در نزدیکی دروازه هاگوارتز هاگرید ایستاده بود و با شور و اشتیاق به گروه حمایت از موجودات جادویی خیره شده بود که به سمت او می آمدند و در همون حال با حواس پرتی قلاده یک عدد موجود بسیار مخوف پنج سر با کله های اژدها بدن اسب و دم سوسمار را در دست گرفته بود.
سینسیترا: هی اسکی ... اون موجوده که کنار هاگریده به نظرت همونیه که جهش یافته؟
اسکی: آره مثل این... اینکه!
چارلی: و اینجاست که این سوال مطرح میشه که ما چرا توی این اداره کوفتی عضو شدیم!
اعضای اداره در حالی که به شدت روحیه خود را باخته بودند به هاگرید نزدیک میشن و سلام میدن.
لارتن: هاگرید این همه جای سوختگی و کبودی روی صورتت برای چیه؟ ضمنا به نظرم میاد زمانی دو تا چشم داشتی یه چشمت کجاست؟
هاگرید با خوشحالی دستاشو به هم میمالونه و در حالی که نگاه عاشقانه ای رو نثار هیولای کنارش میکنه میگه:
- چیزی نیست خوب میشه! این موجود که میبینید از جفت گیری اژدهای شاخ دم مجارستانی و یک هیپوگریف دورگه که باباش کج منقار و مامانش ماهی مرکب دریاچه بود به دست اومده و کاملا هم بی آزاره!
در همون لحظه هیولا یک خرناس خیلی مخوف میکشه به صورتی که همگی برخورد طوفانی با سرعت معادل صد کیلومتر در ثانیه رو به وضوح بر روی صورتشون احساس میکنن و همچنین احساس میکنند موهای سرشون به شکل کاملا انتحاری در حال جدا شدن از سرشونه!
همه : وایییی مامان
هاگرید ادامه میده:
- قد این موجود حدودا به بیست متر و وزنش به ده تن میرسه و دم خیلی قویی داره که خودم شخصا اونو آزمایش کردم خیلی درد داره (هاگرید
) و میتونه آتیش رو از پنج دهن خودش به صورت هم زمان به برد سی متر شلیک کنه.
اسکاور: امممم ... چی؟ آتیش؟ آتیشم داره؟ مااااااا
همه اعضای گروه شروع به لرزیدن میکنند.
هاگرید در حالی که دوباره به هیولا زل زده:
- آره خیلی موجود نازنینیه نه؟ الهی مامان هاگی (هاگرید) بمیره براش
همه: آره
چارلی: حالا چه کاری از ما برمیاد؟
هاگرید: آهان داشت یادم میرفت. شما باید این طفلک (اشاره به هیولا) رو از نزدیک آزمایش کنید و بعد به بقیه قلعه بگید که این موجود کاملا بی خطره و من میتونم نگهش دارم!
همه زیر لب: باز گراوپ و آراگوگ و نوربت یه چیزی ولی این ....
هاگرید: چی شده؟
سنسیترا: آخه میدونی چیه؟ این موجود انقدر نازنینه که ما نمیدونیم چرا اصلا کسی فکر کرده خطرناکه برای همین بهتره بریم به کارای دیگمون برسیم.
هاگرید: خوشحالم که حرف همو میفهمیم ولی بقیه قلعه نظر ما رو ندارند و ما باید حتما بتونیم اونا رو متقاعد کنیم که این موجود مظلوم بی خطره.
در همون لحظه که هاگرید حرف میزد اشاره ای به قلعه میکنه و آنگاه بود که گروه حمایت از موجودات جادویی متوجه جنب و جوشی در اطرافشان میشن. در هاگوارتز وضعیت فوق العاده اعلام شده بود و همه دانش آموزان از فاصله شونصد متری با لباس های مخصوص و زره محافظ در سنگر هایی که به وسیله جادو برپا شده بودند مشغول نظاره این منظره بودند و از طرفی حیاط هاگوارتز پر شده بود از نیروهای آتش نشان جادویی و آدم های وزارت خونه.
در گوشه ای دامبلدور به خوبی دیده میشد که داشت با اسکریم جور و چند تن از افراد معلوم الحال که رداهای سفید برتن داشتند و مجهز به وسایل شفادهندگان بودند صحبت میکرد و بهشون میفهموند که هاگرید اونقدر هام که فکر میکنند خل و چل نیست و فقط کمی خله. در همون حین یکی از سفید پوشان که نگاهش بین دامبلدور و هاگرید در نوسان بود با سرعت چیزی رو بر روی تخته ای که در دست داشت مینوشت.
اعضای گروه برای دومین بار
هاگرید: خوب پس سریع کارتونو شروع کنید دیگه. فقط یادتون باشه نه اینکه این موجود نازنین فقط چند روزشه زیاد با خشونت کار نکنید چون پوستش هنوز لطیفه (همه به پوست های فولادین هیولا خیره شدند) ممکنه دردش بگیره که اونوقت سر و کارتون با مامان هاگیه
اعضای گروه آب دهنشونو به آرومی قورت میدند و قدمی به سوی هیولا بر میدارند.
هیولا