هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۳۵ جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱

سالازار اسلایتیرین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۰ یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۳۵ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳
از ما هم نشنیدن . . .
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 618
آفلاین
آتش - جارو - جن - طلسم - پری - ردا - بانک - سرعت - شب - آب

در آن شب تاریک با جارویش به سرعت پرواز می کرد . باید هرچه زودتر از آنجا دور میشد .
احتمالا جن و پری ها به سرعت می فهمیدند که چه اتفاقی در بانک افتاده است .
ردایش که به خاطر آب جادویی داخل بانک خیس شده بود بدجوری اذیتش می کرد .
باید هرچه زودتر به جایی میرسید که بتواند با طلسمی آتشی روشن کند تا خودش را خشک و گرم کند .

تایید شد. خوش برگشتین سالازار عزیز.


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۱ ۲۱:۳۶:۵۵

" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۳۸ سه شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۱

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۷ یکشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۴:۱۵ شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹
از جوانی خیری ندیدم ای مروپ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 529
آفلاین
آتش - جارو - جن - طلسم - پری - ردا - بانک - سرعت - شب - آب

سکوت وحشتناکی همه جارا فرا گرفته بود.شاید بتوان گفت یکی از ترسناک ترین شب های پسرک بود.ارباب تاریکی(لرد ولدمورت) درون بانک قدم میزد و با پایش به جنازه لگد میزد تا از سر راهش به کنار بروند.روبروی جنی که بسیار ترسیده بود ایستاد و ردایش را کنار زد.لرد با چشمان ترسناکش به جن بیچاره ای که تمام زندگی اش همان بانک بود،خیره شد.جن چندین با به پسرکی که زیر یکی از بادجه های بانک مخفی شده بود،زیر چشمی نگاه کرد.سعی کرد هرطور که شده او را متوجه خطری که گریبان گیرش شده بود،بکند اما پسرک زیاد توجه نمیکرد.تنها منتظر فرصتی بود که از آنجا با سرعت تمام فرار کند.سعی کرد به آرامی از آنجا فرار کند و خودش را به در خروجی برساند که ناگهان با لیوان آبی برخورد کرد.همگی مرگخواران به طرف اون بازگشتند و او را غرق طلسم های مرگبار خودشان کردند.خون پسرک مثل بقیه کف اتاق را پر کرد.نام آن پسر تام ریدل بود(لرد ولدمورت)!
آن پسر گذشته لرد تاریکی بود که به آینده سفر کرده بود...


تایید شد.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۲۹ ۱۸:۳۸:۴۹


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۵۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
آتش - جارو - جن - طلسم - پری - ردا - بانک - سرعت - شب - آب

پری خانوم حاضر شد. ردای شب آبی برداشت. پر از گلابی برداشت. جاروش رو آتیش کرد. رفت و رفت تا به یه سرعت گیر رسید. نه مرغو دید، نه دزدو دید، نه سرعت گیرو دید. افتاد و دندونش شکست. ولی چون عجله داشت ننه من غریبم بازی درنیاورد که آی ننه جون! دندونکم!... دوباره سوار جاروش شد و پیتیکو پیتیکو رفت بانک گرینگاتز که یارانه هاشو برداره بره ردای شب قرمز بخره، چون دلش پوسید از بس ردای شب آبی سرش کرد؛ بعدشم با باقی پول یارانه اش بره پیش اوستای دلاک تا بکشه دندونکش. تا بره درد از دلکش!

جنی که کارمند اونجا بود حساب پری خانوم رو نگاه کرد و گفت خانوم یارانتون قطع شده. پری خانوم چشاش سیاهی رفت: یعنی چی قطع شده جن پدرسوخته؟ واسه من که پیامک انصراف نیومده! زودی گالیونام رو بده برم تا با طلسمام بانک زپرتیتون رو به آتیش نکشیدم!
هرچی جن ها گفتن بابا پری خانوم!سعی کن با واقعیت روبرو بشی و باهاش کنار بیای. صبور باش. این هیپوگریفیه که در خونه ی هر جادوگری می خوابه... تو کَت پری خانوم نرفت که نرفت! خودش رو می زد. صورتشو چنگ مینداخت. موهاشو می کند. طفلی پری خانوم خیلی روی این پول حساب کرده بود آخه.

هیچی دیگه! پری خانوم رو ورداشتن بردن بیمارستان روانی سنت مانگو، بستریش کردن. دو روز بعد پذیرش بیمارستان هم که دید این بدبخته. پول و یارانه و کس و کاری نداره بیان مرخصش کنن؛ ورش داشت بردش تو بیابونای پشت خونه ی ویزلی ها ولش کرد که خوراک تسترال ها بشه.
قصه ی ما به سر رسید. پری خانوم به ردای شب قرمزش نرسید.



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۱

کورمک مک لاگنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۲ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۵:۳۳ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۱
از SHIRAZ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 110
آفلاین
ببخشید پستم غلط زیاد داره چون نتونستم ویرایشش کنم ( سیستمم قفلید )


شناسه جدید : کینگزلی شکلبوت


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۴۴ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۱

کورمک مک لاگنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۲ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۵:۳۳ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۱
از SHIRAZ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 110
آفلاین
آتش - جارو - جن - طلسم - پری - ردا - بانک - سرعت - شب - آب

من یه این تاپیک خیلی علاقه دارم پس با اجازه :
البته یک لحظه ،لطفا نظرتونو به من بگید (در زیر )

به سرعت ردای مشکی و ضد طلسم خود را پوشید و با جاروی نیمبوسش به سمت زمین کودیچ رفت تا در جنگی که در ان زمین رخ داد بود شرکت کند و از مدرسه دفاع کند هنوز بیرون نیامده بود که با طلسمی ضربه دید و جارویش اتش گرفت با سرعت پایین رفت و با ظرافت پناه گرفت و تصمیم گرفت با طلسم از ره زمین از مدرسه دفاع کند اما منتظره ای جالب را دید جن های اشپز همزمان که طلسم می انداختند با اب اتش را خاموش میکردند.او همئ به جنگ رفت و شرافتمندانه کشته شد.


جان من نظرتونو قید کنین.


با توجه به اینکه گفتیم متن کوتاهی نوشته بشه، خوب تونستین سریع جملاتو به هم ارتباط بدین! اما برای زیبایی پست و راحت خوندن رول هم که شده، از علائم نگارشی و پاراگراف بندی و اینا استفاده کنین. البته تو این متن کوتاه پاراگرافبندیم نشه مهم نیس.

اما مشخصه که اگه قرار بود متن طولانی بشه، میتونستین شاخ و برگ بیشتری بدین و سریع موضوعو پیش نبرین. به نظرم خیلی خوب تونستین ایده هایی رو وارد کنین که کلمات توش مورد استفاده قرار بگیره، سوژه دهیتون خوبه! اما در هر صورت بهتره برا یه پست طولانی تر نظر داد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۲۳ ۲۱:۴۴:۰۳


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱

نارسیسا مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۱ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱:۵۷ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۱
از قصر مالفوی ها
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 48
آفلاین
آتش - جارو - جن - طلسم - پری - ردا - بانک - سرعت - شب - آب


آن شب هوا سرد بود.الکس نمیدانست که علت این سرما چیست که هی بیشتر میشود.
برای روشن کردن آتش تلاش های بسیاری کرد.چون سردش بود سرعت کار خود را بیشتر میکرد.
ناگهان آن خاطره ی وحشتناک به ذهنش خطور کرد.
او بی خانمان شده بود.چرا؟به خاطر یک مسئله ی بی خود .به خاطر حماقت و دروغی که گفته بود مجبور بود تا مقداری وام از [بانک بگیرد ولی چون نتوانسته بود برگرداند خانه اش را از او گرفته بودند.
بطری آبش را در آورد تا مقداری آب بخورد
اما آب را از تعجب روی ردایش ریخت.او پری را دیده بود که جن خاکستری ای در حال برداشتم آن بود.در رسم رسومات آنها اگر میدیدند که جنی در حال برداشتن پری است باید او را میکشتند چون ممکن بود او را طلسم کند.
پس به سرعت جارویش را برداشت و به سمت جن هجوم برد اما دبر شده بود.الکس به سنگ تبدیل شد.


وقتی جملاتتونو کتابی مینویسین، باید کل جملاتتون ادبی باشه. در خط اول به جای "هی" میتونستین از "مدام" استفاده کنین.

زمان افعالتون در یکی دو جمله باهم جور نبود. منظورم پاراگراف دوم و آخره. برای رفع این نوع مشکل یا پرهیز از غلط املایی، با یک دور خوندن از روی پستتون میتونین حلش کنین.

تایید شد! اما برای نفرات بعدی میگم که حتما" کلمات رو رنگی کنن. باید بین کلمات مشخص شده با بقیه، تفاوتی وجود داشته باشه.



ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۲۲ ۱۵:۲۸:۵۲


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۳۶ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱

جولیا پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۷ یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۵:۱۴ سه شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۱
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
آتش - جارو - جن - طلسم - پری - ردا - بانک - سرعت - شب - آب

با اینکه در ساعات اولیه ی صبح بود ولی آتش را روشن کرد.آتش حس خوبی به او می داد.رو بروی آتش نشست و با لذت به ترقترق آتش گوش کرد.پس از چند دقیقه به یاد آورد که آن روز باید به بانک میرفت.هر چه زود تر میرفت بهتر بود.دوست نداشت که معطل شود و از منتظر ماندن متنفر بود.با تاسف از سر جایش بلند شد و ردا ی خود را بر داشت و به تن کرد.جن خانگی اش را صدا کرد.
به او گفت:
تا وقتی که من برمیگردم مواظب خانه باش.
جن خانگی با صدایی لرزان گفت:
قربان،یه پری دریایی...یه پری دریایی جلوی خونه است...
اخم کرد.ملاقاتش با آن پری را فراموش کرده بود.وقت کافی نداشت.به جن گفت:بهش بگو من خونه نیستم...وقت کافی ندارم.
سپس به سرعت به طرف اتاقش رفت واز پنجره به بیرون نگاه کرد.پری دریایی داشت با عصبانیت به جن خانگی چیزی میگفت و جن خانگی که زبان او را نمی فهمید فقط نگاهش میکرد.با طلسم در اتاق خود را قفل کرد و نگاهش به جاروی پروازش افتاد.چه خاطره هایی که با آن نداشت.یک بار با همان جارو به دریا سقوط کرده بود.آب دریا خیسش کرده بود.یادش می آمد چقدر عصبانی شده بود.آپارات کرد.باید کمی پول برای شب که چند مهمان داشت از بانک گرینگوتر میگرفت.


بهتر بود که کوتاه تر مینوشتین و در جاهایی که امکانش بود، جملات رو خلاصه یا حذف میکردین.

متن قشنگی بود اما موضوع اصلی نامشخص بود و معلوم نبود که قضیه چی به چیه. سعی کنین جملاتتون ارتباط بیشتری با هم داشته باشن و هدف متن رو به خوبی منتقل کنن.

در هر صورت به خاطر زیبایی جملاتتون ... تایید شد! میتونین به کارگاه نمایشنامه نویسی برین ...


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۲۱ ۱۷:۴۹:۴۸

وقتی که قلبت رو می بازی دیگه چیزی برای بردن نداری


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱:۲۰ شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۱

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۰ سه شنبه ۵ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۱
از البرز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
سلام و آرزوی سلامتی

مجددا قرار شد طبق روال قبل شرکت در این تاپیک برای ورود به ایفای نقش لازم باشه.

کلمات جدید:
آتش - جارو - جن - طلسم - پری - ردا - بانک - سرعت - شب - آب


پست اول این تاپیک از پرفسور کوییرل عزیز رو نقل قول میکنم:

نقل قول:

بازي با كلمات نوع ديگري از داستان نويسيست براي كساني كه به نوشتن علاقه دارند
با بكار بردن 10 كلمه يه داستان كوتاه و زيبا بنويسيد
مقررات:
1-از 10 كلمه تعيين شده حتما بايد حداقل 7 كلمه در داستان بكار برده شود
2-از يك كلمه چندين بار و به شكلهاي گوناگون ميتونيد استفاده كنيد ولي يك كلمه به حساب مياد(حركت => حركتي-حركت كردم...)
3-كلمات تعيين شده بايد با رنگي غير از رنگ متن مشخص شود
4-برداشتن و يا اضافه كردن پسوند به كلمات همچنين تغيير در نحوه گفتن آنها بلامانع است (چطور=> چطوري---دلم ميخواست=> دلت ميخواست)
5-و در آخر شئونات اسلامي را رعايت فرمائيد


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۰۷ یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۱

هرماینی گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۴ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۱۸ یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵
از گربه های ایرانی :دی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 342
آفلاین
گوجه - کینگزکراس - بوق - هاگوارتز - مشت - هری - تعطیلات - زنبور - دادلی - لردسیاه
هری داشت در آشپز خانه برای دادلی و کلا تمام اعضای خوانواده با گوجه املت درست می کرد.داشت دیوانه می شد .اینقدر دوست داشت در املت دادلی یه زنبوز ظاهر کنه که تا بالا بردن چوبدستی هم پیش رفته بود.
داشت با خودش و افکارش کل کل می کرد و غر میزد که ناگهان صدای بوق ماشین اونو به زمان حال بزگشتوند .کنار پنجره رفت تا بفهمه چه خبره که ناگهان هیکل غولی عمو ورنون پشت سرش ظاهر شد.
یک مقدار که همین طوری داشتم به هم نگاه می کردندو ناگهان هری یادش اومد املتش رو گازه.عو رو کنار زد و رفت سراغ غذا.در تعطیلات هری همیشه همین وضع بود. داشت به هاگوارتز و لرد سیاه فکر میکرد و غذا رو هم میزد که دوباره فهمید عمو ورنون کارش داره.زیر غذارو خاموش کرد و رفت سراغ عمو ورنون.
صورت عمو خیلی بدتر شده بودوحسابی دعواشون گرفت. وقتی عمو داشت می رفت یک دفعه یه مشت تو دل و روده ی هری خای شد.فکر میکنید کی بود.معلومه دادلی.
تو اتاق هری
مثل همیشه هری در حا جمع کردن وسایلش برای رفتن به کینگز کراس بود که هدویگ وارد می شود.یه نامه از رونالد و یه نامه از هرمایینی بود.هری خیلی خوش حال شد.اما وقتی این خوشحالی بیشتر شد که محتوای نامه ور خوند.
((هری جان در لندن بانک همیشگی منتظرتم.هرماینی))رون هم همینو نوشته بود.



قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۱۳ پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۱

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۶ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۱۶ یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۱
از سر خط...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 309
آفلاین
آخرای تعطیلاته؛ هری تو افکارش خودش داره با لردسیاه میجنگه و تو آشپزخونه واسه املت گوجه خرد میکنه که صدای بوق ماشین جرج و فرد افکارشو بهم میزنه..
میره پشت پنجره و دستشو واسشون مشت میکنه یه سری حرفای بوقی نثارشون میکنه که فرد و جرج هیچکدومشو نمیشنون.
فرد داد میزنه: هوووی .. هری.. ما داریم میریم ایستگاه کینگزکراس، نمی خوای بری هاگوارتز؟؟
هری که تازه یادش افتاده املت رو اجاقه برمیگرده و یه زنبور رو روی میز میبینه‏!‏ با دمپایی میکوبه روش و زنبور کتلت شده پرت میشه تو املت..
ملت: جیییغ 


ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۰ ۱۷:۲۲:۳۸

در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.