستتو ویرایش کنی . اگر تمام اینکارا رو انجام میدادی زیبایی نوشتت خیلی بیشتر از اینا میشد .
سعی کن در پستهای بعدیت این سه نکته رو رعایت کنی .
نمیدونم این فقط نظر منه یا همه همین نظرو دارن ولی بازم میگم . از سوژت خیلی خوشم اومد واقعا جالب بود . همینطور سعی کن سوژه های جدید درست کنی .
موفق باشی


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۲۲ ۱۱:۵۰:۲۲
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۲۲ ۱۱:۵۶:۴۷

بزودی در این مکان یک امضایی بگذاریم که ملت کف کنند!!!


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۷:۵۲ دوشنبه ۸ اسفند ۱۳۸۴
#39

بلاتریس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۱ دوشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۱ دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 123
آفلاین
صدای گریه هایی از حاشیه جنگل ممنوع به گوش می رسید . دراکو از قلعه بیرون رفت و به حاشیه جنگل نزدیک تر می شد .حس عجیبی او را به سمت صدای گربه ها هدایت میکرد ، گویی شخصی از درونش برای دیدن یک جنگ ساده میان حیوانات تشویقش می کرد .
حال دیگر دراکو به حاشیه جنگل رسیده بود . صدا ها همچنان ادامه داشت ولی هیچ جنبنده ای در آن حوالی دیده نمی شد تا اینکه دراکو متوجه حرکاتی در داخل جنگل شد .
دوچشم قرمز رنگ به دراکو خیره شده بودن !
از طرف دیگر ایدی رفتار برادرش را زیر نظر گرفته بود ، ایدی خواست از سایه درختان خارج شود ونزدیکتر برود تا منبع ترسی که در صورت بی روح دراکو ایجاد شده بود راببیند . ولی با اولین قدمی که به سمت دراکو برداشت دستی از پشت سر جلوی دهان او را گرفت و کسی در گوش او نجوا کرد :
- جلو نرو
ایدی آرام برگشت و قیافه ایگور را در چند سانتی صورت خودش در تاریکی جنگل تشخیص داد .
ایدی در حالی که جا خورده بود پرسید :
- تو اینجا چیکار میکنی ؟
ایگور نیشخندی زد و گفت :
- منظورت ماییم ؟
ایدی نگاه کرد تقریبا همه بچه ها اونجا بودن .
بلیز سرش را نزدیک ایگور برد و گفت :
- نگاه کنید دراکو داره میره تو جنگل .


خب ریگلوس جان نوشتت از نظر فضا سازی زیاد اشکال نداشت ولی یکذره خیلی خیلی کم مبهم بود اما در عوض قسمت آخر پستت رو خیلی جالب ادامه دادی ! واقعا عالی بودش ! امیدوارم بقیه هم اون قسمت رو قشنگ ادامه بدن .
دیالوگهاتم خوب بودن و در جای مناسبی ازشون استفاده کرده بودی !
غلط دیکته ای هم که مثل همیشه داشتی ! اون چندتاییش که به چشمم اومد خودم درست کردم چند تا هم بودش که دوتا کلمه رو سر هم نوشته بودی اونا رو هم برات درست کردم که البته توی پستت مشخص نیستن ! فقط یکجایی بود که من اصلا معنی جملتون رو نفهمیدم برای همین با اجازتون توی جمله اصلی یک دستی بردم یکم معنیش رو تغییر دادم
اما نکته اصلی و مهمی که به نظرم اومد بهت توضیح بدم اینه که تو از ویرگول در جای مناسبش استفاده نمیکنی ! علتشم اینه :
_ ویرگول معمولا میان کلمه های یک جمله قرار میگیرد ( دقت کن یک جمله نه چند جمله ) تا در خوانده شدن آن جمله به خواننده کمک کنند و خواننده از جمله چند برداشت نکند و یا خواندن آن جمله برایش سخت نشود ! کلا برای سهولت در خواندن نوشته ازش استفاده میشه . البته توی منادا هم به کار میره حالا من مصارفش رو درست یادم نیست ولی اصلیهاش همینه که گفتم .
با توجه به توضیح بالا شما در جای مناسب از ویرگول استفاده نکردید و اغلب بین دو جمله ویرگول گذاشتید که این غلط است .
شما میتونید به جای ویرگول از همون نقطه (( . )) استفاده کنید یا از این علامته که شبیه اینه ((؛)) .
اسم این علامت ((؛)) رو درست نمیدونم چیه ولی میدونم که موقعی که به نظر میرسه که معنی یک جمله تکمیل هست اما در اصل معنی آن جمله با جمله بعدیش تکمیل میشه در این صورت برای جلوگیری از اشتباه ما این علامت رو بین دو جمله قرار میدهیم ! تا خواننده متوجه بشود که معنی جمله اول نیمه تموم است .
پس فکر میکنم استفاده از ((.)) یا ((؛)) بهتر باشه ! برای تشخیص بهتر که کدوم یک مناسب تره باز باید به خود جمله رجوع کنی .
این دوتا رو :poser:


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۸ ۲۱:۵۴:۲۴

من کی هستم


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۸:۵۷ یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴
#38

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
بابا ترسناک
==============
یک دفعه صدای زنگ ساعت به گوش رسید و ایدی از خواب بیدار شد صورتش پر عرق بود هنوز اثار وحشت رو صورتش مونده بوده
از تخت قدیمی پا شد و چوب جادوشو از روی کمد برداشت
وقتی از در بیرون رفت دید که تمام بچه های اسلایترین جلوی شومینه نشستند و در حال فکر کردن هستند
ایدی:بچه ها سلام صبح به خیر
ایگور:اخه ادم عاقل الان صبحه تا لنگه بعد از ظهر خوابیدی میگی صبح به خیر
دراکو:بابا ایگور چقدر خشن باهاش صحبت میکنی اون که هم سن تو نیست
لارا تو فکرش:اره جونه خودش اون از 100 نفر بهتر میفهمه
دراکو تو فکرش:بیچاره خواهر من رو چقدر اذیت میکنن
ایگور تو فکرش:یه روز باید زیر اب ایدی رو بزنم
بلیز تو فکرش:نویسنده برای فکره من هیچی ننوشته پس هیچی نمیگم
ایدی تو فکرش:یه روز من حال این لارا و ایگور رو میگیرم
دراکو:خب موضوع اینه بچه ها ما الان سوم هستیم تو مدرسه
ایگور:اره این خیلی بده
و ...


خب !
ایگور جان کلا به نظر من بهتر بود که یک جور دیگه رولت رو ادامه میدادی چون که این موضوع از چند رول قبل ادامه داشت و یکمی حال و هوای تاپیک رو عوض کرده بود و موضوع هم خوب داشت پیش میرفت !
به نظر من که بهتر بود که رولتون رو یک جور دیگه مینوشتید بخصوص اینکه خودتم موضوع جدیدی رو وارد داستان نکردی ! به هر حال اینم از مضرات رولپلینگه دیگه کاریش نمیشه کرد
در هر حال میرسیم به نقد خود نوشتتون :
راستش به نظر من تنها اشکال نوشتتون توی همون فضا سازی بود . این خیلی مهمه باید توجه داشته باشید که فضا سازی حتما در نوشتتون لازمه . امیدوارم در پستهای بعدیتون به این موضوع دقت کنید

بلیز جان پس به بچه ها بگو از پست ایدی ادامه بدن ولی پست منو پاک نکنیا


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۷ ۱۶:۵۷:۲۵
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۷ ۱۷:۰۰:۲۹
ویرایش شده توسط پ.ایگور کارکاروف(DarkMan) در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۷ ۱۸:۱۰:۱۴

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۳:۱۵ شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴
#37

ایدی مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۱ چهارشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶
از قصر باشکوه مالفوی...!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 166
آفلاین
وقتی همه از خوب بودن حال دراکو مطمئن شدند از اطراف او پراکنده شدند . دراکو به اطراف نگاه کرد مثل اینکه کسی او را صدا کرده باشد ولی ایدی را دید که همانطور با ترس اورا نگاه میکرد . دراکو : ایدی برو بخواب فردا صبح باید زود بیدار شی اخه مدرسه داری . نکنه بری دو ساعت تو سایت رل بزنی ها . (این از طرف خانواده!)
لحن دراکو برایش نا اشنا بود تا به حال دراکو با او اینطور حرف نزده بود و از فعال بودن او در سایت حمایت میکرد !
ایدی که به نظر میرسید قصد حرف شنوی داشت به سمت خوابگاه دختران رفت
دراکو تنها در سالن ایستاده بود . ناگهان با صدای زنگ ساعت که 12 نیمه شب را نشان میداد (همه طلسم های سیندرلا باطل شد ) رد پاهایی سیاه فسفری ! تا خارج سالن کشیده شد .دراکو درست بر روی این رد پاها حرکت کرد وقتی از در سالن خارج شد سایه بلند ایدی به دنبال او بود .
رد پا از سالن اصلی گذشت و از قلعه خارج شد . ایدی نگاهی به چهره دراکو انداخت ، در صورت دراکو هر علامت حیاتی محو شده بود ، حرکت او مثل این بود که نیرویی خارجی او را به سوی خود میکشید . ایا این نیرو واقعا همان نیرویی بود که حتی اسم او همه را به وحشت می انداخت ...
این داستان ادامه دارد ....
با احترام
A.M



ایدی جان !
خب کلا نوشته بعدی نبود ! ایراد خاصی نمیتونم از رولت بگیرم ولی به نظرم رسید که یکی دو موضوع رو برای بهتر شدن نوشتت بهت یاد آوری کنم !
اول اینکه خیلی خوبه که از فضا سازی استفاده کردی ولی میتونستی بیشتر هم استفاده کنی ! منظورم اینه که به جزییات یکم بیشتر اشاره میکردی ! البته اینجوری هم خوبه ها ! ولی یک ذره فضا سازیت کلی بودش ! یعنی اگر راستش رو بخوای خواننده با خوندن این رول فقط یک تصویر کلی از اون چیزی که تو در نظر داری در ذهنش تشکیل میشه !
برای رفع این اشکال و اینکه خواننده منظورت رو عمیقا درک کنه بهتره به جزییات موضوع هم اشاره کنی مخصوصا توی چنین رول هایی که توشون تقریبا اصلا دیالوگ وجود نداره !
نکته بعدی هم که فکر میکنم گفتنش ضرر نداشته باشه اینه که در نوشتت یکمی هم از فعلهای نامناسب استفاده کرده بودی که از زیبایی های نوشتت کم کرده بودش بخصوص در آخر جمله ها ! به همین دلیل بهتره توی ویرایشش نوشتت دقت بیشتری کنی
نکته آخر هم که البته فکر میکنم حواست نبوده اینکه بهتره موقعی که میخوای دیالوگ رو بنویسی بیای سر خط مخصوصا اینکه اولشم اسم فاعل جمله رو نوشتی و جلوشم دو نقطه ( به معنی گفت ) رو گذاشتی !
به هر حال گذشته از این حرفها رولت خوب بود فکر میکنم داری سعیت رو میکنی منم واقعا بخاطره پشتکارت ازت ممنونم ولی هنوز جای پیشرفت داری !


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۷ ۱۶:۴۰:۱۷
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۷ ۱۶:۴۵:۳۲

"صبحدم مرغ چمن با گل نو خاسته گفت...ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت"


[b][color=006600]"گل بخندید که از ر


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۵:۲۵ شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴
#36

بلاتریس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۱ دوشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۱ دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 123
آفلاین
دراکو مانند یک مجسمه رو به روی دیوار ایستاده بود و به نقطه هایی که چند لحظه پیش تشکیل یک پیغام را می دادند خیره شده بود انگار منتظر بود نقاط دوباره رنگ بگیرند و پیغام جدیدی را برایش بنویسند .
از طرف دیگر ریگولوس و بلیز مثل همیشه خنده کنان و بیخیال به سمت خوابگاه در حرکت بودن و در راه سر به سر زره ها می گذاشتن . برای هر یک از زره ها یک طلسم اجرا میکردن اکثر زره ها به شکل مجسمه های نوین در آمده بودن و چندتای دیگر لباس های گل منگولی ساحره ها را به تن داشتن . در همین میان بلیز دراکو را با یکی از زره ها اشتباه گرفت و وقتی متوجه این موضوع شد ک دراکو مانند یک دیو خشمگین به او نگاه می کرد.
دراکو در حال مکاشفه بود که احساس کرد لباسش برای ایستادن در راه رو کافی نیست و ممکن است سرما بخورد . وقتی که خواست برگردد متوجه شد که به جای ردای سیاه رنگش یک لباس خواب زنانه گل منگولی تنش است لازم به فکر کردن نبود بلیز در صحنه حاضر بود . کار چه کس دیگری می توانست باشد
- بلیز من تو رو تیکه تیکه می کنم .
این صدای کشدار دراکو بود که در تمام قصر طنین انداز شد .

ایدی که بعد از رفتن دراکو به دنبال صدا نگرانش شده بود بعد از شنیدن صدای او از جا پرید و به سمت صدا حرکت کرد .
لارا هم برای اینکه از ایدی کم نیاورد دست رودولف را گرفت و پشت سر او به راه افتاد .
در انتهای راهرو هیکل در هم پیچیده بلیز و لباس زیبای دراکو ، چشمک زنان کنجکاوی آنها را تقویت میکرد که از ماجرا سر در بیا ورند .
ریگولوس که رنگش مثل مرده ها شده بود خودش را به رودولف رساند و گفت :
- ای خشانت ، ای عاشق خشانت ، دستم به پیچامهء گلمنگلیت این دراکو ساکتش کن الان دیگه بلیز را میکشه
ایدی از فرصت استفاده کرد و خودش را به دراکو رساند و با ورد برس به دستم یک ردا برای دراکو حاضر کرد و اونو از بالا تن دراکو کرد .
در این لحظه تمرکز دراکو از بین رفت و در داخل ردا گیر کرد ، متوجه موقعیت شد بار دیگر یاد شعار های انتخابات افتاد ( همه با هم دوست باشیم ) و با شرمندگی بلیز را بلند کرد و با چاشنی خشانت یک اسلی گفت :
وقتی داری تفریح میکنی چشمات را باز کن ببین چی رو داری طلسم میکنی .
لارا که فکر میکرد بلا ملایی سر دراکو آمده پرسید :
دراکو تو اینجا چیکار میکنی ؟
دراکو بار دیگر به دیوار نگاه کرد و گفت :
ساعت چنده؟


خب ریگلوس جان فکر میکنم توی این پستت ، پیشرفت کاملا احساس میشه !
از اول که وارد سایت شدی پستات روز به روز داره بهتر میشه ! این پستتم از نظر من خیلی خوب بود و شاید بهترین بود !
هم سوژه جالبی داشت ، هم دیالگو های خوب و هم نوشتت از فضا سازیه عالی برخوردار بود و در ضمن بیشتر نکاتی رو هم که من دفعه پیش بهت تذکر داده بودم رو هم رعایت کرده بودی !
یعنی در حقیقت خیلی خوب نوشته بودی !
ولی متاسفانه یکی دوتا اشکال نگارشی بخصوص در علامت گذاری داشتی که واقعا اون وسطای متنت منو گیج کرده بود و منم خیلی روش فکر کردم تا منظور جملت رو فهمیدم
به هر حال خودم برات درستشون کردم و فکرم نکنم که در اینجا لازم باشه که توضیحی در این مورد بدم ! احتمالا اشکالت در اثر بی دقتی بوده
امیدوارم همینجوری پیشرفت کنی


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۷ ۱۶:۰۹:۵۵
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۷ ۱۶:۱۵:۳۴

من کی هستم


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۰:۱۳ پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۴
#35

ماروولو گانتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۳ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۰:۳۹ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵
از تالار اسلایترین میرم بیرون !!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 168
آفلاین
آن روز خیلی سرد بود ... روزی سرد که تا آن زمان کسی این گونه سرما را به خاطر نداشت ... سرما تا مغز استخوان میرسید ، شاید از آن هم عبور میکرد.
در حیاط مدرسه کسی دیده نمیشد ولی میشد چند لکه ی سیاهی را در گوشه و کنار حیاط دید ... البته فقط چند تا کلاغ بودند ...

در تالار اسلایترین ، همه کنار آتش جمع شده بودند . هر کس به کاری مشغول بود . دراکو و ایدی با لارا و رودولف صحبت میکردند ... گویل هم یه کتاب رو گرفته بود و غرق مطالعه بود .

رودولف که داشت چیزی رو با آب و تاب برای بقیه تعریف میکرد ، در فاصله ی بین حرفاش از لیوانی که دستش بود نوشیدنی! می خورد.
رودولف : آره . . . باورتون نمیشه ، اصلا نتوانست بفهمه که من چه جوری اومده بودم تو تالار اونا . . . تا یه مدت فکر میکرد کسی می خواد باهاش شوخی کنه ...
لارا هم با علاقه به رودولف نگاه می کرد ... گویی در این دنیا فقط یک نفر رو دوست داشت ...

همه به صحبت های رودولف گوش می کردند ، فقط دراکو بود که نمی توانست حواسش رو جمع کنه . مدام با خودش فکر میکرد و اصلا به اطرافش توجهی نداشت .

با یک نگاه میشد فهمید که اتفاقی برای دراکو افتاده ... صورتش از همیشه سفیدتر بود ، به سفیدی برف . میشد تو چشماش هراس رو دید .به هر حال کسی از افکارش خبر نداشت .

دراکو با خودش میگفت : آره ... این دفعه دیگه باید بهش بگم ... ممکنه کسی زود تر بهش گفته باشه ... اگر زودتر گفته باشن چی ؟ نه .... نباید این جوری باشه ...
سرشو تکان داد ، مثله این که می خواست فکر هاشو از مغزش بیرون بریزه . انگار فقط با این کار آروم میشد ...

ناگهان صدایی اومد ... صدایی عجیب و...وحشتناک . آن صدا خیلی سرد بود ، حتی شاید سرد تر از هوای بیرون . آن صدا هر چه که بود همه متوجه شدند . چهره ی همه را ترس و وحشت فراگرفته بود ، به جز دراکو .

او با آرامش و اطمینان خاطر به راه افتاد . متوجه نبود که کجا میره ... انگار فقط می خواست بره .. بره تا به منبع صدا برسه ... تمام طول راهرو را طی کرد ولی کسی مانع حرکت او نمیشد . همه نگاه می کردند و منتظر اتفاق خاصی بودند . دراکو بی توجه به همه به راهش ادامه داد . از راهروی تالار گذشت ... در رو باز کرد و پا به بیرون گذاشت ...
در راهرو ها می گشت به دنبال صدا .. در یکی از راهرو ها ، در انتهای آن نوری دید ... به سود نور دوید ولی قبل از این که بهش برسه ، اون نور رفته بود ..
ولی حس میکرد که خیلی به صدا نزدیک شده ...
به دیوار رسیده بود ... ولی روی دیوار چیزی دید ... مثل این که کسی چیزی نوشته بود .
ساعت 12:30 دقیقه ، سرسرای اصلی

دراکو چند دقیقه به اون نوشته ها نگاه کرد . در فکر این بود که این نوشته را چه کسی بر روی دیوار نوشته است که حس کرد صدا از او دور میشود .. با دور شدن صدا نوشته ی روی دیوار هم کمرنگ شد تا بالاخره نا پدید شد ...
دراکو تصمیم گرفته بود نیمه شب به آن جا برود.. هر طور که بود .


============================
خوب بلیز جان ، شما یه نقد آبرومندانه بنداز زیرش . دستت درد نکنه . ( البته اگر ارزش داره )
بعدشم ، دوستان سعی کنید این رو ادامه بدید . کلی سوژه میشه ازش در آورد.


خب ماروولو جان البته خودت میدونی که هر کس باید پست نفر قبلی رو ادامه بده ! ولی خب چون که تاپیک داشت یکم حالت خاله بازی پیدا میکرد به نظر من خوب کاری کردی که موضوعش رو عوض کردی ! ( به شرط اینکه هر دفعه این کار رو نکنی )
خب کلا رولت از نظر فضا سازی هیچ اشکالی نداشت ! میتونم بگم که بی عیب و نقص بودش ! برای توصیف از کلمات مناسبی استفاده کرده بودی و همونجوری هم که خودت گفتی رولت پر سوژه بود که امیدوارم بقیه هم از این مورد به خوبی استفاده کنند .
فقط سعی کن جای سه نقطه از یک نقطه به عنوان پایان جمله استفاده کنی
بقیه لطفا پست ماروولو رو ادامه بدن ! البته یکم طنزش رو بیشتر کنن


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۴ ۲۰:۵۳:۵۴

آن چه ثابت و برجاست ، ثابت و برجا نیست . دنیا این چنین که هست نمی ماند .
برتول برشت




Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۷:۲۳ پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۴
#34

پ.ح.س.گ. گويل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۹ یکشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۵۶ دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۴
از اسلي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 83
آفلاین
رودلفي:لارا چي شد(در همين حال ميشنه كه) يهو......
يه صداي بد در مياد اين جوري
قرررررررت
رودلفي سرخ ميشه زير پاشو ميبينه يه بادكنك بوده سرخي شديد تر ميشه اما از خجلي نه از عصبانيت
روي بادكنك يه يادداشت خرچنگ غورباغه بود
از طرف دوست بسيار عزيزت گويل
رودلفي خونش به جوش مياد و لارا ميبينه اين بهترين فرصته
دنننگگگگگگگگگگ
يكي از چكشهايه سرژو دايي دسته گويل بود و خابوند تو سره رودلفي و رودلفي
اون وسط پخش شد
ايدي و دراكو با هم خوشو بش ميكردن لارا خودشو به گويل رسوند و گفت:به..به عجب تبهري(اتلبته گويل فكر ميكرد الان لارا ميكشدش)
اگه يه ضربه اين جوري بزني تو سره داراكو و چكشو پرت كني برا ايدي و يه افسون حافظه روش به كار ببري 10 گاليونت ميدم
گويل:عمرن
لارا:چرا
-----------
دو دقيقه بعد سره دراكو به فاعده 4 تا نون بربري بالا اومده و داره تك تكه موها ايدي رو ميكنه


خب گویل جان میشه گفت پست خوبی زدید . تقریبا نکاتی رو که من به دو نفر قبلی تذکر دادم شما رعایت کرده بودین فقط بهتره از علایم نگارشی یکم بیشتر استفاده کنی و همچنین باز کمی بیشتر از فضا سازی استفاده کنی !
من اینجا این نکته رو هم بگم که سعی کنید که موضوع هایی رو که انتخاب میکنید جوری باشن که خودشون سوژه ایجاد کنن به طوری که نفر بعد از شما هم رول شما رو ادامه بده ! و همچنین سعی کنید موضوع ها طوری نباشه که خودتون شروع کنین و خودتونم تموم کنین !
من تا اینجا که دارم میبینم تقریبا هر کس فقط سعی کرده خودش رو وارد داستان کنه در نتیجه رولها از اون حالت وابستگی خارج شده
البته منظورم این نیست که اینکار بده ! ولی شما ( منظورم همه هست ) در اصل با وارد کردن خودتون به داستان بقیه رو از داستان خارج میکنید و نفر بعدی هم باز همینطور و این وسط فقط یکی دو شخصیت کلیدی مثل دراکو میمونند ! سعی کنید که دیگران رو از سیر داستان خارج نکنید و موضوعاتی رو خلق کنین که همه بچه های اسلی توش باشن ! اینجوری همه میتونن با خیال راحت نمایشنامه بنویسن ! به داستان هم لطمه ای وارد نمیشه ( اینو به طور کلی گفتم ! فقط منظورم با حاجی نبود ! )
در آخر اضافه کنم که حاجی گویل رومجموع نمایشنامه خوبی بود . توضیحات منم بیشتر روبه همه بود


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۴ ۱۸:۱۶:۲۷
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۴ ۱۸:۲۳:۳۳

جنگ را از لابه لايه اتش و خون بيرون كشيديم تا نفرت از جنگ اييني جاودان شود


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ چهارشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۴
#33

لئولين  اسلایترین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۵ جمعه ۲۸ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۰۸ یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۵
از نامعلوم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 27
آفلاین
پرفسور اسنیپ
درحالی که دوباره میخواست بره سمت لارا و اون رو طلسم نابخوشنودی بکنه به طرز فجیعی
پاش گیر میکنه به گربه فیلیچر
و به این ترتیب
گربه فلک زده رو له میکنه
هم در مقابل همه ضایع میشه
هم دماغ اش خورده خاکشیر میشه
هم موهای روغن زده اش به هم میریزه ((به همین خاطر که اسنیپ تصمیم میگیره از اون به بعد یواشکی از کتیرای خادویی هاگرید استفاده میکنه
در ادامه
ولی اسنیپ به خاطر رو حیه ی والای اسلایترینی که هیچ موقع کم نمیاره 25 نمره ی ناقابل از گریفیندوری ها کم میکنه
و هم چنین رو به لارا
اسنیپ:لارا به خاطر روی گل دراکو (( اسنیپ اصلا تبغیض قائل نميشه
این با می بخشم اماسعی کن که دیگه تکرار نشه
لارا:چشم پرفسور ((توی دل اش عمرا ))
اسنیپ :حالا بهتره بادراکو عزیز : .ایدی برید به سرسرای اصلی
لارا باخوشحالی با اونها به سرسرای اصلی میرن ولی هم چنان در افکار پلید اش منتظره یه فرصت تا ایدی ودراکو رو به جون هم بندازه
در راه به كسي((مثلا من ))
بر میخوره وسعی میکنه طرح پلید اش رو با اون در میون بزاره تا حسابی جو رو بترکونن


خب لئولین جان نوشته شما هم خوب بود ولی متاسفانه چندتا اشکال داشت !
اول از همه من این نکته رو بگم :
ببینین رعایت کردن اصول پارگراف بندی باعث زیبا شدن رول میشه ولی به شرطی که شما اصول پاراگراف بندی رو بدرستی رعایت کنین !
مثلا الان شما در نوشته خودتون جملاتی رو که کاملا با هم در ارتباط هستند و حتی برای آن ها حرف ربط هم گذاشتید رو به جایی که ادامش رو در همون خط بنویسید ول کردید و آمدید و در خط پایینی ادامه جمله رو نوشتید !
این کار از نظر پارگراف بندی کاملا غلط است ! شما باید زمانی که نوشتتون در مورد یک مسئله تموم شد برای توضیح دادن مسئله بعدی یا موقعی که میخواهید بحث جدیدی رو شروع کنید برید خط پایینی ! نه اینکه جملات رو نصف نیمه رها کنید ! این کار علاوه بر غلط بودنش خواننده رو نیز تا حدی گیج میکنه !
اینو همیشه یادتون باشه ! استفاده نکردن از پاراگراف بندی باعث کسل شدن نوشتتون میشه یعنی نوشته شما هر چقدر هم که قشنگ باشه اما از پاراگراف بندیه مناسبی توش بکار نرفته باشه باعث میشه که نوشتتون خسته کننده بشه !
اما توجه داشته باشید که بر عکس این قضیه هم هست یعنی اگر شما به طور غلط از پاراگراف بندی استفاده کنید باز در دید خواننده نسبت به نوشته اثر میگذارد ! بنابراین سعی کنید که طبق اصول پاراگراف بندی کنید
نکته بعدی هم که لازم میبینم به شما تذکر بدم اینه که بهتره شما در چنین مواردی به جای گیومه از پرانتز استفاده کنید !
من به این علت این حرف رو میزنم چون که ما زمانی از گیومه استفاده میکنیم که ! میخواهیم یک کلمه مهم یا یک کلمه نا شناخته یا یک اصطلاح یا اسم خاصی رو در جملمون به کار ببریم . اون وقت آن کلمه را در گیومه میگذاریم !
اما زمانی که میخواهیم درباره نوشتمون توضیحی بدهیم یا میخواهیم چیزی رو بنویسیم که در متن اصلی تاپیر ندارد و یا میخواهیم حالات افراد رو در هنگام حرف زدن یا انجام کاری نشان دهیم ( این مورد بیشتر در نوشتن نمایش نامه نویسی کاربرد دارد ) در این صورت از پرانتز استفاده میکنیم .
پس با توجه به تعریف بهتره شما هم در چنین مواقعی از پرانتز استفاده کنید .
به هر حال امیدوارم که به این نکات توجه کنید ( با بقیم هستما ) . منتظر نمایشنامه های خوبتون هستم .
موفق باشید


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۴ ۱۵:۲۷:۲۸

زنده باد لرد سياه


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۷:۲۹ چهارشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۴
#32

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
ایدی جان لطفا اینقدر از خودت تعریف نکن تو رو خدا دیگه کشتی منو یه دفعه بگو مدیر مدرسه تویی دیگه چرا طفره میری
===============
اسنیپ:این چه کاری بود کردی لارا
لارا تو فکرش میگه اسنیپ فهمید
لارا:ببخشید
اسنیپ:یعنی چی ببخشید رفتی ایگور رو از پشت هل دادی تو حوض و بعدش هم که ایدی رو تخته من خوایوندی
از این کار ها منظوری نداشتم
لارا اینو گفت و چشاشو بست و شروع به اشک ریختن کرد
ایگور که از اونجا رد میشد
وقتی صورت نگران و اشک وار لارا دید به طرف اسنیپ امد
ایگور:پروفوسور چی شده من که گفتم اشکالی نداره شوخی کرده
اسنیپ:خفه شو ... تو اینو گفتی ولی برای یه دلیل دیگه میخوام تنبیهش کنم
ایگور در گوش لارا:چی شد
لارا:اشتباهی ایدی رو رو تخته اسنیپ خوابوندم
ایگور زد زیر خنده
اسنیپ:بر گشت و به خشم به ایگور نگاه کرد
چرا میخندی ایگور؟
ایگور:پروفوسور ببخشید
اسنیپ:به من میخندی نه پس تو هم تنبیه میشی
ادامه بدید...


خب ایگور جان رومجموع پست بدی نبود هم داستان رو خوب پیش بردید و هم سوژه بعدی رو برای نفر بعد مشخص کردی اما متاسفانه چندتا مشکل هم داشت !
اولیش اینکه شما در نوشتتون خیلی کم از فضا سازی استفاده کردید و تقریبا تمام نوشته فقط دیالوگ بود .
بهتره که سعی کنید در رولهای بعدیتون از فضا سازی بیشتر استفاده کنید چون که فضا سازی بی عیب و نقص واقعا به زیبایی نوشتتون کمک میکنه و در کنار اینها باعث میشه که خواننده یک ذهنیت کامل از اون چیزی که شما تصور میکنید در ذهنش شکل بگیره و اینطوری منظور شما رو بهتر بفهمه !
نکته دیگه ای که لازم دیدم بهتون تذکر بدم اینه که خوبه که آدم پاراگراف بندی و کلا قوانین دستوری رو رعایت کنه ! اما در بعضی از موارد این کار واقعا لزومی نداره مثلا مثل این جمله :
ایگور که از اونجا رد میشد
وقتی صورت نگران و اشک وار لارا دید به طرف اسنیپ امد
ببینید شما بعد از گفتن جمله اول آمدید سر خط و جمله بعدی رو با کلمه " وقتی " شروع کردید . به نظر من این نوع پاراگراف بندی کمی ایراد دارد چون که کلمه " وقتی " تقریبا یک کلمه ای هست که در بعضی موارد مانند دو جمله بالا دو جمله را به هم ربط میدهد . به نظر من بهتر بود که شما این دو جمله رو در هم ادقام میکردید !
به هر حال امیدوارم که در آینده پستهای بی عیب و نقص تر و زیباتری بزنی
موفق باشی


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۴ ۱۴:۱۴:۱۷

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۳:۴۹ چهارشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۴
#31

نيلوفر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۱ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۳ دی ۱۳۸۸
از تالار اصلي اسليترين كنار پنجره ي غم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 191
آفلاین
3 ساعت بعد ......
دراكو : لارا تو ايدي رو نديدي

- نه نديدم

دراكو : پس اين دختر كجا رفته

در همين موقع اسنيپ وارد تالار ميشه و ايدي هم همراهش لارا هم به اتاقش ميره

دراكو : ايدي كجا رفتي ؟ دلم هزار راه رفت....

ايدي : من....

اسنيپ : خواهر گرام تو اتاق من بودن

دراكو : اونجا چي كار ميكردي

ايدي:آخه فكر كردم اونجا خوابگاه دختراس

اسنيپ : تو بيجا كردي مگه اتاقت رو نشونت ندادن؟
چرا لارا گفت اونجا خوابگاه منه

اسنيپ : لارا لسترنج ؟ بهش بگيد يه ساعت ديگه اتاق من باشه.....

دراكو: لارا ميكشمت حالا خواهر منو دس ميندازي
لارا از پله ها پايين مياد

- چي شده ؟ سلام ايدي

دراكو : لارا ميكشمت

- براي چي؟

دراكو: فورنوكولوس

يه دفعه همه ميزنن زير خنده قيافه لارا خيلي زشت شده

پانسي: بچه ها دماغشو چه گنده شده عيب نداره لارا گريه نكن خودم ميبرمت درمونگاه...................

پنسی جان یه کم فضاسازی رو وارد داستانت کن ... توصیف صحنه ها خیلی بهت کمک میکنه ! بازم برای اولین رولها بد نبود ولی این نکات رو دقت کن ...
نکته مهم : توی متنی که مینویسی زيرش چند تا تیک رو بذار حتما
استفاده از تگهای HTML رو غیر فعال کن ... فعال کردن شکستن خود به خود خطها رو تیک بزن !
الان برات درست کردم و اگر این کارو نکنی بین خطهات فاصله نمیوفته ... تمام نوشته هات حتی اگر اینتر بزنی پشت هم نوشته میشه !


نفر بعدی از پست ایدی ادامه بده ... این پست ادامه پست لارا بود متاسفانه در حالی که باید ادامه ایدی میشد !
دوستان از پست ایدی ادامه بدن ...


ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۳ ۱۴:۳۷:۰۵
ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۳ ۱۴:۳۹:۳۵
ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۳ ۱۴:۴۵:۲۲
ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۳ ۱۶:۵۲:۴۹

be chashmanat biamooz ke har kas arzeshe didan nadarad







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.