-انبه قطعه قطعه شده مامان فهمید باید چیکار کنه؟
-پنبه ای های صندوق عقب به مقصد کله پزی جیگرطلا و این مردی که صندلی عقب بیهوش شده به پاتیل درزدار. حله آبجی.
-درسته تام. متاسفانه اون نوشیدنی زیاد خورده و وقتی تو پاتیل درز دار بیدار بشه چیزی یادش نمیاد. اینم انعامت.
مروپ ید طولایی توی خوروندن نوشیدنی به افراد داشت و مطمئن بود که جعفر بعد ازینکه دو بطری نوشیدنی کره ای دوانگورش رو
به زور خورده دیگه چیزی یادش نمیاد. ازونطرف هم راننده تام جاگسن بود که بعد از بازنشستگی از وزارتخانه رفته بود و جاکسی تلفنی زده بود و مرگخوار مورد اعتمادی بود.
بنابراین مروپ با آسودگی ازینکه لرد نجات پیدا کرده بود و مهاجمین به پسرش رو هم سر به نیست کرده با خودش فکر می کرد که حالا همه چیز برای برگزاری یه نمایش عالی اماده ست و آواز خوان و خوشحال به سالن تئاتر برگشت.
درسته که لرد توسط دو گوسفند گرسنه مورد سوقصد قرار گرفته بود و در شوک فرو رفته بود. اما تاخیر مرگخوارانی که برای نجات لرد روی آب دهان ببعی لیز می خوردند باعث شده بود هندوانه کله لرد خورده شه و بلاخره نجات پیدا کنه.
-ما همه جارو سفید میبینیم، سفید و زشت. ما رنگ قرمز رو بیشتر دوست داشتیم.
-ارباب دستور خون و خونریزی دادن.
پشت صحنه-این لباس رو تو گنجه پیدا کردم.
-خیلی قشنگه باباجان. بلاخره یه ظاهر شایسته پیدا کردم.
گابریل خوشحال بود که به نمایش اربابش کمک کرده و دل یه پیرمرد رو شاد کرده. پیرمرد هم که دراینجا دامبلدور بود با ریش سفید و لباس قرمزی که منگوله های بابانوئلی داشت با خوشحالی خودش رو تو آینه نگاه می کرد.
-میگم که، این لباس من رو یاد کریسمس میندازه فرزندم.
-شاید باهاش بتونید لحظاتی که ارباب تو جشن کریسمس تو هاگوارتز بودن رو بازی کنید.
-ایده بدی نیست ها. وقتی جوون بود اصلا هدیه ای نمی گرفت. میتونیم براش عشق و محبت هدیه ببریم.
-باید بریم ببینیم کی گوزن میشه و کی نقش هدایا رو بازی میکنه.
دامبلدور با ریش بلند و لباس بابانوئلیش و گابریل با لباسی که به عنوان درخت کاج پوشیده بود پا به صحنه گذاشتن تا بلاخره نمایش رو اجرا کنن.