هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۵:۱۴ چهارشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۳
#55

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
پروفسور اسنیپ عزیز

لطفا بدون در نظر گرفتن قیافه ما به سوالات جواب بدین. این شاهکار همکارتونه. هر کاری می کنیم عوض نمیشیم دیگه.

چه احساسی نسبت به معجون سازی دارین؟ برای شما سخت نیست که در حالی که بقیه اساتید چوب دستیاشونو بالا گرفتن و با ابهت مشغول جادوکردن هستن مثل یک مالی ویزلی پای پاتیل وایسین و با یک ملاقه معجون هم بزنین؟احساس خفت و خواری نمیکنین؟

آیا تجرد جزو شرط های ناگفته استخدام در هاگوارتزه؟ شما قصد ازدواج ندارین؟ البته اینم مهمه که کسی قصدازدواج با شما رو داره یا نه. ولی فعلا میخوام نظر شما رو بدونم.اگه قصدی دارین براتون آستین بالا بزنیم.یا به هکتور بگیم بالا بزنه.همونطور که میدونین در باز کردن بخت استاده!

معجونی تو بساطتون ندارین که این قیافه ما رو درست کنه؟


قل قل قل قل...


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۷:۴۲ سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۳
#54

سيريوس بلك قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۰ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
از موتور خونه جهنم !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1086
آفلاین
نظرت راجع به عکس زیر چیه؟

تصویر کوچک شده


اهم اهم از اولم معلوم بود تورو دوست نداره.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۳
#53

فلورانسو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۰ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۴ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 350
آفلاین
- قل قل قل قل..قل قل.
- خب شما همچنان قل قل کنید منم قل قل مى کنم فقط به عربی نه، به فارسى.

1- چرا اسمتون رو از سوروس به سيوروس تغيير داديد؟

2- چرا با هرى پاتر انقدر مشکل داشتید؟ صرفا چون پسر جيمزى بود که شما رو اذیت کرده بود؟

3- چرا با هرماينى مشکل داشتید؟ اصلا آيا با بچه هاى تيزهوش که نيمى از جادوگران رو تشکيل داده اند مشکلى داريد؟

4- چرا موهاتون رو مدل مصرى کوتاه مى کنید؟ آيا به خاطر اين نيست که ارباب پيشينتون موهاش بلند بوده و ارباب جديدتون مو نداره و شما خواستين حد وسط رو رعایت کنید؟

5- اگه معجون سازی نبود چه درسى رو انتخاب مى کرديد؟

6- چرا معجون سازی رو انتخاب کرديد؟

7- نظرتون درمورد فضا و کره ى ماه چيه؟ آيا معلق بودن خوب است؟

8- اگه جيمز پدر هرى اسیر شما باشه، چه شکنجه اى رو در نظر مى گيريد؟

9- آيا امتیاز کم کردن بدون دلیل کار خوبيست؟ امتیاز کم کردن چه حسى دارد؟ خوشحالى؟ پرواز؟ فضا؟

10- دوست داريد به عنوان سيوروس براى سال نو کدام يک از اين عيدى هارو بگيريد؟ ماده اى شگفت از ايران زمین، قيچى مدل 20014 با قابلیت خود مو زنى.

11- چرا دوست صميمى نداشتيد تا شما هم با دوستتون حساب گروه پاتر رو برسيد؟

12- نهایت شوخی شما چيست؟ مثلا نهایتش مى تونه گفتن" بالا چشمت ابرو هستش" باشه؟

13- معجون بهتر است يا موهاى بلند؟ علم بهتر است يا ثروت؟

14- آيا با تنبيه بدنی کودکان موافقيد؟ يا حداقل زدن يک شترخ.

15- اگه جانورنما بودید دوست داشتید چى باشه؟

16- دقیقا منظورتون از" همیشه.." چى بود که تمام خوانندگان رو به فکر فرو برديد؟

ممنون- موفق باشيد


ویرایش شده توسط فلورانسو در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۱۱ ۱۷:۵۲:۲۵

تصویر کوچک شده


I'm James.


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۰:۰۰ سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۳
#52

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
قل قل قل قل!

-سیو! زیر پاتیلتو کم کن...شعله اش زیاده. می سوزی!
-قل قل قل قل!
-تصمیم با خودته! بسوزی من می رم یکی دیگه رو میارم. تو اگه ته بگیری یه عمر باید خودتو بسابی ! حالا همینطور قل قل کن!

سیوروس به قل قل کردن ادامه داد...ولی برای جلوگیری از ته گرفتگی با کفگیر کوچکی خودش را هم زد.
-به نظرم نمکم کمه! هرگز در معجون سازی استعدادی از خودت نشون ندادی!

-هیس!
-من که چیزی نگفتم!
-منم چیزی نگفتم!
-پس چرا هیس هیس می کنی؟

هکتور با عصبانیت سرش را از روی لوله های آزمایش بلند کرد.
-اوه نجینی! تویی! بیا...معجون پوست اندازی برات درست کردم. لازم نیست خودتو به درو دیوار بکوبی. پوستت قلفتی کنده می شه!

نجینی کاغذ پوستی حاوی سوالات ارباب را در مقابل پاتیل سیوروس روی زمین انداخت و با نهایت سرعت به خارج از آزمایشگاه هکتور خزید!

سیو!

1-شما معجون ساز هستین! پس این هکتور دقیقا چیه؟ چرا این اینجوری شده؟ شما نظری در این مورد دارین؟ آیا حاضرین به هکتور آموزش معجون سازی بدین؟
2-این مدرسه صاحب نداره؟ شما چپ و راست از ملت امتیاز کم می کنین...کسی تا بحال در این مورد بهتون اعتراضی نکرده؟ اگه اعتراضی از طرف دانش آموزان بشه عکس العمل شما چه خواهد بود؟
3-با توجه به وضعیت خاص موهای شما...با کلاه وزارت و ثابت نگه داشتنش روی سرتون مشکلی ندارین؟ آیا در این مورد تدابیری اندیشیده اید؟ به همین دلیل نیست که کلاه شما هی داره دست به دست می شه؟
4-آیا شما با کسی شوخی دارین؟ اگه جواب مثبته با چه کسی؟! آیا ممکنه لبخند بزنین؟
5-آستین های لباس شما بسیار تنگ هستن! حتی یادمونه در صحنه ای که ما در قدح اندیشه شما دیدیم کله زخمی و رون ویزلی در کتابخونه سرگرم حرف زدن بودن و داشتن رو اعصاب شما پیاده روی می کردن. شما در اون صحنه سعی کردین آستیناتونو بالا بزنین! ولی موفق نشدین. دلیل این اصرار برای پنهان کردن قسمت های بالاتر از مچ دستتون چیه؟! آیا چیزی در اون محل پنهان شده؟


سیوروس با خواندن سوالات لرد سیاه با جدیت بیشتری به قل قل کردن ادامه داد!







پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۳
#51

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۱:۲۴:۱۵ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
درست در همان لحظات که سیو مشغول داد و فریاد بر سر هکتو و مورگانا بود، صدای بـــــــــوم بلندی با پرت شدن یک جغد از راه شومینه همراه شد. جغد سرخوشانه و هو هو کنان از اشا-کومودو گریخت و مستقیم به سمت هکتور رفت و نامه ای را روی سرش انداخت که کاملا رسمی و مهر و موم شده به نظر میرسید.

هکتور به اطراف نگاهی انداخت و نامه را برداشت:
-مال منه؟! نامه رسمی از وزارت سحر و جادو؟ من که کاری نکردم! معجون های من همه اشون قانونی بودن. فروششون هم که قانونیه! هومم بذار ببینم در مورد چیه.

هکتور نامه را باز کرد و مشغول خواندن شد. با هر خطی که میخواند و پایین میرفت اثرات ویبره در او بیشتر و بیشتر میشد و بلاخره...
-گرفتم! بلاخره گرفتم. مجوز رو بهم دادن.

مورا با قیافه ای سردرگم به سیو خیره شد اما از چهره سیو مشخص بود که میداند ماجرا از چه قرار است. هر چه نباشد او وزیر سحر وزیر جادو بود.
هکتور تصمیم گرفت بیش از این جماعت را منتظر نگذارد و متن نامه را اعلام کند:
-من از اولین روزی که درخواست دادم این دفتر رو به من بدن ایده های خوبی براش داشتم اما مجوز لازم به من داده نشده بود. از اون روز تا به حال من روزی 100 بار پله های وزارت خونه رو بالا و پایین میکنم تا بتونم مجوز بگیرم. امروز بلاخره مجوزش برام ارسال شد و این یعنی وزیر سیوروس میتونن این آشا-کومودو رو با خودشون ببرن دیگه بهش احتیاجی نداریم. تاپیک قراره روند جدیدی به خودش ببینه.

سپس معجونی را به دیوار پاشید که به سبب آن اعلامیه زیر روی دیوار نقش بست:

نقل قول:
روند کار این تاپیک از امروز تغییر میکنه. همین جا از همه دوستانی که تا الان در تاپیک شرکت کرده اند اعلام عذر خواهی میکنم و امیدوارم در روند جدید تاپیک هم همچنان همراهی کنن. علت اینکه از ابتدا این ایده اجرا نشد این بود که مجوزش در دست امضا بود. که خب بلاخره بعد از اینکه من کمی از معجون های مختلف استفاده کردم، مجوز صادر شد!

و اما روند جدید تاپیک:
فکر نمیکنم کسی باشه که با تاپیک قلم پر تندنویس آشنایی نداشته باشه. اینجا قراره تقریبا چنین شکلی به خودش بگیره. اما اشتباه نکنید این تاپیک اصلا موضوعی تکراری نداره. اینجا ما یکی از شخصیت های سایت رو روی پاتیل داغ خودمون میشونیم و بهش معجون راستی میدیم. بعد از اون ملت جادوگر میان اینجا و سوالات خودشون رو از شخصیت ایفای نقش اون فرد میپرسن. دقت کنید، شخصیت ایفای نقش! بنابراین مثلا وقتی هکتور روی صندلی میشینه سوال ها درباره هکتوره نه شخصی که داره اون رو کنترل میکنه و بهش شکل میده. این تاپیک هدف اصلیش آشنا شدن بیشتر اعضا با همه ابعاد شخصیت های ایفای نقش و کمک به نوشتن رول های بهتره. بنابراین سوالاتتون رو هوشمندانه مطرح کنید.

فردی که روی پاتیل میشینه میتونه هر یک پست رو به طور جداگانه جواب بده یا اینکه تا پایان مهلت سوال پرسیدن صبر کنه و همه پست ها رو با هم جواب بده. این بسته به سلیقه و میل خودشه. ولی پیشنهاد من اینه که هر دو یا سه متوالی رو با هم جواب بده. اینطوری ممکنه برای سوال کننده ها ایجاد سوال های جدید بشه.

مهلت پرسیدن سوال ها هشت روز از زمان نشستن فرد رو صندلیه و دو روز هم زمانی که برای پاسخگویی و جمع بندی به مهمان داده میشه. پذیرای پیشنهادات و انتقادات شما هم هستم. سوالی هم بود از طریق پخ با من در میون بذارید. خب دیگه بهتره بریم سراغ معرفی اولین مهمان خورندگان معجون راستی.

معجون ساز و استاد هاگوارتز، یکی از شخصیت های محبوب، وزیر جادو. جناب سیوروس اسنیپ!
از امروز به مدت هشت روز فرصت هست تا سوالاتتون رو ازشون بپرسید. ایشون معجون راستی رو خوردن و روی پاتیل داغ ما نشتن تا حسابی زیر پاتیلو براشون داغ کنید.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۸:۴۲ دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳
#50

سیوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۲۸ پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 499
آفلاین
در حینی که مورگانا و هکتور از ترس اژدهای کودوی بی شاخ و دمی که از درون پاتیل خارج شده بود به هر گوشه آزمایشگاه می دویدند هر چیز که سر راهشان بود را زمین می انداختند و می شکستند. اما ظاهرا اژدهای مزبور که بعد از خروج از پاتیل به شدت گرسنه بود با فرمت درحالیکه آب دهانش بر کف سنگی اتاق می چکید در تعقیب شکارهایش هر لحظه بیشتر به آنها نزدیک میشد.

مورگانا که کم کم به نفس زدن افتاده بود این مرتبه کاملا از روی قصد میزی را که وسط آزمایشگاه بود روی اژدها برگرداند. لحظه ای به نظر رسید که موفق شده جلوی پیشروی آن را بگیرد. اما چند لحظه بعد که همزمان با صدای خرچ خرچ ناشی از جویده شدن چوب، سر کومودو و سپس بقیه بدنش از میان سوراخ میان میز خارج شد متوجه شد که سخت اشتباه کرده است!

مورگانا:هکتور؟
هکتور:بله مورگانا؟
مورگانا:کروشیو!
هکتور:

با این همه به نظر می رسید صحنه شکنجه هکتور اشتهای کومودوی مزبور را تحریک کرده باشد چرا که با سرعت بیشتری به سمت آنها حرکت کرد و مورگانا و هکتور را متوجه ساخت که پایان عمرشان به طرز ناجوانمردانه ای فرا رسیده است. مورگانا که از ترس شکوفه های رز در اطراف سرش در حال جوانه زدن بود با صدای لرزانی زمزمه کرد:
- هکتور آرزو کن اون دنیا هر دومون یه جا نباشیم وگرنه خودم میشم فرشته عذابت!
- جدی میگی؟ یعنی بازم می ذاری معجونامو روت آزمایش کنم؟
مورگانا:

صدای گام های کوتاه و سریع کومودو که حالا بسیار به آنها نزدیک شده بود هر دو را وادار به سکوت کرد.لحظه ای اژدها و دو جادوگر به هم چشم دوختند و عاقبت هکتور و مورگانا که علاقه ای نداشتند لحظه خورده شدنشان را به چشم ببینند طی یک حرکت همزمان چشمهایشان را بستند.

بــــــــــــوم!


درب آزمایشگاه با صدای مهیبی منفجر و به گوشه ای از آزمایشگاه پرتاب شد. هکتور،مورگانا و کومودوی مزبور طی یک حرکت هماهنگ نگاهشان را به در دوختند. مرد قدبلند چهارشانه ای که به طرز عجیبی لباس پوشیده بود در آستانه در ایستاده و دستهایش را به حالت افتخار آمیزی به کمر زده بود. حاضرین نگاهشان را از روی لباس آبی سرتاسری و شنل قرمزی که بدون وجود باد هم پشت سر مرد موج می خورد برداشتند و به حرف s قرمز رنگ روی سینه اش دوختند. مرد گفت:
- دیگه نگران نباشین سوپر من در خدمت شماست!

حاضرین:

اما قبل از اینکه سوپرمن موفق شود خودش را به آشا-کومودو برساند این بار صحنه در اوج هیجان با ورود ناگهانی اسنیپ دچار وقفه شد.

هکتور: اَه سیو!چقدر بی موقع اومدی این بابا می خواست نجاتمون بده.

اسنیپ بی توجه به حرف هکتوربا چهره ی برافروخته ای وارد شد.
- جنابعالی اینجا چیکار می کنی؟

سوپرمن سرش را خاراند.
- هوم...مگه اینجا صحنه فیلمبرداری فیلم MAN OF STEEL نیست داداش؟
- نخیر...اینجا صحنه فیلم برداری جادوگراست و الان هم وسط وزارت سحر و جاو تو لندن هستیم. شما یه قاره زود پیچیدی!حالا هم قبل از اینکه به خاطر جریحه دار کردن عفت عمومی بدمت دست گیدیون برو پی کارت!

سوپرمن با شانه های آویخته از کادر خارج شد. اسنیپ کلاه وزارتش را مرتب کرد.
- دو دقیقه دیر کنی نقشتو هم می خوان بگیرن!خب کجا بودیم؟کاغذای دیالوگم کوشن؟...زاغی اون کاغذو بده به من...سر راه میای دو تا نون بربر...بوق بر تو ای زاغ نفهم!اون یکی رو بده به من!اینجا چه خبره؟باز چه دسته گلی به آب دادی هکتور؟این چه بلایی بود که سر خواهر من آوردین شما دو نفر؟

هکتور و مورگانا:




پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۷:۰۳ دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳
#49

آشاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۸ شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲:۴۷ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴
از طرز فکرت خوشم اومد!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 162
آفلاین
آشا از تخت خواب قوطی کبریتی اش بیدار شد. هوا سرد بود و یه چند لا پتو رو خودش کشیده بود. با ناراحتی به بیرون از پنجره نگاه کرد و با خودش فکر کرد.
- عجبـــــا! دوباره هوا سرد شد. دوباره همه پشه ها مردن. مگسا رفتن. سوسکا گور به گور شدن. هـــــــــــی تابستون! هــــــــی!

آشا خسته بود. آشا کوفته بود. آشا گریه کرد و باز پتو رو تا سرش کشید و در خفا مشغول اشک ریختن شد.
ناگهان مثل فشنگ از جاش پرید. اطرافو بو کشید.
- چه .. چه بویی! بوی ... بوی ... بوی کرم بود این؟

آشا از از تختش پا شد و بوکنان به سمت در اتاقش رفت. رایحه ی خوش کرم اونو از خود بی خود کرده بود. در اتاقشو باز کرد.
- او ام جی! ... بو نَمَدی؟

و اشک شوق تو چشاش جمع شد.
- کــــــــرم ... هزار پــــــــــــــا ... وات دِ ... چسونـــــــه؟

آشا به حشراتی که از جلوی در تا نقطه ی نامعلومی مرتب پشت سر هم چیده شده بودن نگاه کرد.
بدون درنگ و بدون یاداوری فصه ی حسنی که نتیجه ی دنبال شکم رفتن رو گفته بود، خط خوراک رو درپیش گرفت و رفت.


چند دقیقه بعد – داخل شیشه مربا

هکتور و مورگانا لبخندی شیطانی به مارمولک داخل شیشه ی مربا انداختن. آشا با مشت به دیواره های شیشه می کوبید و فریاد میزد.
- ولم کنین ... شما چه جور همکاری هستین؟ ... من از خودتونم ... دوستم من ... صلح؟ دوستی؟

دید نمیشه. یه پرچم سفید معلوم نیست از کجا درآورد باز دید نمیشه.
شکست خورده و نامید کف شیشه مربا نشست و به هکتور و مورگانا نگاه کرد. اونا همچنان داشتن محتویات پاتیل رو هم میزدن.


بیرون شیشه مربا

هکتور با غرور لبخندی زد و گفت:
- معجون راستی رو درست کردم ... فقط مونده کاربردشو بفهمیم.

مورگانا با تاسف گفت:
- امیدوارم زنده بمونه.

هکتور: منم همین طور! ... خیلی چیزای دیگه هست که میخوام روش امتحان کنم.

بازم مورگانا:

هکتور میترسید که با باز کردن در شیشه آشا فرار کنه. شیشه رو سرو ته گرفت بالای دیگ و آروم آروم درشو چرخوند.
آشا عاجزانه زیر پاش، داخل دیگ نگاه میکرد. قلبش تاپ تاپ میزد.از در و دیوار شیشه بالا می رفت و سر میخورد. دیگه پایان راه بود.

شالاپ! ( افکت افتادن آشا تو دیگ)

چند دقیقه ی بعد دیگر
معجون داخل دیگ با شدت بیشتر از قبل میحوشید. خیلی شدیدتر. دیگ شروع کرد به لرزیدن. سپس واژگون و پخش زمین شد.
جسمی سبز لجنی رنگ از داخل دیگ روی زمین افتاد.
جسم لحظه به لحظه بزرگتر میشد و در نهایت، هکتور و مورگانا یه اژدهای کومودو مقابل خودشون دیدن.
هر دو خیلی آروم و لبخند زنان عقب عقب میرفتن.
هکتور: خب آشا جون ...فهمیدیم که این معجون راستی کاربردش بزرگ کردن هست. خیلی ممنون بابت کمک و ازخودگذشتگیت برای پیشرفت علم معجون سازی ... ما کم کم مرخص بشیم.



ویرایش شده توسط آشا در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۲۶ ۱۷:۱۱:۳۶
ویرایش شده توسط آشا در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۲۶ ۱۸:۳۹:۳۴

....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۴:۱۰ دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳
#48

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
Новая тема= سوژه جدید.

صدای غل غل جوشیدن معجون، در دفتری که به هر جایی جز آزمایشگاه معجون سازی شباهت داشت، می پیچید. کسی ربط دفتری را که با گیاهان جادویی و غیر جادویی احاطه شده بود، با بخارهای رقصان در فضا نمی فهمید.
موهای فر خورده هکتور دگورث گرنجر در اثر بخار معجون و گیجی تقریبا معمولی اش وقتی سعی داشت روی یک کاکتوس بلند و مارپیچ بنشیند. بی انکه متوجه باشد چنین چیزی نه یک صندلی جادویی، که نوعی کاکتوس سخن گوست.و ابدا برای نشستن مناسب نیست ؛،صحنه جالبی را خلق کرده بود.و اوج این بی ربطی, مورگانایی بود که بدون هیچ مشکلی خودش را با گیاهان اتاق وفق داده، روی یک تاب از گل رز نشسته .و ابدا به خودش زحمت نمیداد تا به همکار معجون سازش، خاطر نشان کند که قصد نشستن روی چه چیزی را دارد! شاید به سبب تلافی تهدیدهایی که بخاطرشان اکنون در میان این دیگ و پاتیل ها زندانی بود.
- خوب خدایگان معجون سازی، تموم شد این عصاره مرگی که داری میسازی؟ میشه حالا برم؟

- نه نمیشه هنوز امتحان کردنش مونده!!

- امتحان کرئنش؟ به موهای خودم سوگند! من فقط قبول کردم موقع ساختن این سم بی خاصیت همراهت باشم نه هیچ جور قتل و جنایت دیگه ای!

هکتور چشمهایش را چرخاند.معنایش میتوانست این باشد " یک کلمه دیگه ادامه بده تا همشو تو حلقت خالی کنم" شاید همین نگاه باعث شد تا مورگانا کمی خونسرد تر به نظر برسد و به حرف های هکتور گوش بدهد که میگفت:
- من هرگز کسی رو تهدید نمیکنم مورا، آدمها برای اینکه امنیتشون تضمین شه با من همکاری میکنن!

مورگانا جوری ویز ویز کرد که میشد تصور کرد جواب این حرف را، در واقع ساتین داده است و نه مورگانا!
- بله برای حفظ امنیتشون! حالا این چیزی که ساختی چی هست؟

هکتور ویبره ای زد که باعث شد چند موی تک شاخ اضافه در معجونش سقوط کند.
- معجون راستی! میخوای امتحانش کنی؟

- اوه نه ممنون گرسنه نیستم!

مورگانا به خوبی می دانست که اگر بخواهد جان سالم به در ببرد باید دهانه شیشه معجون را از خودش دور نگه دارد.
-مممم سوروس چطوره؟

و نیشخندی روی لبش نشست. سوروس و معجون های هکتور؟ اوه هرگز! اما هکتور ظاهرا نفهمیده بود چون موقرانه گفت:
- نه نمیشه چون وزیر سرش خیلی شلوغ هست و در ضمن نمیشه از وزیر برای خودش اعتراف گرفت.

مورگانا خنده شومی روی لبهایش نشاند و با به یاد آوری جیغی که سه شب پیش کشیده بود، با ملایمتی غیر طبیعی گفت:
- نظرت راجع به آشا چیه عزیـــــــــــــزم؟

طنین کشیده کلمه عزیزم، مسلما آشا را خوشحال نمیکرد.


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۲۶ ۱۵:۱۲:۱۷

تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۲۳:۰۹ سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۳
#47

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۱:۲۴:۱۵ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
در اتاق با صدای قیژ قیژ بلندی باز شد و چهره معجون پز معجون ساز معروف در آستانه در ظاهر شد. در حالی که یک پاتیل و مقدار زیادی مواد اولیه را زیر بغلش زد بود وارد دفتر شد و نگاهی به اطراف انداخت:
-بلاخره به اینجا دست پیدا کردم. باید از الان ساخت معجون راستی رو شروع کنم. از فردا حتما ملت میریزن اینجا تا ببینن اینجا چه کاری انجام میشه. نباید زیاد منتظرشون گذاشت. اگر چه من ترجیح میدادم از معجون معرفی کار برای توضیح استفاده کنم اما فرصت درست کردنش رو ندارم. باید ذخیره معجون راستی مورد نیاز رو تامین کنم. خب بذار این اطلاعیه رو بچسبونم جلو در! هوم اینم از این.

هکتور با نگاهی آرام و حق به جانب به اطلاعیه خیره شد:

نقل قول:
به نام نامی ارباب
با تشکر از وزیران محترم که من رو به عنوان مسئول این مکان انتخاب کردند. در این اطلاعیه با نحوه کلی کار تاپیک آشنا خواهید شد. نحوه کار تاپیک به این صورته که سوژه جدید در تاپیک داده میشه. پست ها به صورت رول های ادامه دار زده میشن. تا اینجاش شبیه تاپیک های دیگه است.

تفاوت از اینجا شروع میشه که من و دستیارم(که طی همین اطلاعیه از داوطلبین دعوت به همکاری میشه) هر هفته از فرد یا افرادی دعوتی کاملا غیر اجباری(!) انجام میدیم تا در این تاپیک شرکت کنن.

افرادی که مایل به همکاری به عنوان دستیار هستن، به من پخ بزنن. مهلت ارسال درخواست ها تا روز جمعه 23 آبان ماهه. منتظرتون هستیم.

هکتور دگورث گرنجر
معجون ساز بی نظیر



ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۸:۰۹ یکشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۳
#46

سیوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۲۸ پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 499
آفلاین
بازگشایی مجدد تاپیک


بدینوسیله آقای هکتور دگورث گرنجر به موجب تاییدیه وزارتی شماره 4 در مقام ریاست این تاپیک نصب شده و عهده دار کار این تاپیک خواهند بود.بدیهیست شرح وظایف و روال کار بر عهده مسئول آن خواهد بود.

با آرزوی موفقیت برای ایشان.
تصویر کوچک شده









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.