هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (پروفسور-اسپراوت)



پاسخ به: تالار جشن ها (بالماسکه ی سابق)
پیام زده شده در: ۲۰:۲۸ جمعه ۴ فروردین ۱۳۹۶
#1
ناگهان صدای موزیک قطع شد و سالن جشن به سکوتی مرگبار فرو رفت. به طوری که در تمام طول ساخت آن اینقدر ساکت نشده بود.
صورت رون به سفیدی گچ شده بود و هری و هرماینی با چشمان گرد شده به هم نگاه میکردند. انگار دستی نامرئی تمام سالن را جادو کرده بود.
-داملبدور: رون ویزلی. بیا اینجا
خشم دامبلدور تا سرحد خودش رسیده بود اما رون ویزلی تکان نمیخورد. که ناگهان اسنیپ پشت یقه او را گرفت و تا وسط سالن کشید.
رون: پروفسور باور کنید من نمیدونم چه اتفاقی افتاده.
-کی اسم رون ویزلی رو داخل جام انداخته؟
هیچ کس چیزی نمیگفت.
بعد از چند دقیقه که به سکوت مرگبار گذشت، پروفسور مک گونگال سعی کرد تا اوضاع را آرام کند.
-مک گونگال: رون برو تو اتاق تا تکلیفت معلوم بشه.
رون با ناباوری و بهت به اتاق قهرمانان رفت.
در داخل اتاق کسی حرف نمیزد . حتی به هم نگاه نمیکردند. همه سرهای خود را پایین انداخته بودند.
ناگهان اسنیپ در را به شدت باز کرد و همراه دامبلدور و مک گونگال وارد اتاق شدند
-اسنیپ: رون ما میدونیم کار تو نبوده. چون بچه های سال پایینی نمیتونن کاغذی داخل جام بندازن. اما تو باید به ما بگی که به کی گفتی اسمتو بندازه.
-رون: پروفسور من نمیدونم. من اصلا علاقه ای به این مسابقه لعنتی ندارم. حتی امروز هم به زور و فقط به خاطر هری اومدم.
-دامبلدور: این امکان نداره. جام میفهمه کی تقلب کرده. این امکان نداره.
و از شدت خشم و ناراحتی از آنها دور شد
-مک گونگال: آلبوس تو میدونی که اسم هرکس از جام بیرون بیاد باید توی مسابقه شرکت کنه.متهم واقعی رو پیدا میکنیم. رون تو چه بخوای چه نخوای انتخاب شدی.
رون با حیرت در حالی که از ترس میلرزید به دیگران نگاه میکرد.



پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۳:۵۵ یکشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۵
#2
1- هدف و انگیزه تون از عضویت در محفل ققنوس؟!
شناخت بهتر محفلی ها و رفتن به سمت روشنایی

2- سیاهی دل مرگخوارا رو با چه چیزی تمیز و پاکیزه میکنین؟
ایمان تقوا عمل صالح

3- چند مورد از فواید ریش پروفسور دامبلدور رو نام ببرید!
مگس پروندن-استفاده به عوان شال گردن -

4- خلاقیت سفیدتون رو به کار بندازین و سه تا لقب ناقابل برای ولدمورت اختراع کنین!
دارنده زیبا ترین عمل بینی
استفاده از سرش به عنوان آینه
دارنده مانیکور شده ترین ناخون سال

5- به نظرتون بهترین راه نابودی و از صحنه روزگار خارج کردن سیاهی و تاریکی چیه؟
استفاده از سر ولدمورت به جای مهتابی

6- با چه روشی ولدمورت رو به عشق دعوت میکنین؟
با کارت دعوت

7- اسم رمز ورود به دفتر پروفسور دامبلدور؟
دوست دارم آلبوس

سلام پروفسور!

شما عضو خوبی هستین، اما هنوز براتون زوده که وارد جبهه ایی بشین. عضویت در هر جبهه ایی مستلزم فعالیت و سطح خاصی از نوشتن هستش. فعالیت شما تقریبا مناسبه. اما باید بیشتر به نقد شدن توجه داشته باشین. درخواست نقد بدین تا بهتر بنویسین. توی چت باکس فعالیت کنید تا بیشتر با شخصیت های ایفای نقش آشنا بشین.
هروقت احساس کردین آماده اید دوباره درخواست بدین. منتظرتون هستم.

موفق باشین.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۵/۱۲/۳۰ ۲:۵۶:۳۷


پاسخ به: ":.ثبت نام مسابقه ی نوروز شیری.:"
پیام زده شده در: ۲۳:۳۷ جمعه ۲۰ اسفند ۱۳۹۵
#3
من هستمممممممممممم
آقا هستم
طنز


تصویر کوچک شده
'گیاهان جادویی همه چیز را درمان خواهند کرد... از غضروف از دست رفته گرفته تا قلب شکسته

"نقل از: هزار گیاه و قارچ جادویی"


پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۲۲:۲۴ شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۵
#4
اسپراوت: مالی میدونی چیه؟ من از اولش چشمم دنبال ققنوس آلبوس بوده. تک تک سلول های گیاهی بدنم اون ققنوس رو میخوان.
مالی: منم از روز اول چشمم دنبال کلاه گروه بندی بوده. اون کلاه چیزهایی داره که تاحالا هیچکس کشفش نکرده حتی خود دامبلدور. میدونی من از کجا فهمیدم؟ اولین روزی که کلاه رو روی سرم گذاشتم، کلاه به من گفت میتونم پیش بینی کنم. پومانا من اون کلاه رو میخوام.
- اما مالی این به نظرت خیانت نیست؟
- نه به هیچ وجه. ما فقط اینا رو به مدت محدود بر میداریم.
بعد از پایان این گفت و گو مالی و اسپراوت ققنوس و کلاه رو برداشتن و سریعا اتاق رو ترک کردند.



پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۹:۵۵ سه شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۵
#5
اینجا که فقط ولدمورته
همیشه و در سریع ترین زمان ممکن پاسخگو هست



پاسخ به: بهترین نویسنده در بحث های هری پاتری
پیام زده شده در: ۹:۵۳ سه شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۵
#6
من اینجا هم به رز ویزلی رای میدم
به خاطر روزنامه پیام امروز


تصویر کوچک شده
'گیاهان جادویی همه چیز را درمان خواهند کرد... از غضروف از دست رفته گرفته تا قلب شکسته

"نقل از: هزار گیاه و قارچ جادویی"


پاسخ به: بهترین نویسنده ی ایفای نقش
پیام زده شده در: ۹:۵۲ سه شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۵
#7
رز ویزیلی
چون ایده هاش خیلی جدید هستن


تصویر کوچک شده
'گیاهان جادویی همه چیز را درمان خواهند کرد... از غضروف از دست رفته گرفته تا قلب شکسته

"نقل از: هزار گیاه و قارچ جادویی"


پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۹:۴۹ یکشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۵
#8
دامبلدور: چی زدی؟ ساقیت کیه؟

کتی: هیچی باباااا. شوخی بود. نقطه هامو پس آوردن.

دامبلدور

ناگهان در اتاق باز میشه و تمام پروفسور های هاگوارتز و بچه های انجمن محفل وارد اتاقش میشن. دامبلدور چند لحظه هاج و واج میمونه. که پروفسور اسپراوت میاد جلو

اسپراوت: آلبوس ما همه میدونیم که چه بلای خانمان سوزی گریبان گیر تو شده و تصمیم داریم بهت کمک کنیم تا از این منجلاب رها بشی.

مک گونگال: آلبوس ما هیچ کدوم نمی خواهیم که تو رو شماتت کنیم. دیگه کاریه که شده. اما باید به هممون قول بدی که با ما همکاری میکنی تا ترک کنی. قول میدی؟

آلبوس: به ریش مرلین قسم کهخودمم خسته شدم و میخوام ترک کنم. اصلا بیاین من رو با زنجیر به تخت ببندین و با شلنگ اینقد بزنین که ترک کنم

اسپراوت: این چه حرفیه آلبوس . من میتونم با جوشانده ریشه ها و ساقه های گیاهان اون زهر ماری رو از خون خارج کنم.

اسنیپ: من هم زمانی که استاد معجون بودم در زمینه سم زدایی خیلی مطالعه کردم. من هم میتونم کمکت کنم

اشک در چشمان دامبلدور حلقه زد. باورش نمیشد که هنوز دوستش داشته باشن.

سیروس بلک: لیدیز اند جنتلمنز لطفا اتاق دامبلدور رو ترک کنید تا امشب رو استراحت کنه چون فردا روز سختی در پیش داره.

وقتی همه اتاق رو ترک کردند دامبلدور نفس راحتی کشید و دوباره به زیر پتوی گرمش خزید و به خواب آروم و عمیقی فرو رفت.



پاسخ به: اتاق ضروريات
پیام زده شده در: ۱۶:۱۹ یکشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۵
#9
جیمز با اینکه شب خیلی کم خوابیده بود. اما صبح تمام کلاس هاش رو رفت اما حواسش به هیچ چیز نبود چون داشت به سرانجام این کار فکر میکرد.
غروب کنار دریاچه نشسته بود وفکر میکرد که تد آهسته اومد کنارش نشست.

تد: میدونم چی تو سرته رفیق. از چیزی نترس میخوام یه چیزی بهت نشون بدم.

جیمز با تعجب پرسید چی؟؟؟

تد دستش رو گرفت و با هم به داخل هاگوارتز رفتن و وارد بخش ممنوعه شدند.
در راه روی اونجا در مخفی وجود داشت که کسی آینه آرزوها رو اونجا قرار داده بود.

تد گفت: میدونی وقتی داخل این لعنتی رو دیدم کدوم آرزو رو دیدم؟

جیمز: نه . میخوام بدونم

تد: پدرم رو دیدم جیمز . پدرم که همیشه منو حمایت میکرد اما به طور ناگهانی کشته شد. جادوگر لعنتی هیچ وقت پیدا نشد . و دلیل کشته شدنش رو هیچ وقت نفهمیدم هرشب خواب مردنشو میبینم. میفهمی جیمز؟

جیمز: از ناراحتی سرش پایین بودو حرفی نمیزد. اما با ناراحتی گفت میدونی تد، من هیچ وقت سنگ رو بهت نمیدم که تنهااین کارو بکنی. " با هم انجامش میدیم و پدرتو زنده میکنیم"

چشماهای تد از خوشحالی برق میزد پرید بغل جیمز و تو آغوشش شروع به گریه کردن کرد.
حالا یه کار مونده بود که به نظر خیلی آسون میومد.
رفتن به قبرستان
اما داستان به همین سادگی ها نبود...



پاسخ به: چوب دستی های جادوگری!بهترین ایده چیست؟
پیام زده شده در: ۱۰:۱۸ یکشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۵
#10
نقل قول:

potteria نوشته:
یه سوال اینجا کسی چوبدستی واقعی, داره؟؟

معلومه که نه پاتر
اینجا همه مثل بازیگران فیلم هری پاتر هستیم آیا اونها واقعا جادوگر هستن؟؟؟







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.