رودولف بروی صندلی چوبی و نسبتا قدیمی کافه کمی جا به جا شد و همین جا به جایی باعث شد صدای غیژ غیژی فضای ارام و ساکت کافه را دچار دگرگونی کند .
سرانجام جرعه ایی از نوشیدنی اش را نوشید. عزمش را جذم کرد، گلویی صاف کرد و مستقیم در چشمان مادرش نگاه کرد .
سپس ادامه داد:
_اره دیگه خلاصه ی کلام باس پاشی بیای خانه ی ریدل مستفیض بشی خدمت ارباب ننه لاکن...کن ...کن!
با صدای زنگِ نه چندان خوش آیند درب کافه گویی قلب رودولف در سینه اش فرو ریخت، عضلات چهره اش منقبض شد،رنگ از رخسارش پرید، قادر به تکلم نبود،چندین بار دلیت اکانت کرد حتی، لفت د جادو حتی !
_لاکن چی پسر؟
دو ساحره وارد کافه شدن ، در حالی که داشتند پچ پچ کنان دنبال میزی مناسب میگشتند که از آن زاویه بتوانند به راحتی کتابفروشی که گیلدوری لاکهارت در آن امضا میداد را زیر نظر بگیرند به طور همزمان چشمشان به رودولف میوفتد.
_رودولف!
این تنها کلمه ایی بود که بی اختیار هر دو ساحره با تعجب و صدایی نسبتا بلند به زبان اوردند!
_لاااکن مادرم ...حالا که فکرشو میکنم، میبینم بهتره جمع کنیم بریم یه جا باکلاس تر در شان ننه ما نیست پا به همچین کافه ی بی کلاسی بذاره.
دو ساحره با لحنی مشکوک مکالمه را از سر گرفتن.
_صبر کن ببینم...تو از کجا میشناسیش؟
_این سوالیه که من باید بپرسم!
_مگه تو کیش میشی؟
_خودت کیش میشی؟
_من...زنشم!
_منم همینطور!
دقیقه ایی در سکوت گذشت ولی فقط دقیقه ایی در سکوت گذشت بعد از گذشت همان دقیقه ایی که در سکوت گذشت ساحرگان با افکت
فضای کافه را بیشتر مورد دگرگونی قرار دادند.
_لیدیز...لیدیز من بارها گفتم باز هم میگم قلب من انقدر بزرگه که تمام ساحر...
ناگهان شیشه نوشابه ایی به سمت رودولف پرت شد و این باعث شد رودولف سرش را بدزدد و نتواند جمله اش را کامل کند !
آن سوی سوژه:
_رز،بنظرت مادر پدرم معجون دوست دارن؟
_قطعا همینطوره هک!
_رز!
_بله هک؟
_بنظرت مادر پدرم میان جلسه ی اولیا؟
_شک نکن خودشون رو میرسونن هک .
_رز بنظرت به داشتن چنین پسر معجون سازی افتخار میکنن؟
رز نمیخواست دل هکتور را بشکنه از همین روی لبخندی مصنوعیی تحویل هکتور داد .
_معلومه که افتخار میکنن هک ولی فعلا زیاد چیزی نگو که بتونیم پیداشون کنیم باشه؟آفرین.
اندکی بعد...
_رز .
_باز چه مرگته هک ؟ این سی و دومین باریه که میپرسی و این سی و دومین جوابیه که من بهت میدم و میتونم به جرعت بگم این سی و دومین ...
_نه چیزه...میخواستم بگم ، رسیدیم.