هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۶:۳۷ چهارشنبه ۹ آذر ۱۳۹۰

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
روفوس:ارباب مطمئنین؟آخه این اسمش پریه!تازه...خب مذکر باشه.اشکالی داره؟

لرد با عصبانیت جواب میده:
خوب منو نگاه کن!به نظرت من میتونم با یه مذکر ازدواج کنم؟
روفوس کمی لرد رو برانداز میکنه و میگه:
اوممم....نمیدونم...اگه دامبلدور بود مشکلی وجود نداشت.خیلی هم خوشحال میشد.شما هم زیادی مشکل پسندین ارباب!

لرد بعد از اینکه حساب روفوس رو میرسه به مرگخواراش دستور میده پری دریایی رو توی یه آکواریوم بندازن.خودش هم کنار آکواریوم میره و ژست خفنی میگیره!

لرد سیاه:خب، حرف بزن ببینم.بقیه پری دریاییا کجا هستن؟
پری:
لردسیاه:مگه با تو نیستم؟خواهر داری؟
پری:
لرد سیاه:حالا لازم نیست حتما خواهر باشه.کافیه جنسیتش با ارباب یکی نباشه.آدرس بده ولت کنیم.
پری:

لرد سیاه روفوس رو احضار میکنه.
لرد:این گلی بود که تو به سر ارباب زدی!ارباب کلی امیدوار شده بود که جاودانه میشه.الان باید برای ارباب یه پری دریایی با جنسیت مناسب پیدا کنی!


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲:۲۹ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۹۰

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۰ سه شنبه ۵ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۱
از البرز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
لرد ولدمورت که توانایی منحصر به فرد پرواز روی هوا بدون هیچ وسیله ای را دارا بود، در کمترین زمان ممکن خود را به روفوس رساند و با یک ورد، روفوس و پری دریایی داخل تور را به داخل کشتی پرتاب کرد.

روفوس که نمیتوانست تعادلش را حفظ کند، تلوتلو خوران() خود را به لرد ولدمورت رساند و با خوشحالی تکرار کرد: اورکا! اورکا!(یافتم) () و سعی کرد خود را در آغوش لرد ولدمورت بیندازد ولی لرد جا خالی داد و روفوس به زمین خورد.

روفوس مجددا از زمین برخاست و در حالی که اینبار سرش بیشتر گیج میرفت با حالت تعجب از لرد ولدمورت که اخم هایش را در هم کشیده بود و دست به سینه او را نگاه میکرد، پرسید:
_ اربــــاب، چرا خوشحال نیستید؟ چرا به من جایزه نمیدید؟ مگه پری دریایی رو بدست نیاوردید؟

لرد ولدمورت چوبدستیش را به طرف روفوس گرفت و با هر کروشیوی که به طرف او شلیک میکرد یک کلمه جواب میداد:
_ چرا( روفوس جا خالی داد) ... گرفتیش(روفوس جا خالی داد) ... ولی (روفوس جا خالی داد) ... این(روفوس مجددا جا خالی داد) .. یه(روفوس باز هم جا خالی داد) ... پری دریایی(روفوس همچنان جا خالی میدهد) ... مذکره!(روفوس نتوانست جا خالی بدهد... اووووووووخ)


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۳:۳۲ دوشنبه ۷ آذر ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
لرد کمی با خودش فکرکرد.سعی کرد با استفاده از جذابترین نگاهش پری دریایی را بطرف خودش جذب کند...ولی وقتی که ده دقیقه گذشت و کوچکترین پیشرفتی حاصل نشد، جذابترین نگاه را کنار گذاشت و به جای آن مخوفترین نگاهش را نثار مرگخواران کرد.
-اصلا من چرا باید دست بکار بشم؟یالا تکون بخورین.زود این جونورو برای من بگیرین.وای به حالتون اگه یه فلس از بدنش کم شه!

مرگخواران سریعا شروع به کار کردند.روفوس چوب ماهیگیری بلندی را برداشت و ساندویچ کوچکش را به سر قلاب وصل کرد و آنرا داخل آب انداخت.

بقیه مرگخواران تور ماهیگیری بزرگی را به کمک هم به داخل آب پرتاب کردند.

لرد سیاه به چهره خودش در آینه خیره شده بود.
-هووووم....دلیلی نداره از من خوشش نیاد.قد بلند، خوش چهره،جذاااب!رنگ چشم تک!دماغ در کوچکترین حد ممکن...بلاتریکس حق داره.واقعا جذابم من!

طولی نکشید که صدای فریاد روفوس به هوا بلند شد.
-ارباب گرفتمش!خودم تنهایی گرفتم.این 15 نفر با این تور سه متری موفق نشدن ولی من شدم!ارباب به من افتخار کنین!من قهرمانم!....آخ...ارباب ...کمک کنین!این خیلی سنگینه!نمیتونم بکشمش بالا!




Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۰:۰۱ شنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۰

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
سوژه جدید

لرد ولدمورت که شنل مخمل سیاه رنگ اش را بر تن کرده بود ، برروی عرشه ایستاده و به آبهای اقیانوس خیره شده بود ...

- سرورم ، با تمام سرعت داریم به سمت جزیره میریم . نگران نباشید چون ما زود تر از اونها میرسیم .

- دعا کن همینطور بشه لوسیوس وگرنه خودم همتون رو میکشم . وای به حالتون اگه دامبلدور زودتر از من به جزیره برسه ... اون گنج مال منه و اجازه نمیدم کسی دیگه اونو تصاحب کنه .

در همین لحظه رودولف بود که از کابین پایین به روی عرشه آمد و با لبخندی که بر لب داشت ، گفت : ارباب ، با توجه به خرابی هایی که واسه کشتی پیش اومد ، من به شما اطمینان میدم که تا هشت ساعت دیگه به جزیره میرسیم

ولدمورت :

هفت ساعت بعد ...

- ارباب ، من یه خشکی میبینم . قطعا همون جزیره اس . فکر نمیکردم اینقدر زود برسیم به جزیره !

ولدمورت که میخواست از صحتحرف رودولف مطمئن شود ، بر روی عرشه رفت و در حالیکه مشغول نگاه کردن به دور دست ها بود ، ناگهان ...

شالاپ ...

ولدمورت موجودی را دید که نیم تنه انسان و نیم تنه دیگرش به شکل ماهی بود !

فلش بک

- بچه ها ، این بود داستان امروز ما ! تام اینقدر با اون جعبه ور نرو ... خب کسی سوالی نداره ؟

- خانم هانلی ، یعنی اگه ما هم تو آینده مثل چارلز توی داستان ، با یه پری دریای ازدواج کنیم ، دیگه نمیمیریم ؟

تام جعبه را کنار گذاشت و به خانم هنلی خیره شد . خانم هنلی پوزخندی زد و گفت : درسته ، اگه با پری دریای ازدواج کنین ، هیچوقت نمیمیرید !

پایان فلش بک

- رودولف ، کشتی رو نگه دار ! همین حالا !

لبخندی پلیدانه بر روی صورت ولدمورت نقش بسته بود . او به گنجی با ارزش تر از گنج جزیره دست پیدا کرده و میخواست جاودانه شود .

باید دست به کار میشد . پری دریایی در فاصله چندمتری او در زیر آب قرار داشت ...


خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۴:۲۹ جمعه ۶ آبان ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
بلافاصله بعد از دستور بلاتریکس ده نفر مرگخوار رفتند دنبال نجینی و بعد از ده دقیقه دو نفرشان در حالی که نجینی ورقلمبیده را روی تخت روانی حمل می کردند برگشتند و تخت را جلوی بلاتریکس گذاشتند.

با تکان تخت، چرت نجینی پاره شد. یک چشمش را به آرامی باز کرد. آروغی زد و 8 علامت شوم مربوط به مرگخواران فقید را پس آورد و دوباره خوابید.

بلاتریکس سعی کرد خودش را نبازد. سرفه ای کرد و گفت: خب!... امممم!... حالا باید بهش بگم که لرد گم شده... برید کنار. برید کنار. هولم نکنید. باید حواسم رو خوب جمع کنم. صب کنید تمرکز کنم... خب... امممم... پرنسس نجینی! شاهزاده خانوم خوشگل ارباب!

نجینی کوچکترین عکس العملی نشان نداد و همه ی مرگخواران با چشم و دهان های نیمه باز، از بلاتریکس به نجینی و از نجینی به بلاتریکس نگاه می کردند.

- نجینی خانوم عزیز فش فش! بیدار شو فش فش!

باز هم اتفاقی نیفتاد.

- فش فشیوس فسی شیوس!

ناگهان نجینی چشم هایش را باز کرد و با خشم به بلاتریکس خیره شد. مورفین هم با شنیدن صدای بلا چرتش پرید: هییییییییییییییییع! دخترژون! این حرفای بی تربیتی رو اژ کی یاد گرفتی؟!میری تو کوچه با بچه ی همشایه باژی کنی یا ازش حرفای بدبد یاد بگیری؟ به ارباب بگم فلفل بریزه تو دهنت؟ بی تربیت بی نزاکت!
- مزخرف نگو مورفین! تو که زبونش رو بلدی بیا جلو باهاش حرف بزن دیگه. کش تنبون مرلین! این ماره چرا اینجوری نگام می کنه؟

بلاتریکس این ها را گفت و پرید عقب و مورفین را انداخت جلوی نجینی. مورفین زیر بغلش را خاراند: چی بهش بگم؟
- بگو ارباب گم شدن.
- فیششویفوفییففشویفیوشفیشیففیوویش!... اوهوم!... اوهوم!... اوهوم!... نجینی میگه خب که چی؟
- خب که چی؟!!! ارباب صاحبتن! بهت مشنگ و فشفشه و خون لجنی میدن. روزی یه مرگخوار رو مامور نظافتت می کنن و بعضی شبا شخصا برات لالایی می خونن. حالا که گم شدن میگی خب که چی؟
- فشوس!... اوهوم!... اوهوم!... نجینی میگه که اولا درشت حرف بژن با پرنشش ارباب. من اژ اون مارا نیشتم که یه خرگوش میخورن بعدش تا دو ماه تکون نمی خورنا. هشتا مرگخوار خوردم، تازه ته دلم رو گرفته. حواشت باشه. دومندش هم اینکه اربابتون اگه منو دوشت داره واشه اینه که هورکراکسشم و این یعنی در واقع خودشو دوشت داره نه منو.
- باشه... باشه... هر چی تو بگی. من معذرت می خوام. ازت خواهش می کنم کمکمون کن ارباب رو پیدا کنیم.
- فشیدوشیفشدویقششفشششش فش!... اوهوم!... میگه شرط داره.
- چه شرطی؟
- ففشدو؟... اوهوم!... میگه اولا باید روژی ده تا مشنگ به غذام اضافه بشه.
- قبوله!
- دوم اینکه یه تاپیک به اشم "شوراخ نجینی" افتتاح بشه که من توش بخزم. کلیدش هم دست خودم باشه.
- تو که دست نداری!
- ...میگه خفه! منظورم همون دُمه! شرط سومش هم اینه که میگه چون مورفین بچه ی پاک و بی غل و غشیه و من بهش اعتماد دارم دو هزار گالیون بدین بهش که ببره بریزه به حسابم! حق الزحمه ی ترجمه اش رو هم فراموش نکنید... نجینی میگه، من نمیگم.


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۶ ۱۴:۳۴:۴۶


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۲:۴۱ چهارشنبه ۴ آبان ۱۳۹۰

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۰ سه شنبه ۵ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۱
از البرز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
بدین ترتیب لرد ولدمورت در زیر زمین کشتی ققنوس زندانی شد.

_____________

در کشتی دیگر ...

بلاتریکس در حالی که چوبدستیش را دور سرش میچرخاند و حریف میطلبید فریاد زد:
_ روفوس ببند! ببند تا مثل خروس سرتو نبریدم!

روفوس که حسابی گرخیده بود، من من کرد و سریع پشت رز مخفی شد.

بلاتریکس ادامه داد:
_ سریع لردو کشتید و خاک کردید و رهبر جدیدم انتخاب کردید؟ به شما میگن مرگخوار؟ شما کجا بودید وقتی که همه جامعه جادوگری از سیاه گرفته تا سفید متفق القول میگفتن لرد مرده ولی من و اون دالاهوف ملعون قبول نکردیم و گفتیم لرد زنده س و بخاطرش سال ها همنشین دیوانه سازها در آزکابان شدیم!

رز که تحت تاثیر قرار گرفته بود گفت: وووووی خانم بلاتریکس شما چه دل و جراتی داشتید! () میگم حالا این روفوس یه چیزی گفت و ما هم یه سری تکون دادیم شما خودتونو ناراحت نکنید!

بلاتریکس: ایندفعه رو میبخشمتون ولی اگه بازم بشنوم کسی بگه لرد مرده، خودش خواهد مرد! از این لحظه به بعدم من رهبر جدید مرگخوارام تا لرد برگرده. مرگخوارا دموکراسی و رای گیری و این خزعبلاتم ندارن! خودم رهبرم!

روفوس که از حالت گرخیدگی کمی بیرون آمده بود، در حالی که هنوز پشت رز مخفی شده بود کمی سرش را بیرون آورد و آرام گفت:
_ میگم کاپیتان بلا! میشه بگید نقشه تون چیه؟ الان باید چیکار کنیم؟

کاپیتان بلا: ما فعلا طبق نقشه قبلی به سمت جزیره گنج حرکت میکنیم ولی ارباب رو هم باید زودتر پیدا کنیم! من میدونم چطور اینکارو بکنیم! نجینی هنوز پیش ماست و لرد هر جا باشه صد در صد نجینی پیداش میکنه. برید نجینی رو از اتاقش با احترام بیارید تا من یه مقدار فش فش کنم و بش بفهمونم لرد گم شده و باید بره دنبالش!


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۶:۰۷ چهارشنبه ۴ آبان ۱۳۹۰

هری جیمز پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۲ پنجشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۹ جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 232
آفلاین
کشتی مرگخواران

مرگخوران از آب بیرون آمده بودند و وارد کشتی خود شده بودند. آن ها از نجات دادن ارباب خود ناامید شده بودند. بلاتریکس که اشک های رویی گونه اش را با دستمال پاک میکررد گفت:
- ارباب مرده. ما باید یه فکری بکنیم. ما باید نجاتش بدیم.

روفوس دستش را بر روی شانه بلا گذاشت و گفت:
- بلا. ارباب مرده دیگه نمیشه کاری کرد.

سپس دستش را از روی شانه بلا برداشت و رو به همه مرگخواران حاضر در کشتی گفت:
- اینک ما باید راه لرد سیاه را ادامه دهیم و آخرین آرزوی ایشان یعنی پیدا کردن گنج و کشتن محفلی ها را انجام دهیم.

مرگخواران:
-

روفوس که جو آن را بسیار گرفته بود ادامه داد:
- ابتدا ما باید رهبری جدید برای خودمان انتخاب کنیم و پس اهداف دیگرمان را عملی کنیم.

مرگخواران:
- قبوله.

در کشتی محفلی ها

هری ولدمورت بیهوش را بر روی کشتی گذاشت و در حالی که به او اشاره میکرد گفت:
- آرگوس راست میگه پرفسور. وقتی که برگشت این را از توی دهتنش تف کرد بیرون.( )

آلبوس که از حرف هری خنده اش گرفته بود گفت:
- خیلی خوب شد. چون دیشب باد شدیدی اومده بود و ما نقشه گنج را گم کردیم. حالا میتونیم از تام بپرسیم که گنج کجاست.

آرگوس خطاب به دامبلدور گفت:
- آلبوس الان که بیهوشه. به نظر من فعلا توی زیرزمین زندانیش کنیم.

آلبوس سرش را به نشانه موافقت تکان داد و گفت:
- ببیریدش. هری تو هم کمک آرگوس کن و ولدمورت را ببر پایین.

آرگوس و هری پس از حرف آلبوس ولدمورت را در حالی که پایش را گرفته بودند و بر روی زمین می کشیدند او را در زیر زمین کشتیشان زندانی کردند.


این شناسه قبلیمه

شناسه جدیدمه

ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک

ای جادوگران و ساحره ها. بدانید که هری مرد بزرگی بود. راه او را ادامه دهید.
ارزشی ولدک کش

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۰:۴۵ سه شنبه ۳ آبان ۱۳۹۰

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۰ سه شنبه ۵ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۱
از البرز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
مورفین بر روی دکل کشتی ایستاده بود، دست هایش را از دو طرف باز کرده بود و چشمهایش را بسته بود.

روفوس که با تمام قدرت فریاد میزد تا صدایش به مورفین برسد گفت:
_داری چی کار میکنی تو؟
مورفین: احساس میکنم روی دکل کشتی تایتانیک وایسادم!
روفوس: مواظب باش مثل تایتانیک به کوه یخی چیزی نخوریم!
مورفین: نه حواسم هست خیالت راحت باشه!
روفوس: حالا که حواست هست و اون بالا وایسادی، احیانا خشکی ای جزیره ای چیزی ندیدی؟
مورفین: چرا اتفاقا!
روفوس: مـــــــاع! نکنه همون جزیره گنج و برمودا بوده؟
مورفین: اتفاقا بالاش یه تابلو داشت نوشته بود "جزیره گنج"!
روفوس: مامامــــــــاع!

روفوس تا این خبر را شنید رویش را بسمت مرگخواران کرد و فریاد زد:
_ بکشید بکشید بابا بکشیـــــــــــد!

رز که کنجکاو شده بود گفت: چی رو بکشیم روفی؟
روفوس: شما هیچ چی! شما زحمت نکش! با بقیه بودم! بادبان ها رو بکشید، مسیر کشتی رو عوض کنید! کشتی رو سر و ته کنید! جزیره گنجو رد کردیم! باید برگردیم!


از طرفی لرد ولدمورت مایوی سیاهی بر تن کرده بود، کلاه آفتابگیری بر سر گذاشته بود، هندفری ای در گوش گذاشته بود، چشم هایش را بسته بود و بر روی تختی در روی عرشه کشتی دراز کشیده بود و در حال آفتاب گرفتن بود تا برنزه شود. لبخند خشک روی لب لرد ولدمورت نشان از رضایت خاطر او داشت.
در همین حین به ناگاه مرگخواران بادبان های کشتی را کشیدند و کشتی تکان شدیدی خورد و لرد از همه جا بیخبر به صورت یهویی در آب دریا افتاد!
لرد ولدمورت که شنا بلد نبود تا به خود جنبید دید که در معده یک جانور غول پیکر دریایی است!

مرگخواران که صحنه خورده شدن لرد توسط آن موجود عظیم الجثه را دیده بودند، یکی پس از دیگری در آب پریدند تا او را نجات دهند ولی دیگر دیر شده بود و آن موجود با سرعتی باور نکردنی در آب های بیکران دریا ناپدید شده بود...

@@@@@@@@

بر روی کشتی ققنوس، آرگوس در حالی که از شدت خوشحالی سر از پا نمیشناخت بطرف دامبلدور دوید و گفت:
_ پرفسور باورتون نمیشه! یادتونه دیشب ماهی مرکب غول پیکر دریاچه رو فرستادیم تا کشتی مرگخوارارو تعقیب کنه؟ جی پی اس(ردیاب) جادوییش درست عمل کرده. تونسته اونارو پیدا کنه و یه چیزی هم شکار کرده!

آرگوس به لرد ولدمورت که بصورت آب کشیده و بیهوش شده با مایو و کلاه آفتابگیرش در بغل هری پاتر بود اشاره کرد و گفت اینه!


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۰:۵۶ سه شنبه ۳ آبان ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
هری با تعجب دور و برش را نگاه کرد.
-ماهی مرکب؟کجا گذاشتینش؟

کندرا لبخندی زد و درحالیکه سعی میکرد لحن صحبتش هری را آزرده نکند جواب داد:
-تو که فکر نمیکنی ماهی غول پیکرو توی یه تنگ روی میز آلبوس گذاشته باشیم؟اونا توی اقیانوسن.دارن همراه ما میان.

آلبوس دامبلدور که که ردای سفید رنگش را به تن کرده بود و رنگ سبز چهره اش نشان میداد که سفر دریایی زیاد به مزاجش سازگار نبوده، به مادرش نزدیک شد.
-مادر عزیزم.میشه بپرسم مایوی نارنجی گل گلی منو با خودتون آوردین یا نه؟ممکنه لازم بشه شنا کنیم!


کشتی مرگخواران:

-اوه ارباب عجب عظمتی!
-این کلاه کاپیتانی چقدر به شما میاد ارباب...بسیار متوحش شدین.ولی اصولا نباید رنگش سفید باشه؟

لرد سیاه با عصبانیت پاروی ایوان را از دستش گرفت و ضربه ای به پس کله روفوس زد.
-متوحش شدم؟؟تو چطور جرات میکنی برای تحسین ارباب از کلمه ای استفاده کنی که خودتم معنیشو نمیدونی؟ضمنا ارباب هر هر چیز سفید رنگی متنفره.ارباب از بچگی شیر ننوشیده و برف بازی نکرده.حتی به همین دلیل ارباب تصمیم گرفته بود مسواکم نزنه که بعد ها با دیدن دندانهای ایگور منصرف شد...یالا پارو بزنین...ارباب میره کمی برنزه بشه،چون هرگز دلش نمیخواد پوستش سفید باشه.

وقتی لرد سیاه به اندازه کافی دور شد، ایوان به سختی پارویش را از پس کله روفوس جدا کرد.
-این گنج، نقشه هم داره؟من که چیزی دست ارباب ندیدم.امیدوارم بدونیم کجا داریم میریم!

روفوس بدون توجه به ایوان رو به دکل کشتی کرد.
-موررررفییییییییییییییین؟!!!من نمیدونم کی تو رو به عنوان دیده بان گذاشت اون بالا.از وقتی سوار کشتی شدیم صدات در نیومده.یعنی خشکی، دریا،یه کشتی دیگه، نهنگ، سرندیپیتی، هیچی دیده نشده تا حالا؟اون بالا داری چیکار میکنی؟


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۳ ۱:۰۰:۰۰



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ دوشنبه ۲ آبان ۱۳۹۰

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۰ سه شنبه ۵ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۱
از البرز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
لرد ولدمورت مانند رهبران دزدهای دریایی () دست به سینه در بالاترین قسمت عرشه کشتی بر صندلی شاهانه اش تکیه زده بود و در حالی که رانی هلوی خنکش را مینوشید با نجینی مار و پله انفجاری بازی میکرد.

درست در پایین پای او و در قسمت تحتانی عرشه، مرگخواران در حالی که نفس نفس میزدند و از شدت گرما بطور کامل برنزه شده بودند در حال پارو زدن بودند. ( ) بالاخره طاقت روفوس به سر آمد و در حالی که زیر لب بد و بیراه میگفت به ایوان گفت:

_ آخه چرا از جادو استفاده نمیکنیم؟

ایوان: چون الان نزدیک جزیره گنجیم. اینجارو مشنگا جزیره برمودا هم صدا میکنن و کلا اینجا جادو اصلا کار نمیکنه.

روفوس: خب چرا لردم نمیاد به ما کمک کنه؟

ایوان: زبونتو گاز بگیر پسر! لرد همینکه همراه ماست و در حال نظارته خودش بالاترین نعمته. تازه نیمه پر لیوانو ببین. ما هم برنزه و خوشگل شدیم هم اینقد پارو زدیم که اندازه یه ماه بدنسازیه. ببین چه پشت بازویی درآوردی!

روفوس به بازوهایش نگاه کرد و تغییر محسوسی ندید و با شک و تردید گفت:
_ مطمئنی ایوان؟

ایوان: آره بابا چند دقیقه پیش حواست نبود، رز ویزلی داشت یواشکی آمارتو میگرفت و یواشکی نگاهت میکرد!

روفوس: ایول ایول پارو زدن خوبه. راس میگی نیمه پر لیوانو باید ببینیم. لرد یه چیزی میدونه که میگه پارو بزنیم!

-----------

هری پاتر، گودریک گریفندور، گلرت گریندل والد، آرگوس فیلچ، پرسیوال و کندرا دامبلدور در کنار آلبوس دامبلدور مشغول پارو زدن بودند و هر چند ثانیه یک بار عرق پیشانیشان را پاک میکردند. طاقت فرساترین کاری بود که تا آن لحظه از عمرشان انجام داده بودند.

هری پاتر که خودش نیز دیگر توانی برای پارو زدن نداشت و سعی میکرد به هیچ وجه به روی خودش نیاورد به دامبلدور گفت:
_ پرفسور شما خودتونو خسته نکنید ما پارو میزنیم.
دامبلدور: نه پسرم حتی پدر و مادرمم دارن پارو میزدن و منم باید کمک کنم.

هری: اوووم یه سوال! مطمئنید ما میتونیم مرگخوارارو شکست بدیم و گنج رو بدست بیاریم؟ آخه اونا خیلی ساله دزد دریایی هستن و به دریا و جنگ های دریایی خیلی بیشتر از ما واردن.

آرگوس جواب داد: درسته ولی ما هم یه چیزایی داریم که اونا ندارن.

هری: مثلا؟

کندرا: انسان های دریایی، نیزه های تیزشون و البته ماهی مرکب غول پیکر دریاچه که با خودمون آوردیم!


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.