هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ دوشنبه ۲ آبان ۱۳۹۰

هری جیمز پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۲ پنجشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۹ جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 232
آفلاین
سوژه جدید

در کشتی مرگخواران

تام ریدل در حالی که بر روی عرشه کشتی خود که آرم پرچم آن آرم مرگخواران بود با صدای بلندی گففت:
- لنگر را بکشید بالا. می خواهیم حرکت کنیم.

مرگخواران همه با هم مشغول کشیدن لنگر شدند. وقتی که لنگر را به بالا کشیدند کشتی کمی به حرکت افتاد و سر نوشت خود را بدست دریا داد.

در همین حین تام زیر لب گفت:
- به زودی من بزرگترین گنج تاریخ را پیدا می کنم و آنقدر سلاح می خرم که همه محفلی ها نابود بشوند. مهم تر از همه دیگر محفلی ها جلوی من نیستند و مانعی در راه نیست.

سپس به نقشه ای که در دستش بود نگاه کرد.
در کشتی محفلی ها

آلبوس دامبلدور در حالی که بر روی عرشه کشتی خود که آرم پرچم آن آرم محفل ققنوس بود با آرامش به طوری که همه افراد حاضر در کشتی بفهمند گفت:
- لنگر را بکشید بالا. می خواهیم حرکت کنیم.

محفلی ها همه با هم مشغول کشیدن لنگر شدند. وقتی که لنگر را به بالا کشیدند کشتی کمی به حرکت افتاد و سر نوشت خود را بدست دریا داد.

در همین حین آلبوس زیر لب گفت:

- به زودی من بزرگترین گنج تاریخ را پیدا می کنم و آنقدر سلاح می خرم که همه مرگخوار ها نابود بشوند. مهم تر از همه دیگر مرگخوارها جلوی من نیستند و مانعی در راه نیست.

سپس به نقشه ای که در دستش بود نگاه کرد.


ویرایش شده توسط هری جیمز پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۲ ۱۳:۴۶:۳۲

این شناسه قبلیمه

شناسه جدیدمه

ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک

ای جادوگران و ساحره ها. بدانید که هری مرد بزرگی بود. راه او را ادامه دهید.
ارزشی ولدک کش

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۸:۴۶ پنجشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
دقایقی بعد - نزد ارباب:

مرگخواران خوش حال از اینکه ارباب آن ها را فرخوانده و مجبور به ول گشتن در اطراف غار نبودن، رو به روی لرد ایستاده بودند.

رز برای اینکه همهمه ی میان مرگخواران را خاموش کند، جیغی کشید و بعد از حکم فرما شدن سکوت، لرد گلویش را صاف کرد و شروع به صحبت کرد.

- متاسفانه باید خبر بدی رو بهتون بدم!

لحظه ای نگرانی در چشمان تک تک مرگخواران موج زد. لرد مرگخوارانش را از نظر گذراند و ادامه داد:

- شما نمیتونین اربابتون رو در یافتن گنج همراهی کنین! وگرنه گنج نابود میشه.

آن موج نگرانی، به سرعت محو شد و چهره های جایگزین آن شد. لرد ابروهایش را درهم کشید و گفت:

- میدونم که بابت این موضوع ناراحتین.

مرگخواران برای حفظ ظاهر، شروع به آه کشیدن و ابراز تاسف از ناتوانی در کمک کردن کردند. بالاخره لرد دست هایش را به نشانه ی هو کردن تکان داد و گفت:

- حالا هم از جلو چشمام دورشین.

مرگخواران به سرعت تعظیم کوتاهی کردند و پراکنده شدند. رز یک قدم به سمت لرد برداشت و گفت: ارباب من آماده ام!

لرد سرتاپای رز را برانداز کرد و گفت: کروشیو رز! تو میخوای گنجینه ی اربابو نابود کنی؟ زود دور شو؟

رز خنده ای ناقص کرد و گفت: ارباب منم همراه شما اون نامه رو خوندم. یادتون نمیاد؟ پس همراهی من مشکلی نداره!

لرد چشک غره ای به رز رفت و برای پیدا کردن گنج به راه افتاد. رز هم برای اینکه جا نماند با فاصله ی یک قدمی از به تعقیب لرد پرداخت.

آن طرف - نزد ایوان:

ایوان برگه را درون دستانش مچاله کرد و رو به در و دیوار فریاد زد:

- بابا باوبزرگ! جد! هرکی که هستی! لااقل یه راهنمایی ای از محل گنج بکن. تو که توانایی ... تو که میتونی ... تو که قدرت داری ...

در همین بین که ایوان به چاپلوسی سرگرم بود، نوری در یکی از سوراخ های دیوار نمایان شد!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲۰ ۹:۰۰:۲۳



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۷:۵۲ یکشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۰

آندرومدا بلک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۸ دوشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۹:۰۰ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۸
از ماست که بر ماست...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 252
آفلاین
[spoiler=خلاصه]لرد و مرگخواران برای تعطیلات به ساحل رفتند که لرد از مرگخواران میخواد به روش ماگلی ماهی بگیرن. مرگخواران موفق نمیشوند و فقط میتونند یک عدد شبه باسیلیسک دریایی (!!!) بگیرند و لرد از اون هیولا خوشش میاد و مرگخوار ها رو مجبور میکنه که راجع بهش اطلاعات جمع کنند . مرگخوار ها چون در جمع آوری اطلاعات موفق نیستند تصمیم می گیرند که هیولا رو از چشم لرد بیندازند به خاطر همین میگن که هیولا نفرین شده ست . اما لرد متوجه میشه و به ایوان دستور میده که بره تحقیق کنه راجع به هیولا . ایوان کار رو میندازه گردن آنتونین و آنتونین پس از پرس و جو متوجه میشه که هیولا نگهبان یک گنج که جد یک جادوگر برای اون گذاشته . اونا فکر میکنند که لرد که نواده ی سالازار هست حتما صاحب اون گنجه ولی در اصل 2 تا گنج وجود داره که یکی مال نواده ی سالازار کبیر و دیگری نواده ی هلگا.و نواده های این دو باید گنج طرف دیگر رو به غاری که گنج خودشون قرار داره ببرند تا بتونند از گنج خودشون بهره مند بشن !!![/spoiler]



بعد از چند دقیقه
لرد و رز


_راستی ارباب نمیشه از طلسم اکسیو استفاده کنیم ؟!!!
_ رز گفتی چند بار کتاب های هری پاتر رو خوندی ؟!! 148 بار بود ؟!!
_ اِ ...
_ خیلی خوب حالا لازم نیست جواب بدی !!! اونجا قطعا خوندی که من کاری کرده بودم که نمیشد به هورکراسسی که توی غار بود با طلسم اکسیو دسترسی پیدا کرد .
_ بله ارباب
_ یعنی تو واقعا به ذهنت نرسید که احتمالا هلگا و سالازار هم این کار رو بلد بودند بکنند ؟!!!
_ اِممم ....
_خب حالا !!


_ ارباب !!!
_ دیگه چیه رز ؟!!
_ مگه توی اون نامه ننوشته بود که باید خودتون تنها دنبال گنج بگردید ؟!!
_ تو از کجا میدونی ؟!!نکنه نامه ی من رو خوندی ای رز بوقی !!!
_ خب کنجکاو شدم !! دست خودم نبود !!!
_ حالا که چی ؟!! گنج عزیزم از بین رفت دیگه !!! حقته اینقدر کروشیوت کنم تا مثل لانگ باتم ها بشی !!!
__فقط می خواستم بگم که باید به بقیه بگیم که دست از دنبال گنج گشتن بردارند ! همین
_باشه خبر بده !



در آن طرف غار
مرگخواران



ایوان که از درد دندان شکسته اش نیمه جان افتاده بود داشت به صدای پای مرگخواران که لحظه به لحظه نزدیک تر میشد گوش میکرد .
از طرفی آن جا مکانی بود که نمیشد در آن آپارات کرد . از طرف دیگر قدرت اجرای طلسم را نداشت .
اما در کمال نا باوری ایوان آن ها متوجه او نشدند و از او گذشتند .
_ اوخ !! آخ !!!! بریم تا بیشتر از این سوزشش نکشتتمون !! بریم ببینیم لرد چی کار داره !!

و آن ها از همان راهی که آمده بودند بر گشتند بدون این که متوجه ایوان شوند .
حالا عرصه برای ایوان باز بود . او متوجه کلماتی بر روی کاغذ شد که از بقیه تازه تر می نمود :

نقل قول:
کیف کردی نواده ی گلم ؟!! من که به این راحتی تو رو تحویل نواده ی اون سالازار خبیث نمیدم که !!! پاشو برو دنبال گنج سالازار تا نزدم29 تا دندون دیگه ت رو نشکستم!!!!


ویرایش شده توسط آندرومیدا بلک در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۱۶ ۱۸:۰۱:۳۳
ویرایش شده توسط آندرومیدا بلک در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۱۷ ۱۳:۳۶:۱۸


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۹:۵۱ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
- ام.. ولی آخرش دخت خاله پسر دایی عمه ی عموم می گفت توی غار ابر دیده. خیلی جالبه نه؟ابر! گوشاره های آرامشم رو سه بار فشار میدم شاید ابری چیزی ظاهر شه!

هم صدا برای ایوان آشنا بود، هم لحن حرف زدن، هم میزان حرف زدن. صدا از زبان کسی بود که گویا همیشه در عالم خودش بود.لونا لاوگود. ایوان نامه را برداشت و با تمام توان شروع به دویدن کرد. باید گنج را پیدا میکرد. اما پایش به پای خودش گرفت و با صورت زمین خورد.

- آخ آخ! افتادم و سومین دندونم هم شکست!

صدای مرگخواران لحظه به لحظه نزدیک تر میشد...

اون طرف- لرد و رز


- اه! ارباب! ارباب! اینکه از اون آدامس درخشان های ایوانه!

لرد سیاه با انزجار به آدامسی که به دستش چسبیده بود نگاه کرد.

- درسته خودشه.

رز لحظه ای فکر کرد.

- امم.. ارباب! ایوان اینجا چیکار میکرده؟

لرد هم لحظه ای به فکر فرو رفت.

- واسه اولین بار یه حرف راست زدی. ایوان اینجا چیکار میکرده؟ راه بیفت! اون حتما میخواد گنج منو بدزده!

- اما اربابــ...

-رز! ساکت شو و راه بیا!

-



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۳:۴۵ جمعه ۱۴ مرداد ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
لرد برگه را زیر و رو کرد و سعی کرد نوشته ی دیگری که بیشتر او را راهنمایی کند بیابد اما هیچ نشانی از اطلاعات بیشتر نبود بنابراین گفت:

- رز، مطمئنی تو راه چیزی از دستت نیفتاد؟ این ناقصه!

رز دست هایش را به حالت تدافعی بالا آورد و پاسخ داد: نه نه، معلومه که ننداختم.

لرد آخرین جمله ی نامه را دوباره خواند و از جایش بلند شد. طبق نامه، باید خواننده ی نامه، یعنی خودش دست به کار میشد و گنج را میافت.

رز اشاره ای به دو تونلی که مقابلشان قرار داشت کرد و گفت: ارباب نصف مرگخوارا اینوری رفتن، نصفشون اونوری. شما کدوموری میرین؟

لرد بدون حتی لحظه ای تفکر، به سمت تونل سمت راست حرکت کرد و به درون آن قدم گذاشت. رز هم برای اینکه از لرد جا نماند، پشت سر او به حرکت در آمد.

- ارباب ارباب ارباب! چطوری میخواین وقتی هیچی نمیدونین گنجو پیدا کنین؟

لرد به خودش زحمت پاسخ گویی به رز را نداد و رز فهمید که در این زمان تنها چیزی که لرد نیاز دارد سکوت برای تفکر است. همان موقع چیزی درخشان روی دیوار توجه آن دو را جلب کرد.

- ارباب ارباب ارباب! به نظرتون چرا مرگخوارا متوجه این چیز درخشان نشدن؟

لرد بازهم پاسخی به رز نداد و دستش را به سمت چیزی که به دیوار چسبیده بود برد و آن را کند ...

آن طرف - نزد ایوان:

ایوان که کلافه شده بود بر روی تخته سنگی نشست و گفت:

- اصلا باورم نمیشه! من نواده ی هلگا نیستم، تازه کمک گرفتنم قدغنه! (غدقن/قدقن/غدغن!!!)

ایوان آه بلندی کشید و از سر درماندگی به سقف خیره شد. در همان لحظه صدایی باعث شد حواس او کاملا پرت شود. منبع صدا از جایی در نزدیکی او می آمد، به نظرش آمد صدای گفتگوی چند نفر با هم است.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۱۴ ۲۳:۵۲:۱۷



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۴:۱۶ جمعه ۱۴ مرداد ۱۳۹۰

سدریک دیگوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۳ جمعه ۲۰ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۴۰ دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵
از این طرف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 200
آفلاین
دریچه ای که ولدمورت در آن است

ولدمورت به تمام مرگخواران دستور داد که دنبال گنج بگردند. همه مرگخوار ها هم اطاعت کردند و برای اجرا دستور همگی پخش شدند. ولی هیچ اثری از ایوان نبود.

حدود نیم ساعت بعد رز جیغی کشید و اربابش را از خواب پراند.
- کروشیو رز. من از خوب نازم بیدار کردی. داشتم خواب میدیدم که...
ولمورت دید که ادامه دادن حرفش به جا نیست ساکت شد و رز شروع به صحبت کرد:
- ارباب یه نامه از سالازار پیدا کردم.

- پس چرا معطلی بیار تا بخونمش.

رز نامه را به دست ولدمورت داد. ولدمورت هم شروع به خواند نامه کرد:

نقل قول:
سلام بر تو ای نواده غیور من

من به داشتن نواده ای چون تو افتخار میکنم. حالا هم که میدانم دوست داری زود تر به گنج من برسی من تو را معطل نمی کنم. ولی برای این که بدانم لیاقت این گنج را داری باید صندوچه گنج هلگا را بیاری اینجا.

راهنمایی: گنج هلگا در همین اطراف داخل همین آب است.

تذکر: فقط خواننده ی نامه می تواند دونبال گنج او برود. در غیر این صورت گنج نابود میشود.


دیچه ای که ولدمورت در آن نیست

ایوان بار دیگر چوبدستی اش را بر روی نامه زد تا صفحه جدید که نقشه گنج بود باز شود. دوباره نامه ای از هلگا در برابر چشمانش ظاهر شد و شروع به خواندن کرد:

نقل قول:
نواده ی عزیز من برای صدمین بار سلام.
یک امتحان دیگر هم هست که باید در آن موفق بشی. تو باید صندوقچه گنج سالازار را پیدا کنی و به این جا بیایی.

راهنمایی: گنج او هم در همین اطراف است.

تذکر: هیچ کمکی از کسی نمی توانی بگیری و در غیر این صورت گنج نابود می شود.




Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱:۲۳ پنجشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
لرد با ناباوری نگاهی به هیولا انداخت.
-اینو تو این شکلیش کردی؟

مورفین درحالیکه سعی میکرد ماهیچه های نداشته اش را نمایان کند جواب داد:
-بله ارباب...شما به ژاهر من نگاه نکن.کل وژود من اژ ماهیشه تشکیل شده.اراده کنم کل آب این دریا رو میخورم.

لرد سیاه مجددا مایوی با ابهتش را پوشید و بطرف دریا حرکت کرد.
-یکیتون سریع هیولا رو بیاره اون پایین.باید ببریمش جلوی در که برامون بازش کنه.زود باشین.

با شنیدن دستور دوم لرد بلاتریکس از شدت عشق به ارباب جان به جان آفرین تسلیم کرد؛ ایوان و آنتونین و لینی به یاد آوردند که مدادشان را در جلسه ی فوق سری مدیران جا گذاشته اند.جن ها مجددا با لودو تماس گرفتند و گفتند که دلشان خیلی تنگ شده و حتما باید دوباره او را ملاقات کنند؛ به پتی گرو خبر دادند که مادربزرگش پس از خروج از زیر بهمن دچار گرمازدگی حاد شده و طبیعتا نیاز فوری به کمک دارد؛ خبر رسید که به حساب گرینگاتز بلیز دستبرد زده شده و الان است که چک های دیگرش هم برگشت بخورد و...

لرد که گوشش به این حرفها بدهکار نبود خروج هر گونه مرگخوار از محوطه اطرافش را ممنوع اعلام کرد.
-مورفین ماهیچه ای...کار خودته.اینو کولش کن بیار اون پایین.باید درو باز کنیم و بریم دنبال گنج.

و بدون اینکه پشت سرش را نگاه کند به داخل آب شیرجه زد.به سرعت شنا کنان خود را به در رساند و با دیدن مورفین که همراه هیولا جلوی در منتظرش بود برق از سرش پرید!

مورفین با پوزخندی معتادانه به ماهیچه هایش اشاره کرد!

به دستور لرد مورفین هیولا را توسط چوب جادو(نه ماهیچه!) بلند کرد و نزدیک در برد...در به آرامی باز شد.

لرد و مرگخواران وارد دریچه ای شدند که در آن اثری از آب نبود!




Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۵:۰۵ سه شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
با شنیدن دستور لرد بلاتریکس ناگهان از شدت عشق به ارباب غش کرد؛ ایوان و آنتونین و لینی به یاد آوردند که باید در جلسه ی فوق سری مدیران شرکت کنند؛ جن ها با لودو تماس گرفتند و گفتند حتما باید او را ملاقات کنند؛ به پتی گرو خبر دادند که مادربزرگش در صعود به ارتفاعات آلپ زیر بهمن مانده و نیاز فوری به کمک دارد؛ خبر رسید که حساب گرینگاتز بلیز خالیست و الان است که چکش برگشت بخورد و...

و به این ترتیب در کمتر از 10 دقیقه همه ی مرگخواران غیب شده و هر کدام در پشت مرجانی، داخل غاری، لای تخته سنگی پناه گرفته و به تنها مرگخوار باقیمانده در برابر لرد خیره شدند.

لرد آهی کشید و با نوک کفشش سیخونکی به مرگخوار ژنده پوشی که کف دریاچه افتاده بود زد و چرتش را پاره کرد:

-هوی! مورفین! پاشو برو ماموریت اربابت رو انجام بده.
- بی خیال شو، ارباب. حال و حوصله ندارم ژون تو.
- بهت گفتم بلند شو مرگخوار معتاد بی عار! به یه دردی بخور مفنگی! اصلا تو برای چی مرگخوار شدی؟ پاشو!

مورفین غرولند کنان بلند شد و در حالیکه علامت شومش را می خاراند گفت: من چه می دونم واشه چی مرگخوار شدم.20 شال پیش من بدبخت تو خانه ی گانت ها خوابیده بودم که تو اومدی این داغ رو جیز کردی رو دشت من و گفتی تو اولین مرگخوار آزمایشی لرد ولدمورت کبیری! تا دو هفته از شوزش دشتم خواب نداشتم. دروغ میگم تامی؟
-ببند دهنتو... اصلا... یعنی چه؟!... چی؟تامی!!! به من نگو تامی! من اربابم! ارباب! اربااااااااااااب!
- باشه ارباب! خون خودتو کثیف نکن. موهاتم نکن، زشت میشی. حالا ماموریتت چی هشت؟

لحظاتی بعد- مورفین در راه شکار هیولا

- نمی دونم چرا هر چی ماموریت شکار هیولا و غول و نهنگه می افته گردن من؟ باید با ارباب در این مورد منطقی صحبت کنم و متقاعدش کنم که منو به ماموریت های آشونتری بفرشته.

مورفین همچنان که شنا می کرد و لای گوش ماهی ها دنبال هیولا می گشت، ایستاد و کمی فکر کرد:
و بعد نتیجه گیری کرد: ولش کن! میرم همون دایناشور شکار می کنم، از متقاعد کردن ارباب آشون تره.

مورفین که غرق در تفکر و جستجو بود متوجه هیولای غول پیکر که از پشت به سمتش می آمد نشد و...

شلپششششششششش!


هیولا با دمش مورفین را به بیست هزار فرسنگ زیر دریا شوت کرد.

-هوی! بزمجه! مگه مریضی؟... دِ بیا! این که همون هیولاست که ارباب می گفت. هیولاجون! بیا بابا. بیا از این قاقاها بخور! بیاه بیاه بیاه بیاه!

هیولا آماده ی حمله ی دوم می شد که ناگهان رام شد و به طرف مورفین رفت و پاکت های پلاستیکی پودر سفیدی را که مورفین جلویش انداخته بود، بلعید.

لحظاتی بعدتر- جلوی دروازه

مورفین چوبدستی اش را پایین گرفت و هیولای بی رمق را که این شکلی شده بود: جلوی پای ارباب و مرگخواران به زمین کوبید.



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۳:۴۹ جمعه ۷ مرداد ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
[spoiler=خلاصه سوژه]لرد و مرگخوارا به مدت یک شبانه روز برای پیک نیک به کنار دریا رفتن.لرد از مرگخوارا میخواد با چوب ماهیگیری براش ماهی بگیرن ولی مرگخوارا استعداد چندانی تو این کار ندارن و فقط موفق میشن یه هیولایی که شبیه باسیلیسکه شکار کنن.لرد از هیولا خوشش میاد و به مرگخوارا دستور میده دربارش تحقیق کنن...مرگخوارا که تو کار تحقیق ناموفقن، سعی میکنن هیولا رو از چشم لرد بندازن.برای همین ادعا میکنن که هیولا نفرین شده. اما هیولا به دلیل زیاد بیرون موندن از آب غش میکنه و مرگخوارا برای به هوش آوردنش اونو تو آب رها میکنن تا آبششاش باز بشه.

از طرفی لرد که میفهمه مرگخواراش در مورد هیولا دروغ گفتن، میگه برین تحقیق کنین ببینین هیولا چه جور موجودیه. اونا هم بعد از تحقیقات میفهمن که هیولا نگهبان یه گنجه که تو دریاس. همچنین میفهمن که فقط جادوگرا میتونن به اون دریا برن و گنج رو فقط نواده ی جادوگری که گنجو پیدا کرده و از مشنگا هم متنفره میتونه پیدا کنه. اونا فکر میکنن منظور از اون جادوگر سالازاره پس نواده شم لرده. لرد همراه ایوان به درون دریا میرن تا گنجو پیدا کنن که هیولا به لرد حمله میکنه و ایوان رو به طرف دری میبره که با دیدن هیولا خود به خود باز میشه. ایوان تو برگه ای که درون غار پیدا میکنه میفهمه که نامه از هلگاس و نواده ی هلگا گنجو باید پیدا کنه و گویا هیولا ایوانو نواده هلگا میدونه.

در سمت دیگه، مرگخوارا لرد رو که هیولا بهش حمله کرده رو پیدا میکنن و سعی میکنن خوبش کنن. بعد از اینکه لرد خوب میشه دستور میده به دنبال ایوان و دروازه بگردن. مورفین دروازه رو پیدا میکنه و شروع به فریاد زدن میکنه تا بقیه هم سمت اون بیان و دروازه رو ببینن.
[/spoiler]

لرد با شنیدن فریادهای گوشخراش مورفین، با بشکنی روفوس و آنتونین را از درون آب فراخواند. روفوس و آنتونین به سرعت از آب خارج شدند و لباس های غواصی لرد را به تن وی کردند و هرسه درون آب فرو رفتند.

فریادهای مورفین خاموش شده بود. بنابراین روفوس، آنتونین و لرد چند دقیقه ای را برای گشتن او صرف کردند. اما بعد از اینکه انبوه مرگخواران را دیدند که گوشه ای جمع شدند، مورفین را یافتند.

مرگخواران کنار رفتند تا لرد جلوتر بیاید و درست رو به روی دروازه قرار بگیرد. مورفین بدون مقدمه گفت:

- ارباب این درواژه فولادیه!

بلا محکم بر پس کله ی مورفین کوبید و گفت: اصلا اهمیتی نداره!

اما لرد هوشمندانه گفت: نه بلا، مهمه. چطور میتونیم این درو باز کنیم؟

لودو سعی کرد راهش را به سمت دروازه باز کند و بعد از پرتاب کردن چندین مرگخوار به اطراف بالاخره رو به روی در قرار گرفت و گفت:

- ارباب من چشمای تیزی دارم. بذارین چک کنم سوراخی، جای قرار گرفتن کلیدی چیزی داره یا نه.

لرد و مورفین عقب رفتند تا لودو جای آن دو را بگیرد. لودو چشمانش را تیز کرد و شروع به دست کشیدن به در کرد. بعد از مدتی جستجو برگشت و گفت:

- ارباب هیچ سوراخی نداره!

مورفین با تردید گفت: ارباب، بریم اون هیولاهه رو بیاریم. مگه نگهبان اینجا نیس؟ پس میتونه درو واسمون باز کنه.

بلا به سرعت واکنش نشان داد و گفت: اون هیولای بوقی به ارباب حمله کرد!

آنتونین پیشنهاد داد: اول بکشیمش و بعد مرده شو به در نزدیک کنیم.

لرزشی در بدن تمام مرگخواران بوجود آمد. آنتونین بعد از دریافت سیخونک ها و نشکون های فراوان از جانب مرگخواران گفت:

- ارباب غلط کردم، اصلا راه حلم عملی نیست.

اما جواب لرد تمام مرگخواران را ناامید کرد و دوباره ترس را به وجودشان بازگرداند.

- برین هیولای مرده رو بیارین.

مورفین یادآوری کرد: اما ارباب، شما اون هیولارو واسه همبازی شدن با نجینی میخواستین که.

لرد دستی به چانه اش کشید و گفت: درسته. پس اون کاری که من میگم رو بکنین، شما باید ...

لرد کمی فکر کرد. گنج را ترجیح میداد یا هیولا و همبازی شدنش با نجینی را؟ لرد تصمیم نهاییش را گرفت و گفت:

- هیولارو زنده دستگیر کنین بیارین!

مرگخواران:


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۷ ۱۴:۱۸:۵۴



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۵:۱۹ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۰

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
نقل قول:
نواده ی عزیزم، اگه به آقامون رفته باشی باید لنگ های درازی داشته باشی. اگر هم لنگای درازی نداری پس یعنی به آقامون نرفتی و یعنی نواده ی من نیستی؟ نواده ی من نیستی پدرسوخته!؟ بدهم پدر پدر پدرسوخته ات را از لنگ های درازش آویزان..همم، نه، پدر پدر پدر پدرسوخته ت که میشه همین آقامون. زشته. مردی گفتن زنی گفتن شرمی و حیایی گفتن چقده تو بی حیایی!!..


ایوان که با خواندن جملات آخر جده (جده اسم اون فرودگاه عربستان نیست، اینجا به معنای جد مونثه!) اش دامن از کف داده بود و هم ریتم با آهنگ "مردی گفتن زنی گفتن" سوزان روشن که در ذهنش تداعی میشد مشغول به بندری زدن بود، با افکت "تلپ!" ؛ پایش به سنگی گیر کرد و افتاد و دندونش شکست.

- آی! افتادم و دندونم شکست!
ایوان با گفتن این حرف، دندان شکسته اش را به بیرون تف کرد و از جایش بلند شد تا ادامه ی کتابچه ی راهنمای هلگا را بخواند.

نقل قول:
در هر حال، با توجه به لنگ های درازت، ده قدم برو سمت راست، بعد 180 درجه بچرخ، دوازده قدم برو جلو، حالا سه قدم بپیچ چپ، حالا دو قدم جلو، حالا سیزده قدم برو راست، حالا دوازده قدم عقب عقب بیا!


ایوان که بدون توجه به مقابلش، سر به زیر، دستورات را مو به مو و مثل روبات امدادگر انجام میداد، ناگهان با افکت "تلپ"، پایش به سنگی گیر کرد و افتاد و دندونش شکست.

-آی! افتادم و یکی دیگه از دندونام شکست!
ایوان با گفتن این جمله، دوباره دندان شکسته را تف کرد و مشغول به خواندن ادامه ی راهنمایی ها شد:

نقل قول:
کرکرکرکرکر! برگشتی سر جای اولت! ، خوبه خوبه، مطمئن شدم تو گروه اون روونای پر فیس و افاده که فطیراش مث سنگ می مونست نیستی! خب، این امتحان بود واس اطمینانم از عدم ریونکلاوی بودنت، آفرین. حالا بریم سر ِ نقشه ی گنج!


ایوان :


همان زمان - روی سطح آب :


کپه لباس کثیف و در هم ژولیده ی بدبخت و عوضی کثااااااااااافت!!
ای که بر روی سطح آب شناور بود، با صدایی که انگار از ته دریا می آمد فریاد زد :
- ارباب! بیا، من درواژه ی ژنگو پیدا کردم، به ژان خودم!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.