سوژه جدید:- ارباب من حوصلم سر رفته.
- منم همینطور!
- معجون سر نرفتن حوصله بدم؟
- سکوت کنید! دارید مزاحم مگس پرانی ما میشید!
لرد پس از گفتن این حرف، با افسونی یک مگس دیگر را هم روی هوا جزغاله کرد و سپس نوک چوبدستیاش را فوت کرد.
- برید مگس بیشتر بیارید برامون... مهارتهای نشونه گیریمون رو بکنیم تو چشم و چالتون.
مرگخواران بهم نگاه کردند. سپس رودولف را جلو انداختند. رودولف با عجز و ناتوانی یک نگاه به مرگخواران کرد، سپس مقابل لرد زانو زد.
- ارباب؟ ببخشید ارباب... ولی طبق گزارشات رسیده از سازمان حفاظت از محیط زیست، شما زدید نسل مگسها و پشههای لیتل هنگلتون رو کلاً منقرض کردید. میبخشید حالا ارباب؟
- ارباب میشه منم لینی رو منقرض کنم؟
لرد به هکتور که داشت یک حشره کش را روی هوا تکان میداد توجهی نکرد، به جایش رو به رودولف گفت:
- نمیبخشیم رودولف. مرگخوارانمون، ما مثل همیشه فکر بکری برای سرگرم کردن خودمون داریم. ولی گفتن و حدس زدنش رو میذاریم به عهده شما... پس بیاید اینجا و حدس بزنید.
مرگخواران با ترس و لرز دور لرد جمع شدند. برای دقایقی هیچکس جرئت صحبت کردن نداشت. تا اینکه لینی با چهرهای که میکوشید متفکرانه هم باشد، گفت:
- ارباب! ارباب! من پیشنهادم اینه که اینترنت بگیریم برای خونه ریدل! هم شما سرگرم میشید، هم مرگخوارا!
- لینی؟ اینترنت چیه؟ البته ما میدونیم... ولی میخوایم که برای مرگخوارانمون هم توضیح بدی که بدونن.
- امم... ارباب یه چیزیه که مشنگها ازش خیلی زیاد استفاده میکنن و چیز خوبیه در کل.
- و یادمون باشه که بعداً راجع به علاقت به وسایل مشنگها باهات صحبت کنیم لینی.
الان هم همینطور زل نزنید به ما... بلند شید برید اینترنت بگیرید بیارید واسمون!
مرگخواران به سرعت طلسمی که از چوبدستی رها شده باشد متفرق شدند و رفتند که در حیاط خانه ریدل جلسهای تشکیل دهند برای گرفتن اینترنت.
دقایقی بعد، مرگخواران زیر سایه درخت آلبالویی که دستمال کثیف رودولف هم کنارش افتاده بود، جمع شدند و شروع کردند به مشورت. البته لینی که دید با این وضع، تا صدها سال آینده هم به اینترنت نمیرسند، همه را به سکوت فراخواند و خودش شروع کرد به صحبت کردن:
- ببینید، اونطور که من مطالعه کردم... دقت کنید، سر کلاس علوم مشنگی من بالاترین نمره رو داشتم به هرحال. پیشنهادم اینه که بریم مخابرات مشنگی و خودمون رو ثبت نام کنیم برای گرفتن اینترنت برای خانه ریدل.
- مخابرات مشنگی چیه؟
- بیاید بریم تا بگم چیه بهتون.
بدین ترتیب لینی و مرگخواران به مخابرات مشنگی لیتل هنگلتون رفتند و پس از اینکه مقادیری طلسم فرمان به مسئولین مخابرات زدند و نوبت سه هفتهای اتصال اینترنت را به یک ساعت کاهش دادند، بازگشتند به خانه ریدل و کامپیوترهای مشنگی را وصل کردند، گوشیهای مشنگی را هم از جیب خارج کردند و درودی بر روح ریگولوس که در حین رفت و برگشت همه چیز را کش رفته بود فرستادند. اصلاً هم به روی همدیگر نیاوردند که چگونه کار با این دستگاهها را بلد هستند.
روزها از پی هم میگذشتند و به نظر میرسید که علاقه مرگخواران هر روز در حال کمتر شدن به اینترنت است...
تا اینکه ناگهان یک روز، لرد سیاه در حالی که داشت با یک لپ تاپ بسیار خفن و سیاه کار میکرد، با صدای بلندی که مرگخواران بشنوند، گفت:
- مرگخوارانمون... امروز چیزی عجیب و جدید یافتیم و با بزرگواری تصمیم گرفتیم به شما هم بگیم چیه... بنابراین بلند شید بیاید به سایت
www.jadoogaran.org ببینید چیه و برای ما هم تعریف کنیدش. ما اون بالاش عکس کله زخمی رو دیدیم، نرفتیم پایین ترشو ببینیم!
ثانیهای بعد همه مرگخواران وبسایت مذکور را باز کردند!