هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۵۸ یکشنبه ۶ آبان ۱۳۸۶

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
مستقیم - جدید - شکلات - دادلی - اشک - علامت شوم - اتاق - پیام امروز - مشنگ - مسخره



دادلي شكلات بدست با تمام قدرت مستقيم در خيابانها مي دويد و اشك ريزان به سمت خانه مي رفت ...
به خانه رسيد و با حالت مسخره اي وارد شد و با صحنه ي جديدي از خانه مواجه شد و با تعجب به سمت اتاق مادرش كه در طبقه ي بالا بود رفت و ...



ناظر لطفا يه نگاهي بكن اينو ببين تأييد مي كني يا نه ! تصویر کوچک شده



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۲۵ یکشنبه ۶ آبان ۱۳۸۶

پروفسور نیما


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۳ یکشنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۴:۱۲ چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۶
از اینجا . آنجا . هرجا . همه جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
دادلی همانطور که شکلاتش را گاز میزد نگاه دیگری به روزنامه پیام امروز انداخت و گفت: حالا مگه این چیه که همتون ازش میترسین؟
هری از آن سوی اتاق مستقیم به چشمان او خیره شد و گفت : اگه شما مشنگ ها هم معنی علامت شوم رو میدونستین این جوری اونو مسخره نمیکردین

تایید شد !!!


ویرایش شده توسط پروفسور نیما در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۶ ۱۳:۴۷:۱۰
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۸ ۱۲:۳۰:۰۳

آنچه حقیقت ما را نشان می دهد انتخاب ماست . نه تواناییمان


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲ دوشنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۶

پروفسور نیما


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۳ یکشنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۴:۱۲ چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۶
از اینجا . آنجا . هرجا . همه جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
- هیس
ویکتور کرام یه دفعه وایستاد. چند لحظه گوش داد و بهدش دست منو کشید و گفت زود قایم شو. دوتاییمون به سمت یه شومینه که پشت یه فرشینه پنهان شده بود دویدیم. در برابر چشمان متحیرمون پروفسور اسنیپ و کارکاروف از سرسرای بزرگ که جشن کریسمس در اون برگزار میشد بیرون اومدن یه نگاهی به اینور اونور انداختن و بعد به سمت دخمه ها رفتن.
نگاه من و کرام لحظه ای تو هم گره خورد و کرام همونطوری که دسته جاروش رو محکم گرفته بود گفت: خیلی مشکوک نبودن؟

تایید نشد !!!
لطفا با کلمات مورد نظر جمله بسازید !!!


ویرایش شده توسط پروفسور نیما در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۳۰ ۱۵:۰۹:۱۸
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۲ ۱۸:۴۲:۳۲

آنچه حقیقت ما را نشان می دهد انتخاب ماست . نه تواناییمان


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۶:۵۵ دوشنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۶

پیگویجن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۰۱ چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۷
از کلبه هاگرید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 20
آفلاین
مستقیم - جدید - شکلات - دادلی - اشک - علامت شوم - اتاق - پیام امروز - مشنگ - مسخره

___

هری وسط اتاق چرک و کثیفش نشسته بود و در حالی که شکلات میخورد روزنامه پیام امروز را مطالعه میکرد.

علامت شوم در وسط صفحه خود نمایی میکرد و عنوان " مشنگ کشی اسمش رو نبر به اوج خود رسیده است " را پوشش میداد.

هری مستقیم به ان خبر چشم دوخته بود و نگران این بود که مبادا بر سر دادلی همچنین بلایی بیاید.

تایید شد !!!


ویرایش شده توسط نوربرت کوچولو در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۳۰ ۱۷:۵۶:۱۸
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۲ ۱۸:۴۲:۲۵

TAKE A LOOK AT SKY SOME TIME
____

سیستم ارتباط جغدی:تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۴۵ جمعه ۲۷ مهر ۱۳۸۶

لیلی پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۱ چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ جمعه ۲۱ دی ۱۳۸۶
از ناکجا آباد !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 36
آفلاین
مستقیم - جدید - شکلات - دادلی - اشک - علامت شوم - اتاق - پیام امروز - مشنگ - مسخره

__________________________________________________

من یه جادوگرخوابگردم که دیروزدر اثر خوابروی که داشتم از خونمون کشیده شدم بیرون و مستقیم به طرف جاروی پرنده ی مسخره ی مدل پایینم رفتم و بر فراز آسمان ها پرواز کردم و به طرف خونه ای که جارو به طرفش میرفت کشیده شدم و فرود اومدم .سپس وارد اتاقی شدم که روی میز تحریرش یک روزنامه ی پیام امروز ( دیروز ، فردا ! ) بود . احتمالا صاحب اتاق جادوگر بود . بعد به اتاق دیگری رفتم که رو درش با خطوط تو در تو و زشتی نوشته بود : دادلی . زیر دادلی هم عکس یه شکلات بد قواره کشیده شده بود . شاید یارو پسره شکمو و بیش از حد گامبو باشه ! منزل درخواستی شناسایی شد ارباب ! این را گفتم و از منزل خارج شدم و در محوطه ی حیاط بر روی چمن ها لنگ در هوا ایستادم و علامت شومی را بر روی خانه ایجاد کردم .این بود اعترافات این جانب که ناخواسته مرگخوار شده بود !

تایید شد !!!


ویرایش شده توسط ساینا در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲۷ ۱۹:۴۹:۳۴
ویرایش شده توسط ساینا در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲۷ ۱۹:۵۲:۰۳
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲۹ ۱۹:۳۴:۳۶



تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۰۴ جمعه ۲۷ مهر ۱۳۸۶



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۶ یکشنبه ۲۲ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۴۱ جمعه ۲۷ مهر ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
ویکتورکرام سوار جاروی پرندش بر فراز شهر ماگلها پرواز می کرد.یادش به روزی افتاد که با هرمیون تو سرسرا راه میرفتن و همه از جمله پروفسور ویک نگاه های چپ چپ به ان ها می کردند و او احساس میکرد در شومینه انداختنش.به سرعتش افزود دلش می خواست زودتر نزد هرمیون برود.خیلی دلش برای او تنگ شده بودو متحیر بود که چطور تا حالا دوام اورده. با تشکر
big b

تایید شد !!!


ویرایش شده توسط big b در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲۷ ۱۷:۴۵:۴۲
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲۹ ۱۹:۳۳:۵۵
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲۹ ۱۹:۴۱:۵۱


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۰۱ چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۶

لیلی پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۱ چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ جمعه ۲۱ دی ۱۳۸۶
از ناکجا آباد !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 36
آفلاین
مستقیم - جدید - شکلات - دادلی - اشک - علامت شوم - اتاق - پیام امروز - مشنگ - مسخره

___________________________________________

برگی از دفتر خاطرات دادلی به زبان نویسنده :

یه روز سرد دادلی آقا تو اتاقشرو تخت زیر کوهی از پتو درازکشیده بود و چشای مبارکش رو به روزنامه غیر مشنگی که به نظرش خیلی مسخره میرسید دوخته بود .
دادلی صفحه ی جدیدی رو ورق زد و بعد با دیدن عکس شکلاتی خمشزه (خشمزه !) چشاش دو دو زد . آب از دهانش چلک چلک رو ورقه ی روزنامه میچکید و مطهرش میکرد و اینا !
ناگهان مردمک تیز بینش رو صاف و مستقیم و پوست نکنده به عکسی کنار شکلات دوخت .عکس یه خوک بود که یه پیرهن پوشیده بود . روشم نوشته بود دادلی !
وقتی تازه مفهموم رو فهمید و به قول یارو گفتنی افتاد حالا ( ) اشک در چشمانش حلقه زد .بغض گلوش رو فشرد و دیگه کلی کلمه ی احساسی ! ملحفه ی تختش رو به مشت کشید و بعد وقتی دید چروک شده شدید تر گریست ! یعنی نام او اینقدر پست و فرومایه بود یا اونقدر ؟! به خودش فحش میداد که چرا به اتاق نفرین شده هری قدم گذاشته و روزنامه اش را دو دره کرده است !!!



اینم یه پایا خوشگل کلاس اولیونه !

******************************************

آقای تایید کننده ی پست ها ! شما خیلی خوب و عالی هستید . خیلی سخاوتمندید ! ( بروبچس هندونه چنده ؟ یه وقت ضرر نکنیم ؟! )
لطفا به خاطر یه نصفه خط معامله رو به هم نزنید ! این جانب خیلی از شما ممنون است !

دوست عزیز اگر من نصف خط اضافه ی شما رو نادیده بگیرم پست های بقیه اعضا هم رو باید خط های اضافشو نادیده بگیرم !!!
منتظر پست بعدی شما هستم !!!
تایید نشد !!! موقتا !!!


ویرایش شده توسط ساینا در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲۵ ۲۰:۱۹:۴۹
ویرایش شده توسط ساینا در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲۵ ۲۰:۲۸:۵۰
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲۷ ۱۷:۱۴:۲۷



تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۳۳ چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۶

گندالف سفید


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۴ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۰:۱۱ دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۷
از سرزمین میانه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 43
آفلاین
متن قبلی مو سانسور کردم . امیدوارم تاییدش کنی:

حدود دو ماه از نابودی ولدورت می گذشت. دیگر خبری از علامت شوم و کشتار مشنگ ها نبود. هری در اتاقش در حال آماده شدن بود تا به همراه یکی از کارآگاهان جدید وزارت خانه برای برگردوندن خانواده ی دورسلی به پریوت درایوراهی شود. آنها از وزارت خونه یک ماشین قرض گرفته بودند تا با آن دورسلی ها را جابجا کنند.
......
ماشین به محل زندگی دورسلی ها نزدیک می شد. آنها وارد کوچه ای شدند و مستقیم به انتهای آن رفتند. جلوی در خانه ای در انتهای کوچه خانواده ی دورسلی با چمدان های بسته منتظرشان بودند. خاله پتونیا - عمو ورنون - که به طرز مسخره ای عصبی به نظر می رسید - و دادلی که لاغرتر شده بود و از دیدن دوباره ی هری خوشحال به نظر می رسید.

تایید شد !!!


ویرایش شده توسط گندالف سفید در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲۵ ۱۹:۳۷:۳۰
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲۷ ۱۷:۰۹:۲۸

فقط یک گناه وجود دارد و آن دزدی ست.
[size=large]وقتی کسی را می کشی یک زندگی رØ


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۵۸ چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۶

دلورس جین آمبریجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۴ سه شنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۴۲ شنبه ۷ دی ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 44
آفلاین
ببخشید چند روز یک بار پستا رو می خونید و تأیید می کنید؟

من حدودا تا یک ساعت دیگه از 3 روز هم بیشتر می شه که پست زدم!



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۳۸ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
بینگو!

مستقیم - جدید - شکلات - دادلی - اشک - علامت شوم - اتاق - پیام امروز - مشنگ - مسخره


مستقیم به جلو خیره شده بود.اشک در چشمان سیاهش حلقه زد.آن مشنگ ِ مسخره ی بیشعور همچنان در اتاق ماشینش بود و بسته ای شکلات گلکسی را گاز میزد. پیام امروز در دستان ِ دخترک فشرده میشد. دلش میخواست آن مشنگ را له و لورده کند!حیف که کفش هایش جدید بود و خونی میشد وگرنه حتما او را لگد مال میکرد.
دختر ِ هری، به پسرخاله ی پدرش، دادلی دروسلی خیره ماند.

دادلی دخترک را مسخره کرده بودو او را از این ترسانیده بود که حتما علامت شوم را روی دستان او داغ خواهد کرد.دخترک ارنجش را نوازش کرد و سپس، به سمت ماشین دادلی دوید. دادلی پوزخند زد و دخترک، دستش را عقب برد و مشتی با تمام نفرت و قدرتش بردماغ دادلی کوبید!

------------------------------------------------------------
کلمه هاتون اصلا به هم نمیومدا!خداییش نوشتنش سخت بود!

تایید شد !!!


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲۵ ۱۹:۲۱:۵۲







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.