هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
خلاصه: هواپیمای مرگخواران که عازم برزیل و جام جهانی بود مشکل فنی پیدا میکند و در جزیره برمودا سقوط میکند. جزیره ای که در آن همه قدرت هایی جادویی خنثی میشود و همه چیز مثلث شکل است. از آن سو هواپیمای محفل ققنوس که گویا همان پرواز معروف شماره 370 مالزی است در جایی غریب به زمین مینشیند. جایی که فضایی ها میزبان آن ها هستند!



پارسال -...

آلبوس دامبلدور با پیژامه گل دوزی شده و اصطلاحا مامان دوزش هراسان در خیابان میدوید و ریش هایش تاب میخورد که به در عمارت مورد نظرش رسید و اِف اِف تصویریش را فشرد:
صدا: کیه؟
دامبلدور: منم!
صدا: خب تو کی ای؟
دامبلدور: منو نمیشناسی؟ بزرگترین جادوگر سپید را نمیشناسی؟ بیا اینم یه توهین دیگه!
صدا: آهان! دامبل تویی؟ آقاجون ندارم الان! برو بعدا بیا! محموله تو راهه!
دامبلدور: نه بابا واسه اون نیومدم که! با ارباب چیز یعنی تام کار دارم!
مورفین(همان صدا): چیکار داری خب؟
دامبلدور: به تو چه خب!
مورفین: اوخ اوخ اوخ ارباب غلط کردم! مزاحمه!...

شخص دیگری که بنظر میرسید ارباب عمارت باشد آیفون را در دستش گرفت و گفت:
_ دامبلدور چیکار داری؟
دامبلدور: کارت دارم تام!
_ بیا تو!

دامبلدور داخل عمارت شد و به اتاق ارباب عمارت رفت. مار بزرگ و سبزرنگ دور صندلی پادشاهانه ارباب عمارت، پیچیده بود و سایه روشن تصویر ارباب آنجا، نمایی ترسناک پیدا کرده بود!

ارباب عمارت: بگوووووو!

دامبلدور در حالی که چشمانش را عروسکی کرده بود، مظلومانه گفت:
_ یکی از مرگخوارهات برای من یه جغد فرستاده و به من گفته گلابی!

مرگخواران حاضر در آن جا: خخخخخخخ
ارباب عمارت: ببندید! ... بروید و آن مرگخوار را بیاورید!

ارباب عمارت: تو به دامبلدور توهین کردی؟
مرگخوار: بلی!
ارباب عمارت: چرا خب؟
مرگخوار: اوووم خب من مرگخوارم هر جا به دامبلدور میرسم باید تحقیرش کنم! اونم باید مودب باشه خب! ایفای نقششه! مودب و صبور!
دامبلدور: ولی تو علنا توهین کردی!
مرگخوار: آره خب!
ارباب عمارت: به نظر من هم این قابل قبول نیست!
دامبلدور: دیدی مرگخوار! دیدی حق با منه!

دامبلدور، مست پیروزی بود که بوی سوختن چیزی به مشامش رسید و چشمانش را باز کرد و احساس کرد در حال دَوَران است! بعد از اینکه مغزش رفرش شد و چشمانش توانایی پردازش محیط پیرامونش را پیدا کرد، متوجه شد به همراه هاگرید به یک چوب بسته شده و زیرشان آتش روشن است و در حال کباب شدن هستند!

دامبلدور: امممممم.... هاگرید؟
هاگرید: بله جناب مدیر؟
دامبلدور: الان ما کجاییم دقیقا؟
هاگرید: جناب مدیر، شما خوابتون برده بود که فضایی ها حمله کردند و طبق رسمشان ما را به چوب بستند تا کباب کنند! این از اصول مهمان نوازیشان است!

دامبلدور نگاهی به اطرافش انداخت و جیمز و تدی و گیدی و یوآن و ویولت و بقیه اعضای محفل را دید که آن ها هم در حال چرخیدن هستند() همه در حال چرخیدن بودند به جز فلورانسوی کوچک و دو ساله که در بالای دست بزگترین آدم فضایی آنجا برده شده بود و جملاتی را ادا میکرد:
_ گودو گیدی چومانومورا!
فضایی ها:
_ کاریما کازی گانامارا!
فضایی ها:

دامبلدر: هاگرید؟
هاگرید: هان؟
دامبلدر: فرزندم با جناب مدیر مودبانه صحبت کن!
هاگرید: ببخشید جناب مدیر، جانم؟
دامبلدور: الان اینا چرا فلورانسو رو اینجوری کردن و این داره چی میگه؟
هاگرید: فکر کنم داره به زبون اونا حرف میزنه! اینام فکر میکنن فلورانسو شاهزاده گمشده شونه!



پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۱۱:۵۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳

فلورانسو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۰ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۴ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 350
آفلاین
- گيديون يه بار ديگه خوب آهنگ رو گوش بده! آخه اينا مرگخوارها رو از کجا مى شناسن؟

گيديون يه بار ديگه درحالی که رفته بود تو حس و سرش رو به سمت گيتار خم كرده بود، شروع كرد به نواختن.

- درن رن، دن درن..رن دن، درن..رن..بي تو هرگز نمى تونم، نمى تونم، نمى تونم..
فضايي ها: ديش دري درين دين دين..ما هم نمي تونيم، نمي تونيم، نمي تونيم..
ملت محفلي:
- به زبون ما حرف زد؟!
- آره گفت بدون گيد نمي تونه!

گيديون يه لبخند اينطوري زد و گفت:

- دوستان خونسرديتونو حفظ كنيد، آهنگ شادمون رو نويسنده تأثير گذاشت شما اون يه تيكه رو نشنيدين باشه؟ اصلا به روي مباركتون نياريد! اين فضايي ها هر كاري بخوان مي تونن انجام بدن حتي مي تونن عضو محفل بشن و يا حتي عضو مرگخوارها.

ملت محفلي هم که مي ترسيدن نويسنده اونا رو از پستش بندازه بيرون و از نوشته بلاك بشن، سريع قبول كردن.

- قبوله، حالا چى گفتن؟
- گفتن هر صدسال يه مراسم دارن كه واسه تازه واردهاي سياره شون يه جشن مي گيرن بعدش اون ها رو مي پزن و مى خورن و ما يه تازه وارديم.
- قراره کباب شيم؟
- مي خوان مارو بخورن؟
- گيدي بهشون بگو گرگا خيلي گوشت تلخن.
- اصلا اكسپليارموس..عه..چوبدستى ندارن؟!

همين طور كه ملت محفلي از تر..نه چيزه..تحت تأثير آهنگ به خود مي پيچيدن، فلورانسو گفت:

- سو گو شو پو دو!
- اين چى مى گه تو اين اوضاع؟

كلاوس خيلي شيك، عينكش رو جلو كشيد، با دستش سر فلورانسو رو ناز کرد و گفت:

- کوچولو، گوگولى! يه بار ديگه بگو عمو بشنو!

فلو هم کم نذاشت واسه عموش، يه گاز از دستش گرفت و در ميان" آخ و اوخ" كلاوس گفت:

- سو گو شو پو دو!

کلاوس که به خاطر درد دستش، رنگ صورتش صورتى شده بود، يه راهنما زد، خيابون رو دور زد و رفت كه از خجالت سرخ بشه.

- بهتره معني نكنم.
- يعني فحش داد؟ فرزند بي ادب!
- لو مو مو يو!

كلاوس عرق پيشونيش رو پاک کرد و گفت:

- لطفا بحث رو عوض كنيد! اين بچه خعلي بي اعصابه. بهتره به اين فكر كنيم كه چى کار كنيم اين فضايي ها ما رو نخورن.


تصویر کوچک شده


I'm James.


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۲:۴۴ پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۳

گيديون پريوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲:۵۳ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۹
از ش دور بمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 533
آفلاین
- اینا خیلی مشکوکن، من میگم برای مرگخوارا کار میکنن.

الستور مودی کمی به فضایی در سوی دیگر نزدیک شد و با این کار صدای تلق تلق پای چوبی اش بلند شد. یکی نفر از جمع فضایان به سوی تدی آمد و صدای موزیکالی از خود در آورد. تدی که کمی از این واقع شوکه شده بود و مترجم زبان فضایی ها را هم نداشت گفت:
- این مردک چی چی موگوی؟
- تدی؟
- آهان بله، مطابق شخصیت.

جیمز و یوآن همچنان روی زمین نشسته بودند و به ارواح روح لارتن کرپسلی کبیر سوره ی مرلین و دشمنان را می خواندند زیرا در هنگام صلوات فرستادن آن ها به روح وی بود که توسط فضایی ها ربوده شدند. خب چه انتظاری دارید؟ حق ندارند؟

- میگم این فضاییه از خودش صدای آهنگ در آورد به نظرتون بشینم با آهنگ مناظره کنم؟

گیدیون که همچنان از داخل هواپیما تا اکنون درحال ویبره زدن بود این را گفت. اعضای محفل نگاهی به یکدیگر انداختند. آلبوس دامبلدور در حالی که جوراب پشمی را در دست داشت گفت:
- موافقم بابا جان، هرکاری که میخوای انجام بده.
- ممنون پروفسور!

چند ساعت بعد.
- درن؟
- درن درن رن.
- رن؟
- رن رن رن!

محفلی ها مرتب یک نگاه به گیدیون که خود را شبیه هندی هایی که با فلوت مار میرقصانند در آورده بود انداختند سپس یک نگاه به فضایی که حال با رفیق های خود پای منقلی پیشرفته نشسته بود، انداختند. فلورانسو به آرامی گفت:
- اگوگو گو؟
- این چی میگه؟

کلاوس بودلر از میان جمعیت خود را به فلورانسوی دو ماهه رساند. بله کلاوس بودلر، خب وقتی ویولت اینجاست می شود کلاوس نباشد؟ بله بودلر جوان شروع به ترجمه ی کلمات فلورانسو کرد و بعد از چند دقیقه گفت:
- میگه چی شد؟
- زحمت کشید، من برزیل میخوام!

در همان لحظه گیدیون عمامه ی هندی خود را برداشت و گیتارش را در کیفش گذاشت و به سوی اعضای محفل ققنوس رفت. بلافاصله تدی جلوی او پرید و با هیجان پرسید:
- خب؟
- آب دهنو جمع کن بابا. هیچی گفت الان میخوان برن دنبال یک گروهی به اسم مرگخواران.



ارزشی نیمه اصیل!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۱۳:۴۶ سه شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۳

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۵۶ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۳
از تو دورم دیگه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 586
آفلاین
- قییییییییییییییییعععژژژ!
- داره میاد دایی.. اوناهاش!
- تتـــــــــــــــــــــــــــــــــقق!

پرنده ی بزرگ سیاه رنگ صاف می خوره وسط دو ابروی یار..ینی چیز، مورف!

- چی؟ انگری برد؟ کی جرئت کرده وقتی ما تو شلوار برمودا گیر افتادیم شاد باشه و بازی کنه؟
- شلوار برمودا ارباب؟

عرق شرم بر سر ولدمورت می شینه.. به نظر شما می شینه؟ بعیده والا ولی هرچی شما بگید. ولدمورت خودش رو از سر راه پرنده دومی که شلیک شد کنار می کشه _ که پرنده میره تو حلق یه ممد مرگخوار و منفجرش می کنه_ و میگه:

- شلوار؟ کی گفت شلوار؟ ما گفتیم جزیره ی برمودا آیلین.. برو گوشاتو بشور که دفعه ی بعد سخنان ما رو دقیق بشنوی .. کروشیو!

و آیلین پرنس در حال رکوع و سجود و قیام مداوم صحنه رو جهت شستشو به سمت دریا ترک می کنه!

- ما که آخرش نفهمیدیم کی جرئت کرده انگری برد بازی کنه!

هواپیمای محفلی ها - جایی وسط آسمان

- این طوری باید بکشیش عقب.. عقب تر.. زاویه ش رو تنظیم کنی و ولش کن بره بخوره تو صورت این سبزکا!

فلورانسو که کودکی دو ماهه بیشتر نبود بین ویولت و رکس نشسته بود و داشت فعلا تعلیمات مقدماتی انگری بردز رو از ویولت یاد می گرفت تا بعد در آینده ای محتمل کلاس های پیشرفته ی بولدوزری را بگذراند. تصویر کوچک شده (عکس یادگاری گرفته شده در همون روز!!)

در سمت دیگر هم یوآن وسط جیمز و مودی نشسته بود و هر سه نفر با هم به روح نارنجی آن رماتیسمی در گذشته صلوات می فرستادن! خب.. می خواستن به روح استادشون ادای دین کنن! تو چیکار داری اصن؟!

دامبلدور و فاوکس و جوراب پشمی روی سه تا صندلی اون سمت خوابیده بودن و تدی و ویکتوریا هم همین الان اینجا بودنا..!

- مسافران گرامی تا لحظاتی دیگر هواپیما در فرودگاه هنگ کنگ فرود خواهد آمد. با آرزوی رضایت شما از پرواز شماره 370 مالزی خواهشمندیم که کمربندهایتان را ببندید و تا پایان فرود از صندلی خود بلند نشوید.

صدای مهماندار فوق داف هواپیما بود که از بلندگوها پخش می شد. گیدیون با آرنج به پهلوی مودی زد و گفت:

- باباقوری این چی گفت؟ هنگ کنگ؟ پرواز 370 مالزی؟! ینی چی!؟
- به نظر من همه چی مشکوکه.. ما رو دزدین دارن باهامون پز می دن!

گیدیون که از جواب منطقی مودی اندر شگفت شده بود به سمت ویولت که تو ردیف رو به رو نشسته بود چرخید و گفت:

- هی! وایو! پرواز شماره 370 مالزی چیه؟!
- خب سرچش کن! کمربندتم ببند!
- اوهوم!

لحظاتی پس از پیاده شدن از هواپیما


- ما کجاییم؟! تصویر کوچک شده
- فضایی ها ما رو دزدین!
- بفرما پروف اینقد تاب تاب دادین که هواپیمای اشتباهی سوار شدیم!
- من جام جهانی می خوام!
- دیگه آمریکا هم نمی تونه پیدامون کنه!


------------------
درک می کنم که حال ندارید سرچ کنید.. بفرمایین اینم پرواز 370 مالزی


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۱۵ ۱۷:۰۹:۵۶

باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۳:۳۶ یکشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۳

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
خلاصه برگرفته از خلاصه قبلی:
بلیط های جام جهانی مرگخواران به دست اعضای محفل میفته. هواپیمای محفل در دوبی توقف موقتی داره و اعضای محفل همگی در حال انجام حرکات موزون هستند!
از آنسو مرگخواران، بی خبر، از مفقود شدن بلیط ها در حال حرکت به سمت ریودوژانیرو هستند:
نقل قول:

هواپیمای ولدمورت و دوستان!
انتظار ندارید که دیگه اینجا کسی حرکات موزون بزنه؟! انتظار دارید؟ د نه د.. همه خیلی متشخص نشستن دارن قوانین و لایحه های ضروری قضات و وکلا رو مرور می کنن و دو نفرم خودآموز چگونه وکیل خود باشیم رو علاقه مندانه ورق می زنن.. و من الابو المرلین توفیق!

که ناگهان در نزدیکی ریو، هواپیما مشکل فنی پیدا میکند، تغییر مسیر میدهد و در نزدیکی جزیره ای مرموز به نام "برمودا" سقوط میکند...



بوووووووومپ!
هواپیما به زمین سقوط میکند و به دو نیم میشود!

یک ساعت بعد...
مرگخواران دانه دانه به هوش می آیند و اولین نفر مورفین است که در به در به دنبال چیزی میگردد!

بلاتریکس چشمانش را باز میکند و متوجه میشود دستان مورفین به سمت شلوار او دراز میشود!! که بلند میشود مورفین را چک و لگدی میکند و در حال اجرای فن فیتیله پیج روی او است() که ناگهان رودولف لسترنج یعنی همسرش سر میرسد و میگوید:
_ عزیزم، عزیزم، چی شده چرا داری دایی لرد سیاه رو میکشی؟!
_ چون داشت دستشو سمت شلوار من دراز میکرد!
_ اوکی اوکی عزیزم، یه نفس عمیق بکش و بیا بشینیم مساله رو با هم حل کنیم!
_ چی؟!! به تو هم میگن شوهر؟! بی غیرت!!

توقف
پیام بازرگانی، مرتبط با داستان:
در همین لحظه مردی با چشمان دو رنگ، چپسیاه و راستآبی، در حالی که دست زنی زیبا در دستش است از جلوی دوربین رد میشود و نیشخند میزند... پشت ردای مرد نوشته بود "A.D" که مخفف نام مرگخوار سابق، آنتونین دالاهوف بود...
ادامه...



بلاتریکس قاطی میکند و با یک دستش گردن مورفین و با یک دستش گردن رودولف را میگیرد و در حال شکستن گردن هر دو است که ناگهان لرد سیاه سر میرسد و میگوید:
_ بلاتریکس!
_ ای جانم ارباب؟!
_ گردن این دو تا رو ول کن!
_ ولی اخه ارباب! اینـ..
_خودم میدونم! قبل از اینکه بخواد جیب های شلوار تو رو بگرده جیب شلوار من و بقیه مرگخوارا هم که بیهوش بودن گشته! داییم دنبال مواده!


مورفین که تازه از دستان قدرتمند بلاتریکس رها شده بود، با صدایی شبیه صدای خفگی گفت:
_ بابا این بلاتریکس امون نمیده که! خب تام راست میگه، دنبال مواد بودم! الان تو این جزیره بدون مواد ما چیکار کنیم؟ چه مصیبتی؟!!!

لرد سیاه:
_ البته دایی من منظورش از مصیبت اینه که تو این جزیره که بنظر میاد همه قدرت های جادویی مون از کار افتاده و هیچکدوم چوبدستی هامونم پیدا نمیکنیم و حتی نمیتونیم آپارات کنیم چیکار کنیم؟

بلاتریکس:
_ ارباب نمیتونیم جادو کنیم؟ واقعا؟!!! چه مصیبتی!
_ بله بلا، نمیتونیم و البته تا جایی که مغزم یاری میکنه وقتی در هاگوارتز درس میخوندم سر کلاس تاریخ جادوگری، گفتن که یه جزیره ای هست که از آسمان شبیه مثلثه! و برگ های درختاش هم شبیه مثلثه و حتی پرنده هاش مثلثی شکل هستند و تنها نقطه از کره زمینه که در اون هیچ جادوگری نمیتونه جادو کنه! اینو یه بار سالازار اسلایترین امتحان کرده بود!
_ خب ارباب، سالازار بزرگ چطور از اینجا نجات پیدا کرد؟
_ متاسفانه آخرین جایی که سالازار رو دیدن همین جزیره بوده!


از آن سمت...
هواپیمای محفل ققنوس از دوبی به هوا برخاست و به سمت ریو حرکت کرد که آن هواپیما هم نقص فنی پیدا کرد و به سمت "برمودا" حرکت کرد...


برمودا
بلاتریکس: امممم...ارباب این چیه که داره از دور نزدیک میشه؟
_ فکر کنم یه هواپیمای دیگه س!

مورفین: یعنی اینم داره سقوط میکنه؟ یعنی ممکنه سقوط کنه و تو این هواپیما مواد وجود داشته باشه؟
_ دایی، ببند!


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۱۳ ۴:۴۳:۰۸


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۱۳:۱۹ دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۳

فلورانسو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۰ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۴ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 350
آفلاین
مرگخوارها به سمتى از هواپیما که لرد قرارداشت رفته و مانند گوسپند به لرد که ارام بود خيره شده بودند.

- ارباب داريم مي ميريم!
- حرف چرت به ارباب نزن. ما نمى ميريم، ما مرگ رو مى خوريم.
- ولي الان داره ما رو مي خوره!
- به منم بديد.

همه به سمت ممد كه سرش را از زير صندلي بيرون اورده بود بازگشتند. ممد ادامه داد:

- چى مى خواين بخوريد؟ به منم بديد.

جماعت مرگخوار چوبدستى ها را بالا بردند و هر کدام كروشيويي نصيب ممد كردند. ممد كه از درد مي ناليد خود را از هواپیما بيرون انداخت. مرگخوارها به سمت لرد بازگشتند و ادامه دادند:

- ارباب من خيلي جوونم.
- ارباب من زن و بچه دارم.
- چرا دروغ ميگى؟
- تو همه ي فيلم ها همينو ميگن خو!

سرانجام لرد که تا الان ساکت بود لب به سخن گشود:

- اصلا نگران نباشيد. چنان که احساس خطر نموديد نفس عميقي بكشيد.
- ولي ارباب هواپیما داره سقوط مى کنه!
- باشد. براى بابايمان كه نيست.

مرگخوارها که از لرد نااميد شدند شروع كردند به گروه گروه خواندن.

گروه اول: مرگخواران چه غريبانه، رفتند از اين خانه/ هم سوخته مرگخواران، هم سوخته پروانه.
گروه دوم: ممدپاتر نبودي ببيني، هواپیما سقوط کرده/ خون مرگخواران رو بى ثمر كرده.
همه با هم: اه و وا ويلا.


تصویر کوچک شده


I'm James.


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۲۱:۳۵ یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۳

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
- مسافرین محترم، لطفا کمربنداتون رو ببنیدن، تا چند دقیقه‌ی دیگه آماده ی فرود در فرودگاه ریو دو ژانیرو میشویم. استفاده از وسایل الکترونیکی، دود زا و جادویی طی فرود ممنوع است.

ولدمورت در لحظه کروشیویی به سمت مهماندار خطوط برزیل ایرلاینز که خیلی تفاوت‌های فرهنگی چشمگیری داشت فرستاد و بعد چوبدستیشو غلاف کرد، کمربندشو بست و دارک مارک جادوییشو خاموش کرد!

- مورفین؟
- بله شرورم؟
- چرا ما سوار این ابوطیاره شدیم؟ مگه بال آپارات نداشتیم؟
- شوال خوبیه شرورم!
- یا مثلا رمزتاز هم وسیله‌ی سریعی بود.
- حق با شماشت ارباب.
- پس چرا ما داخل این غول بزرگ آهنی مشنگی نشستیم؟
- هوومم.. طبق مشاهداتمون ارباب تقشیر ویولت بودلر بود که ما رو فرشتاد آژانش هواپیمایی دنبال بلیت برژيل.

خون جلوی چشمای ولدمورت رو گرفت ولی چون چشماش همیشه رنگ خونه، کسی متوجه نشد و جدیش نگرفت.

- دستور می‌دهیم ویولت بودلر رو بکشید و جنازه‌اشو از سر در خونه‌ی ریدل آویزون کنید تا عبرت بشه برای همه!
- جشارتا ارباب، لودو قبلا ژحمتشو کشید و کلا هر گونه آشار حیاتشو محو و نابود کرده!

و ولدمورت با شنیدن این کلمات آروم شد و لبخندی کنج لبش نشست و جذاب شد و چن تا مرگخوار درجا غش کردن.

همون لحظه هواپیما تکون شدیدی خورد و چراغ‌های خطر روشن شد و ماسکهای اکسیژن افتادن پایین و یکی دو نفر که کمربنداشون نبسته بودن تو هواپیما به پرواز در اومدن و پرواز در پروازی شده بود خلاصه!

و همون لجظه که همه به حالت "چی شده" (اسمایلی فامیل دور) و وحشت‌زده شاهد سقوطشون بودن، هواپیما همچون سریال لاست از وسط دو نیم شد!

Other are coming!




تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۲۳:۰۱ شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۳

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۵۶ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۳
از تو دورم دیگه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 586
آفلاین
خلاصه:

بلیتهای جام جهانی مرگخوارا اشتباهی(!) به دست محفلیا میوفته، هرچند که خیلی تلاش میشه جهت بازپس گیری بلیطها ولی فایده ای نداشته! تام و مرگخوارا با یه پرواز مستقیم به سمت ریودژانیرو می پرن! و محفلیها هواپیماشون موقتا تو دوبی فرود اومده.. اونجا لودو بگمن که اصرار زیادی داره به پس گرفتن بلیت ها برای دومین بار سر راه محفلیها ظاهر میشه..


- اتاب تاب! د ر رن! و دلا.. د ر رن!

بله بله! ریتم منشوری آشنایی داره.. جل الخالق شما هم شنیده بودین؟ ! اتفاقا دامبلدور و لودو هم شنیده بودن و بلافاصله ذهنشون به خاطرات بندری زدن های مداوم و بالی دنسینگ های مداوم تر تو سواحل آنتالیا پرتاب شد و در اثر این سانحه کمی شونه های دامبلدور و کمر لودو لرزان شد! گردید!

- هی لودو اینجور که تو منشوری داری حرکت می زنی یه وقت آسلام در خطر میوفته ها! خویشتن داری کن فرزندم..اون خویش لامصبتو بدار دلبرکم.. د بدار د!

- دامبلدور!! اون جوری که خودت داری بندری رو پوستی میای خوبه!؟ خویشتن من که تکون می خوره بده؟! اصن این خویشتن من یه کم در اثر نرمش های دوران وزارت لق شده.. دست من نیس.. خودش میره!

شما شاهد باشین که از اول می خواستن طوری نکنن که طوری بشه ولی شد و عنان کار از دستشان رها شد و از نانسی تب تب بود و از الباقی هی تاب تاب! و حتی اونجایی که آهنگ اوج گرف و گرما بیداد می کرد در مواردی مشاهده شد که تاتیانا پرز در جبهه ی شمال شمشیر می زد و جمیله در جهت جنوب!

و اصلا چی شد که اینجا اینقدر شاد شد؟! دقیقش رو نمی دونم ولی حدس می زنم نویسنده با شنیدن اسم نانسی عجرم گانت به یاد مجاهدت های خودش افتاد و عنان کار از دست اونم در رفت احتمالا.. حالا هم که کار از کار گذشته فقط میشه به فضای شادمانه ی فرودگاه اشاره کرد و لودویی که سخت مشغول ورزشه و یه پیرمرد و چندتا بچه که دوان دوان دارن از گیت رد میشن و به ترتیب ابرو و گردن و شونه و سینه و ... می ندازن بالا!

- هی آقا!؟
- بله پسر جون؟!
- اینو دس به دس بدید به اون آقا زنبور توپوله که داره با شکیرا عربی می رقصه!
- هی دائاش!
- بله آقا پسر(!) ؟
- اینم با یه ماچ بدید به همون زنبورک!
- ما رفتیم دیه!
- زت زیات!

و اینجوری شد که همه رفتن الا شخص شخیص حضرت منوی مدیر!

هواپیمای ولدمورت و دوستان!

انتظار ندارید که دیگه اینجا کسی حرکات موزون بزنه؟! انتظار دارید؟ د نه د.. همه خیلی متشخص نشستن دارن قوانین و لایحه های ضروری قضات و وکلا رو مرور می کنن و دو نفرم خودآموز چگونه وکیل خود باشیم رو علاقه مندانه ورق می زنن.. و من الابو المرلین توفیق! تشریف ببرید پست بعد!


باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۱۹:۵۱ جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۳

فرد جرج ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۶ چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۵:۴۵ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۶
از کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 179
آفلاین
فرودگاه الزلال در دبی
تدی :
-چی شده فرزندم چرا چشات انقد گنده شده ؟
-آلبوس اون مرده چرا با سه تا کیسه تو فرودگاهه؟
-پسرم اون سه تا کیسه نیستند سه تا خانومند! ندید پدید بازی در نیار بچه.
-آهاااااااان.
-آلبوس مطمئنی اونا چندتا مرگخوار نیستند که زیر شنل قایم شدن؟
-جیمز تو دیگه چرا؟ صد بار فرستادمت تو کشور های عربی ماموریت!
-هی اونجارو باقلوا عربی ی ی ی ی!!! آلبوس س س س واسمون بخررررر.
-از دست تو تدی همش ندید پدید بازی درمیاری، بیا این پولارو بگیر برو بخر. واسه من ازون پودر پسته دارا بخر، واسه جیمزم بخر بچه اس دلش می خواددد.
تدی پول را گرفت و زوزه کنان به سمت تریای فرودگاه رفت. یه خانم چشم آبی و مو طلایی بزک دوزک کرده پشت ویترین باقلوا ایستاده بود که ناخود آگاه تدی یاد ویکتوریا افتاد.
-سلام
-اهلا و سهلا. :zogh:
-عه ... چیزه ... ازونا چنده؟
- ?Do U sPeak English Mr
-آره آره می تونم باقلوا کیلویی چند هم شیره؟
- .U can have it for free Mr Silver hair :zogh:
-جون من ؟؟؟ پس یه دو کیلو بده هم شیره.

شترق!!
(صدا کوبیدن مشت جیمز تو سر تدی)

-داری به دختر دایی من خیانت می کنی؟ خجالت نمی کشی؟
-خیانت چیه؟ دارم باقلوا می خرم بابا.
-داری چشم دختره رو در میاری! برو اونور خودم می خرم.

تد به صورت سر به زیر از شیرینی فروشی دور شد.

- ? What would U like handsome :pretty:
-عه ... چیزه ... شماره این باقلوا فروشی چنده؟
- ?Do u want my number
- !yessssssss

گرومپ پ پ پ!!
لودو وسط ویترین باقلوا فروشی ظاهر شد و زیر بار وزنش ویترین شکست. قیافه اش شباهت زیادی به بارتی کرواچ در زمانی که دیوانه شده بود، داشت. چشمهایش در اثر وزش باد سرخ شده و ردای زنبوریش پاره پاره و خاکی بود. دامبلدور به سمت ویترین باقلوا فروشی شتافت.

-لودوووووو!؟
-بعله. خودم هستم پیرمردددددد!
-تو؟ چطوری آخه؟

لودو به دختر چشم آبی اشاره کرد و گفت :
-با کمک یاور تازه عضو شده جدید مرگ خوارها نانسی عجرم گانت!

نانسی : :zogh: :zogh: :zogh:
.U are welcome dear



پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۱۳:۲۶ چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۳

دابی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۴ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۷:۱۰ یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
پیام: 152
آفلاین
خوب در آژانس هواپیمایی بودیم که محفلی ها... نه باب تو هواپیما بودن، نوشته برگردین به پست ماقبل آخر! ( سوژه رو تموم کرده، بعد از تموم کردن سوژه پشیمون شده دوباره برگردونه به حالت اول، بعد از پست زدنش پشیمون شده گفته برین پست قبل! واه واه فقط کاغذ پوستی رو حروم کرده! ( کپی رایت بای رون یا هرمیون تو کتاب پنج!) )

در هواپیما
لودو با چهره ای شیطانی به محفلی ها لبخند زد و با قدم هایی آرام طوری که مهماندار شک نکند خودش را به جیمز رساند. بچه را از گردنش بلند کرد و منو مدیریت را روی شقیقه ی جیمز گذاشت!
تدی:
- اگه بلیت ها رو تحویل ندین کارشو تموم میکنم!
محفلی ها که مدت زیادی بود چنین خشونت آشکاری را به چشم ندیده بودند خشکشان زد. اما آلبوس دامبلدور کمربند ایمنی اش را باز کرد. از جایش بلند شد و صحنه ای بسیار خز و خیل و کلیشه ای را رقم زد!
- لودو. تو قاتل نیستی.
- از کجا میدونی؟!
- تو همون لودو گوگوری مگوری با ردای زنبوی هستی که تنها کار خلافت کلاهبرداری تو جام جهانی بوده.
دامبلدور بعد از هر کلمه قدمی به سمت لودو برمیداشت.
- تو نمیدونی من چه قدر عوض شدم! من کازینو دارم! من برای ارباب چه جادوگرهایی رو که نکشتم! این بچه که چیزی نیست.
تدی:
حال دامبلدور به لودو رسیده بود. لبخند ملیحی زد و منو را از دست لودو کشید.
- تو مرگخوار خوبی نمیشی لودو.
سپس پنجره ی هواپیما را پایین کشید و منوی مدیریت را بیرون انداخت! ( چیه؟ ملت با لودر میان وسط سوژه بعد می گن نه برگردین به پست ما قبل آخر! ما یه شیشه هواپیما رو نمیشه بدیم پایین؟! واه واه!)
لودو که از این حرکت به خشم آمده بود، بلافاصله دکمه ی پاسخ را زد تا پست بعدی را رزرو کند و منویش را با لودر در هوا بگیرد. اما دامبلدور سفید دانا که از قصد و نیت وی آگاه شده بود دوباره پنجره را پایین کشید و لودو را هم به بیرون پرتاب کرد!
محفلی ها:
دامبلدور: خشونت به هیچ عنوان توصیه نمی شه فرزندان من. اما گاهی اوقات چاره ای برای من پیرمرد نمی مونه.

همان زمان، فرودگاه
ولدمورت و مرگخواران ،خسته و نالان، مانند لشگر شکست خوردگان، دست از پا درازان، جا مانده از هواپیمای ماهان! راهشان را کج کردند و به سمت آژانس هواپیمایی واقع در فرودگاه راه افتادند.
صف طویل پیچ واپیچی جلوی کانتر مسئولین پیچ خورده بود! مورفین و آشا پیشنهاد دادند لرد که در صف بزند و دوباره بلیت هواپیما بگیرد.
-آشا. تو برو. ولدمورت اگه با این چهره بره همه خوف می کنن. نه این که بد باشه قیافه ام...
- نه ارباب زبونتونو گاز بگیرین. شما خوش قیافه ترین کچل بی دماغی هستین...
-
( انقدر به کچلی و بی دماغی این لرد طفلی گیر دادیم احتمالا این روزاست که بره پیوند بزنه!)
خلاصه آشا بالاخره به کانتر فروش بلیت رسید.
- خسته نباشین! عیدتون مبارک! کلی بلیت می خواستم برای ریو!
خانم لب غنچه ای با بینی سربالا با نگاه عاقل اندر سفیهی گفت: پرواز ریو که تازه بلند شده!
- می دونم ولی خواهش میکنم! کلی بدهی دارم. بابام عمل داره...مامانم تو کشتی غرق شده، خواهرم تو کوه های یخی فاز تارک دنیا گرفته خودم قلبم یخ بسته، موهام از غصه سفید شده... شما رو به مرلین نمره بدین... نه! چیز! خواهشا یه پرواز جور کنین.
خانم پشت کانتر از کیبوردش صدای تلق و تلوقی در آورد و گفت: نیم ساعت دیگه یه پرواز مستقیم به ریو هست. تازه شانس آوردین مستتقیمه. پرواز قبلی یه توقف در دوبی داره! شما زودتر به مقصد میرسید!
آشا رفت و خبر خوب را به ولدمورت داد.
ولدمورت خنده ای خبیثانه کرد. سرش را بالا برد و رو به هواپیمای محفلی ها در آسمان گفت: تو ریو میبینیمتون! بلیت های بازی رو از حلقومتون می کشم بیرون!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.