دوئل من و مرلين جان!شب كريسمس بود.رداي مرگ خواران از رنگ سياه به قرمز تغيير كرده بود.لرد در سالن خانه ريدل با هدايايي در دست به سوي مرگ خواران مي آمد.
-بابا لردي چي واسه من اوردي؟
-عمو تامي!من هديه مي خوام!
لرد با لبخند مليحي بر لبان خود(كه در اين چند سال از ديده نمي شد!) به سوي آنان نزديك شد.نجيني بر روي كله ي او آرام گرفته بود.
-كريسمس مبارك همگي!
براي همه شما بچه هاي خوب هديه اوردم.
مرگ خوارن:
-بيا مورفين!شب عيدي با اين ترياكا خوش باش!چوبدستي خود را به سوي بالاترين جعبه اي كه روي دستانش بود گرفت و آن را به سوي مورفينكه با چشمان خمار خود را به روي هدايا دوخته بود، فرستاد.تعظيم كوتاهي كرد و دوان دوان به سوي مرلينگاه رفت!.
تك تك هدايا از روي دستان لرد برداشته مي شد و ريش هاي مصنوعي و سفيد رنگ لرد نمايان.نيم ساعت بعد همه با هداياي خود در دست،بر روي مبل هايي كه تزئين شده بود لم داده بودند.
پيتر:
-خوب من ديگه برم بخوابم!
و در حالي كه مرگ موشي كه لرد به عنوان هديه ي كريسمس به او داده بود را در دستانش مي فشرد،به سوي اتاق خود رفت.به درون رختخواب خود خزيد.كمي از لرد به خاطر اين هديه اش دلخور بود!مرگ موش!پلك هاي سنگين خود را بست.آخرين صدايي كه توانست بشنود،صداي باد سرد و سوزناكي بود كه از پشت پنجره اش گذشت.
خش!خش!چيزي نمي گذاشت كه او بخوابد.صداي خش خش!چشمان خود را باز كرد.احساس كرد تنه اش نسبت به پتو بسيار كوچك تر شده است.چند ثانيه بعد،متوجه شد كه او دم دارد!او هم اكنون موش بود!پيش از آن كه اين سوال در ذهنش شكل بگيرد كه چه چيز باعث شد او به شكل جانورنماي خود در آيد،روشنايي دو دايره قرمز رنگ و نوراني نزديك به هم توجهش را جلب كرد.در دو متري او قرار داشت.به نظر مي رسيد آن دو دايره به او نزديك تر مي شوند.درست در همان لحظه كه آن چيز در زير نور مهتابي كه از پنجره وارد اتاق مي شد قرار گرفت،پيتر توانست او را ببيند.
-گربــــــــــــــه!جيـــــغ!
با تمام تواني كه از يك موش بوقي(
) انتظار مي رفت،به پايين پريد.هواي سرد بار ديگر تا داخل بدنش نفوذ كرد.اما او متوجه اين سرما نبود.تنها صدايي كه در گوشش طنين انداز مي شد،صداي پاهاي گربه اي بود كه به دنبال او مي دويد.گربه اي سياه رنگ!به محض آن كه از اتاق خود بيرون پريد،صداي پاي گربه نيز قطع شد.گربه او را ول كرده بود.هم اكنون آن جانور وحشي درون اتاق بود.كمي نفس نفس زد.بايد اين را به مرگ خواران مي گفت.چند ثانيه بعد او به شكل بني بشر در آمده بود.
از پله ها پايين رفت.اما تا به پايين رسيد،منظره اي عجيب او را سر جاي خود خشك كرد.او در سرسرايهاگوارتز قرار داشت.چطور؟(
) سرسرا خلوت بود.زني با ردايي مشكي از دور به سوي او مي آمد.با كلاهي نوك تيز و عينكي دايره اي.درست در برابر پيتر قرارگرفت.
-آقاي پتي گرو!نمره هاي اين ترمت افتضاحه!مجازات مي شي!
سخنان مك گوناگال همچون پتك بر سرش كوفتيده مي شد!(
) آخر مگي در خانهريدل چه بوقي مي زد؟قبل از آن كه پيتر به حرف بيايد،جثه ي لاغر مك گوناگال كوچك و كوچك تر شد تا بالاخره به يك گربه ي سياه خز شده تبديل شد.
مك گوناگال:مـــيو!
-جيـــــغ!
بسيار تلاش كرد مي كرد كه از دست او فرار كند.اما ظاهرا دوباره به همان موش بوقي تبديل شده بود.در چنگال مگي بود!
شــــق!-پيتر بيدار شو!
-هي موش بوقي جيغ نزن!
...
پيتر به سرعت چشمان خود را باز كرد.دسته ي عظيم مرگ خواران در بالاي سرش بودند.براي چند لحظه تمامي كابوسي را كه ديده بود از نظر گذراند، و نفس عميقي كشيد.
-كابوس بود!كابوس گربه!
مرگ خواران با شيطنت خاصي به يكديگر نگاه انداختند.سپس به يكديگر چشمكي زدند و سرشان را به سوي پيتر برگرداندند.در آن تاريكي،پيتر به نظرش رسيد كه بر روي صورت مرگ خواران،موهاي سياه مي رويد.بر روي هر سر،دو گوش دراز ظاهر شد.
-گربه!
-مرگ خواران:مــــــــــــــــيـــــــــــــــــــــو!
-مـــامـــان!از خواب پريد.
-اه!لعنتي!خواب تو خواب شدم!فكر كنم بهتر باشه امشبو نخوابم!كريسمسه!مي رم دفتر لرد!احتمالا بيداره!باهاش حرف مي زنم!از هديش تشكر مي كنم!
نگاهي به مرگ موش انداخت.
-بله!همين كارو بايد كنم!
از رختخواب بيرون خزيد.نه به شكل موش بود!نه گربه اي در اتاق بود!نه پس از آنكهاز پله ها پايين آمد،سرسراي هاگوارتزي وجود داشت!بلكه مرگ خواراني را ديد كه بر روي مبل ها به خواب عميقي رفته بودند.با همان صورت هاي ناز و بدون مو و كله هاي بدون گوش!
تق!تق!-بيا تو پيتر!
-درود بر آمينواوتپ سيزدهم!
-راحت باش پيتر!
-ارباب شما چطور فهميدين من پشت درم؟
-من ذهن خون گولاخي هستم!چيكار داشتي كه اومدي؟
-راستش اومدم به خاطر اين هديه از شما تشكر كنم!
لرد و نجيني كه بر روي ميز بودند،نگاهي به يكديگر انداختند.سپس رو به پيتر كردند.
نجيني و لرد:مــــــيــــــو!
پيتر:
نـــــــــــه!عله:
-كات!عالي بود!اين فيلمه خيلي فروش مي ره!يه دست به افتخار پيتر و لرد!
اعضاي پشت صحنه: مـــــــــيو!
لرد و پيتر:
= = = = = = = = = = = = = = =
ارباب من يه مشكلي كه دارم اينه كه يه بار نشده يه پست تكي بزنم ولي كوتاه نباشه!به بزرگواري و اين خز و خيل بازيا عفو بفرماييد!