تکلیف جلسه اول گیاه شناسی:
تکلیف شماره 1:
اکساندرا با تمسخر نگاهی به گیاه روی میزش انداخت. هنوز هم به نظرش مسخره و بی فایده می آمد.
با چوب دستی اش سیخونکی به گیاه متاثر روی میزش زد و از نگاه کردن به آن متاثر شد!
بعد برای اینکه نشان بدهد او هم میتواند گیاهش را تغییر دهد با دندان های به هم فشرده گفت:
_به به... چه گیاهِ...اِممم...قشنگی!
گیاه نه تنها زیبا نشد، بلکه زشت و خشکیده شد و ساقه اش روبه پایین پژمرد.
تکلیف شماره 2:
الکساندرا با عصبانیت روی میز کارش کوبید وفریاد زد:
_ یعنی چی؟! برای من کار نمیکنه! هرچی میگم برعکس عمل میکنه.
و قبل از اینکه دوشیزه لی جلوی او را بگیرد به گیاه مذکور رو کرد فریاد زد:
_غول غارنشین بی مصرف کودن!
ناگهان در مقابل چشمان حیرت زده جادو آموزان (والبته دوشیزه لی)، برگ های گیاه شروع به بزرگ
شدن کردن و ریشه گیاه از شدت تورم گلدانش را شکست و پیکرگیاه لحظه به لحظه بزرگ تر شد.
تا اینکه گیاه از رنگ قهوه ای سوخته و جنس چوب مانندش به رنگ سبز لجنی بدرنگی با ساقه ای از
جنس ساقه لوبیا (منتها خیلی کلفت تر) تغییر کرد.
و بعد هر کدام از برگ ها با لرزشی به یک "غول غارنشین بی مصرف کودن" تبدیل شد.
غول های غارنشین مانند گوجه هایی رسیده یکی یکی از از گیاه جدا میشدند و با چشمان ریزشان نگاهی
به اطرف می انداختند.
بدن هایشان چاق، گرد و خاکی رنگ بود طوری که ادم را یاد سنگ های غول پیکر می انداخت. منتها
غول ها متحرک و بی نهایت زشت بودند و از سر کچلشان به جای مو، چند دانه علف نفرت
انگیزروییده بود و و قیافه شان را بسیار مسخره کرده بود.صورتشان هم مانند گلابی مانده و چروک شده
بود و دهنی گشاد و چشماتی ریز داشتند و نگاهشان هم ابلهانه به نظر میرسید.
پروفسور لی نگاهی به غول های غارنشین انداخت و گفت:
_احمقن. ولی خوش اومدن!
ولی او نتوانست ادامه بدهد چون غول غارنشینی که از همه بزرگتر بود همه جادو آموزان (والبته
دوشیزه لی) رو بلعید.
و این شد که به لطف الکساندرا ایوانوا کلاس گیاه شناسی در شکم نرم و دنج یک غول غارنشین بی
مصرف کودن ادامه یافت.
تکلیف شماره):
نقاشیتکلیف شماره 4:
در واقع این گیاه بیشتر به درد مرگخواران یا جادوگرانی میخوره که به سلاح ها ی غافلگیر کننده ای
نیاز دارند که به اختیار خودشون شکل بگیره.
البته به درد بهم ریختن و در رفتن از کلاس ها هم میخوره. این گیاه با توجه به احساس ادم ها نسبت به
خودش تغییر میکنه طوری که اگه بهش بگی تو چقدر زشتی ولی در واقع از اون خوشت بیاد به احساسی
که به زبون نیاوردی و حس واقعی ات نسبت به اونه عمل میکنه.
با تشکر از پروفسور "سولی"
شاگرد شما : الکساندرا ایوانوا