دامبلدور: چی زدی؟ ساقیت کیه؟
کتی: هیچی باباااا. شوخی بود. نقطه هامو پس آوردن.
دامبلدور
ناگهان در اتاق باز میشه و تمام پروفسور های هاگوارتز و بچه های انجمن محفل وارد اتاقش میشن. دامبلدور چند لحظه هاج و واج میمونه. که پروفسور اسپراوت میاد جلو
اسپراوت: آلبوس ما همه میدونیم که چه بلای خانمان سوزی گریبان گیر تو شده و تصمیم داریم بهت کمک کنیم تا از این منجلاب رها بشی.
مک گونگال: آلبوس ما هیچ کدوم نمی خواهیم که تو رو شماتت کنیم. دیگه کاریه که شده. اما باید به هممون قول بدی که با ما همکاری میکنی تا ترک کنی. قول میدی؟
آلبوس: به ریش مرلین قسم کهخودمم خسته شدم و میخوام ترک کنم. اصلا بیاین من رو با زنجیر به تخت ببندین و با شلنگ اینقد بزنین که ترک کنم
اسپراوت: این چه حرفیه آلبوس . من میتونم با جوشانده ریشه ها و ساقه های گیاهان اون زهر ماری رو از خون خارج کنم.
اسنیپ: من هم زمانی که استاد معجون بودم در زمینه سم زدایی خیلی مطالعه کردم. من هم میتونم کمکت کنم
اشک در چشمان دامبلدور حلقه زد. باورش نمیشد که هنوز دوستش داشته باشن.
سیروس بلک: لیدیز اند جنتلمنز لطفا اتاق دامبلدور رو ترک کنید تا امشب رو استراحت کنه چون فردا روز سختی در پیش داره.
وقتی همه اتاق رو ترک کردند دامبلدور نفس راحتی کشید و دوباره به زیر پتوی گرمش خزید و به خواب آروم و عمیقی فرو رفت.