تو بگو، تو گیبن.
من ارباب؟ من تازه رسیدم هنوز خستگی راه تو تنمه میشه بارفیو بگه؟
بارفیو که با واکس قهوه ای داشت چرم کفش وزارت را تمیز میکرد با بی میلی گفت:
-بی خود کار خود را گردن من نندازه. روستایی خودش کلی کار داره.
گیبن که دید چاره ای ندارد به ناچار ساک و وسایلش را وسط اتاق رها کرد و به پیش لرد شتافت.
-ارباب داستان ندارم اما خاطره دارم بگم؟
-خاطره؟ خاطره کیه؟
-کروشیو. ما هی میگیم میخوایم بخوابیم. این رودولف دنبال کیف و حال خودشه. گیبن هر چی میگی بگو فقط بگو قبل از اینکه بفرستمت سه سال برای دونالد ترامپ داستان های رولینگ بخونی. گیبن اب دهنش را قورت داد و شروع کرد:
فلش گیبن ارام در دفتر مدیریت هاگوارتز را باز کرد و خودش را به داخل انداخت. زمان زیادی نداشت سریع بلند شد و بلیزهایش را تکاند:
-اوف! خوبه تا اینجاش که سخت نبود فقط باید برم اون دفتر نمره ی لعنتی رو بردارم ویه کم تغییرش بدم.
-اریانا ، دراکو ، ایلین پرنس ... . همیشه فکر میکردم درس دخترا بهتر از پسراست ولی الان دیدم که اصلا اینطور نیست. اگه این نمره ها پخش بشه فک کنم چند نفر خودکشی کنن.
ارام در کمدی که حاوی نمره های سالیانه را نگهداری میکردند بست و به سمت در اتاق حرکت کرد. هنوز دستش به دستگیره ی در نرسیده بود که در باز شد و صورت دامبلدور پیر درون چهارچوب در ظاهر شد.
-به به! اقای گیبن! شنیدم تو هیچکدوم از کلاس های هاگ شرکت نکردین. باور کنید به نفع خودتونه این روزا به ادم بی سواد کار نمیدن.
قبل از اینکه گیبن کاری کند دامبلدور سر صحبت را با او باز کرده بود.
-شما درستو بخون. پیش اون اربابتم کار کن. پول حلال در بیار، بیا ما یه دختر خوبی سراغ داریم از خانواده ی ویزلی ها! ثواب داره. ... امم فقط یه چیزی گیبن چرا بی اجازه تو دفتر من بودی؟
با شنیدن این جمله گیبن خیز بلندی به سمت در برداشت تا سریع از مهلکه فرار کند اما دامبلدور سریع تر از او بود، با حرکت چشمک چشم راستش درب اتاق بسته شد و قفل شد.
-گیبن! همینجا میمونی تا زنگ بزنم اولیات بیاد مدرسه!
15 دقیقه بعد سیاهی بزرگی پشت در دفتر مدرسه ظاهر شد دستش را به دستگیره ی در انداخت و ان را از جا کند و وارد اتاق شد.
قمه اش را در قلاف کرد و دستگیره ی در رو به سمت دامبلدور پرت کرد.
دامبلدور با طلسم سفیدی دستگیره را از خود دور کرد و لبخند احمقانه ای زد.
-به به اقای لسترنج! نمیدونستم شما نسبتی با اقای گیبن دارید.
- دوست قدیمیمه. جای داداش کوچیکم میمونه! حالا چیکار کرده ؟
در حین اینکه دامبلدور داشت شرح جرایم گیبن را برای رودولف میخواند گیبن بی توجه به مسائل ، هنزفری خودش را در گوش کرد و صدای موزیک را زیاد کرد اما صدای موزیک در اتاق پخش شد.
f... the police coming straight from the underground
A young nigga got it bad cause I'm brown
And not the other color so police think
they have the authority to kill a minority
گیبن تازه متوجه شد که هندزفری اش را به گوشی اش نزده سریع سیم را در گوشی چپاند و به رودولف و دامبلدور که بهت زده اورا نگاه میکردند خیره شد.
بیرون دفتر دامبلدور-گیبن چرا اینکارو کردی؟ صد دفعه گفتم نمره مهم نیست فقط تفریح مهمه! مگه نه ؟
گیبن با حرکت صورتش تایید کرد و گفت:
-من که میگمشششش خ خشخش شخخ !
گیبن بر اثر ضربه ای از خاطراتش بیرون کشیده شد.
فلش : حالا !
لرد دمپایی ابری خودش را از پا در اورد و به سمت گیبن پرت کرد.
-حالا کارت به جایی رسیده که میری دفتر مدرسه با دامبلدور صحبت میکنی و نمیکشیش ؟ یادمه گفته بودیم از چند صد متری محفلی دیدین بزنید پدرشان را در بیاورید.
لرد به معنای واقعی عصبانی بود، از روی تخت بلند شد و پشت میزش نشست!
-از عصبانیت زیاد گشنمون شد. یه چیزی بیارید میل کنیم خواباندن ما پیشکشتان!