برنامه ی یادی از بزرگان
میهمان پروفسور مینروا مک گونگال
1بانوی عزیز نظر شما در باره ی عشق و تفاوت های عشق امروز با گذشته چیه
-اهم اهم بله زمان ما رسم نبود دختر بره کافه یا تنفس مصنوعی بده بله ما اون موقع تو آشپزخونه ور دس ننمون
آشپزی میکردیم یادم هس یه بار رفتم تا سر کوچه و به یه پسر لبخند زدم ....
-خب بعد چی شد
-ها هیچی مرحوم ابوی قلم پامو خرد کرد و گفت نقل قول:
دختر گیس بریده نصف شب سرتو میبرم میذارم دم باغچه
بعدش منو تو خونه زندانی کردن
تا این که یه مردی وزیر شد که از زنش خیلی حساب میبرد اون قانون کشف ردا رو صادر کرد و ما تونستیم بریم بیرون
و لبخند بزنیم
-مرحوم والد چه کردند
-سکته
-خدا بیامرزه
- خدا رفتگانتونو بیامرزه
- غم آخرباشه
مک گونگال میزنه زیر آواز باورم نیست پدر رفتی و خاموش شدی ترک من کردی و با خاک هم آغوش شدی
- بله بعدش جی شد هیچی ما چاقچور پاره کردیم
-چیو؟
- ردا های قدیم یه سربند داشت اسمش چاقچور بود تازه گفتیم میخوایم درس بخونیم
- بعدش
- رفتیم مدرسه
- بعدش
- عاشق شدیم نامه نگاری میکردیم
متاسفانه وقت تموم شد