یه شب مهتاب/ ماه میاد تو خواب/ منو می بره / پایین دره/ اونجا که شبا/ یکه و تنها/ آلبوس دامبلدووووووووووووور با مورفینِ گااااااااااااااااانت/ می کنن بازی/ با این کلمااااااااااات:
شیرجه - خاکستری - ممنوع - کریسمس - چوبدستی - عشق - برف - معجون - جن - انفجار
بله... داستان رو از پست قبلی ادامه میدیم؛
بعدش که دامبلدور رینگ رو جمع کرد و رفت؛ هر سه نفر پشت سرش شکلک درآوردن و بعد هاگرید با هری و هدویگ خدافظی کرد و رفت از توی کلبه اش یک تبر و یک فنگ برداشت و رفت توی جنگل
ممنوع که برای
کریسمس یه درختی، بوته ای، چیزی شکار کنه.
هری هم هدویگ رو گذاشت توی جیبش و رفت توی قلعه که ببینه چه خبره. این برف لا مصب هم که ول کن نیست. توی کلمات قبلی هم بود. حهنم بابا!
برف هم می بارید.
هری رفت توی قلعه و همینجور که می رفت یکهو چوچانگ پرید جلوش و گفت: هری جونم! بیا این
معجون عشق رو بخور، بعدش بیا منو بگیر که دارم می ترشم!
هری یه لگد خوابوند زیر سینی معجون که جمع کن کاسه کوزه ات رو بابا! عشق کیلو چنده؟!
هری از پله ها بالا رفت و می خواست بره خوابگاه گریفندور کپه ی مرگش رو بذاره که باز یکهو یه
جن خاکستری بی پدرمادری با اون قیافه ی کریه المنظرش
شیرجه زد تو بغل هری و پلک های بدون مژه اش رو روی چشم های ورقلمبیده اش باز و بسته کرد. اینجوری:
بعدش گفت که: ارباب هری پاتر! بیا این معجون عشق خورد که اگه نخورد، من ترشید.
هری گفت: کو معجون عشقت؟!
جن که همون دابی بود جیبای کیسه گونی تنش رو گشت و یکمی سرخ و سفید شد و بعد از بغل هری پرید پایین و گفت: شرمنده! دیالوگام با چوچانگ جابجا شد!... اصلا من برای یه چیز دیگه پریدم جلوت. برای چی بود؟!
... یادم بودا!... صب کن، الان یادم میاد...
هری:
دابی: ها! یادم اومد!
... ارباب هری پاتر! تو دونست که دابی یک جن خانگی آزاد بود و در قبال کار در هاگوارتز از دامبلدور پول گرفت. خب؟!
- خب!
- اکنون در راستای حقوق شهروندی جن های خانگی از حوزه ی انتخابیه ی هاگوارتز جهت نمایندگی در مجلس جادوگری ثبت نام کرد تا نماینده ی اقلیت مفلوک جن های خانگی شد و از حقوق و آرمان های تهوع دفاع کرد. به همین خاطر جهت میتینگ های انتخاباتی و تبلیغات نیازمند اسپانسری پولدار بود که حساب های گرینگاتزش مملو از گالیون باشد و در بین افرادی که دابی شناخت هیچ کس جز هری پاتر نبود که مدافع حقوق اجنه بوده و خرپول باشد و...
هری پرسید: اگه وکیل بشی به من چی می ماسه؟
دابی دوباره پلک هایش را به هم زد ولی اینبار نه دلبرانه بلکه متعجبانه: ماسیدن؟! چه به ارباب پاتر می ماسد؟! قراری به ماسیدن نیست! ارباب پاتر به عنوان عضو تهوع موظف بوده از هرگونه جنبش اجتماعی، سیاسی و حتی نظامی جن های خانگی با بذل مال، شهرت و حتی جان خویش حمایت نموده و هیچگونه عذری پذیرفته...
ععععععععععععععععععععع!این صدای جیغ دابی بود که با
طلسم اکسپلیارموس هری به پایین پله ها و از آنجا به اعماق دخمه های اسنیپ پرتاب شد و لحظاتی بعد صدای شکستن شیشه و خمره های ترشی و دوای اسنیپ و بعدش داد و قال خودش از تاریکی دخمه ها به گوش رسید که سعی می کرد یک گروهی برای دابی پیدا کند و ازش امتیاز کم کند!
هری نوک
چوبدستیش را فوت کرد و بعد آن را گذاشت توی جیبش و با لبخندی رضایتمندانه بر لب راهش را کشید و رفت که بخوابد.
ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۱۲ ۲۰:۴۹:۰۷