هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵ یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۸

دابیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۱ شنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۱:۴۸ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۰
از اتاق شکنجه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 275
آفلاین
1. واكنش خانواده آلبوس سوروس پاتر را به قرار گرفتن او در گروه هافلپاف _ بر خلاف ساير اعضای خانواده _ در قالب يك رول توصيف كنيد. ( 15 امتياز )

امروز اولین روز آغاز ترم تحصیلی جدید در هاگوارتز است،سرسرای ورودی پر شده بود، از انبوه دانش آموزانی که پشت میزها نشسته بودند وبا عجله صبحانه می خورند،تا برای اولین جلسه کلاسها آماده شوند.
آلبوس پشت میز گروهش نشسته بود وبا شورو اشتیاقی وصف ناپذیر، با ولع تمام در حال خوردن صبحانه اش بود. چند قدم آنطرفتر در گوشه دیگری از سرسرا جیمز با چهره ایی گرفته وناراضی پشت میز گروه گریفیندورنشسته بود ودر حالیکه دستانش را زیر چانه اش چسبانده است، با عصبانیت به بردار کوچکترش آلبوس خیره شده بود.
پس چند لحظه آلبوس با عجله از پشت میز بلند شد ودر حالی که پاکت نامه ایی را دست داشت، به سرعت از سرسرا خارج شد... چند لحظه بعد آلبوس یکی پس از دیگری از پله های سنگی منتهی به جغدانی بالا رفت ودر حالی که به شدت نفسش بند آمده بود، به درب ورودی جغدانی رسید وداخل جغدانی شد ...
در گوشه ایی از جغدانی، جغد کوچک خاکستری رنگی در حال خوردن موش کوچکی بود، که در آن لحظه با دیدن آلبوس هوهو کوتاهی کرد وبه طرف آلبوس آمد. آلبوس با مهربانی جغد کوچکش را نوازش کرد وگفت:
-سلام هوکی!چطوری دوست من، واست یه نامه دارم. باید به مامان وبابا برسونی .
هوکی هوهویی کرد و با چشمان کهربایی رنگ درشتش، با مهربانی به آلبوس خیره شد.
آلبوس پاکت نامه را از جیبش بیرون آوردو به آرامی به پای جغد بست. در همین لحظه صدای آشنایی از پشت سرش آمد که می گفت:
-این کار نکن آلبوس!
جیمز با چهره ی مغرورانه ایی در آستانه در ظاهر شد وبا بدخلقی به آلبوس زل زده بود.
آلبوس به پهنای صورتش خندید گفت:
-سلام جیمز!تو اینجا چی کار می کنی؟ می خوام واسه مامان و بابا نامه بفرستم ...می خوام بهشون بگم توی چه گروهی افتادم!
جیمز اخمی کرد وگفت:
-مامان وبابا زنده ت نمی زارن.
وسپس با عجله از جغدانی خارج شد...
آلبوس در حالی که با دلخوری رفتن جیمز را تماشا می کرد، به سمت جغد کوچکش رفت وپس از آنکه از محکم بود نامه اش به پای جغد مطمئن شد، جغد را راهی کرد وبا چهره ایی افسرده ونگران از جغدانی خارج شد...

در همین لحظه خانه پاتر ها

هری در مبل راحتی فرو رفته بود و در حالی که پشت نسخه ایی از پیام امروز پنهان شده بود،هر چند لحظه یک بار به جینی که با نگرانی در اتاق نشمین در حال قدم زدن بود، زیر چشمی نگاهی می کرد.
لی لی در پاگرد اولین پله نشسته بودو با کنجکاوی نگاهش را از هری به مادرش می انداخت ...پس از چند دقیقه هری سکوت طولانی ایی را که بر فضای اتاق ساکن شده بود را شکست وگفت:
-عزیزم چرا چند لحظه نمیشینی؟ تو واسه چی اینقدر نگرانی!؟
جینی در حالی که با نگرانی به منظره بیرون اتاق خیره شده بود گفت:
-تا الان باید نامه ش می رس...
در همین لحظه جغد کوچکی در آنسوی پنجره با اشتیاق در حال بال زدن بود ونوکش را به شیشه می کوبید وسعی در رساندن نامه ش داشت.
جینی با خوشحالی به سمت پنجره رفت و در حالی که جغد را به داخل می آورد، نامه را از پای جغد بیرون آورد وشروع به خواندن کرد... هر چه به انتهای نامه نزدیک میشد صورتش بیشتر در هم میرفت.
پس چند لحظه جینی با چهر ه ایی برافروخته رو به هری کرد وگفت:
-ببین آلبوس عزیز چه افتخاری واسه خانوادش به بار اورده، بیا بخون!
هری در حالی که هاج و واج به جینی خیره شده بود، نامه را از دست جینی گرفت وشروع به خواندن نامه کرد.
چند ثانیه بعد شلیک خنده هری تمام فضای خانه را پر کرد.
جینی با عصبانیت رو به هری کرد وگفت:
-به چی میخندی؟ کجاش خنده داره؟ چطور این موضوع رو به بقیه بگم!
هری در حالی که از شدت خنده به سکسه افتاده بود گفت:
-آلبوس افتاده تو هافلپاف؟ خوب مگه چه اشکالی داره عزیزم؟ ما نباید مثه آدمای محدود فکر کنیم !
آلبوس توی هر گروهی که باشه، باید بهش افتخار کنیم .
رفتارت درست مثل خانوده مالفوی شده! منطقی باش.
بهتره جواب نامشو بدیم وبهش بگیم که چقدر خوشحالیم. مطمئنم اون الان خیلی نگرانه، در ضمن یه نامه هم به جیمز بنویس که آلبوسو اذیت نکنه !
جینی که به نظر آرام تر از قبل شده بود گفت:
-آخه ما همگی توی گریفیندور بودیم! من یه کمی شوکه شدم.اما حق با تو، بهتره زودتر جواب نامشو بدم ...وسپس با عجله از اتاق خارج شد...
هری رو به لی لی کرد وبا دیدن چشم های گرد شده لی لی وصورت متعجبش، لبخندی زد وگفت:
امان از دست این زن ها !
ودوباره پشت روزنامه اش پنهان شد...


2. ويژگی های رفتاری و ظاهری آلبوس سوروس پاتر را توصيف كنيد. 10 امتياز
چشمان سبز تیره مثل پدرش هری ومادر بزرگش لی لی، موهای مشکی و آشفته مثل پدرش .خجالتی،
آرام مهربان وکلی ویژگی های مثبت دیگه


سوال تشويقی:

1. لقب مناسبی برای آلبوس سوروس پاتر ارائه كنيد. 2 امتياز ( از دادن القاب تكراری پرهيز كنيد. )


آلبوس با تعصب!


ویرایش شده توسط دابی در تاریخ ۱۳۸۸/۱۱/۲۵ ۲۰:۰۸:۳۲

[b] به یاد شناسه ی قبلیم:«د�


Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۹:۴۵ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۸

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۶ پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۴۹ پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۸
از دل تاريكي ها
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 302
آفلاین
1. واكنش خانواده آلبوس سوروس پاتر را به قرار گرفتن او در گروه هافلپاف _ بر خلاف ساير اعضای خانواده _ در قالب يك رول توصيف كنيد. ( 15 امتياز )


زمان شب ، داخلي - خونه ي هري اينا .

هري در حالي كه سه دكمه ي پيرهن سفيدش رو باز كرده و دستمال يزديش رو انداخته دور گردنش مشغول هندوانه خوردن بود .

جيني كه در آشپز خانه مشغول شستن ظرفهاي شام بود گفت :

- آقا هري ، امروز آلبوس نامه داده .

- كودوم ...شلپ شولپ ...آلبوس خانمي ؟ (افكت هندونه خوردن )

- بابا آسپ خودمون ديگه .

- ا..جدي؟ بردار بيار ببينم عزيز دل بابا چي نفشته ، روز اول رو چيكار كرده .

جيني دستكشهاي ظرفشويي را از دستش در مي آورد و نامه را از روي كابينت برداشته و به هري مي دهد .

هري نامه را باز مي كند و مشغول خواندن مي شود كه ناگهان هندوانه در گلويش مي پرد .
چشماهيش گرد شده بودند و صورتش مانند لبو قرمز شده بود .

- زن ، اين قدر گفتم لي لي به لا لاي اين بچه نزار ، اين قدر گفتم لوسش نكن ، ديدي آخر آبروي ما رو برد .

- مگه چي شده ؟

هري بدون توجه به صحبت هاي جيني ادامه مي دهد :

- از فردا در و همسايه چي ميگن ؟ نميگن پسر آق هري غيرت رفته هافل ؟

جيني از شنيدن خبر شوكه مي شود و لبش را گاز مي گيرد و مي گويد :
- خاك بر سرم ، حالا هري آقا ، اين قدر عصباني نشو .

هري بيخيال اين حرفا ، كتش رو شونه هاش مي اندازه ، كلاه شاپوش رو ، روي سرش مي ذاره و بعد پاشنه ي خوابيده ي كفشش رو بلند مي كنه و مي پوشه .

- وا..خاك به سرم ، آق هري ، چيكار مي كني ؟ تو رو خدا خون به پا نكن ؛ اتفاقي كه افتاده .

- هري بدون توجه به اين حرفا تابي به سبيلش مي ده و از خونه خارج مي شه و بعد به سمت هاگوارتز اپارت ميكنه .


2. ويژگی های رفتاری و ظاهری آلبوس سوروس پاتر را توصيف كنيد. 10 امتياز

ظاهري : هميشه كثيف ، موهاي ژوليده ، چشمهاي ور قلمبيده ي سبز رنگ ، كك مكي .

رفتاري : مهربون ، بازيگوش ، سخت كوش ، عاشق شلوغي ، خود خواه ، استكباري ، هيتلري و ديكتاتور

سوال تشويقی:

1. لقب مناسبی برای آلبوس سوروس پاتر ارائه كنيد. 2 امتياز ( از دادن القاب تكراری پرهيز كنيد. )

- آلبوس ديكتاتور ، بگو آلبوس ديكتاتور


ممنون


[color=0000FF][b]" - خوش به حالش رفته تو آسمون پيش خدا !!!
دست كوچكش كه در دستانتم بود محكم فشردم و پرسيدم :« كي ؟!»
با انگشت


Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۷:۰۱ پنجشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۸

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
در كلاس با صدای « تق » خفيفی باز ميشه و دانش آموزان با ديدن سر تاس كينگزلی به سرعت ساكت مي شن. كينگزلی بدون اينكه چيز خاصی بگه، چوبدستيش رو به سمت تابلو مي گيره. بعد از اين كار، نوشته هايی روی تابلو نقش می بندن...

آلبوس سوروس پاتر، فرزند عله پاتر

در همين لحظه چشمان كينگزلی به دابی ميفته كه با نوك قلمش در حال خط خطی كردن كتابشه...

- هی! دابی! مگه نمی دوني اون كتاب پول خورده؟ قلمت رو بذار رو ميز و به درس گوش كن، ده امتياز از گريفيندور كم می كنم!

دابی با عصبانيت بلند ميشه و با صدای بلندی ميگه:
-پروفسور، احيانا" شما با گريفيندور پدر كشتگی ندارين؟

ويرايش نويسنده:


كينگزلی با عصبانيت به دابی نگاه می كنه و در حالی كه آستين هاش رو بالا مي كشه به سمت دابی مي ره...

ويرايش نويسنده: به خاطر خشانت بيش از حد صحنه از بيان توضيحات آن معذوريم!

صورت دابی پر از چسب زخم شده و زخم های متعددی بر صورتش نقش بستن، كينگزلی در حالی كه لبخند تمسخر آميزی به دابی می زنه، آماده ميشه تا درس رو شروع كنه...

- تق، تق، تق... ( افكت در زدن )

كينگزلی نگاهی به در می اندازه و با ناراحتی ميگه:
-خوب، بچه ها، من مي رم در رو باز كنم، بعد درس رو ادامه مي ديم...

-منم! استرجس، بيام تو؟!

كينگزلی با شنيدن نام استرجس به شدت هول مي كنه و براي اين كه استر دابي رو نبينه اون رو بلندش می كنه و توی يكی از قفسه های كمدش می چپونه.

- بچه ها، در مورد دابی هيچی به استر نمی گين ها! وگرنه از گروه هر كسی كه حرفی بزنه صد امتياز كم می كنم.

در همين لحظه دستگيره ی در می چرخه و استر وارد كلاس ميشه...

- چرا جوابی ندادين پروفسور؟ مشغول تدريس بودين؟

- بله جناب مدير.

استر سرش رو تكون مي ده و با حالتی رضايت آميز می گه:
- ببخشين، فقط می خواستم كلاس ها رو بازرسی كنم، با اجازاه ديگه بايد برم...

چند لحظه بعد:

كينگزلی به سمت كمد می ره و دابی رو از اونجا در مياره اما بعد از مدتی بررسی متوجه ميشه كه دابی به رحمت ايزدی رفته. كينگزلی دابی رو بلند می كنه و از پنجره به بيرون می اندازتش...

زير پنجره ی كلاس:

استر در حالی كه منظره درياچه هاگوارتز رو نگاه می كنه، زير لب برای خودش آواز می خونه، اما در همين لحظه جسد دابی بر روی فرق سرش نازل ميشه.

- خوب، بچه ها، آلبوس سوروس پاتر كه معمولا" آسپ صداش می كنن، پسر عله پاتر مشهور و معروفه. از جمله سوابق آسپ، می تونيم رياست محفل ققنوس و تصاحب وزارت سحر و جادو اشاره كنيم. اون در دوران وزارتش كارهای بسيار زياد و مفيدی رو انجام داد و در دورانی كه محفل رو در اختيار داشت تونست اون رو يك پارچه و منظم كنه و با مرگخوارها به رقابت بپردازه... می تونين يكی از اطلاعيه های آسپ در دوران وزارتش رو در اينجا ببينين. آسپ بر خلاف اعضای خانوادش در گروه هافلپاف جای داشت.

كينگزلی بدون اينكه چيز ديگه ای بگه از كلاس خارج ميشه و. تكاليف بر روی تابلو نقش می بندن...

1. واكنش خانواده آلبوس سوروس پاتر را به قرار گرفتن او در گروه هافلپاف _ بر خلاف ساير اعضای خانواده _ در قالب يك رول توصيف كنيد. ( 15 امتياز )

2. ويژگی های رفتاری و ظاهری آلبوس سوروس پاتر را توصيف كنيد. 10 امتياز

3. لينك پستی را ارائه دهيد كه نشانگر رياست آلبوس سوروس پاتر بر محفل ققنوس بوده باشد. ( مثلا" لينكی كه در درس گذاشته بودم، نشون می داد كه آسپ وزير سحر و جادو بوده. ) 5 امتياز ( اين سوال را به صورت پيام شخصی به من ارائه دهيد. )

سوال تشويقی:

1. لقب مناسبی برای آلبوس سوروس پاتر ارائه كنيد. 2 امتياز ( از دادن القاب تكراری پرهيز كنيد. )
2. نام معاون آلبوس سوروس پاتر در دوران وزارتش را ذكر كنيد. 2 امتياز ( اين سوال را به صورت پيام شخصی به من ارائه كنيد. )



Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۶:۰۰ دوشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۸

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
امتيازات جلسه ي اول تاريخ جادوگري:

***

هافلپاف= 29

لودو بگمن: 29 امتياز
لورا مدلي: 29 امتياز
هستيا جونز: 30 امتياز

***

راونكلاو= 15 امتياز


الكساندر پردفوت: 30 امتياز

***

گريفيندور= 13 امتياز

دابي= 26 امتياز

***
اسليترين= 0 امتياز



ویرایش شده توسط كينگزلی شكلبوت در تاریخ ۱۳۸۸/۱۱/۲۰ ۵:۳۸:۰۹


Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۷:۳۷ شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۸

هستیا جونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۴ پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۳
از دهکده شن ور دل گاارا سان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 90
آفلاین
1) هری پاتر به همراه یکی از فرزندانش و یکی از دوستانش رو توصیف کنید! ( 15 امتیاز! )

هری پاتر، از بالا به پایین : جنگلی از موهای سیاه ، صحرایی بی آب و علف ، یک آذرخش سیصد ولتی در گوشه ای ، چند ردیف استپ پرپشت ، دو عدد ته استکان از بلور کاوه ، دو چشم وق زده سبز ، دماغ و دهن ، نیش تا بناگوش باز، قد دراز ، اگر از خواب بیدار نشده باشد یک چوبدستی هم در دست!

آسپ پاتر: همون توصیفات قبلی ، بدون عینک و صاعقه، قدی نه چندان دراز ، کک و مکی .

نویل لانگ باتم : قدی به مراتب دراز تر از هری ( بستگی دارد به آنکه شخص شخیصشان یافت گردد یا بازیگرشان!!) ، دندان خرگوشی ، صورت گرد ، مدل موی آلمانی و فوق العاده کوتاه ، چشم های میشی درمانده و هیکل کمی خپل!

استاد، دقت داشته باشند که استعاره ،در این توصیف ، فراوان است و مرا وقت، تنگ تا کمی بیشتر توضیح دهم از بهرتان!

2) به صورت طنز، نبرد آخر ولدمورت با هری پاتر را که منجر به مرگ ولدمورت شد، با هرگونه تغییرات به میزان دلخواه، تشریح کنید! ( 15 امتیاز! )

هری از این سوی میدان ، سوار بر رخش خویش ، آذرخش، نعره برآورد :
-کجاااااااایییییی ای لــــــــــــــرد؟!

و لرد از اینسوی میدان ،پیاده ، فریاد کشید:
-اینجاااااایم....ای هری!

(و بر اثر این فریاد ها بود که شیشه های تالار همی خرد بگشت و تا سال ها بعد از آن ، مدیر خسیس اقدام به تعمیر شیشه نمی کرد و می فرمود:
- یادگاریست از زمان جنگ بزرگ ،و افتخاریست برای ما ، که مدرسه مان زخمی از آن دوران بر بدن داشته باشد!
و تا مدتها شیشه ها بی پنجره ماند و ملت از سرما به خود لرزیدند ، تا آنکه آقای ایمنی، پنجره هایی دوجداره برای مدیر خسیس ارسال نمود و ملتی را از سرما رهانید.)

پس هری دلاور چوبدست گران دور سر چرخاند و «کیاب»* جگرخراشی از عمق دل برآورد ، سپس آن را دلاورانه و به قصد جان ، به جانب لرد پرتاب کرد .

لرد ، سرش را دزدید ،و بر اثر این حرکت انعکاسی دیدنی از نور ، بر سر لرد ، تالار را درخشان نمود . و مردم همه چشم ها بستند و از درد به خود پیچیدند . چه ، نور زیاد بود و تاب مردمک ها ، اندک .

جهان پهلوان مهمیز بر پهلوی آذرخش فشرد ، و آذرخش شیهه کشان به سوی لرد تاخت . تا لرد به خود بیاید ، شیر ژیان به دو قدمی اش رسیده بود ، و خطر نزدیک بود ، و چاره ای باید کرد .

پس لرد همی چوبدستی خود را بالا برد ، و زوری زد ، تا چوب چرخ زنان به سوی تهمتن به پرواز در آمد . وی ، عینک خویش بالا داد ، چشم تنگ کرد ، و چوبدست را در هوا گرفت . و این کاری بود که تنها از جست و جو گری توانا بر میامد . و حاضران لب به تحسین گشودند و احسنت احسنت گفتند .
( و گویند که تصویری که عکاس باشیان از این صحنه گرفتند ، فردای آنروز بر صفحه اول پیام یومیه نقش بسته بود و مردم ، آن شماره را روی دست می بردند. )

پاتر جوان چوبدستی را بالا برد تا جادویی کارساز بر پیکر لرد فرود آورد . لرد دانست که کار را خراب نموده ، و سعی کرد تا از در دوستی درآید . لکن جهان پهلوان را گوش با او نبود . بل سخت در فکر بود تا جادویی تهاجمی به یاد آورد . چه ، مدتها بود که جادو کردن با چوبدست ، منسوخ گشته بود .

پس چون بخنان لرد تمام شد ، پهلوان به افکار خویش خاتمه داد . زیرا که هیچ جادویی به یاد نمی آورد . پس لحظه ای درنگ نمود ، و آنگاه چوب را چنان به فرق سر لرد کوبید ، که سر ، چون خیار تر ، به دو نیم شد ، و چوبدست هم . چون سر لرد بسیار محکم بود .

پس مردم هلهله کردند و شادمانه فریاد کردند و در اثر این هلهله ها ، الباقی شیشه ها نیز فروریخت .

* اینکه استاد ، چقدر از هنر های رزمی سر در می آوردند ، مربوط به خودشان است ! اما چون ما نیاز به نمره داریم توضیح می دهیم که کیاب ، نعره ای است ، که هنگام جنگ و جهت تخلیه انرجی ، از جانب شخص حمله کننده برمی آید . ساده ترین نوعش هم چنین است : اییییییییییییییییییییییییییییییه!


سوال تشویقی:
راست پایین، چپ بالا ، راست پایین
این جهات البته در صورتی است که از کناره بنگرید بر جمالش!


ویرایش شده توسط هستيا جونز در تاریخ ۱۳۸۸/۱۱/۱۰ ۱۷:۴۵:۳۱

گل می کند شقایق، دانه ی اسفند می رسد


Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۸:۱۲ چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۸۸

لورا مدلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۶ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۵۶ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 298
آفلاین

) هری پاتر به همراه یکی از فرزندانش و یکی از دوستانش رو توصیف کنید! ( 15 امتیاز! )


هری پاتر:فردی با موهای پرکلاغی پریشان و چشمان سبز و لاغر.عینک ته استکانی بر چشم دارد و بسیار چشم دریده است کمی تا قسمتی ابری،خنگ!علاقه ی وافری به قهرمان بازی دارد(در عین حال که میدونه دست و پا چلفتیه) معروف به عله!

جیمز سیریش پاتر(یکی از فرزندان) او که در گروه گریفیندور قرار دارد پسری شوخ طبع و خنده رو است و همیشه برادرش رو سر کار می زاره و موهایش به پدرش شباهت داره!معروف به جسپ!

رونالد ویزلی(یکی از دوستان) موهایی همرنگ هویج دارد و در کل شباهت زیادی به هویج دارد و احتمالا هوبج هم خیلی دوست دارد شوخ طبع و کمی حسود.لاغر است و چشمان مشکی و صورت کک مکی دارد.به درس خواندن علاقه ی زیادی ندارد.متنفر از عنکبوت و بسیار ترسو می باشد.

,و حالا داستانیش:

آن روز در خانه ی پاتر ها ولوله ای در راه بود.زیرا تولد جیمز یویویی کوشولو بود.هری در حالی که سعی می کند برای اولین بار موهای نامرتبش را شونه کند و به جای عینکش لنز به گذارد رو به رون می گوید: رون خیلی این رنگ مشکی موها بهت می آد.
رون زیر لب غرغری کرد و به استکانی که نمی توانست آن را درست کند نگاه کرد و آهی کشید.
جیمز کوچولو یویو اش را برداشت و با سرعت به طرف آسپ رفت تا کمی او را اذیت کند.



2) به صورت طنز، نبرد آخر ولدمورت با هری پاتر را که منجر به مرگ ولدمورت شد، با هرگونه تغییرات به میزان دلخواه، تشریح کنید! ( 15 امتیاز! )

سعی کردم اصن تغییرش ندم و تا یه جاهایی هم موفق شدم...نظر شما چیه پروفسور؟

هری در حالی که یه بسته پفه فیل در دست دارد بر روی تکه سنگی نشسته و با هیجان به جنگ میان محفلی ها و مرگخوارا نگاه می کنه.
یهو بلا یه آواداکدوارا به جینی می زنه و جینی در جا می میره.
هری: ایول!دمت گرم بلا جون.مارو از دست عیال راحت کردی.بی زحمت بزن ننه اش هم بکش که به جان تو مادر زن بدچیزیه

یهو لرد از وسط جنگ می یاد بیرون و به طرف هری می یاد.هری درحالی که ذره های پف فیله از تو دهنش می ریخت بیرون و به صورت لرد می خورد لبخندی به لرد می زنه.بالاخره لرد اومد و پیش هری نشست و یه مشت از پف فیل هری برداشت.
هری: بوقی!ماله مفته که اینطوری می خوری؟ولدی اصن پاشو برو یه بسته پفک بخر که میچسبه الان.
لرد افشان موهایش را که تا کمرش می رسید از جلوی چشمانش کنار زد و با حالت اشوه ای گفت:اذیت نکن جیگر!تازه دماغمو عمل کردم اصن حال حوصله ندارم!تازه تو میتونی منو تامی صدا کنی گوگولی!چه موقع قرار بزارم بیای خواستگاری؟سعی می کنم با بابام زودتر صحبت کنم.

عله یه لواشک از تو جیبش در آورد و در حالی که به رون اشاره می کرد که توسط آنتونین از وسط نصف شده بود گفت:تو فکر کردی من می آم توی ترشیده رو بگیرم.10 ماه با هم دوست بودیم بسه دیه..من می رم یه زن خوب بگیرنم..

لرد می زنه زیر گریه و در حالی که سعی می کنه ریملش نریزه پایین می گه:بوقی..تومنو گول زدی..تو منو بردی دفتر توجیهات

عله در حالی که لواشک رو می خوره پا میشه و از آن صحنه ها دور می شه..لرد هم از دوری هری می میره


پروفسور ببخشید اگه زیاد تغییر ندادم داستانو



سوال تشویقی:

صاعقه ی روی پیشانی هری پاتر از راست به چپ است یا از چپ به راست؟ ( 3 امتیاز )

اصلا مگه هری پاتر رو پیشونیش زخم داشت؟ هوومم به نظر من از وسط به دوطرف بود زخمش از بالا به پایین از راست به چپ بود!



Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۲۲:۳۶ سه شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۸

دابیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۱ شنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۱:۴۸ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۰
از اتاق شکنجه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 275
آفلاین
1) هری پاتر به همراه یکی از فرزندانش و یکی از دوستانش رو توصیف کنید! ( 15 امتیاز ) !


امروز روز مهمی برای خانواده پاتر است ! هرمیون و رون به همراه وروجک های قد و نیم قدشان به خانه پاتر ها رفتند تا در این جشن بزرگ شرکت کنند .

پشت در خانه پاتر ها

رون در حالی که کرواتش را مرتب می کنه رو به هرمیون میکنه و میگه:
- چطوره ؟خوشتیپ شدم؟

هرمیون چشم غره ایی به رون رفت و با لحن محکمی گفت:

-رون ،در بزن ! خوب نیست بیشتر از این جینی رو منتظر بزاریم.

- اوه بله حق با شماست !

رون چند ضربه ملایم به در میزنه و پس چند لحظه جینی به همراه لی لی در حالی که گوشه ی لباس مادرش را چنگ زده ،در آستانه در ظاهر می شود و با خوشرویی رون وهرمیون را به داخل راهنمایی می کند.

مایل ها آنطرف تر هری پاتر در راه خانه:

هری با قدمهایی استوار ، خسته وکوفته در حالی که ردایش پر از لکه های سبز رنگی (احتمالا ناشی از درگیری با یک نوع موجود یا گیاه جادویی است!) به سمت خانه در حال حرکت است.

هری به آرامی در را باز می کند و وارد خانه میشود ، همه جای خانه تاریک است!هیچ اثری از جینی و بچه ها نیست !

هری نگران می شود و فریاد می زند:

-جینی! جینی؟ تو کجایی؟

-بچ...

ناگهان در اتاق بغلی به شدت باز شد ، در حالی که جمعیت زیادی در اتاق هستند و با شادی فریاد می زنند:

تولدت مبارک هری!


2 ) به صورت طنز، نبرد آخر ولدمورت با هری پاتر را که منجر به مرگ ولدمورت شد، با هرگونه تغییرات به میزان دلخواه، تشریح کنید! ( 15 امتیاز ) !

ولدمورت و هری روبروی هم ایستادند و در حال رجز خونی برای یکدیگرند!

هری: بدبخت کچل! الان که نصفت کردم ، می فهمی یه من ماست چقدر کره داره!

ولدمورت: مال این حرفا نیستی بوقی!

خلاصه یکی هری گفت ، یکی ولدمورت!

تا اینکه کار به دعوا کشید وهری و ولدمورت ، هر کدام چوب دستی هایشان را به کناری پرت کردندو به سمت همدیگه حمله کردند !

مرگخوارا و محفلیا ، دور ولدی وهری جمع شده بودند و فریاد میزدند:

- مرگخوارا: بزن بزن ! ولدی بزن هی هی!

- محفلیا: بزن بزن! هری بزن هی هی!

در همین حال که در حال جنگیدن بودن ، هری صدای روح دامبلو به نجوا شنید که می گفت:

ابله! بکشش دیگه ، چرا عین خروس جنگی افتادی به جونش! مگه نمی دونی این تام جون سگ داره!


در آنطرف صدای روح سالازار شنیده می شد که میگفت:

ها ! تو هیچی نو فهمی تام! یه آواداکداورا بکن دیگه ، بعدش خلاص!


چند لحظه بعد

هری و ولدمورت در حالی که رگ غیر تشان به جوش اومده بود ، به سمت چوبدستی هایشان یورش برند...

هری: اکسپلیارموس!

ولدمورت: آواداکداورا

خوب بچه ها ، در این لحظه بود که به دلیل هوش استثنایی هری ، وسرعت عمل بالایش ، کله کچل ولدمورت به دو نیم تبدیل شدو به دلیل کند ذهنی و حماقتی فراموش نشدنیش به ملکوت اعلا پیوست.

این بود قصه ما.


صاعقه ی روی پیشانی هری پاتر از راست به چپ است یا از چپ به راست؟ ( 3 امتیاز )

از عقب به جلو !


ویرایش شده توسط دابی در تاریخ ۱۳۸۸/۱۱/۶ ۲۲:۴۷:۵۳
ویرایش شده توسط دابی در تاریخ ۱۳۸۸/۱۱/۶ ۲۳:۲۷:۳۲
ویرایش شده توسط دابی در تاریخ ۱۳۸۸/۱۱/۷ ۱۵:۱۸:۰۰
ویرایش شده توسط دابی در تاریخ ۱۳۸۸/۱۱/۷ ۱۹:۳۴:۵۷
ویرایش شده توسط دابی در تاریخ ۱۳۸۸/۱۱/۷ ۱۹:۴۳:۰۵

[b] به یاد شناسه ی قبلیم:«د�


Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۳:۵۱ سه شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۸

الکساندر پردفوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۰۵ پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از دست رفته کسی که با الکس کل کل کنه! :دی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 152
آفلاین
1 هری پاتر به همراه یکی از فرزندانش و یکی از دوستانش رو توصیف کنید! ( 15 امتیاز ) !

آلبوس با چهره ی درمانده ی عینکی خود به هری گفت : « بابا ، شوخی نمی کنم فردا امتحان دارم . امتحان سمج ! یکی باید کمکم کنه ! »
هری گفت : « فسقلی ، من هزار تا کار دارم ! خودت باید درساتو بخونی ! بچه ی وروجک تنبل . . . »
در همین لحظه هرمیون که آن شب به خانه ی هری دعوت شده بود گفت : « خوب ، کمکش کن دیگه هری ! اصلا خودم همه ی درسای هاگوارتزو از حفظم ! آلبوس ، می خوای من کمکت کنم ؟ »
- آرررره !
هری غرولندی کرد و گفت : « این بچه ی نیم وجبی چه دردسر هایی برای ما درست می کنه ها . . . »
و در حالی که غر می زد دور شد .

2 ) به صورت طنز، نبرد آخر ولدمورت با هری پاتر را که منجر به مرگ ولدمورت شد، با هرگونه تغییرات به میزان دلخواه، تشریح کنید! ( 15 امتیاز ) !

هری نعره زد : « الان تو رو می کشم ! »
ولدمورت فریاد زد : « الان تو رو می خورم ! »
- اکسپلیارموس !
- آوادا کداورا
طلسم مرگ ولدمورت به خطا رفت اما ورد اکسپلیارموس هری به سر ولدمورت برخورد کرد و کله ی کچل ولدمورت خلع سلاح شد و مغزش از راه لوله ی دماغش بیرون آمد .
ولدمورت – که دیگر مغز نداشت – ناگهان صدای اردکی را در آورد و داد زد :
- من اردک کبیرم !
حاضران خندیدند و ولدمورت را به بخش روانی بیمارستان سنت مانگو فرستادند .

سوال تشویقی:

صاعقه ی روی پیشانی هری پاتر از راست به چپ است یا از چپ به راست؟ ( 3 امتیاز )


هر وقت هری رو دیدم ازش می پرسم ! ولی فکر کنم از راست به چپ باشه .


"Only Raven"


Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۲۲:۱۰ دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۸

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
1) هری پاتر به همراه یکی از فرزندانش و یکی از دوستانش رو توصیف کنید! ( 15 امتیاز! )

عله، در حالی که با سیم سرور طناب میزنه و موهای چتری نامرتبش بالا و پایین میره و نامرتب تر میشه، زیر لب تصنیفی رو که در سوگ دامبل خونده شده رو زمزمه میکنه و با هر پرش یک بار زخم سمت چپ پیشونیش رو نمایان میکنه.
جیمز هم کنارش ایستاده و با یک یویوی صورتی متالیک کنترل از راه دور که بلا بهش هدیه داده بازی میکنه و مدام اینور و اونور میپره.
رون هم کنارشون روی نیمکت پارک نشسته و درحالی که دائم غرغر میکنه و پشت سر اسنیپ با صدای ناله وارش حرف میزنه و میگه که میدونه اسنیپ از عمد دامبل رو کشته، همزمان برای هرمیون ا ام اس های عاشقانه ای میفرسته.

2) به صورت طنز، نبرد آخر ولدمورت با هری پاتر را که منجر به مرگ ولدمورت شد، با هرگونه تغییرات به میزان دلخواه، تشریح کنید! ( 15 امتیاز! )

لرد و هری وارد تالار میشند و روبروی هم می ایستند.
چوبدستی ها را میکشند و طلسم خود را اجرا میکنند
- آواداکداورا!
- اکسپلیارموس!
- پروتگو!
ناگهان دامبلدور وسط آن ها ظاهر میشود و با اجرای این طلسم، ورد آن دو را متوقف میسازد.
- تو زنده ای دامبلدور؟ میکشمت، خیلی نامردی که هیچی رو به من نگفتی!
- اوه دامبلدور! تو نمرده بودی؟ این بار خودم میکشمت!
- صبر کنید بابا! من توضیح میدم.
- برو بابا!

هری و لرد این بار طلسمشان را روی دامبلدور اجرا کردند و هری او را خلع سلاح کرد و سپس لرد او را کشت. سپس هری و لرد با هم صلح کردند و لرد به خواستگاری هرمیون رفت و هری هم بلاتریکس را گرفت تا با وصلت دو طرف همه فامیل شوند و جنگ و دعوا به پایان برسد و همه سالهای سال به خوبی و خوشی زندگی کردند!



سوال تشویقی:

صاعقه ی روی پیشانی هری پاتر از راست به چپ است یا از چپ به راست؟ ( 3 امتیاز )

از وسط به دو طرف


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۵:۵۱ شنبه ۳ بهمن ۱۳۸۸

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
کینگزلی در چوبی کلاس رو باز میکنه و با سرفه ی خفیفی وارد کلاس میشه. به دانش آموزان نگاه می کنه، دستاش رو محکم به هم می زنه و با صدای بلندی شروع به صحبت می کنه:
- خوب، من کینگزلی شکلبوت هستم... معلم جدید تاریخ جادوگری شما!

- اوه، استاد، شما چقدر جیگر هستین، گوشواره هاتون چقدر خفن هستن استاد! ووی...

کینگزلی به هرمیون نگاه می کنه که به شدت در حال تمجید و تعریف ازش بوده، کینگزلی لبحندی می زنه و من و من کنان میگه:
- شما هم خیلی خوش تیپین، خیلی باحالین، احساس می کنم واقعا" دوستتون دارم، ، امم... ولی فک نمی کنین داریم سر کلاس حرف می زنیم، بچه ها صدامون رو نمی شنون؟

هرمیون بلافاصله و بدون هیچ دغدغه ای میگه:
- نه استاد، اصلا" حواسشون نیس، ما می تونیم حرفامون رو بزنیم...

دانش آموزان:

کینگزلی نگاه محبت آمیزش رو به هرمیون می اندازه ولی در همین لحظه چشماش به چشمای رون میفته که دو صندلی دور تر از هرمیون نشسته بود...

- تو حق نداری با دوست دختر من اون طوری حرف بزنی!

دانش آموزان:

کینگزلی:

کینگزلی پوزخند زنان به سمت رون میره و چون احساس می کنه اون می تونه باعث بشه که به اهداف ضد آسلامیش نرسه ( ) پاچه ی شلوارش رو می گیره و اون رو یکراست از پنجره ی هاگوارتز بیرون می اندازه.

- خوب بچه ها! می خوایم درس رو شروع کنیم، فقط احیانا" کسی صحبت های من و هرمیون رو نشنید که؟!

دانش آموزان:
- نه استاد، خیالتون تخت!

کینگزلی لبخندی می زنه و درس رو شروع می کنه...
- خوب، من برخلاف درس های قبلیتون، به تدریس تاریخ معاصر می پردازم. درس امروز ما حالت یه مقدمه رو داره، امروز ما در مورد عله پاتر حرف می زنیم و روز های بعد عله های کوچیک، یعنی فرزندانش رو مورد بررسی قرار می دیم...

ویرایش مدیر: اون وقت چه شکلی هرمیون سر کلاست نشسته، اون الآن باید حسابی بزرگ شده باشه که!


ویرایش کینگز: به تو چه اصلا"؟ کلاس خودمه!

- خوب، ببینین، در یکی از شب های موخوف، جیمز و لیلی پاتر توی خونشون نشسته بودن... عله هم باهاشون بود ولی اون موقع نوزاد بود، خیلی بچه بود. در این بین ولدمورت به خونه پاتر ها رفت و جیمز رو که جسورانه واستاده بود تا باهاش بجنگه رو کشت...

دانش آموزان:

- ... و بعد به سمت لی لی رفت، اون جلوی عله واستاده بود، اون رو هم راحت کشت و بعد به سمت عله رفت، چوبدستیش رو به سوی اون گرفت و طلسم آواداکداورا رو روانش کرد ولی طلسم به پیشونیش خورد و برگشت و ولدمورت نابود شد!

یک دانش آموز مو فرفری خپل از گوشه ی کلاس دست لرزانش رو بالا می بره و می پرسه:
- امم... استاد چرا طلسم برگشت؟

- هوم، من تاریخ درس می دم نه طلسم های باستانی! می تونی از معلم مربوطه بپرسی! اگه خواستی می تونی کتاب های هری پاتر نوشته ی رولینگ رو هم بخونی. داستان زندگیپاتر تو این کتاب ها نوشته شده!

کینگزلی بعد از این حرفها چوبدستیش رو به سمت تخته با حالتی موجی شکل تکون میده تا تکلیف ها ظاهر بشن، بعد نگاهش رو یه بار دیگه به هرمیون می دوزه و با عجله از کلاس خارج میشه...

1) هری پاتر به همراه یکی از فرزندانش و یکی از دوستانش رو توصیف کنید! ( 15 امتیاز! )

2) به صورت طنز، نبرد آخر ولدمورت با هری پاتر را که منجر به مرگ ولدمورت شد، با هرگونه تغییرات به میزان دلخواه، تشریح کنید! ( 15 امتیاز! )

سوال تشویقی:

صاعقه ی روی پیشانی هری پاتر از راست به چپ است یا از چپ به راست؟ ( 3 امتیاز )


ویرایش شده توسط كينگزلی شكلبوت در تاریخ ۱۳۸۸/۱۱/۳ ۵:۵۶:۰۹







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.