هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۸۵

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
یه وبمستر کف دوست که بیشتر نداریم... ...
---------------------------------------------------------------------
برو بچ حزب دور هم جمعه شده بودن و حلقه اتحاد تشکیل داده و در حال پچ پچ بودن...
بلیز: خوبه...پچ پچ....
سدریک: تو خیلی باهوشی....پچ پچ...
ققی:...نه دیگه ببین من که دیگه جت نیستم... پچ پچ....
کرام:I was tars...اینا چی می گن...
حاجی:اه اه می دونی دل من از چی می سوزه...این ولدی نامرد فرار کرد...
ناگهان کفیه ای از بالای سر آنها عبود کرد و یه طومار لوله شده را بر سر آنها انداخت...
ها الو سلام من خودمم ولدی(valadi)شما...آقا آخه شما چرا اونجا موندین هان...البته من که فرار کردم اما شما خنگ بیدین دیگه من الان در خانه ریدل نشستم و بیفرستروگانف و آب پرتغال می زنم...شما هم بهتره دست ازجنگ با این بچه ها بر دارین چون کاری جز ضایع بازی نباشد...تازه یه جوری حرفم می زنین که من ازتون بدم میاد...تازه کبریتم زدین منو سوزندین رفتین عقب...
امضا لرد ولدمورت ملقب به دارک لرد یا valady_odyssee


کرام: ای نامرد...ای نامرد...دیدی گفتم به این تازه وارد ها اعتماد نکن...دیدی
حاجی:آخه اومد تو آکادمی عضو شد و قول ارزش های 5 از 5 رو به ما داد...من اغفال شدم
کریچ:حالا بیاین یه کاری کنیم اینا دارن نقشه می ریزن...بیاین یه کار خفن کنیم...
کریم:چیکار
کریچ:گفتم یه کار خفن...د..دیگه
حاجی: لکنت زبون
کریچ:این لکنت رو از وقتی هوکی رو دیدم پیدا کردم هوکـــــــــــــــــــــــی...
کرام: ای خدا این کین گیر من افتادن....خدا...من عله می خوام...علـــــــــــــــــــــــــــــــــه

فریاد کرام در کویر طنینی دل نشین انداخت و ناگهان کویر شروع به لرزیدن کرد...و ماگما ها با پرتابی بلند به اطراف پرتاب می شدند...در این میان شخصی ظهور کرد
او کسی نبود جز عله...
ققی:اه عله خزش کردی دیگه چند بار میای زیاد بیای وسط صحنه بی نمک می شه ها مردم دیگه تحویلت نمی گیرن...
عله:هان راس می گی این کرام منو صدا کرد منم اومدم...
ققی:این کرام بوقیه...تو شان خودت رو حفظ کن...
عله:باشه پس من رفتم...
سپس زمین باری دیگر دهن باز کرد و ماگماها همراه به عله وارد زمین شدند...
ققی:خوب تصمیم خودمون رو گرفتیم چه بلایی سرتون بیاریم...
کرام:چه بلایی؟!!
ققی:بلا ها باید در دسته ی خز و قدیمی ما شما را شکنجه بدیم و یا زندانی کنیم و در اخر تو بشی کرامه و باز آدم شی و جنگ تموم شه و این کریچ هیچ بلایی سرش نیاد...دسته بندی می شود(چه جمله بی ربطی...)

---------------------
در انتها کریچ و یارانش را چگونه مورد اشد مجازات و یا اشد زندانی بودن یا اشد بی ناموسی نویسی به صورت گیلدی قرار می گیریند؟!!


ویرایش شده توسط ققنوس در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۲۶ ۱۹:۵۹:۳۲
ویرایش شده توسط ققنوس در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۲۶ ۱۹:۵۹:۵۳

[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۷:۰۳ شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۸۵

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
پست خودم و آنیتا به دلیل بی ناموسی بودن پاک شد و دلیل های دیگرش رو هم آنیتا برات تو پیام شخصی توضیح دادم تبصره ناظریت هم به خاطر بی ناموسی بودن...فقط قوانین پست زنی رو براتون یه بار دیگه می ذارم...در ضمن هم بد می نویسم شما فرصت به ما ارزشی ها نمی دین که رو بیایم و کم کم نوشتن و یاد بگیریم بقیه دوستان ادامه بدن از طرف من من پشتیبانی می کنم ولی دیگه پست نمی زنم...البته کریچ فکر نکنی راحت شدیا کل کل می کنم ولی رول نمی زنم
سلام این منم کرام
ببین ققی!!انتظار داشتم قویتر برخورد کنی...برادر من قبول کن که اون نوشته ها در شان ققنوسی به خوش پرو بالی تو نبوده!!
سایت همین یه کفی رو که بیشتر نداره..من مجبور شدم علیرغم میل باطنی خود بهت اخطار بدم که اینجور ننویسی....چون این تازه وارد ها چشم امیدشون به تو و چنگالهای طلاییته!!!
به هر حال منتظر رولهای زیبات هستم به شرطی که دیگر زیاده روی نکنی
امضا:کرام مهربانی که باید گاهی استکبار باشد


-----------------------------------------------------------
هووووم یه چیزایی رو روشن کنم...پست ارزشی این وسط پاک میشه...هرکس حق داره رزرو کنه و تا 45 دقیقه بعد پست بزنه...وقتی یه نفر رزرو کرد نفر بعدی نمی تونه بگه منم بعد این می زنم...پس پشت سر هم رزرو نکنین...لطفا پست ها رو به سوی ارزشی بازی نکشونید...حظبی ها (ادی،سدی،آلبی،بینز،آوریل،سوروس،بلیز،آنیتا،بارتیموس،ققی) بیدند به ترکیب این گروه هیچ دستی نمیخوره و ثابته می باشه...یعنی کسایی که غیر از همینا تو این مدت زمان جنگ حظب با کریچ و دارو دسته اش در حذب پست بزنن پاک میشه(کریچ و دارو دسته اش به ما ربطی نداره اما حظب همین 10 نفر بید)...این بود سخنان و قوانین اگه چیزی از قلم افتاده بود در آینده ذکر می کنم...
--------------------------------------------------------------
این هم شماتیک جدید کریچر بعد از شرکت در میتینگ و مورد آزار و اذیت قرار گرفتن حظبی ها
تصویر کوچک شده

بیشتر شبیه خرگوش شده تا جن خونگی (این عکس توسط رونان تولید گردیده است)


ویرایش شده توسط کرام در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۲۶ ۱۸:۳۵:۵۷

[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۵:۰۱ شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۸۵

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
ولدی و حاجی و کرام با احتیاط به کریچ نزدیک میشن . کریچ در حالی که به زور صحبت میکرد با صدای خش خش مانندی گفت :
- آقا دیگه خوبی ، بدی چیزی از ما دیدین حلالمون کنین . ما مردنیم !
کرام که کنار کریچ نشسته بود و زار زار گریه میکرد گفت :
- نه بابا مگه یه جن بدی هم داره ؟
حاجی : با این که جن بودی ولی باهات خیلی حال میکردم . انشالله خدا گناهانتو ببخشه !
کریچ : آههه ... آهه..... آه
کریچ این رو گفت و چشمانش بسته شد .
کرام و حاجی و لرد با هم : نههههههههههههههههههههه
ققی و دوستان که از به قتل رسیدن کریچر اطمینان حاصل کرده بودند با شنلهای مواجشون با اطمینان بیشتر به راه خودشون ادامه دادند .
ناگهان کریچر یکی از چشمهاش رو باز کرد و به اطراف خیره شد .
جمعیت که فکر میکردند کریچ مرده با دیدن چشم بازه کریچر به عقب پریدند .
حاجی : تو زنده ای ؟
ولدی : نکنه تو هم جاودانه ساز داری ؟
کریچ : نه بابا جنا هفتا جون دارن .
کریچ این رو گفت و لباس پاره پورش رو دراورد . همه در یک لحظه چشمشون به جلیقه ضد گلوله ای افتاد که کریچر پوشیده بود
کریچر با یه حرکت از روی زمین بلند شد و فریاد کشید :
- هوووی ققی . بیا اینجا که تا امشب سرخت نکنم آروم نمیشم
سه یار کریچ : راست میگه
ققی شنلشو یه تاب داد و راهشو برگردوند و به سمت کریچ راه افتاد .
هیجان در دل همگی پر شده بود . ققی مانند اردک به سرعت به سمت کریچ پیش میرفت و کریچ هم مثل یه جن به سمت او پیش میرفت .
ناگهان ققی در یک عملیات ورزش دوستانه چوبدستیش رو دراورد و آن را به سمت کریچ هدف گرفت و فریاد زد :
- قووووقیقاقو !
طلسم ناشناخته و بی نهایت قدرتمندی از انتهای چوببدستی ققی خارج شد ، به طوری که همینجوری که به سمت کریچ میرفت زمین رو نیز پشت سرش میکند و گودالی به وجود میاورد .
جمعیت با وحشت به صحنه نگاه مکیردند . کریچ با خونسردی دستش رو به جلوی پرتو نوری گرفت که به سمتش میامد و زیر لب گفت :
- آینه !!!
پرتو ققی به دست کریچ برخورد کرد اما برخلاف انتظارات کمونه کرد و به سمت ققی برگشت .
حزبی ها به اضافه خودم
پرتو به ققی برخورد کرد و انفجار بزرگی پدید اومد و دود همه جارو گرفت .
بروبچ کریچ
حزبی ها
یواش یواش دود ها به کنار رفتند و بدن بدون پر ققی به نمایش همگان قرار گرفت .
کریچ : آقایون ققیه تو فر آمادست !
بقیه اعضای حذب با شنیدن این حرف چوبدستی های خودشونو دراوردند و به سمت کریچ حمله ور شدن .
کریچ رو به بقیه :
- بروبچ بسپرینشون به خودم .
کریچ اینو گفت و به صورت ضربدری دوتا چوبدستی دو لول دراورد و :
- بووووم بووووف گوشوووووا دیش پاااق .
اینبار کریچ بود که داشت چوبدستیاش رو فوت میکرد و توی جیبش میذاشت .
کرام که دائم چشماش رو میمالوند تا مطمئن شود اشتباه نمیبیند . حاجی از اونم بدتر بود چرا که دائم خودشو میزد تا از خواب بیدا شود . ولدی که دهنش چندین وجب باز شده بود با تردید گفت :
- کریچ خودتی ؟
کریچ : هوووووم .
ناگهان صدای زنگ ساعت کریچ بلند شد و این صدا از آن برخاست :
- کریچ جان مهلت شما تموم شده خودتو نشون بده !!!
ققی که ظاهرا یه کلمه هم نفهمیده بود بدون توجه به این پیام از بین حزبی های تلمبار شده بر روی هم گفت :
- آقای کریچ ببخشین ما شما رو نشناخته بودیم . خواهش میکنم به ما رحم کنین فقط مااااااااااااهااااااااااااااا.......
در همون لحظه چشم ملت به کریچ دیگری افتاد که داشت همراه با کلنگی از پشت کوه بیرون میامد .
کرام که سرش گیچ رفته بود گفت :
- خه خه خه چه توهمی دوتا کریچ اینجا هستن !
کریچ : نه بابا کجا دوتا کریچ هستن ؟
همه برگشتن و به کریچ اولی نگاه کردند . ناگهان در کمال تعجب لباسای کریچ اولی به هوا رفتند ! حال جایی که تا چند لحظه پیش کریچ ایستاده بود . آتشفشان معروف ، عله پاتر ایستاده بود .
بلافاصله ملت به این حالت درومدند
کرام : علی حضرت شما اینجا چی کار میکنین ؟
عله : کریچر بهم زیر میزی داد گفت بیام خودمو جاش بزنم یه حالی به اینا بدم . کریچ جون اگر هنوز پول داری من در نقشت بازی میکنم اگر نه که هیچی
کریچ : نه دیگه حقوق یه سالمو دادم بهت دیگه چیزی ندارم .
عله : پس موفق باشید من رفتم
کریچ : آخه !
اما عله غیب شده بود .
حال کریچ و بروبچ مونده بودن و حزبی ها که با دیدن این صحنه دوباره داشتن تجدید قوا میکردند و به صورت هولناکی در صدد انتقام گیری بر میامدند .
کریچر و کرام و حاجی با نگرانی آب دهنشونو قورت دادن ....




Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۳:۲۱ شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۸۵

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
سلام والیکم اف بر شما
بنگرید چگونه مقام بالاتر را رنجاندید , الاحضرت خویش را , مایه ی خیر و رحمت شما هم در این دنیا هم در جهان ما بعد
شوخی شوخی با ویکی هم شوخی ؟ اونم این طوری؟ خجالت نکشیدید؟ فکر نکردید این چیزا که مینویسید خیلی مبتزله؟ از تو یکی انتظار نداشتم ققی
همینا دیگه الان یک پست حزب پسند میزنم شاید دلتون خنک بشه
یک نصیحت دوستانه وقتی اعصابتون خورده و حسابی لجتون در اومده و اینا پست نزنید چون نتیجش این میشه که دیدید
آنی دیدم انگیزه ای برای مخالفت با من نداری گفتم بهت یکم انگیزه بدم ناراحت که نشدی؟

_________________________________________-

کرام : من وصیت میکنم منوی مدیریتم رو بدن به ققی آخه اون خیلی جوان مرده همین الان به من اجازه داد وصیت کنم
کریچر: منم منوی مدیریتم رو میدم ققی
ققی: جن کچل دو تا منوی مدیریت به چه دردم میخوره ؟ کلت رو بکنم زیر مبل؟ هان
سدریک: خودت رو ناراحت نکن دوست من
ققی: حالا نوبت توه حاجی
حاجی: والا من از مال دنیا هیچی ندارم جز یک حکم اجتهاد و مقداری محبوبت و مقبولیت که اونم پیش کش میکنم به برادر حمید البته ناگفته نماند ما انگشت کوچیکه ی ایشون هم نمیشیم
ققی: هی ولدی تو هم حرفای آخرت رو بزن
ولدمورت: من از روز اول قدرت حزب رو نادیده گرفتم الان هم همه چیزم رو از دست دادم واقعا حرفی برای گفتن ندارم
ادی: اشتباه تو همین جا بود چون با یک گروه که توی مردم ریشه دوونده سر ناسازگاری برداشتی
ولدی در حالی که سرش رو انداخته پایین : شرمنده ام فقط به عنوان آخرین درخواست ازتون میخوام من رو با آواداکداورا بکشین من علاقه ی خاصی به این طلسم دارم
ققی: خوب دیگه خف بمیرین
سدی چوبش رو میبره بالا و یک طلسم میگه که خیلی خفن بود و کسی تا حالا اون طلسم رو نشنیده بود
اشعه ای مشکی رنگ به سمت کرام میره و هر لحظه به اون نزدیک تر میشه
کرام داشت اشهدش رو میخوند و بسیار زیاد ترسیده بود که ناگهان
چند سانتی کرام اشعه به وسیله ی یک اشعه دیگه منحرف میشه و به کوه پشت سر کرام میخوره و کوه سوراخ میشه
نگاه ها همه به سمت منبع اشعه ی دوم بر می گرده
ققی: مرگ با این خشانت در مرام حزب نیست در ثانی کرام منوی مدیریتش رو داده به من از خونش میگزرم
صدای تحسین سراسر بیابان رو فرا میگیره
ای نماد آزادی
-- ای یگانه یاری دهنده ی ظعیفان
-- چه بخششی
--- زبان ها قاصره رحمت تا به کجا؟
ققی: از خون ولدی و حاجی هم میگذرم به هر حال اونا اغفال شدگانی بیش نیستند هدف اصلی ما چیز دیگه ایه
نگاه ها همه به سمت کریچر بر میگرده
هر ده عضو حزب چوباشون رو می یارن بالا و یک صدا طلسمی رو میگن
ده اشعه از ده چوب دستی خارج میشه و وسط راهش خاک زمین رو به هوا بلند میکنه( تریپ فوتبالیستا) و بعد از مدتی با هم ادغام میشن و یک باره به کریچر برخورد میکنن
کریچر 20 متر به هوا پرتاب میشه و با صدای ناهنجاری روی زمین می افته
اعضای حزب چوباشون رو فوت میکنن و میگزارن تو جیبشون و به صورت کاملا هماهنگ بر میگردن و شنلاشون تو باد تکون میخوره و راه مقر فرماندهیشون رو در پیش میگیرن
کریچر زخمی و داغون در حالی که داره نفس های اخر رو میشکه روی زمین افتاده و حاجی و کرام و لدی در حالی که سراپا می لرزن برا این که چنین بلایی سر خودشون نیاد جرات نمیکنن به کریچر نزدیک بشن


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۹:۰۸ شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۸۵

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
آقا اینجا چه خبره؟ دو روز چشم سرژ ریش انداز رو دور دیدین دارین با حذب چ کلار میکنن؟ برن بیرونن بینم....شمارو چ به حذب...صبر کنن مام یه حالی میگرم...ژوهاهاهاها



Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۷:۵۷ شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۸۵

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
خب
سلام
همه پستا.. از پست ققي به بعد پاك شد

ويرايش: پستا رو برگردوندم تا نگين طرف بي جنبه هست
--------------------------------------

ببينيد من الان اصلا ناراحت نيستم و عصباني هم نيستم ولي چند نكته رو بايد روشن كنم
اول:نميخواستم فكر كنيد ادم بي جنبه اي هستم بارها شده در رول بيگانه سوار من شده بود يا امثال اين...حتي خودم هم از اون پستا استقبال كردم ....اما تحمل هم حدي داره...خود ققي از من پرسيد كه من چجور نوشتم..من بهش گفتم كه اصلا در حد انتظار نبود

دوم:چرا در حد انتظار نبود:

الف:چرت و پرت نويسي هم حدي داره...اگه مي فهميدم كه مثلا ماجراي كريچر و ققي به اينجا كشيده ميشه اصلا ادامه نميدادم..چنانچه ديگر ادامه نميدم
من ميخواستم رول يه تكوني بخوره ولي فكر ميكردم شماها جنبشو داريد...

اينكه با مديريت ميخواهيد مخالفت كنيد ربطي به نوشيدن مايع گرم و مطبوع نداره..
اينجور چيزا مبتذل نويسي هست و نه طنز نويسي
من بيشتر از اين ناراحت ميشم كه اعضاي تازه وارد اينا رو بخونن و سعي كنن از شما تقليد كنند

ب:طبق قانون سايت قرار نيست كه در نمايشنامه ها توهيني به هيچ چيز شود در نتيجه نوشتن ((شعبه زمزم2)) از قانون سايت به دوره...با مسائل مذهبي نبايد شوخي بشه

------------------
در آخر شما براي نوشتن و كوبيدن احتياجي به اينجور نوشتن نداريد
ميتونستيد مديران رو زنداني كنيد..شكنجه بديد....پاپوش بدوزيد مثلا فساد مالي يا اخلاقي

ولي اينجور نوشتن اصلا درست نيست اگر چه متاسفانه بنده يه بار در تاريخ عضويتم اينجور نوشتم((اعتراف ميكنم))

به هر حال اينو دوستانه به شما ميگم كه سعي كنيد بهتر بنويسيد....
اگر ميخواهيد بي ناموسي بنويسيد بنويسيد ولي مثل گيلدي بنويسيد كه به هيچ كس بر نميخورد
---------
ناظر عزيز هم اين نوشته منو بعد از دو روز پاك كنه
با تشكر كرام


چشم .... سعي كنيد غلط املايي نداشته باشيد!!!

سيريوس يك ناظر از جان گذشته


ویرایش شده توسط کرام در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۲۶ ۱۰:۲۳:۳۳
ویرایش شده توسط کرام در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۲۶ ۱۰:۲۵:۴۶
ویرایش شده توسط سیریوس(God Father) در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۲۶ ۲۳:۲۹:۲۳

کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۷:۲۶ جمعه ۲۵ فروردین ۱۳۸۵

پروفسور بینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۸ سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۱۳ جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱
از تالار عمومی ریون کلاو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
ولدی در حین فرار خنده های شدیدی از خودش در میکنه و حاجی هم که نشیمن گز شده مثل مار به خودش میلوله و میگه
حاجی : بوا موا بوا موا
کریچر که دیگه از ترس داره به رحمت ایزدی میپیونده یه نگاه به دور و برش میکنه و فقط کرامو میبینه که اونم دیگه داره اشهدشو میخونه
کریچر : کرام یه فکری بکن دستم به چیزت همه تار و مار شدن فقط تو موندی برام کرام
کرام : چیکار کنم با این ملته حظب بیا یه بهانه ای بتراش بزن دریم فرار کنیم بهتره ها
کریچر : بابا من این همه قمپوز در کردم حالا بزاریم در ریم بیا یه فکر اساسی بکنیم
کرام : اگه تو فکر داشتی که کار ما به اینجا نکشیده بود حالا چیکار کنیم
ققی : شماها دارید چی میگید با هم کم کم اشهدتونو بخونید دیگه کارتون تمومه
بینز : بزار آخر عمری وصیت بکنن
آنیتا : قبول کن ققی بزار وصیت کنن
ققی : باشه میزارم وصیت بکنن اول تو کرام وصیتتو بکن
کرام : ....
-------------------------------------------------------------------------------
یعنی کرام چه وصیتی کرد و چه راز هائی را فاش کرد


[b][color=0000FF]بينز نام


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۶:۴۵ جمعه ۲۵ فروردین ۱۳۸۵

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
در حینی که ولدی داره فرار میکنه و با بدبختی از روی مارها و موشها و سایر جک و جونورای علاف جهش میزنه، ملت کریچی و ضد کریچی ریختن رو سر این موجود مفلوک و اونو مورد سرزنش قرار دادن.
کرام : اه کریچ، چه وضعشه!! تو اختیار خودتو هم نداری؟
حاجی : کسی ندونه فکر میکنه اینو وصلش کردن به تانکر آب آتیش نشانی!! واسه آدماش 1 لیتر گنجایش داره، تویی که جن خونگی بیش نیستی مگه چقده ظرفیت داری؟
آنیتا : انگار هرچی جثه کوچیکتر میشه ظرفیت بیشتر میشه!! این که خدا بخواد بالای 100 لیتر ظرفیت داشت.
کریچر از شدت شرم و خجالت میره که خودشو پشت شنل سیاه ولدی قایم کنه و در اون غوطه ور بشه که میبینه ولدی نیس، با نگاه مشکوکی همه جارو نگاه میکنه و حتی شک برش میداره و جایی که قبر کرام بود رو میکنه و نگاه میکنه ولی اثری از ولدی نمیبینه.
کریچ : بچه ها ولدی کو؟
بقیه ملت با قیافه های هشت در چهار دور و ورشون رو نگاه میکنن که یهو صدای فریاد حاجی بلند میشه و به شخصه خونه تمام مورچه های ساکن در اون کویر بی آب و علف رو ویرون میکنه.
حاجی : اوناهاش.........اون دور دوراس........همون نقطه سیاهه....من رفتم بگیرمش!!
حاجی از تو جیبش یه شیشه نوشابه در میاره و تکون تکونش میده و وقتی شیشه به حد انفجار نزدیک شد، نوشابه رو زیر خودش قرار میده و در نوشابه با صدای خفنی باز میشه و حاجی پرواز کنان روی شیشه در حال تخلیه گاز میره به سمت ولدی.
ولدی که دیگه خسته شده بود برمیگرده پشت سرش رو یه نیم نگاهی میندازه و میبینه که چیزی همانند گلوله با سرعت نور و صدای ویژژ داره بهش نزدیک میشه.
ولدی با سرعت تمام میدوئه : نــــــــــــــــــه!!
حاجی که صدای ولدی رو بعد از 5 ثانیه شنیده بود : وایسا ولدی......آسلام در خطـــــــره......نامردی نکن تا آخرش با ما باش!!
ولدی که فاصله اش لحظه به لحظه با حاجی کمتر میشد : نمیخوام....من جوونم.....آرزو دارم.....تازه به دوران اوج محبوبیتم دارم نزدیک میشم.....تو برو با اونا....دور هم شاد باشید!!
حاجی تنها 5 متر با ولی فاصله داره که ناگهان سرعتش کم میشه، به پایین نگاه میکنه و میبینه که لا نوشابه موجود فی الشیشه!! سرعتش کمتر و کمتر میشه و با ناحیه زیرین میفته روی بچه عقربی تازه از تخم دراومده بود و بچه میمیره!! مادر عقربک با دیدن این صحنه به سمت حاجی رفته و به عنوان انتقام فرزندش، اونجای اونو نیش میزنه.......فریاد حاجی به هوا میره و ولدی در دوردستها موذیانه میخنده!!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۶:۵۱ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
دست بالای دست بسیار است!!
بنده واقعا نمی دانم که چرا از طرف " ستاد مبارزه با مواد مخدر" اقدام به دستگیری این کریچر نمی کنند!
با احتساب نوبت قبل، این دفعه ی دومی است که کرام خان عند الپاتر الدوله(!) – بوسیله ی قرصهای توهم زای کریچر- در توهمی بس بزرگ فرو رفته است! کرام این بار خیال کرده بوده که با منتاژ این عکس، می تواند واقعیت را از مردم پنهان کند!
یا ایها الحظبیون، انا have the real photo !!!
بله! اینجانب عکس حقیقی را در دست دارم که خواهید توانست در زیر آنرا ببینید!
باشد تا در سایه ی بالهای ستبر ققی، حقیقت را به درستی درک کنیم!
و باشد تا کریچر، که ابتدا همین جوری دور هم باشیم با او دشمن گشتم و آما اکنون با آن پستش مرا به یکی از دشمنان خود بدل کرده است، دعا بکند که کاش با قاشق آب دریا را مینوشید، آما ضایع نمیشد!!!
قوهاهاهاهاهاهاها........... نوهاهاهاهاهاها!!

تصویر کوچک شده


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱:۴۴ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۵

تام ریدلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۲ پنجشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۵۳ پنجشنبه ۶ دی ۱۳۸۶
از آنگباند
گروه:
کاربران عضو
پیام: 150
آفلاین
تابلو روی شکم ِ پیچ جاده :
خطر ! کوه در حال خاراندن خود است! لطفا نزدیک نشوید!
( خط افتضاح مشنگی که به وضوح با اسپری رنگ به تابلو اضافه شده : " خودتی ! لا اقل می نوشتی منطقه ی نظامی" )

تابلو روی لبه ی چال:
خطر مرگ ! بوی که چاله منتشر میکند باعث ریزش موی شما خواهد شد!

تابلو ، روی دری دایره ای شکل در پایین ترین جای چاله که نمیه باز مونده :
محل اجلاس جمعیت ِ "ژونوریوس - Junevarius"
پایین تابلو سمت چپ ( به نظر می رسه پوستی که روی تابلو کشیده شده در این قسمت پاره شده) :
تاریخ تاسیس: " نا معلوم است. گفته می شود درست وقتی بود که نخستین ترک ها روی تخم یک ققنوس ظاهر شد و جوجه ای گر از آن بیرون پرید"

پایین تابلو در همان ارتفاع ، سمت راست :
شعار مجمع : " کوه درد کشیده اما موش کجاست؟!!!!"

تابلویی برنزی روی میزی با طرح ماموت(!) :
اعضای افتخاری : لرد ولدمورت

.....

نهاد خبری حزب یا هزب یا حذب یا هذی یا حظب یا هظب ِ ليبرات دموکرات جادوگرياليستي ( نخحیهیحیهیحیهلدج) تقدیم می کند :

گوشه هایی از متن سخنرانی لرد ولدمورت در محاصره ی(!) پر شور و حال یک خبرنگار زن- ساحره ای معلوم الحال(!) :
به بیراهه نرید دوستان من!
همون طور که قبلا حمایت خودم رو از جونور ما قبل تاریخ و سیاه ، سرژ تانکیان کبیر اعلام نمودم همی ، اینک حمایت خودم و خادمانم رو از کریچر سیاه ترین و خشن ترین و خون خوار ترین و نا فرم ترین و نا ... و نا ... و نا ...
( خبر نگار زن : ) " ناناز ترین؟!"
لرد ولدمورت : اوه بله! ناناز ترین و پر مو ترین و پر رو ترین و پر گو ترین و بور ترین جن خانگی جهان جادویی - کریچر ، ملقب به "ججی" ( جن جهش یافته) - اعلام می دارم!

خبر های حاکی از آن است که لرد سیاه همچنین به تهدید های امپریالیستیک یک بازیکن کوییدیچ نه چندان پر آوازه ، با گوشه ی چشم های خمارش نگریست و افزود:
از اون جا که منظور ایشون از اف می تونه هم اِف (F) و هم اُف باشه و این هر دو معنایی گسترده و گاها ناموسلس (Namous-less) دارن ، از سر تقصیراتش می گذریم. باشد که رستگار شود!

خبرنگار اعزامی ِ "نخحیهیحیهیحیهلدج" !








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.