هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۰:۰۸ جمعه ۲۶ آبان ۱۳۸۵

فینیاس نایجلوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۱ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۲۹ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲
از توي تابلو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 117
آفلاین
ريون تي وي تقديم مي كند
دوربين دور استديو مي چرخه و دكور برنامه رو نشون مي ده . تيتراژ برنامه شروع ميشه :
دوپس دوپس دوپس ...
آموزش زبان عربي
با تدريس فينياس نايجلوس بلك
دوپس دوپس دينگ ...

بعد از تيتراژ دوربين روي وايت برد فرود مياد . واينك فيني وارد كلاس مي شود !

صداي ويز ويز بچه ها كلاسو پر كرده . فيني پشت ميز استاد قرار مي گيره و مي زنه رو ميز . بچه ها ساكت مي شن . ته كلاس وينكي داره مجله ورق مي زنه . فلور و رزي زير ميز بهم چيپس و پفك چي توز تعارف مي كنن !
فيني عينكش رو صاف مي كنه و مي گه : سلام دارم خدمت همه دانش آموزان عزيز ! بنده با درنظر گرفتن شرايط موجود تصميم گرفتم يه برنامه ي آموزشي داشته باشم انشالله كه مفيد واقع بشه ...
پني داد مي زنه : بده منم ببينم ديگه !
همه برمي گردن ته كلاس رو نگاه مي كنن . پني مجله رو از دست وينكي مي كشه ولي وينكي محكم مجله رو مي چسبه و مي گه : خودم هنوز نديدم !
همين موقعه كه مجله در بكش بكش اين دو نفله ميشه .
وينكي : ديدي چي كار كردي ؟ حالا جواب كريچر رو چي بدم ؟
فيني : اون جا چه خبره ؟
پني به دور و برش نيگا مي كنه و ميگه : كجا چه خبره ؟ اينجا كه خبري نيست !

فيني ميره كنار وايت برد قرار ميگيره و درس رو شروع مي كنه : امروز مي خوايم صيغه هاي ماضي رو با هم كار كنيم ... اولين صيغه مفرد مذكر ...
_ هي بري اون جا رو ببين !
فيني بر ميگرده و
ادي از پنجره كلاس آويزون شده و به جوراباي پشم بون كه تو حياطه نشسته و داره با موبايلش با چو گپ مي زنه اشاره مي كنه .
بري تا مياد از جاش بلند بشه چشمش ميفته تو چشم فيني و ميگيره سرجاش ميشينه .

بعد از تدريس
اممم... خب بهتره از اين دانش آموزاي عزيز كه اينجا حاضرن بخوايم بياد يه مثال بزنه .
يكي از دانش آموزا از جاش بلند ميشه ميره كنار فيني .
فيني : خب شما يه مثال بزن ببينم .
دانش آموز : اممم ... بوق ، بوقا ، بوقوا ، بوقت ، بوقتا ، بوقن ...
در همين حين از اتاق فرمان به فيني اشاره هايي مي كنن كه فيني سردر نمياره و مجبور ميشه از استديو بره بيرون ببينه چه خبره ...
دانش آموز : بوقت ، بوقتما ، بوقتم ...
فيني به سرعت با يه جهش خودشو مي رسونه كنار بچه دانش آموز ...
بچه : بوقتما ، بوقتن ...
فيني : خيلي خب كافيه مي توني بري
بچه كه همه ي حواسشو داده به صرف كردن بوق متوجه فيني نمي شه و ادامه مي ده : بوقت ، بوقنا ...
و تا مياد بفهمه چي شده فيني يه پس گردني حوالش مي كنه و با يه لگد پرتش مي كنه بيرون .
فيني : اهمم ... خب همين الان يه خبر جالب به دستم رسيده كه خوشحال مي شم براي شما بخونمش .
فيني دوباره ميره پشت ميزش و شروع مي كنه : بعله ... بالاخره تاپيك صد و يك راه براي ذله كردنه مسئولان به هدفش يعني همون ذله كردنه مسئولان رسيد !... هوم ... و كسي كه موفق به اين كار شد كسي نيست جز بينز ... البته ذله شدن يكي از مسئولان و خشانت ايشان عواقب ناخوشايندي براي اين روح ريوني داشت و بينز براي بار دوم مرد ! اما ريون منتظر بازگشتشه ... درضمن كشته شدن بينز خيلي مشكوكه و مسئولان به دنبال مظنون اصلي اين قتل هستن تا دستگيرش كنن و اون رو به سزاي عملش برسونن ... اينك اين سوال پيش مياد كه آيا متهم دستگير ميشه ؟ آيا بينز مقصر بوده ؟ آيا اون دوباره برمي گرده ؟ آيا ...
صدايي از فضا : آيا و درد ! بقيشو بگو
فيني ادامه مي ده : براي رسيدن به جواب اين سوال ها ما فقط مي تونيم منتظر بمونيم .
خبر خاص ديگه اي نيست جز اينكه ملت تو كف اين آواتور پني موندن و به شكلي ، تقريبا شبيه چندش در اومدن
اين بخش از خبرها هم به پايان رسيد .
هوووم ... خب ديگه بهتره بريد به درس و مشقاتون برسيد
ناگهان گوجه اي از فضا پرتاب مي شه و مي خوره تو صورت فيني !

فینی عزیزم!نوشتنت خیلی بهتر شده!واقعا داری پیشرفت میکنی!بعد درباره آواتورم...والا من خیلی خوشم میاد ازش...عوض نمیکنم هر دفعه پستامو میخونین برین بالا بیارین!موهاااا!


ویرایش شده توسط فینیاس نایجلوس بلک در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۲۶ ۰:۳۹:۳۷
ویرایش شده توسط پنه لوپه کلیر واتر در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۲۶ ۲۲:۱۰:۲۸

Only Raven!


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ یکشنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۵

سرافینا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۲ سه شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۱۵ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۱
از :اییییش!!:sulk:
گروه:
کاربران عضو
پیام: 220
آفلاین
راجر:نـــــــــــــــــــــــــــه!منو نبرین آقا منو نبرین!
ملت:آقا ،ولدی جون قربون دستت زود تر اینو جمعش کن وردار ببر!
راجر: ما اندر کف حمایت موندیم و مُردیم!دستتون درک نکنه!
در این حال سراف در حالی که هزار تا بسته و پاکت و پلاستیک خوردنی و نوشیدنی ازش آویزوونه میاد تو!
سراف:ای بگم چی نشی حمید!الهی.....الهی...!هـــــان؟چی می گی؟
از پشت صحنه به سراف اشاره می کنن که نباید فحش بده!
سراف:آهان!الهی این فنگ(به فنگ که دم در نشسته اشاره می کنه!)قربونت بره! که منو تنهایی فرستادی مثل دوست اون شتره حمالی کنم!
فنگ:ووواق! وووق!!وووووف!
بادراد ترجمه می کنه:چیزه...آهان!میگه به من چه؟
ملت:واااااااا!!بادراد مگه تو زبون سگی هم بلدی؟
بادراد: ما اینیم دیگه!
کریچر:آخه خودش یه زمانی دیپلم زبان سگی رو از فنگول اعظم دریافت کرده
بادراد به یه حالت ناجوری به کریچ نگاه می کنه ولی از اون جا که فعلا در تالار آستکبار برقراره نمی تونه به کریچ حرفی بزنه!
ملت:هرهرهرکرکرکر!
ولدی:آقـــــــــــــــا!ساکت!براچی موضوعو می پیچونی؟راه بیفت دیویس!
راجر:
در این حال در وا می شه و دامبل عزیز با اون همه ریش و دم دستگاه تشریف فرما میشه!
ملت به دامبل:
دامبل به ملت:
خلاصه!از اون جایی که خاله بازی رکن اصلی یه مهمونیه!و خود دامبل هم به این قضیه واقفه که خاله بازی باید در سطح بالا و پیشرفته انجام بشه طبق کتاب قوانین خالی بازی تبصره14بند2از این به بعد به طور رسمی به خاله بازی می پردازیم!
*-*-*-*
یک پست بسیار ارزشی!چکار کنم از این بهتر نمی شد!امیدوارم بتونیم به طور کاملا قانونی به خاله بازی بپردازیم!


ویرایش شده توسط سرافینا در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۱۴ ۱۳:۴۶:۲۶


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۱۶:۲۵ شنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۵

ریونکلاو

راجر دیویس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۱۲:۲۵ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
ریونکلاو
پیام: 1220
آفلاین
در این زمان عله که از ناکجا آباد پیداش شده بود تا میفهمه که کار کار بیل بوده منو رو میاره و بیل رو بلاک میکنه !!!

همون موقع ولدی که داشت به زور توسط کریچر کشیده میشد این صحنه رو میبینه!

ولدی: نه

و بالای سر شناسه کاربر مهمان (بیل old) زانو می زنه!
ولدی: نه! نرووو! من هفته دیگه امتحان زبان داشتم! می خواستم جشنه رو دو در کنم که باهام کار کنی!*

و به کریچ نگاه میکنه!: تو! کار تو بود! من میدونستم! هیچ وقت چشم نداشتی ببینی من دارم درس می خونم! **

کریچ: من؟ من نبودم! این بود! و با دست به راجر اشاره میکنه!

راجر که حواسش به ماجرا نبوده همچنان مک بون رو به طرف چو میفرستاده که آشغالا جمع شن!

(و به دلیل آی کیویه بالا میفهمه همه دارن نگاش میکنن)

راجر: امم! چیزه! (و به دلیل آیکیوی بالا فکر می کنه به خاطر اینکه همچنان تالار کثیفه اونو نگاه می کنن!)

ولدی:
راجر: من! امم! به خدا دیشب تا 2 بیدار بودم تمیز کردم! الان دیدم بهم ریختس! کاره فینیه!

ولدی: چه ربطی داره؟ من الان امتحان زبانم رو چی کار کنم!!؟ خفه ت می کنم

کریچر و ققی و هری و غیره یه نفس راحت می کشن که از دست اون در امون موندن!

سرافینا به نجات جان راجر! که الکی آواتارش (که اینقدر سرش زحمت کشید) رو از دست نده! میاد! (جمله رو حالیدی؟ )

سرافینا: راجر انگلیسیه کنکورو 100 زده! میاد کمکت!

ولدی: ها! فکر خوبیه! بریم! و به طرف راجر میره تا ورش داره بندازه تو جیبش و بره!!

راجر: نهههههههههه

---------------------
* این کامل شوخی بود! شرمنده!
** از زندگی خصوصی ولدی اطلاعی در دست نیست! پس همه ی اینها توهمات شخصی بوده که یه ده مین دیگه کلاس ادبیات داره!!


!


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹ جمعه ۱۲ آبان ۱۳۸۵

مادام رزمرتا old32


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۷ سه شنبه ۴ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۴۳ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
از سه دسته جارو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 180
آفلاین
در این لحظه بیل و ققی هم دیگه رو بقل میکنن ( این صحنه ی غیر اخلاقی تنها در ورژن 12 شب به بعد این پست قابل دیدن است )
از اونجایی که بچه های تالار ما بچه های خوبی هستند و ساعت 9 بوق بوس لالا میکنند و میخوابند ما این صحنه رو به صورتی آنتحاری پیش میبریم تا بچه ها فیض لازم رو ببرند!
بیل و ققی همدیگه رو بغل میکنند که یهو حمید پیداش میشه و میگه:
(( چی؟؟؟ بیناموسی؟؟ آی نفس کش... من یه ذره بیناموسی رو نمیتونم تحمل کنم .... همجنس خودتو بغل میکنی؟؟؟ تو ناموس نداری خودت ....)) در همین حال جو زده میشه میره یه دونه میخوابونه زیر گوش ققی!
بیل به صورت علامت تعجب در میاد و عده ای از ناکجا آبائ میان میبرنش ته تالار ( نکته برای آیکیو ها: علامت تعجب آخر جمله میاد! باور کنین تنهایی گفتم )
ققی که دوستای جدیدش روش تاثیر گذاشتن و واسه خودش لاتی شده نمیتونه این وضعیتو تحمل کنه و حمیدو به دوئل میطلبه!
اندر احوالات دوئل:
بزد بال ققی چون بردی *مست برآوردش از جای و بنهاد پست

یکی چوبی اژدهاگون**برکشید همی خواست بال دیگری را برید

به حمیدگفت ای برنای نیمچه یل! بیا بکنیم مشکل را حل

با خشانت مشکلی حل نمیشود گرهی از کار من و تو باز نمیشود

بدین صورت حمید خام میشه و میاد تا با ققی صحبت کنه....

ققی متفکرانه سرشو میخوارونه و میگه:
(( ببینم اصلا اولش تو واسه چی زدی تو گوش من؟؟))
حمید: به دلیل یه حرکت زشت تو که نمیشه اسم ببرم چون ناظر اوخم میکنه!!
ققی: خب تو اصلا از کجا میدونی تقصیر من بود؟؟؟ بیل بود که منو بغل کرد! (مشکل ققی با مدیران همچنان حل نشدنیه!)

در این زمان عله که از ناکجا آباد پیداش شده بود تا میفهمه که کار کار بیل بوده منو رو میاره و بیل رو بلاک میکنه !!!
==================================
* birdi!!! به دلیل کمبود واژه ، نویسنده از واژه ی بیگانه ی برد به همراه ی استفاده کرده است!!!
** تلمیح دارد به اینکه چوب جادوگرها ممکنه از پوست گوشت یا موی اژدها باشه

به شخصه از صمیمیت بین مدیران و اعضا به وجد اومدم!امیدوارم همینجوری باقی بمونه
با تشکر ویژه از فردوسی به خاطر شعر رزم رستم و سهرابشون و تشکر ویژه تری به خاطر لرزش قبر هنگام نوشته شدن این شعر


ویرایش شده توسط مادام رزمرتا در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۱۲ ۲۳:۱۵:۰۰
ویرایش شده توسط مادام رزمرتا در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۱۲ ۲۳:۳۰:۳۷

Only Raven


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۲۱:۳۶ جمعه ۱۲ آبان ۱۳۸۵

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
تالار خصوصی ریونکلاو
ساعت 8:33 چهاردم فوریه

ملت مدام از ای ور تالار میرن اون ور تالار و اون وسط هی به هم میخورن
حمید که روی یک مبل وایستاده : کریچ .... کریچ... بدو دیر شد
کریچ و بادراد در حالی که تو تا سینی بالای سرشونه وارد تالار میشن
بادراد: اینا رو کجا بزارم؟
- بزار رو اون میز گنده هه , جوری بزار در دسترس باشه
الکسا و آوریل که یک دستمال به کلشون بستن در حال جارو زدن زمینن
الکسا در حالی که کمرش رو راست میکنه: آوی چرا ما باید اینجارو با جارو تمیز کنیم؟
آوریل:خوب حمید گفته این طوری آسلامی تره , درصد بیناموسیش کمتره , سرمونم بیشتر گرم میشه وارد جزئیات نمیشیم
راجر و چو هم هر کدوم یک ور تالار نشستن و مکبون رو به طرف هم قل میدن تا آشغالا رو با خودش جمع کنه
حمید در حالی که داره به ساعتش نگاه میکنه و یک مقدار عصبیه: الانه که برسن
پنی از خوابگاه دختران و فینی از خوابگاه پسران می یان بیرون و هر دو به سمت حمید میرن
فینی: هر گونه آلت بیناموسی اعم از جوراب , لیوان , مسواک ,موز , خیار و کیسه فریزر از سطح خوابگاه جمع آوری شد
پنی: یک پرده تو مایه های گونی به پنجره ی خوابگاه زدم که احتمال دید داشتن رو به صفر رسوند , قفل درو عوض کردم و سه چهارتا طلسم شوم و پسر نفله کن هم روش گذاشتم
حمید دستش رو میکوبه به هم: عالیه
و برمیگرده به سمت سرژ که روی یک کاناپه نشسته و دست به سیاه سفید نمیزنه
- سرژ جان حداقل برو آماده شو اون ریشات رو شونه کن موهاتم بباف
سرژ یک خمیازه میکشه و پشتش رو میکنه به حمید: من حال ندارم , دپم , گیر نده و بر میگرده و در حالی که اشک تو چشمش جمع شده میگه: تو نمیدونی ققی کجاست؟ فقط اون منو درک میکنه
حمید که از سرژ نا امید شده: ققی رو فرستادم یک چرخی بزنه هر وقت رسیدن به فنگ خبر بده فنگم که دم در تالار خوابیده پارس کنه تا ما بفهمیم

چند لحظه بعد

هاپ هاپ
حمی ددر حالی که میزنه رو پیشونیش از روی کاناپه میپره پایین
- اومدن
در باز میشه و هری و مونالیزا وارد میشن و در حالی که یک لبخند به روی لب دارن چند قدم می یان داخل
هری تا وسطای تالار می یاد و یک دفعه متوجه میشه جز مونالیزا کسی باهاش نیومده تو
در همین اثنا حمید غیبش میزنه
بینز که تو هوا شناور بوده میره هری رو به سمت قسمت مهمان راهنمایی میکنه
هری بر میگرده به سمت در: بچه بیاین دیگه خجالت نکشین
در همین حین صدای ققی که از ماموریتش برگشته از خارج تالار می یاد
- اوه خدای من بیل ... چقدر خوشحالم کردی .. استاد بی رقیب زبان ... یگانه انگلیش من ..... ای خبر دو زبانه زن
بیل که این رفتار ققنوس رو میبینه طاقت نمی یاره و به گریه می افته
- دو دل بودم بیام یا نه , نمیدونستم منو بخشیدی یا نه , من خیلی به تو گیر دادم خیلی باهات بد بودم .........
در این لحظه بیل و ققی هم دیگه رو بقل میکنن ( این صحنه ی غیر اخلاقی تنها در ورژن 12 شب به بعد این پست قابل دیدن است )


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۱۵:۴۲ یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۵

فینیاس نایجلوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۱ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۲۹ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲
از توي تابلو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 117
آفلاین
فنگ:نه من جام راحته
الكسا :
و اكنون پني مي خشمد به اين حالت

پني همونطور كه دود از كله اش بلند شده ميره طرف فنگ و ميگه : هنوز خشم منو نديدي فنگ .

فنگ يه نيشخند مي زنه : واي واي ترسيدم ... نگو پني بهت نمياد .

فنگ دلشو مي گيره و ميزنه زير خنده به اين شكل

فنگ همونطور كه داشت مي خنديد احساس كرد هوا خيلي مشكوك تاريك شده . در حال هرهر كردن سرشو بالا كرد و خنده رو پوزه اش خشك شد و

ملت خوابگاه به اين حالت جمع شده بودن بالا سر فنگ .
فنگ آب دهنشو قورت مي ده و مي گه : با من كاري نداشته باشيد وگرنه ...

قبل از اينكه حرفشو تموم كنه احساس كرد يكي دمش رو گرفته . برگشت و پشت سرش رو نيگا كرد . پني :
فنگ :
پني فنگ رو با دمش بلند كرد و چند دور دور سرش چرخوند و از پنجره پرتش كرد بيرون .

زير پنجره راجر و فلور :
راجر به فلور نزديك شد و دستاشو باز كرد ... ... كه در همين زمان فنگ افتاد تو بغل راجر .
راجر :
فنگ :
راجر : تو از كجا پيدات شد ؟ خيلي ول شدي ها . حالا مي برمت باغ وحش مي ذارمت تو قفس
فنگ :


Only Raven!


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۱۸:۰۴ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵

پنه لوپه کلیرواتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۹ شنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۰ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۹
از پشت دریاها!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 239
آفلاین
***فردای روز عروسی،تالار عمومی ریونکلاو***

رزی و بادراد(بادی یکم بیناموسیه!!من مخالفم...بکار نبرین عزیزانم!بکار نبرین!)شونه به شونه ی هم دارن واکینگ تاکینگ*میکنن!
رزی:بادراد من احساس میکنم از وقتی با تو ازدواج کردم اصلا یه آدم دیگه شدم...به این میگن نیروی عـــــــــشق...
بادراد:وا عزیزم ما که تازه یه شب از عروسیمون گذشته!
رزی:نه به هرحال شب اول خیلی تاثیر داره دیگه تو زندگی مشترک
بادراد:اوهوم تو هر چی بگی همونه!
در همین موقع فینی میاد تی وی رو روشن میکنه و برنامه دیشب ریون تی وی رو میذاره که دوباره ببینه! (مگه بده بچه م با خودش حال میکنه؟!)
رزی:خب مهم نیست فینی بچه خوبیه بی آزاره!

***کمی اونورتر...خوابگاه دختران ریونکلاو!***

ملت در حال بالش بازی هستن!
الکسا:بیگیر پنی!
و بالش رو به طرف پنی پرتاب میکنه!پنی با یه حرکت تکنیکی زیبا!!(ایول!حالا دست! )جا خالی میده و بالش یکراست میره تو مغز فنگ!
فنگ:هوی!میام میبوقم بهتا!
پنی:جرات داری به الک دست بزن!با همین خنجر...اهم...با همین همر از وسط نصفت میکنم!مردک بیجه! اصلا مگه تو قرار نبود وقتی بادراد رزی رو گرفت بری؟؟
فنگ:نه من جام راحته


ادامه دارد؟!ادامه ندارد؟!نیدونم!بستگی به خودتون داره که ادامه بدید یا ندید!
*:walking talking
نکته:بیاین فعالیت کنین!بیاین کمک کنین این فنگو بندازیم بیرون!باب بی خیال اون نحوه برخورد بوقی بشین!ما که نمیتونیم کاری بکنیم!


ویرایش شده توسط پنه لوپه کلیر واتر در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۲۹ ۱۸:۱۰:۱۲


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۱۷:۰۳ جمعه ۲۸ مهر ۱۳۸۵

فینیاس نایجلوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۱ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۲۹ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲
از توي تابلو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 117
آفلاین
ملت يه تغيير 180 درجه ميدن و ميرن تي وي رو روشن مي كنن _
***
چند تا تصوير اكشن داره نمايش داده مي شه كه فيني روبروي دوربين ظاهر ميشه
ديم ديريم ديش ديشگ دوپس ...
ريون تي وي تقديم ميكند

ملت هيجانزدن و منتظرن ببينن فيني اينبار چه برنامه ي جذابي براشون در نظر گرفته . ( چون ملت 180 درجه تغيير كردن به برنامه هاي فيني علاقه مند شدن )

فيني صداشو صاف مي كنه : سلام بر ملت قهرمان و خِشگل ريون !

ملت پاي تي وي :
همه به اين شكل منتظر شدن تا فيني باز هم يه برنامه ي بيناموسي براشون بذاره و برن تو حس .

فيني : امروز براي خوشحال كردن شما ريوني هاي جيگي مي خوام دوباره يه برنامه ي خيلي جذاب و جالب و بيناموسي و زيبا و راحت و جادار و مطمئن پخش نكنم

ملت بعد از يك ربع خوشحالي ،‌ درست فكر كردند و بگرفتند كه فيني چي گفت .
فيني يكم مكث مي كنه تا ملت كه به اين شكل در اومدن دوباره به حالت اول برگردن .

فيني : اهم اهم ... خب به دليل خسارت هايي كه در پخش برنامه هاي قبلي به من و استديو وارد شد . امروز برنامه اي نداريم .
ملت :
***
چند دقيقه ي بعد در استديو به صدا در مياد . فيني در رو باز كرد و
ملت پشت در :
فيني :


Only Raven!


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۲۳:۲۴ چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۸۵

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
فلور از بالای دوربین می پره پایین! و توی کادر قرار می گیره

کارگردان: خانم خوشگل برو کنار بزار به کارمون برسیم!
فلور: ها من فقط تو کادر باشم کافیه!

کارگردان یکم فکر می کنه و به تصویر بردار یک حرفایی می زنه به خانم گریور بانوان یه چیزایی می گه با طراح دکور یک صحبت می کنه!
خانم گریمور بانوان و طراح دکور می رن وسط کادر, فیلمبردار هم دوربینشو خاموش می کنه!کارگردانم می شینه رو صندلیش...

(به دلیل مغایرت داشتن و داشتن مسائل بی ناموسی صحنه تغییر 180 درجه می کنه ! )
ملت در روی کاناپه ها نشستن و دارن درسهای روز بعد رو آماده می کنن
گریمور و طراح دکور دارن روی فلور عملیات انجام می دن!

کارگردان: پلان 876543345976545456 تصویر!
فلور یک کنار توی کادر ایستاده!لپاش گلی و بسیار تند پلک می زنه!و یک چکش توی دستش قرار داره

(به دلیل اینکه سوژه رو نکشم ملت دوباره یک تغییر 180 درجه می دن! )
.......


عجب!!! فلور واقعا تفکر کن ببین این پست چه ربطی به تاپیک داشت! واقعا چه ربطی داشت!!! من الان خاموشم فهمیدی منم روشن کن!!


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۲۷ ۰:۲۸:۰۶

دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۱۱:۳۰ چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۸۵

فینیاس نایجلوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۱ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۲۹ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲
از توي تابلو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 117
آفلاین
رزی میپره وسط:اوهوم منم موافقم بیاین بچسبین به ما!این پنی که هنوز دهنش بو شیر میده!وینکی و کریچم که دوباره بهم رسیدن!بیاین یه مراسم واسه ما بگیرین بریم سر خونه زندگیمون!
بادراد هم از پشت رزي پيداش مي شه : آره ديگه تكليف من و رزي رو مشخص كنيد
رزي : بادي
بادراد : رزي
پس از مدت كوتاهي
رزي و بادراد : :bigkiss:
ملت :
در همين زمان يه چيزي ميفته رو سر رزي و بادراد ...
ملت به فيني :
فيني : فقط مي خواستم بيام تبريك بگم همين ! انگار يه خرده نافرم فرود اومدم !
كارگردان : كي به تو گفت بپري وسط مراسم رو خراب كني ؟ لطفا گمشو بيرون .
فيني با بغضي در گلوبرفت در كنار تي وي بنشست و كنترل را برداشت تي وي را روشن بكرد و به تضرع پرداخت ...

ملت بوقي كه جوگيزر شده بودن ، موقعيت را غنيمت شمردند و به بيناموسي روي آوردند .

پس از اندكي صداي كسي به فيني بگفت : هوق اون تي وي رو خاموشش كن تا بالا نياوردم
فيني به تي وي نگريست و خودش را در استديوي ريون تي وي مشاهده نمود سپس تي وي را خاموش كرد و بار ديگر به تضرع پرداخت !

آوريل و الكسا هم پريدن وسط تالار و مجلس رو گرم كردن !
كريچ و وينكي در تالار رو باز كردن و اومدن تو . وينكي : هوي رزي خجالت نمي كشي ما رو دعوت نمي كني ؟
رزي : آخه گفتم اين جور جشنا برا وينچر زياد خوب نيست .
كريچر : بادي جون بوقتون مبارك !
ملت :


ویرایش شده توسط فینیاس نایجلوس بلک در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۲۶ ۱۱:۵۲:۱۹

Only Raven!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.