سوجه جدید
- آخه چرا ما باید این کارو بکنیم؟
- سرشو بگیر آنتونین، غر نزن!
- من این کار ها رو توهین به خودم تلقی میکنم! ترجیح میدم برم استعفاناممو به ارباب بدم
- بوی عیدی بوی بمب ... بوی کروشیو ... بوی خون یه گندزاده روی دیوار خونهش ... بوی دود پناهگاه سوخته ی محفلیا ... با اینا زمستونو سر میکنم ... با اینا خستگیمو در میکنم
- بلا میشه جای آواز خوندن با صدای نکر ... حالا که فکرشو میکنم میبینم نیازی به کمک نداریم، بهتره با صدای گوش نوازت آواز بخونی
گومب! گومب! گومب!- کراب نکوب اون مبل لامصبو به زمین سقف اومد پایین
میشه تو کلا دور گردگیری اشیای سنگین رو خط بکشی؟!
- ایوان میدونستی برق انداختن استخونای خودت همکاری تو خونه تکونی حساب نمیشه؟ برو اون کمد های ...
- کشی دش به اون کمدا نمیژنه ها! توش پر اژ چیژ ... اشناد محرمانه ی وژارته
مرگخواران بدون کمک جادو مشغول خانه تکانی خانه ریدل بودند. بلاتریکس گوشه ای ایستاده بود و هر ازگاهی میان آواز خواندنش در مورد تغییر دکوراسیون و جابجایی ها نظری میداد و بقیه وسط گود مشغول کار بودند. در این میان دافنه و رز بیشترین تکاپو و هیجان را داشتند؛ آن ها در آستانه ی شکفتن دوباره بودند و به این فکر بودند که مکان تمیز و بدون گرد و خاکی با نورگیر مناسب برای گلدانشان بیابند! اما حتا آن دو هم دیگر خسته شده بودند ... پس از یک روز تمام کار کردن تنها نیمی از ده ها اتاق یکی از ده ها طبقه ی خانه ریدل ها تمیز شده بود.
_____________________
- به به ... چه تدبیری، چه امیدی
- ما همه از تو متشکریم تدی! حالا که داشتن جن خونگی ممنوعه و ما خودمون داریم خونه تکونی میکنیم عشق و صفا و صمیمیت بیشتری رو دور هم تجربه میکنیم
محفلی ها هر کدام دسته ای از ریش های دامبلدورِ کهنسال که خودش توانایی همکاری نداشت را گرفته بودند و پس از زدن در وایتکس میمالیدند به گوشه ای از در و دیوار و ضمن نظافت،چپ و راست قربان صدقه یکدیگر میرفتند و ابراز عشق میکردند! نه که تظاهر کنند ها؛ ذاتا موجوداتی بودند که ذلت را عزت میپنداشتند و از فقر و بدبختی و فلاکت و زجر و حتا تسترالحمّالی، لذت میبردند!
- شام حاضره! بیاین سر میز ... آهــــــــــای
کمتر از سی ثانیه پس از فریاد مالی کل محفلی های گرسنه دور میز جمع شدند بلکه چیزی بیش از آب و پیاز از سوپ مالی گیرشان بیاید ... همه به جز ریش سفید جمع!
- مالی؟ آذوقمون کاملا تموم شده؟ چیزی بیشتر از این نداشتیم؟
- ینی باید تا آخر ماه با همین غذا سر کنیم؟ سهمیه غذا از دیشب هم کمتر شده
- ناراحت نباشید فرزندان سخت کوش من ... درسته که ما چیزی برای خوردن نداریم، اما ما همدیگه رو داریم و به هم عشق میورزیم
اگرچه من معتقدم افراد کهنسال دیگه خسته ان و باید جاشونو به ما جوونا بدن، آلبوس اگه استعفا بده من قول میدم با استفاده از ظرفیت های برجسته ای که دارم براتون درامد زایی کنم
- چرا جو میدین بابا ... ننجون از تو بعیده! الان چیزی تو ظرفاتون نیست که
منتظرم آلبوس بیاد بعد غذا رو بکشم!
هری به یاد سفر های شکار هورکراکس جوانی افتاد و عقل و هوشش را به کار انداخت و چوبدستی کشید ...
- اکسیو پروفسور دامبلدور!
- هری؟!
- هوم ... خوب پس کاربرد این ورد لعنتی کجاست؟ از بچگی هر جا استفاده کردم جواب نداد
- بهتره یکی بره آلبوس رو ...
- نه نه نمیخواد ... خودم میارمش الان، این یکی دیگه حتما جواب میده ... اکسپلیارموس!
- هری :vay:
- بفرمایید! چوبدستی پروفسور رو آوردم اقلا
- چرا نمیاد خوب؟ صدامونم نشنیده باشه متوجه چوبدستیش که شده ... نکنه
محفلی ها سراسیمه خود را به اتاق آلبوس رساندند ...
- پروفسور ... چرا گوشاتون انقدر بزرگ شده؟
- چرا دندوناتون انقدر تیز شده
- چرا ناخوناتون اینطوری سیاه شده؟
- چرا مزخرف میگید فرزندانم؟ من مادربزرگم مگه؟
- راست میگن آلبوس ... ناخوش به نظر میرسی ... همرنگ ماشین من شدی
- چیزیم نیست! برید شامتون رو بخورید، من میل ندارم ...
_____________________
مرگخواران مخوف لرد سیاه دیگر بریده بودند! ترجیح میدادند بهانه ای پیدا کرده و اصل و اساس ماجرا را رد کنند ...
- به جز تولد کله زخمی کدوم یکی از پیشگویی های این پیرزن خل و چل درست درومده که این دومیش باشه؟
- به جز؟! حتا همون پیشگویی هم درست نبود ... به نظرت اون پاتر واقعا پسر برگزیده اس؟!
- اصلا کدوم پیشگویی رو دیدید که شرط و شروط داشته باشه؟! "اگر لرد سیاه و یارانش از جادو استفاده نکنند رهبرِ ریشسفیدِ دشمن، بهار را نخواهد دید!" اگه قرار باشه اون پیری تموم کنه که به ما کاری نداره، تموم میکنه!
- خائنای بی چشم و رو! یعنی شما بیشتر از ارباب میفهمید؟ چیزی که ارباب پذیرفته حتما درسته