دیانا در حال فرار از دست یک موش خرما بود همه جادوگرا و مغازه دارایی که تو کوچه دیاگون بودن با تعجب بر میگشتن و نگاش میکردن .
دیانا هیچ فکرشم نمیکرد که قرار باشه ویل همکلاسی کلاس تغییر شکلش که قرار بود باهم تمرین کنن تبدیل به موش خرما بشه پس از خود حیاط هاگوارتز تا کوچه دیاگون رو دویده بود بلکم ویل گمش کنه ، حتی نمی تونست به مگگوناگال بگه چون قطعا از اسلیترین نمره کم میشد و همه از چشم دیانا میدیدن .
فکر میکرد گمش کرده که ویل با یه جهش سعی کرد دیانا رو گیر بندازه دیاناهم بدون فکر خودشو پرت کرد داخل اولین مغازه و فوری در بست و بهش تیکه داد تا ویل نتونه بیاد داخل البته در چنان قدرتی کوبیده شده بود که اسکورپیوس که روی نرده بود داشت عنکبوت های قفسه بالا رو میکشت پرتاب شد جلوی پای دیانا
دیانا انتظار دیدن هر کسی حتی لرد سیاه داشت اما اسکورپیوس نه دوست بچگیش که قطعا چیزی ازش به یاد نمیآورد...
اسکورپیوس با عصبانیت خودشو جمع و جور کرد و از جاش بلند شد و شروع کرد به داد و بیداد که چه وضعشه باید خسارت در اعضای بدنمون بدی اصلا اینجا چیکار میکنی
دیانا که سعی میکرد طبیعی جلوه کنه گفت : اومدم بهت پول بدم .... برای خرید ... آها ... آواتار میخواستم . اره آواتار..
اسکورپیوس که چند وقت بود مشتری نداشت لبخندی زد گفت باشه این فرم و پر کن تا بعد راجب خسارت مغازه باهم حرف بزنیم .
دیانا نفس عمیقی کشید به هیچ وجه نمیتونست بزاره اسکور متوجه گندی که زده بشه مخصوصا که اون ارشدش تو خوابگاهم حساب میشد پس با وجود اینکه هیچ پولی با خودش نیاورده بود شروع کرد به پر کردن فرم
(خب سبکش انیمه ای باشه با موهای بین استخونی و نقره ای تا کمر و چشمای سبز تیره که کمی حالت داره با لباس فرم اسلیترین فضاش یه جورایی سر کلاس معجون سازی باشه و یه گردنبند یادگاران مرگ هم گردنش باشه)
دیانا بعد از پر کردن فرم اونو به اسکورپیوس که در مشغول نوشتن یه لیست بود تحویل داد .
اسکور با خوشحالی گفت خوب اینم لیست خسارت هایی که وارد کردی البته چون یه جورایی برام آشنا به نظر میای خسارت های روانی و برات فاکتور گرفتم .
خب راستش من پولامو نیاوردم..
اسکرپیوس: چییییییی الانه که از هوش برم پس چرا پاتو گذاشتی اینجا

همین الان برو بیرون
دیانا که هیچ جوابی نداشت بگه و از ترس ویل که قطعا پشت در بود نمی تونست بره بیرون گفت : فک کنم برای تمیز کردن اینجا به کمک نیاز دا
اسکورپیوس نذاشت حرفش تموم شه و یه دستمال انداخت تو دستش و با خوشحالی گفت شروع کن این به جای خسارتت ولی پول آواتار و بعدا میاری