اسلایترینی ها همگی در حال جمع شدن بودند. در همین حین کجول به گودریک نزدیک شد، آرام به پشت او زد و گفت:
_ آقا ببخشید! اجازه؟!
گودریک که در دنیای دیگری سِیر میکرد ناگهان از جا پرید ... اما خودش را جمع و جور کرد و گفت:
_ اوهوم ... اوهوم... بفرمایید!
کجول به نحو عجیبی چهره اش را در هم کشید گویا سعی میکرد جذابتر بنظر برسد! موهایش نیز سیخ تر شده بودند! از طرفی پلک هایش را تند تند به هم میزد و گویا سعی داشت دلبری هم بکند...
گودریک با تعجب به کجول خیره شده بود و سعی داشت حرکات او را درک کند اما به هیچ وجه متوجه نمیشد!
کجول:
_ مطمئنید معشوقتون من نبودم؟!
گودریک بلافاصله پاسخ داد:
_ مطمئنم! صدر در صد!
در همین زمان سیلویا از راه رسید و به گودریک گفت:
_ قربان همه بچه های اسلایترین جمع شدن!
گودریک به سمت سیلویا برگشت و همراه با او شروع به قدم زدن در صفوف اسلایترینی های به خط شده کرد ... هر قدر جلوتر میرفت ناامید تر میشد تا اینکه به آخر صف رسید. تنها یک نفر باقی مانده بود که گویا از قصد سعی کرده بود آخرین نفر باشد و به چشم نیاید. او کلاه شنلش را نیز کامل به سر کشیده بود و هیچ صحبتی نمیکرد! ... ناگهان دست و پای گودریک شُل شد و درست روبروی آن فرد مذکور ایستاد. سپس بینی اش را چند بار عقب و جلو کرد و در نهایت با خوشحالی گفت:
_ پیدات کردم سیندرلا! خود خودشی! همون بوی عطر دیشبو میدی!
گودریک معطل نکرد و در اقدامی غیرقابل باور برای سن او، همانند اساتید فنون رزمی (
) شنلش را به کناری زد، چیزی از جیب آن درآورد، همزمان جلوی عشقش زانو زد، دست او را جلو آورد، بوسید! و حلقه ای درون انگشت اشاره او کرد!
عشق گودریک که پشمانش ریخته بود سریع شنلش را کنار زد، به حلقه درون دستش نگاه کرد و گفت:
_ ای بابا این چه کاری بود مرد گنده؟! آدم نپرسیده حلقه میکنه دست مردم؟ من مخالـــ....
سیلویا توی حرف عشق گودریک پرید و گفت:
_ دخترجون درسته که خیلی خوشگلی! یعنی خیلی خیلی خوشگلی! یعنی خیلـ... بعدم درسته که شکل پریزاده هایی بعدم خیلی خوش بویی و پوستت هم...
در همین حین کجول سُقُلمه ای به کمر سیلویا زد و گلویش را صاف کرد:
_ اِهِم ... اِهِم ...
سیلویا:
_ اوخ اوخ... بله داشتم میگفتم! تو باید از خدات باشه زن گودریک بشی!
پریزاد که حالا مونده بود چی بگه ابروهایش را بالا انداخت و گفت:
_ درسته! شما راس میگی! فقط من یه لحظه برم دستشویی الان برمیگردم!
تا پریزاد خواست حرکت کند کجول و سیلویا پریدن روش و جلویش را گرفتند...
_ بی ادب! اینه جواب احساسات گودریک گریفندور شجاع؟! مگه ما میذاریم بری...
حالا از اینور اینا میکشن از اونور هم پریزاد که میخواد بره دستشویی! گودریک هم که کاملا شوکه شده بود و دهانش باز مانده بود...
بیست ثانیه که گذشت ناگهان صورت و اندام پریزاد شروع کرد به تغییر کردن... قدش بلندتر شد ... دماغش نیز همینطور... صورت و دست و پاهایش نیز کشیده تر... او دیگر زیبارو نبود! بلکه پرفسور مینروا مک گونگال بود که معجون مرکب نوشیده بود!
گودریک در همان ابتدای امر غَش کرد!
کجول و سیلویا و بقیه اسلایترینی ها نیز انگشت به دهان مانده بودند...