دوستان میدونند اگر هم نمیدونند خودشون پیداش کنن
================================
سالازار توی بانکش بود که مانیا خشمگین وارد شد
سالازار:به به مانیا چی شده باز؟
مانیا:
سالازار:اا میگم چی شده؟
مانیا:
سالازار:ای بابا عجب گیری کردیما !!!
مانیا:من میخوام 100 میلیون گالیون دیگه بذارم تو حسابم
سالازار:اینکه عصبانیت نداره
مانیا:
سالازار:کمک یکی منو از دست این عصبانی نجات بده
ناگهان در باز شد و کرام با عجله وارد شد
کرام:چی شده سالی جونم؟
مانیا:
سالازار:ببخشید خب پولت رو بده
مانیا بشکنی زد و گونی بزرگی پر از گالیون به طرف آن ها آمد
سالازار:به به همین آدم هایی مثل توان که به بانک من سر و سامون میدن
مانیا:
سالازار:چی گفتم مگه؟
مانیا:
سالازار:نمیدونم این مانیا چشه
کرام:چش نیست دما...
سالازار:
مانیا:
کرام:ببخشید الان از زیر زبونش میکشم
کرام رو به مانیا:مانیا جون چته؟
مانیا:
کرام:میگه چیزی نیست فقط یه کم سرما خوردم
سالازار:
اون که حرفی نزد
کرام:ااااااا من فکر کردم اینا رو گفت !!
مانیا:این پول منو میگیری یا نه؟
سالازار:بله...بله
مانیا:فقط سالازار یه چیزی توشه بده این کرام بخوره
سالازار:حتما
مانیا سوار آذرخش 5000 خود شد و به سرعت از اونجا رفت
کرام:من آخر نفهمیدم این چش بود یا دما...
سالازار:چی میگی؟بیا این معجون رو بخور که مانیا داده
آخی کرام اونو خورد و به چیز عجیبی تبدیل شد
مانیا دوباره وارد شد
مانیا:
سالازار:
برای همین بود ناراحت بودی؟
مانیا
سالازار:گناه داره بچه بعد از ظهر با هرمیون قرار داره نمیتونه که اینطوری بره
مانیا:فقط به خاطر هرمیون میتوبی گالا!!!
کرام به حالت عادی برگشت و گفت:ااا مانیا اینجایی؟این سالی که بهم نمیگه لااقل تو بگو
مانیا:
چی رو؟
کرام:این که چش بودی یا...
مانیا:
مانیا به سرعت سوار جاروی خود شد و از آنجا رفت
کرام:حال کردی سالی جون ؟دیدی چه جوری در رفت؟
سالازار:آره خوب بود ولی منم نفهمیدم چش بود یا...
کرام:
سالی جون تو هم؟
سالازار:چی منم؟
کرام:هیچی بابا من رفتم اصلا
سالازار: