- شما واسه ایــــن همه آدم بلیت هواپیما میخواید!
-
- پول همهی بلیتا رو هم حساب میکنین؟
-
- از توی اون شلوارکای گل منگلی و لباسای منشوری هم میخواید پول درآرید لابد؟
-
و در همین اثنایی که محفلیا داشتن سعی میکردن به اون خانومی که پشت میز آجانس هواپیمایی نشسته بود، تلق تولوق آدامس میترکوند [ بی دین و ایمونا رو ببین به مرلین! حرمت هیچیو دیگه نیگه نمیدارن این لاکردارا. زمون ِ ما، ماه رمضون که میشُد کسی زبونش به اسم ِ هرجور خوردنی و آشامیدنی کثیف میشد، آقامون میزد طرف صدا تسترال بده. آره داداش. ما اینجوری بزرگ شدیم.
] و.. چی میگفتم اصن؟
آها، محفلیا داشتن سعی میکردن به اون خانومه بفهمونن که توی اون لباسای منشوری [
] که پوشیدن [ بی دین و ایمونا رو ببین به مرلین! زمون ِ ما، ضعیفه میرف میشِس اندرونی و سرشو میاورد بیرون، آقامون ساطور ِ بلک خانوم اینا-همسادهمون- رو قرض میگرف ازشون و پرت میکرد سمتش تا ازش شیش تا ضعیفه در بیاد. آره دادا. ما ایجو بزرگ شدیم.
] به جز خودشون..
مرلینا!! انقد مهمل گف این دخترک که سر رشتهی کلوم از دستمون در رف! یکی این لامصبو از رول ببره بیرون!!
ممد حسن!
لودو، مدیر همیشه حاضر در صحنه به جای ممدحسن ِ رضاخان اینا، ظاهر میشه تا پس ِ گردن کاربر خاطی و رو مُخ رو بگیره و پرتش کنه بیرون:
- کیو باس بلاک کنم؟! لتو؟
هوووف..
نه، مرلینی! چی میگفتم؟
عاقا هیچی خلاصع محفلیا داشتن چونه میزدن اینور واس خریدن بیلیت تو آجانس هواپیمایی که از اونور..
خونهی ریدلها
- ارباب! :sharti:
لُرد که اصن اعصاب معصابش سرجاش نبود و نزول یهویی لودو هم بدتر خط خطیش کرده بود، چوبدستیش رو کشید که خاندان بگمن رو از انتها به ابتدا، یک به یک با هم محشور کنه:
- لودو!
این چه وضع حاضر شدن در محضر اربابه؟
- ارباب جان نثارم.
شرمسارم.
امر کنید هوراکراکستون شم ارباب
.. ولی قبلش مسئله مهمیو باس برسونم به عرضتون.
لرد متوجه شد زمانهایی در زندگی هست که بایستی کظم غیظ کرد. پس در تنبیه لودو اهمال ورزید تا این بیمقدار بگه که:
- ارباب.. فدایی شما
.. جان نثار
.. همالآن توی رول لت حضور به هم رسوندم.. البته دقیقاً نمیدونم چی رو به چی رسوندم
.. ولی مهم اینه که رسوندم تا مطابق معمول لت رو از رولش پرت کنم بیرون
..متوجه شدم که محفلیا توی آجانس هواپیمایین ارباب!
- همین؟
- بله ارباب.
- کروشیو!
و چون نباس از آثار مخرب کروشیو غافل شیم، همالآن بگم که لودو سالهای سال از بیماریهای ذهنی و روحی بسیاری بر اثر این شکنجهی ددمنشیـ.. ددمشیـ.. دد.. بیرحمانه آقا جان!! بی رحمانه اصن!
رنج برد در حالی که لردک متوجه شده بود باس خودش دس به کار شه و بره آجانس هواپیمایی اگه میخواد بیلیتای کوییدیچش به باد فنا نرن!...