باشد که الف دال پیروز باشد .
گودریک وقت استراحت داد تا همه استراحت کنند......
همه بعد از شنیدن صدای گودریک که دستور بریک داد مثل ... وا رفتند !
دیدا زیر بغل هستیا را گرفت و او را به سمت کاناپه هدایت کرد . روونا در حالی که با دستمال جیبی اش عرق هایش را خشک می کرد به گودریک که به چشمان بسته ی گرابلی زل زده بود نزدیک شد .
- بینم گودریک ، از کی تا حالا نفرین نابخشودنی انجام میدی ؟ الف دال و جادوی سیاه ؟
- این چیزا به تو نیومده بچه ؛ من اینجا دستور میدم که چیکار کنیم . افتاد ؟
-ها ؟ آهان ! باش .
روونا به تخت گرابلی نزدیک شد و صورتش را فیس تو فیس او قرار داد . لب های رئیس کبود شده بود ! فک تازه جا افتاده ی گرابلی مانند آتشی بر دل روونا نشست و
قطرات اشک بر روی صورت گرابلی سقوط می کرد . اشکها با چشم های گرابلی تلاقی کرد و بر روی گونه اش جاری شد .
الف دالیان که باری دیگر برای تمرین از جا خاسته بودند ، آن منظره را تماشا می کردند
گودریک برخاست و افراد را به طرف خود خواند .
- خب . امیدوارم که این استراحت کوتاه تاثیر بسزایی در روحیتون گذاشته بشه .
- حالا می خوایم همین نفرین مرگ رو روی همدیگه اجرا کنیم . البته از سپر مدافع استفاده می کنیم.
در این لحظه هم همه ای در بین الف دالیان در گرفت .
- خب این یه ریسک بزرگه . اگه یه نفر سپرشو یه لحظه از دست بده که فاتحش خوندس !
- خب درسته . من خیلی وقت بود که می خواستم یه تغییراتی تو الف دال انجام بدم و یکم گرد و خاک ها رو بگیرم . دنبال یه فرصت می گشتم که حالا پیدا کردم . الف دال جای حرفه ای هاس . تنها عاملی که باعث شده گرابلی اینجوری بشه و از اون جوخه ای های جوجه و مرگخوارا شکست بخوریم ، بی عرضه بودن بعضی از شماست . ( و دستش را به سمت روونا که تازه به جمع پیوسته بود دراز کرد ) .
ملت الف دال :
اِ ... راس میگی ؟
گودریک :
چند لحظه بعد گودریک طناب پیچ شده روی تخت کنار گرابلی بیهوش دراز کشیده بود !
ملت الف دال روونا رو که هنوز مات و مبهوط مونده بود به علت تجربه و ریش سفیدی ( ! ) و همچنین کسی که هنگام انتخابات برای معاونت تنها کسی بود که بجز گودریک گریفیندور درخواست داده بود ، به عنوان مدرسشون انتخاب کردن
- بچه هاولی من در اون حد نیستم که ...
دیدا : دیگه حرفی توش نیس . هیس . منم بت کمک می کنم .
-باش ! خب بچه ها ، من مثه گودریک نیستم که همش دستور بدم و بگم خودتونو بکشید .
چوب جادویش را تکان مختصری داد و تکه های وسایل اتاق که شکل تخت به خود گرفته بودند ، ازهم جدا شده و به آدمک هایی تبدیل شدند که تمام بدنشان از آینه تشکیل شده بود .
-خب بچه ها . همونجور که می بینید این آدمکا از آیینه تشکیل شدند . معنیش اینه که هر چی نفرین به سمتشون بزنید منعکس می کنند . تنها راهی که شما می تونید اونا رو نابود کنید اینه که در شغاعی از اون قرار بگیرید که نتونید خودتونو توشون ببینید . دیدا ...
- ممنونم . آره . البته این روش خطر های خاص خودشو داره و ممکنه نفرینی که میفرستید ، برگرده و به خودتون بخوره . اما شما رو آماده ی مقابله با هر طلسمی می کنه که از هر طرف میتونه به طرف شما حمله ور بشه . خب . بیاین شروع کنیم .
همه شروع به فرستادن وردها و طلسم های مختلف به جهات مختلف تر شدند . در این لحظه گودریک که از حرص چشمانش پر از اشک شده بود ، از طریق ارتباط مغزی با گرابلی در حال صحبت بود .
در ذهن گودریک دل میرود ز دستم صاحب دلان پلنک را
ویلی بیا روونا بیچاره کرده مارا
!
با ذخیره شدن این پیام در اینباکس مغز گرابلی ، رئیس شروع به انجام واکنش های مقاومتی می کنه که باعث می شه که فرشته مرگو شکست بده و یک قدم دیگه به بهوش اومدن نزدیک بشه .
تق تق تق ... ! ( افکت برخورد مشت لاغر تام ، مهمانخانه دار ، به در ! ) .
ادامه دهید ...