هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: کلاس «پیشگویی»
پیام زده شده در: ۲۰:۴۲ یکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰

12345678912


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۹ شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۵۱ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲
از خونه کله زخمی...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 78
آفلاین
سلام پروفسور!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آلبوس بعد از بیرون آمدن از کلاس پیشگویی سخت درگیر بود که تکلیفش را چگونه انجام دهد. همنانطور که داشت به سمت دخمه ها می رفت تا استراحتی بکند که صدایی آشنا او را به خود آورد
- هی آسپ! چطوری؟
- خوبم جیمز! کاری داری؟
- نه فقط میخواستم ازت بپرسم که کلاس امروزت چجوری بود؟
- هی بد نبود.
- ببین این اصلا نباید برات مهم باشه که تو درس پیشگویی استعدادی نداری.
آلبوس از این تغغیر ناگهانی و خبیثانه ی جیمز یکه خورده بود فورا اولین جمله ای را که به ذهنش می رسید به زبان آورد
- کی همچین حرفی زده؟ من خیلیم تو پیشگویی استعداد دارم.
- پس نشونم بده!
- الان که دیر وقته و من خیلی خستم و به خاطر همین نمیتونم درست پیشگویی کنم.
-هه! فکر کردی با این کارا میتونی میتونی منو گول بزنی؟ بالاخره که خورشید دوباه بالا میاد و اونقت همه خواهیم دید که آلبوس سوروس، بر خلاف برادر بزرگتر و دانا ترش جیمز سیریوس هیچ استعدادی تو درس پیشگویی نداره و قراره توی کلاس بعدی حسابی جلوی پروفسور دلاکور کم بیاره!
- خفه شو جیمز! هیچم قرار نیست که من جلوی هر کس، مخصوصا پروفسور دلاکور و اونم توی کلاسش کم بیارم! فردا خواهیم دید که من حتی پیشگوی بهتری هم نسبت به تو دارم.
- خواهیم دید آسپ!
آلبوس و جیمز از هم جدا شدند. آلبوس در راه با خود فکر میکرد که چگونه باید پیشگویی کند که واقعا درست باشد، اما هرچه بیشتر فکر میکرد کمتر به نتیجه می رسید. خلاصه پس از سه ساعت فکر کردن تمام در تخت خواب آلبوس به خواب فرو رفت.
ورود به خواب آلبوس
صدای خنده های جیمز حسابی کفر آلبوس را درآورده بود.
- بس کن جیمز!
- آلبوس بیچاره! تو واقعا یه احمقی پسر! بابا از داشتن پسری مثل تو خجالت میکشه!
- نهههههه! تمومش کن جیمز! تمومش کن...
خروج از خواب آلبوس
-هوووف! عجب خواب عجیبی دیدم! نباید بزارم فردا همچین اتفاقی بیوفته! شاید الان باید از جیمز تشکر هم بکنم! پس... بریم تو کارش!
آلبوس چوبدستیش را برداشت و سریعا اقسون سرخوردگی را روی خود اجرا کرد تا از نظرها مخفی بماند! سپس به آرامی از ازاق خوابش خارج شد و بعد از کمی پیاده روی به سالن غذاخوری رسید.
- خب! اینجا جاییه که همیشه جیمز و رفقاش میشینن. باید یکم اینجا رو دستکاری کرد!
سپس با افسونی آن تکه از میز را جادو کرد تا اگر کسی روی آن نشست سفت به آن بچسبد!
- خب الان نوبت راهرو هاست. جیمز همیشه از راهروی مخفی به سالن غذا خوری میاد! چون اول باید سر میز و باشه و اولین ناخنکو به بشقاب های غذای جلوش بزنه!
آلبوس پاورچین پاورچین به سمت راهرویی رفت که جیمز همیشه از آنجا برای رسیدن به سالن غذاخوری استفاده میکرد! اول چند بمب بد بو را آنجا مخفی کرد تا با نزدیک شدن جیمز به آن منفجر شوند. بعد جلوی درب ورودی بین راهروی اصلی و مخفی کمی از کود اعلای اژدها که از خانه ی هاگرید کش رفته بود را گذاشت تا جیمز تبدیل به بک بوگندوی حسابی شود!
- الان وقتشه که یه نامه برای جیمز بفرستم!
آلبوس کاغذ پوستی را برداشت و چیزهایی روی آن نوشت سپس به سمت انبار جغد ها رفت و به جغد فهماند که این نامه را بی سر و صدا به جیمز برساند و منتظر جواب او هم نماند. سپس به سمت اتاق خوابش رفت و خود را برای صبح فردا آماده کرد.
سرانجام صبح روز موعود فرا رسید. جیمز پس از اینکه از خواب بلند شد نامه ای را پایین تختش دید. روی نامه اسم آلبوس با رنگ سبز و نقره ای نوشته شده بود. جیمز نامه را باز کرد و گفت، قبل از اینکه آخرین نفر به میز صبحانه برسی نیاز به حموم پیدا میکنی داداش!
- اوه! فکر کنم آلبوس روانی شده! من اولین نفر به سالن میرم.
جیمز قدم زنان راه افتاد تا از رواهروی مخفی همیشگی به سالن غذاخوری برود که صدای ترکیدن چیزی را شنید و سپس بوی بدی به مشامش رسید!
- اههه! بدعنق دوباره شروع کرد!
جیمز کمی به سمت جلو حرکت کرد تا درب راهرو را باز کند، اما پایش درون چیز لزج و نرمی فرو رفت. جیمز پایش را بیرون آورد و به کفشش نگاه کرد اما تا چشمش به ماده ای که روی کفشسش بود افتاد رنگش بنفش شد و درجا بالا آورد!
- باید برم حموم!
جیمز سریعا به حمام رفت اما زمانی به سالن غذا خوری رسید که صدای همهمه دانش آموزان از آنجا به گوش می رسید. جیمز به سمت دوستانش رفت تا پیش آنها بشیند که صدای آلبوس را شنید
- هی جیمز! چرا انقدر دیر کردی؟
بعد رو به بقیه دوستانش کرد و به آنها گفت که پیشگویی که صبح به آنها گفته بود راست بوده.
اما جیمز به او اعتنایی نکرد و پیش دوستانش نشست. صبحانه را به خوبی و مفصل نوش جان کرد.
- هی جیمز! میخوای یه پیش بینی دیگه هم واست بکنم؟ یه مشکلی واسه ی نیمکتی که روشی پیش اومده.
جیمز سعی کرد تا از جایش بلند شود اما اینکار نتیجه ای جز پاره شدن ردایش و خنده ی دانش آموزان نشد.
- اعتراف کن جیمز! اعتراف کن که من پیشگوی خوبی هستم.
- هرگز!
- اصلا مهم نیست چون کل اسلیترین ها در جریان پیشگویی من بودند و بهم باور دارن. حالا یکم که بگذره سر و صداش تو کل مدرسه میپیچه! راستی من باید برم کلاس دارم...



EVEN IN DEATH MAY I BE TRIUMPHANT


پاسخ به: کلاس «پیشگویی»
پیام زده شده در: ۲۱:۳۳ جمعه ۱ مرداد ۱۴۰۰

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۶:۴۰:۱۷ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 407
آفلاین

جلسه‌ی اول تدریس کلاس پیشگویی



در مدرسه‌ی جادوگری هاگوارتز، شور و شوق زیادی به چشم می‌خورد. ترم تابستانی شروع شده بود و همه بسیار خوشحال به نظر می‌رسیدند و داشتند با آمادگی بالا، دنبال کلاس‌های این ترمشان می‌گشتند.

البته، همه به جز گابریل.

گابریل اصلا خوشحال نبود و دلایل خودش را برای ناراحتی داشت... یکی از این دلایل این بود که اخیرا تمام هاگوارتز را از دم انواع شوینده‌ها گذرانده بود و از جادو آموز بگیر تا استاد و نیمکت و چوب‌دستی، همه تمیز بودند؛ در نتیجه، گابریل به مکان‌های جدیدی احتیاج داشت تا تمیزشان کند و از این طریق روحش آرام شود؛ اما توی هاگوارتز گیر افتاده بود و نمی‌توانست برود.

اما دلیل اصلی، حسن مصطفی بود که دیروز به سراغش آمده بود و خبر از مرخصی مدرس کلاس پیشگویی داده بود و این‌که حالا او باید تدریس را به عهده بگیرد. هر چقدر هم که گابریل گفته بود پیشگویی بلد نیست و اصلا تدریس چیست، حسن فقط قاه قاه خندیده بود.


- سلام و صد سلام به جادوآموزان زیبای کلاس پیشگویی!
- پروفسور دلاکور، ما پیشگویی داریم. چرا شما اومدین؟
- معلممون نیومده؟
- پس تو رو سالازار بذارید وسایلمونو جمع کنیم آروم بریم تو حیاط.
- اشکال نداره یکم از لقمه‌مون بخوریم؟
- می‌شه پاک‌کن بازی کنیم؟
- به نظر من باید بریم پای تخته تمرین پیشگویی حل کنیم تا برای جلسات بعد آماده باشیم و روونا هم ازمون راضی باشه.
-
- نه عزیزان... چیزه... من از این به بعد براتون پیشگویی تدریس می‌کنم!
- ولی شما که پیشگویی بلد نیستین...
- کی گفته؟ من خیلیم پیشگوی خوبیم. مثلا... مثلا پیش‌بینی می‌کنم که الان از توی کیفم یه قلم‌پر در میارم...

و همین‌طور که از توی کیفش قلم‌پر را بیرون می‌آورد با لبخند گشادی گفت:
- دیدین گفتم!

اما متاسفانه جادوآموزها زیاد علاقمند به نظر نمی‌رسیدند و گابریل برای این‌که نظرشان را جلب کند تا درس را حذف نکنند، باید تلاش می‌کرد.

- با پیشگویی‌های کوتاه مدت درس رو شروع می‌کنیم. من همین الان پیشگویی می‌کنم که الان پلاکس میاد پای تخته و می‌خوره زمین!

پلاکس اصلا علاقه‌مند به آمدن پای تخته نبود، اما گابریل با چشم‌غره و درآوردن وایتکس از توی جیب و نشان دادن تی گوشه‌ی کلاس کمی او را در فشار روحی و جسمی قرار داده بود و نمی‌توانست نیاید.

- خب... الان همینجوری میاد و تق! می‌خوره زمین!

هیچ صدای زمین خوردنی در کار نبود.

- خب... یکم دیگه راه برو... الان دیگه تق! می‌خوره زمین!
-
- می‌خوره ها... یکم صبر کنین!

اما پلاکس خیلی خوب بلد بود راه برود و تنها راه باقی‌مانده کمی غیر انسانی به نظر می‌رسید.

تق!

- دیدین گفتم!

پلاکس به پای دراز گابریل که به شکل ناگهانی تغییر مسیر داد و برایش زیر پایی گرفت چشم غره رفت و قسم خورد روزی با پخش یک کاریکاتور از گابریل آبرویش را در سطح جامعه ببرد.

وقت کلاس رو به پایان بود و دانش آموزها هنوز هم به پیشگویی‌های کوتاه مدت گابریل علاقه‌ای نشان نداده بودند. این لحظات آخرین فرصت گابریل برای نجات شغل و آبرویش بودند و او باید برگ برنده‌اش را رو می‌کرد.

- اهم اهم. برای حسن ختام این جلسه، شما رو دعوت می‌کنم که منتظر آخرین پیشگویی من بمونید... در چند دقیقه‌ی آینده، مدیر مدرسه‌ کاملا تر و تمیز و سفید مفید جلوی در کلاس خواهند بود و شاید کمی هم عصبانی باشن .

با اینکه جادوآموزها اصلا امیدی به این پیش‌بینی _ و همچنین دیدن مدیر مدرسه با حالتی به جز قاه قاه خندیدن _ نداشتند، اما منتظر ماندند. و چند دقیقه بعد با باز شدن در کلاس راجع به تصورشان نسبت به پروفسور دلاکور، تجدید نظر کردند.

حسن مصطفی با لباس و سر و روی سفید جلوی در ایستاده بود و به دلایل شاید نامعلوم، بسیار عصبانی بود.
گویا عوض کردن شیر آب با شیر وایتکس جواب داده بود.


______________________________


تکلیف جلسه‌ی اول:

به عنوان تکلیف، مثل گابریل که به زور پیشگوییشو واقعی کرد، شما هم در قالب رول پیشگویی کنید و برای تبدیلش به واقعیت دست به کارای مختلف بزنید.


گب دراکولا!


کلاس «پیشگویی»
پیام زده شده در: ۱۸:۲۰ پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۰

حسن مصطفی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۳ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۳۳:۳۴
از قـضــــاااا
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 173
آفلاین
کلاس پیشگویی
با تدریس پروفسور گبریل دلاکور

نوع درس: اختصاصی

* اساتید محترم موظف هستن زمانبندی های زیر را جهت تدریس و تصحیح تکالیف در نظر داشته باشند. تاخیر در تدریس یا تدریس زودهنگام موجب کسر امتیاز از گروه استاد می شود مگر آنکه از قبل با دفتر مدیریت مدرسه هماهنگ شده باشد.

جلسه اول
زمان تدریس: از ساعت 00:00:00 تاریخ 1 مرداد تا ساعت 23:59:59 تاریخ 2 مرداد
آخرین مهلت پذیرفتن تکالیف: ساعت 23:59:59 تاریخ 13 مرداد
شرح امتیازات: هر زمان قبل از تدریس جلسه دوم

جلسه دوم
زمان تدریس: از ساعت 00:00:00 تاریخ 15 مرداد تا ساعت 23:59:59 تاریخ 16 مرداد
آخرین مهلت پذیرفتن تکالیف: ساعت 23:59:59 تاریخ 27 مرداد
شرح امتیازات: هر زمان قبل از تدریس جلسه سوم

جلسه سوم
زمان تدریس: از ساعت 00:00:00 تاریخ 29 مرداد تا ساعت 23:59:59 تاریخ 30 مرداد
آخرین مهلت پذیرفتن تکالیف: ساعت 23:59:59 تاریخ 10 شهریور
شرح امتیازات: قبل از جلسه امتحانا برای کلاس های تخصصی و حداکثر تا 15 شهریور برای کلاس های عمومی

* امتحانات کلاس های اختصاصی از 12 تا 19 شهریور برگزار خواهد شد و دستور العمل های مرتبط با آن در اطلاعیه دیگری منتشر می گردد.







پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۲:۲۸ یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۹

سر کادوگان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۹ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۰۸:۰۹ شنبه ۹ دی ۱۴۰۲
از این تابلو به اون تابلو!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 341
آفلاین
سوزانا، فرزند!

تکلیفت اصلا هم به درد نخور نبود خیلی هم عالی بود، فقط آمدی هم رزم به قربانت، ولی حالا چرا؟

متاسفانه این کلاس به اتمام رسیده و باید تا ترم بعدی هاگوارتز صبر کنی تا دوباره برقرار بشه. با اینکه تکلیف بسیار خوبی نوشته بودی، متاسفانه به خاطر قوانین هاگوارتز، نمره اش برای گروهت لحاظ نمی شه.

امیدوارم که موفق باشی و از لحظاتت توی این سایت لذت ببری!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۶:۵۳ شنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۹

سوزانا هسلدن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۸ دوشنبه ۴ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۶:۳۵ یکشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 49
آفلاین
سلام پروفسور
با یه تکلیف به درد نخور و افتضاح در خدمتم


Purple and black dreams, a velvet doll and the
∞ ...stars waving meتصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۲:۰۱ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸

اما دابزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۱ چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۰۶:۴۶ شنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۲
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 172
آفلاین
سلام پرفسور.
تکلیف آوردم پرفسور.


مزه خونه به همینه... همیشه می دونی درش به روت بازه... می تونی سر تو بندازی پایین و بیای تو و لازم نباشه توضیح بدی به کسی که چیکاره ای اونجا... چون جوابش معلومه... خونت اونجاست... حتی اگه فقط گهگداری بهش سر بزنی!


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۲:۳۳ جمعه ۲۳ اسفند ۱۳۹۸

مایکل رابینسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۷ جمعه ۱۶ اسفند ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۶:۳۴ شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۹
از رنجی که می بریم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 11
آفلاین


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱:۴۹ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۸

ایرما پینس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۹ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۸ چهارشنبه ۹ تیر ۱۴۰۰
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 184
آفلاین


Underfed Vulture


قبل از صحبت کردن فکر کنید.
قبل از فکر کردن مطالعه کنید.





پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۲۰:۰۸ چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۲:۵۷ دوشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۸

سپتیموس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۲ چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۳:۰۳ چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
از عمارت مالفوی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 23
آفلاین
سلام پروفسور
بلاخره پس از تلاش های بسیار از قرنطینه آزاد شدم
هوووووووف


ویرایش شده توسط سپتیموس مالفوی در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۱۹ ۱۴:۰۸:۳۵

?AFTER ALL THIS TIME

ALWAYS









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.