جرج : ما کارمون منفجر کردن جایی نیست ! اشتباه گرفتید !
بلژیکیه : میدونم اشتباه نگرفتم ! اتفاقا خیلی هم درست اومدم ! حالا یا اطاعات میکنید یا زن داداشتون رو میدم خدمت ولدی کچل !!!
موهاهاهاها !!!
فرد : خب ما خب ما غیر خودمون چهار تا داداش دیگه هم داریم ! پرسی ! بیل ! چارلی و رون ! تو زن کدومشون رو قراره بدی خدمت لرد !؟
- همون اولیه ! پرسی !
جرج : پرسی زن گرفته !؟ فرد ما رو جشنشون دعوت نکردن ! اونا ما رو طرد کردن !!!
و لحظاتی بعد فرد و جورج یکدیگر را در آغوش گرفتند و زاریدن !
- خب دیگه ! بسه ! حالا یا کمکم میکنید یا ... ! هاهاها !
فرد : خیلی خوب ! کمکت میکنیم . ولی اول بگو کجا رو میخوای منفجر کنی !؟
- ها گوارتز رو !
ویزلی ها : چی !!!
فرد : امکان نداره ! حرفشم نزن !
- باشه خودتون خواستید ! میکشمش !
بلژیکی پشتش رو میکنه و به سمت در میره . فرد فوری از پشت پیشخون سمت مرده میدوه اما پاش به پای جرج گیر میکنه و کله پا میشه !
فرد به جرج :
جرج : خفه فرد ! یه لحظه فقط اجازه بده ! آهای ! یارو ! نرو !
مرد بلژیکی به طور شدیدا خفنیاسم سرش رو برمیگردونه و نگاه میکنه . نیش خندی میزنه و برق دندوناش رو به رخ ویزلی ها میکشونه !
ویزلی ها:
جرج : خب ببین . ما از کجا باور کنیم که زن پرسی دست توئه !؟
- از اینجا !
و بعد چوبدستیش رو به سمت بالا ترین قفسه عسلی رنگ که توشون انواع چوبدستی و جاروی قلابی چیده شده بود میبره .
ویزلی ها یه ان فکر کردن که قصد ترکوندن اونا رو داره اما بعد در نهایت تعجب شاهد به وجود اومدن یه ابر شدن . تصویری داشت توی ابر پدید میومد . تصویر یک بانو ! یه بانو فوقالعاده زیبا ! حتی زیبا تر از فلور !
جرج : پرسی با این اعجوبه بی ریخت ازدواج کرده ! بوقیدم تو انتخابش !
فرد : چرا حرف کشک میزنی برادر من !؟ موجود به این زیبایی دیده بودی تا حالا !!!!؟
جرج : اوهوی ! حالا از کجا باور کنیم این دختره زن پرسیه !؟
- اولا اوهوی به خودت ! دوما سند ازدواجشون رو میارم !
جرج : یه لحظه صبر کن مشورت کنیم !
ویزلی ها زیر پیشخون قایم میشن و در گوشی صحبت میکنن !
جرج : میگم فرد ! تو هم همون فکری رو میکنی که من میکنم !
فرد : نه ! تو اون فکری رو میکنی که من میکنم !
جرج : نه ! تو داری فکر من رو میکنی ! نه من فکر تو رو !
فرد : ببین داداش کوچیکه ! من از تو چند دیقه بزرگترم ! حرف رو حرفم نزن !
جرج : د ! آخه زور میگی! ولی خب باشه ! آره منم همون فکری رو میکنم که تو میکنی !
فرد : آفرین بچه خوب ! پس بزن بریم !