با سلام(!) آقا من پست قبلي رو همچين يه نموره ناديد گرفتم!
-------------------
لودو در حالي كه دنيس رو كه چهره اي خونين و مالين داشت رو رو زمين ميگشيد، وارد تالار شد... و جسد دنيس رو انداخت تو بغل اريكا.
اريكا در حالي كه شروع به اشك ريختن ميكنه سعي داره جنازه رو به هوش بياره: دنيس... دنيس خوبم... دنيس قشنگم... !
و اريكا داره صورتش رو به صورت دنيس نزديك ميگنه...
ملت:
(
)
اريكا با لحني غمگون(!): دنيش جان بيدار شو...
(الان لباشون به هم رسيده!!!)
ملت كه چشماشون داشت از حدقه در ميرفت! چهار چشمي اريكا و دنيس رو زير نظر گرفته بودند!
اريكا يهو از اون حال و هوا در مياد و با لحني متفاوت رو به ملت ميگه: ها... چتونه! مگه خودتون ناموس نداريد؟ اونورو نگا كنيد ببينم!
و ملت همه با بي ميلي طي يك حركت هماهنگ پشتشون رو به اريكا و جسد دنيس(
) ميكنند!
:bigkiss:
ملت دوباره طي يك حركت بسيار هماهنگتر از قبل، خيلي سريع برميگردن به سمت صدا... (نكته: خوب صدا داره ديگه...
)
و دنيس به هوش مياد... (مثل تو فيلما...!)
(نكته: دو ديالوگ بعدي در فضايي بسيار رونانتيك و با لحني بسيار شاعرانه ادا ميشن! (فضا سازي نوين!!!))
دنيس: اريكا...
اريكا: دنيس...
ملت هافلي پلاستيكاشون رو در ميارن ميگيرن جلو دهنشون و به صورت ناخواسته شروع ميكنند به اوق زدن!
دنيس و اريكا يهو از اون فضا خارج ميشن و رو به ملت در حالي كه اخماشون تو همه، انگشتان يك دستشون رو با ريتمي هماهنگ به زمين يا جايي شبيه به اون ميزنند!!! (توضيحات: در راستاي زياد نشدن شكلك!!!)
بورگين: نه... راحت باشيد... تو رو خدا ادامه بديد... من خيلي دوست دارم! (
)*
ارني: باب من هي ميگم يه تاپيك بزنيم ملت برن اونجا راحت باشن ميگيد نه! اين ميشه آخر عاقبتش ديگه! (
)*
---------
پاورقي:
*: اين دو تاي آخري كه تو پرانتز بود، عكس العمل نويسنده هسته!
---------
شب هنگام... خوابگاه هافلپاف؛اريكا دامن پليسه اي جديدش رو تنش كرده و رو تختش نشسته و داره باهاش ور ميره...
اما: اريكا جون، دامن جديد مبارك!
اريكا: مرسي...
اما: ولي اريكا اصلآ خوش سليقه نيستي ها!
اريكا با لحني ذوق زده، در حالي كه سعي داره اما رو متقاعد كنه كه دامنش قشنگه(!) ميگه: تو كه منجوق دروزي هاش رو نديدي... ببين چه قشنگه!
اما يه نگاه چندش ناك ميكنه و ميگه: آخه دهاتي... كجاش قشنگه اونا... ببين پليسه هاي دامن منو.(و اِما در اين صحنه يك چرخ رومانيك ميزنه!) به اين ميگن دامن... اون چيه تو پوشيدي؟!
اريكا: اما داري خيلي پرو بازي در مياري ها...
در همين لحظه لودو وارد خوابگاه ميشه: ببينم اينجا چه خبره؟ چرا اينقدر سر صدا ميكنيد؟! خوابگاه رو گذاشتيد رو سرتون...
اريكا زير لب طوري كه اما بشنوه: حيف كه اين لودو اومد، مگرنه همچين...
لودو: اِ...، اِما جون تو اينجايي، دلم تنگ شده بود واست...
اما در اين صحنه پشت چشم نازك ميكنه! (توضيحات: در راستاي همون عدم استفاده بيش از حد از شكلك!!! (چكش!))
اريكا در اين صحنه حالت تحوع شديدي بهش دست داده...! (دليلش احتمالآ از شاميه كه خورده!
غذاي خوب كه نميدن آدم بخوره تو اين هاگوارتز!!!)
اما با لحني لوس ادامه ميده...: لودو جون اين اريكا اصلآ منو درك نميكنه!
اريكا تو دلش در حالي كه داره سعي ميكنه محتويات معدش بيرون نريزه (
): چه ربطي داشت به درك كردن...! عجب ها...!!!
لودو: عزيزم خودم دركت ميكنم...
اما: لودووو...
و در اين لحظه ارني مك ميلان ميپره تو خوابگاه... و اِما و لودو سريع بساتشون رو جمع ميكنن(!).
ارني: بيا... ميگم اون تاپيكه لازمه، نگو نه! آخه مگه خوابگاه جاي اين كاراست؟!
لودو
: يه بار ديگه وسط كار ديگران(!!!) بپري، ميدم اسپروات بخورتت!
ساعتي بعد، خوابگاه؛ همه ملت نشستند دور هم و جمعي بس ارزشي تشكيل دادند و به فكر برنامه ي ارزشي امشب هستند...
در همين لحظه تمام چراغهاي خوابگاه خاموش ميشه!
اسپروات با همون صداي زمخت هميشگي كه از ته چاه در مياد شروع به صحبت ميكنه: بگيريد بخوابيد، ساعت نه ه. قضيه ديشب رو هم همتون فراموش ميكنيد، ببينم كسي بويي برده با من طرفيد!
لودو: چشم پروفسور، خاطرتون جمع.
اسپي: لودو با تو نبودم. ميدونم تو دهنت قرصه! با بقيه بودم...
لودو:
اسپي: ببند نيشتو! حالم بهم خورد... پاشو برو بگو يكي برات مسواك بزنه!
لودو: خودم مگه چلاغم پروفسور. من كه دارم هرشب ميزنم!
اسپي: واسه همين ميگم بگو يكي ديگه واست بزنه! اه، اه... ببند ديگه نيشو...
و اسپروات ميره رو تختش دراز ميكشه و مثل هميشه صداي قيژ و قيژ پايه هاي تخت بلند ميشه و كمر تخت ميرسه به زمين!
اسپي پتو رو تا وسط شكمش ميكشه بالا (نكته: پتوهاي تالار اصلآ حجم اسپي رو جواب نميدن! يعني الان پتو از روي زانوهاي اسپي تا وسط شكمش هست!!!) و ادامه ميده: ديگه هم نبينم كسي شب بيدار باشه. در ضمن هر مشكل ديگه اي هم پيش بياد، نه من نه شما! حالا تا 10 ميشمرم، خواب نباشيد، پا ميشم قورتتون ميدم! (ملت:
) 1...2...3...
و آنگاه ملت همه ميرن تو جاهاشون و بلافاصله بعد از اتمام 10 شماره صداي خر و پف اسپي بلند ميشه!
نيم ساعت بعد در حالي كه همه خوابند...
اََ...................... (توضيحات: صداي جيغ اِما...)
اريكا زير پتوش:
---------------------------
به ملت:
ها... ببخشيد كه يه خورده طولاني شد!
حالا همون به ملت تازه وارد:
ها... ببخشيد كه يه خورده طولاني شد!
ولي عوضش لازم نيست پستاي قبلي رو هم بخونيد!
البت بخونيد كه خيلي خيلي خيلي بهتره...
خب. نوبتي هم كه باشه نوبت منه كه پستت رو نقد كنم .سبك جديد نويسندگيت جالبه . ولي در همين حد. منظورم اينه كه اگه بيشتر از اين بشه ممكنه باعث بشه از جذابيت سوژه ت كاسته بشه . پس در همين حد نگهش دار .سوژه ت هم جالب بود . يعني دست نفر بعدي رو باز ميذاره براي پست زدن . من كه خودم وقتي خوندم فورا مي خواستم ادامه ش بدم كه نشد . فضاسازي و ديالوگ هاي افراد هم قشنگ و به جا بود . از شكلك ها در جاي مورد نياز خودش به خوبي استفاده شده بود . پاراگراف بندي هم مشكل آنچناني اي نداشت كه لازم باشه بگم . درسته كه پست طولاني اي بود ، اما به خاطر جذابيتش خواننده رو خسته نمي كرد . قسمت هاي قشنگ زيادي توي پستت بود كه اينها سر آمد اين قسمت ها هستن :* ملت كه چشماشون داشت از حدقه در ميرفت! چهار چشمي اريكا و دنيس رو زير نظر گرفته بودند! **يه بار ديگه وسط كار ديگران(!!!) بپري، ميدم اسپروات بخورتت! *و ايرادهاي پستت . بزرگترين ايرادت غلط هاي نوشتاري بود . فكر مي كنم فرصت نكردي كه درست و حسابي از روي پستت بخوني ، وگرنه مطمئنا متوجه اونها مي شدي. اينجا رو ببين :[/color
[color=660000]لودو در حالي كه دنيس رو كه چهره اي خونين و مالين داشت رو رو زمين ميگشيد، وارد تالار شد... و جسد دنيس رو انداخت تو بغل اريكا.جمله ي درست اينه :( لودو در حالي كه دنيس رو كه چهره اي خونين و مالين داشت ، رو زمين ميكشيد، وارد تالار شد و جسد دنيس رو انداخت تو بغل اريكا.)سه ايراد عمده داشت : 1) استفاده از علامت مفعولي ( را) در دو جا براي يك مفعول . 2) ميگشيد ( ميكشيد ) . 3) استفداه ي نابجا از سه نقطه ( ... )و ديگري اينكه سعي كن افراد بيشتري رو وارد پستت بكني . اينم يه نقد سازنده . ولي بايد يه بار ديگه بگم كه برخلاف اينكه پستت ديالوگ هاي زيادي داشت ، ولي يه پست جهت دهنده بود . موفق باشي.