پانمدی اومده... با یه بطری نوشیدنی اومده... پیش لرد ولدی و آقا مرگه اومده...
با پای پیاده اومده... واسه روی ماه ترزا اومده... واسه دایی سینگس اومده...
لرد!
نقل قول:
لرد ولدی نوشته:
دلمان خواب راحتی میخواست.
به دور از دلتنگی ها و بی قراری ها و جدل های زمانه.
آنقدر راحت و آرام که فرق مان با مردن تنها 21 گرم باشد.
آنقدر رها که کالبد ما وطن غریبی باشد که هرگز به آن برنگردیم.
اما ....در بیداریمان موسیقی وجودش را شنیدیم.
بعد آرام شدیم.
رها شدیم.
دیگر خودمان نبودیم.
حالا فقط دلمان میخواهد بیدار باشیم.
بیدار
بیدار
بیدار....
تو کی اومدی اینجا؟
برو خونه خودتون بخواب و بیدار باش.
کمک!
آقا مرگه!نقل قول:
آقا مرگه نوشته:
سیروس. 
سیروس خودتی.
نقل قول:
آقا مرگه نوشته:
فکر کردی مرگ به وزیر و وزارت کاری نداره؟ اتفاقا برعکس! مرگ دنبال به زیر کشیدن وزیر و وزارتشه. تا یه وزیر پایین نیاد و یه وزارت به مرگ نرسه، وزیر و وزارت بعدی بالا نمیاد که. بله! پس حواست باشه که من همواره در تعقیب توئم! ولی مثل اینکه تو سریعتری. 
در وصفت باید بگم که:
مرگ اگر مرد است آید پیش من
تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ
من از او جانی برم بیرنگ و بو
او ز من دلقی ستاند رنگ رنگپس بیا جلو.
نقل قول:
آقا مرگه نوشته:
کی پ کو؟ کو پ کی؟ شا چه یستهای؟ سا چه لاری؟ چو چه پانی؟ الان کو؟ معاون اولتون هیچکار نکرد که. اومد همهش تو دکهش خواب بود و هی میگفت زلزله نمیاد، زلزله نمیاد. واقعا چه حرکت درستی انجام داد؟ چیکار کرد برای وزارت؟ همهش گوسفنداش اینور اونور بودن و هیچ پخی نشد. به همین خاطر گرفتمش! بله!
اگه کدخدا رو نمیکشتیش، الان خودش میومد جوابتو میداد که چقدر در راه بشر خدمت کرده.

خجالت بکش. همیشه جان انسانهای شریف رو زودتر میگیری.
نقل قول:
آقا مرگه نوشته:
جانم؟ 
برای زندگی؟! زند چه گیای؟ چرا همش طرفداری اونو میکنین؟ کل مشکلات و بدبختیا و بیچارگیا و بیپولیا و بیدوپامینیها و بیبخاریها و بیمسئولیتیها و بیفعالیتیها تقصیر اونه. بی شرم و حیا. نه با شما نیستم. با زندگیام. این چه وزارت زندگیسالارانهای که شما راه انداختین؟ پس مرگ چی؟ درواقع من اقل ترین اقلیت دنیام. چندتا مرگ داریم؟ یکی! اینجوری میخواستین حامی حقوق اقلیتها باشین؟ 
اگه زندگی نبود که تو معنا پیدا نمیکردی.

تو و زندگی جفتتون کنار هم هستین که معنا رو ایجاد میکنین. اصلا همین محدود بودن زندگی هستش که دوپامین رو ایجاد میکنه. وگرنه اگه هرکس خیالش جمع بود که تا ابد زنده میمونه هرگز بخاطر ترس از ارتفاع دوپامینش بالا نمی رفت.

غصه نخور تو هم به اندازه زندگی مهمی. پسته بخور.
نقل قول:
آقا مرگه نوشته:
کدوم احزاب؟ اح چه زابی؟ یدونه حزب فعال نیست توی این مملکت! همه از قرار معلوم مشتی بیبخار و بیخاصیت(دقیقا با شمام! به خود بگیرید تا با گردنتون بزنین به داسم!) جمع شدن اینجا و نه حزبی، نه حرفی، نه سخنی و نه چیزی...
برو آقااااا... ملت از سیاست دیگه زده شدن. فقط در صورتی که توی حزب بهشون کیک و شیر بدی، میان داخل. یه زمانی یه چیزی هم میدادن تازه که کارای حزبی کنن. به من چه که خودشون حزب بازی دوست ندارن؟

شما بیا حزب «سوسیال مرگیستی» بزن، منم از اونجایی که وزیر آزادی خواهی هستم حمایت میکنم.
نقل قول:
آقا مرگه نوشته:
هعی... تا چه پیکی؟ رول چه نویسیای؟ فع چه آلی؟ کلا یه سوژه خاک خورده داره وزارت. کسی نمیاد. شما بعنوان وزیر چه جوابی برای این مقادیر بسیار از چیز دارین... بیبخاری؟ کمبود فعالیت؟
اتفاقا تکذیب میکنم. توی وزارتخونه بخاری به اندازه کافی هستش و همه کارمندا هم از گرمایش اینجا کاملا راضی هستن. همه گرمشونه و حس و حال پرواز و دوستی و دوپامین دارن.
در کل آقا مرگه، میخوام به زندگی معنا بدی... پس بیا تو... دم در بده. وزارتخونه کارت داره! وزارتخونه یه خرگوش بی آزاره!
ترزا خانم!نقل قول:
ترزا خانم نوشته:
دوپامین!
دوپامین چیست؟
من اومدم اینجا تا از دوپامین حرف بزنم!
دوپامین یک نوروترنسمیتر در مغزه که نقشهای مختلفی داره. این ماده شیمیایی به عنوان یک پیامرسان بین نورونها عمل میکنه و در تنظیم خیلی چیزها نقش داره.
دوپامین از آمینواسید تیروزین ...
دوپامین به عنوان یکی از مهمترین نوروترانسمیترها در سیستم پاداش مغز شناخته میشه که نقش حیاتی تو تجربهی احساسات مثبت، به ویژه لذت و شادی داره...
دوپامین نه تنها در تجربه لذت و شادی نقش داره، بلکه در تقویت یادگیری و حافظه هم موثره...
دوپامین، به عنوان یه هورمون کلیدی مغز، نقش مهمی توی تنظیم خلقوخو و احساسات دارد...
احسنت بر شما!
زنده باد!
من خودمم انقدر اطلاعات در مورد دوپامین نداشتم.

حالا اگه دوست داشتی بیا یکمی بزن تو رگ... نه نه اینجا نه... بیا پای بساط شکلاتیمون.
نقل قول:
ترزا خانم نوشته:
حالا سوال من از شما اینه جناب آقای وزیر، شما که اسم خودتون رو دولت دوستی و دوپامین گذاشتین، چقدر در افزایش سطح دوپامین این جامعه نقش داشتین؟ بیعلاقگی به فعالیت داره در جای جای این جامعه موج میزنه! شما قرار بود با بالا بردن دوپامین، انگیزه و فعالیت جامعه جادوگریو بالا ببرین! اما کو؟ کجاست اون همه وعدههای دوپامینی که میدادین؟ کدوم یک از فعالیتهای شما سطح دوپامین جامعه رو بالا برد؟
خیلی نقش داشتم!
این آمار رسمیه آقا... ببخشید یعنی خانم! همونطور که میبینید طبق آمارها در دوران بعد و قبل از دولت نوزدهم میزان دوپامین با زمان فعلی قابل مقایسه نیست! بذارید حرف شمارو نپذیرم خانم ترزا. (بذار رو درست نوشتم... هاهاها!

)
نقل قول:
ترزا خانم نوشته:
این بود شروع فعالیت شما! کجاس اون شکلاتها و خوراکیهایی که وعده دادین؟
به مرلین همونجاست! یکمی بگردین پیدا میشه. بصورت یک easter egg در همون صفحه قرار داده شده که اگر پیداش کنید، میتونید داخل شکلات های ابدی غرق بشید و لذت ببرید.
نقل قول:
ترزا خانم نوشته:
بعد از گذشت ۳ روز تازه یادتون افتاد که باید کابینه هم تشکیل بدین! و با شعار شایسته سالاری اطلاعیه جذب کابینه دادین.
باور کن سه روز آب و غذا نخوردم تا بتونم یک سیستم کاملا به روز و کارآمد برای کابینه طراحی کنم. اینه نتیجه زحمت های من؟
نقل قول:
ترزا خانم نوشته:
اما تا ۱۵ روز بعد هیچ خبر و اثری از کابینهی شما نبود! و این جامعهی جادوگری، همینطور در انتظار شما و تیمتون برای بالا بردن سطح دوپامین، علف زیر پاشون سبز شد. و بعد از ۱۵ روز، وقتی با معاون اول برگشتین، معاون اولتون چه کسی بود؟ کدخدایی لجباز که معلوم نبود از کدوم دهکده پیداش کردین!
من رو دزدیده بودن آقا!

من نمیخواستم دهن بگشایم و از حوادث آن روزها سخن بگویم. سینه من محرم اسرار هستش. میخواید بدونید چه کسانی من رو برده بودند؟ میخواید بدونید چه تهدیدهایی میکردن؟ ولی من کوتاه نیومدم چون پای منافع ملت در میان بود. شماها لجبازی کدخدا رو دیدین، ولی من جز شرافت و کار چیزی از این مرد ندیدم.
نقل قول:
ترزا خانم نوشته:
بعد از گذشت ۱۰ روز از انتخاب معاون، بالاخره مشاور خودتون هم انتخاب کردین. اما اینجا شایستهسالاری کجا رفت؟ پس دموکراسی چی میشه؟ برای چی باید نزدیکترین دوست خودتون رو علاوه بر مشاور نمایندهی اقلیتها هم بکنین؟ آیا فکر نکردین که اقلیتها خودشون باید حق انتخاب نمایندهشون رو داشته باشن؟ آیا فکر نکردین که با این کار ممکنه موجب سرخوردگی و تضعیف اعتماد به نفس و کاهش دوپامین اقلیتهای جادویی بشین؟
اتفاقا طی یک فرآیند کاملا مردمی و کارشناسی نماینده اقلیتها انتخاب شد. من، جیمز و ریموس نشسته بودیم و اونقدر پالام پولوم پیلیش بازی کردیم که دیگه در نهایت قرعه به نام ریموس افتاد.
نقل قول:
ترزا خانم نوشته:
بعد از مرگ معاون اولتون، جامعهی جادوگری رو ۱۰ روز تا انتخاب معاون بعدیتون رو هوا نگه داشتین! آیا شما نباید سریع دوپامین رو به جامعه تزریق میکردین و مانع افسردگی این ملت میشدین؟! و بعد باز هم دوباره دوست خودتون رو در منصب معاون گذاشتین! مگه یک فرد چند جایگاه میتونه داشته باشه؟ پارتی بازی تا حد جناب آقای وزیر؟!
من عزادار بودم خانم! شما یادتون نمیاد ولی جامعه جادوگری هم عزادار بود. اصلا وقتی بعد از مرحوم کدخدا دوباره معاون اول انتخاب کردم، همه بهم تیکه مینداختن و میگفتن «حداقل تا چهلم مرحوم صبر میکردی.»
اینبار دیگه مرلین وکیلی، ریموس طی بازی پالام پولوم پیلیش معاون اول نشد. طی یک گل یا پوچ کاملا عادلانه در مقابل اسنیپ پیروز شد. البته باید بگم که اسنیپ رو مجبور کرده بودیم توی دوتا دستش گل باشه.
نقل قول:
ترزا نوشته:
بعد از اون سازمان اقلیتها بالاخره تاسیس شد. اما عضوگیری سازمان به چه صورت بود؟! چرا اقلیتهایی که دیرتر رسیدن نباید بتونن جایی توی سازمانی که برای اونها تاسیس شده داشته باشن؟ چرا باید تا فرا رسیدن ماموریت بعدی صبر کنن؟ اون هم وقتی که مامورت اول در میانهی راه متوقف شده! چرا در میانهی این توقف اعضای جدید نباید بتونن که به جمع اقلیتها بپیوندن؟
ساز چه مانی؟... ببخشید اشتباه شد!

ما حتی جادوگرانی که لباس پشمی گوگولی گرگ پوشیده بودن تا خودشون رو اقلیت جا بزنن رو هم قبول کردیم. اما چه مصائبی که بر سر راه ما قرار نگرفت... شما میدونید چقدر مافیا توی این مملکت هست که دلش نمیخواد حقوق اقلیتها احیا بشه؟ سازمان مثل آتش زیر خاکستره... یه فوت کنی، روشن میشه. میگی نه؟ فردا رو ببین پس!
ترزا خانم، معلومه شما خیلی پتاسیل قوی و بالایی داره. یک ساحره آزاده و شجاع هستی... بفرمایید تو تا ببینیم دورهم چه کار باید بکنیم!
دایی سیگنس!نقل قول:
دایی سیگنس نوشته:
خب دیگه، سجده کنید. برخیزید و قیام کنید! بنده به شما افتخار دادم و بالای تریبون اومدم. 
من فروتنی رو از شما آموختم دایی جان.

نقل قول:
دایی سیگنس نوشته:
اول از همه، میخوام به اعتراض ترذا مک کینز اعتراض کنم. تریبون آزاده که تریبون آزاده! اینجا متعلق جادوگراست نه گند زاده ها. درست نمیگم جناب وزیر؟ به نظرم اول از همه باید ایشون دستگیر و کشته بشن. 
بیخیال شو دایی جان. کوتاه بیا. حتی خود سالازار هم چنین تفکرات تندی نداره.

نقل قول:
دایی سیگنس نوشته:
دوماً، بنده به کارکنان وزارت اعتراض دارم! چرا همشون باید از محفلیون باشن؟! مگه مردم عادی حق شرکت در امور مملکت رو ندارن؟ اصلا این معاون و کارکنا با رای مردم انتخاب شدن یا خودتون انتخابشون کردین؟ این بود دولت دوپامین و دوستی؟ وای بر شما!
پس اسکورپیوس چیه این وسط؟ مثل شیر بالا سر زندان ایستاده و مشغول بازپروری زندانیانه. بعد دایی جان کجای دنیا معاون ها و کارکنان با رای مردم انتخاب میشن؟ حالا طوری نیست اگه شما دوست داری یه فکری به حالش میکنیم بعدها. فعلا با خودتون کار داریم.

نقل قول:
دایی سیگنس نوشته:
بنده درخواست عضویت مردم عادی در وزارت خانه رو دارم.
مردم عادی منظورت ماگلها هستش دایی جان؟

از اولشم میدونستم دایی روشنفکر و آپن مایندی هستی.
نقل قول:
دایی سیگنس نوشته:
سوماً (که از همشون مهمتره) فکر نکنین ما شما رو بخاطر شکلات انتخاب کردیم! شکلات استعارهای از چیزهای باارزش تر و مهم تره. مثلا اینکه شکلات بین مردم پخش میکنین، باید درواقع تبدیل به پخش پول بین مردم بشه. به اقلیت ها نباید یارانه تعلق بگیره؟ به افراد فقیر و مستضعف نباید کمک بشه؟! معلومه که باید بشه. بنده در راستای همین موضوع، یه لیست از تغییراتی که نیازه انجام بشه درست کردم و توقع میره اگر وزیر لایقی هستین، در اولین فرصت انجامشون بدین.
احسنت دایی جان. شما همیشه به فکر مردم و قشر ضعیف بودی. مامان میگفت و من باور نمیکردم. اوف بر من! لیستت رو بیار اینجا دایی تا باهم بررسیش کنیم.
نقل قول:
دایی سیگنس نوشته:
1_ رسیدگی به اقلیت ها: آیا اقلیت ها فقط یه لقب جهت پز دادنه؟ خیر! نباید برای اقلیت ها فرصت ها یا برتری هایی داده بشه که تازه با بقیه آدما برابر بشن؟ بله. پس باید چیکار کرد؟ باید بهشون پول داد. اگه همینجوری بهشون پول بدیم پررو میشن، چیکار کنیم؟ در عوض ازشون کار بکشیم. البته درسته من هم جزو اقلیت ها هستم ولی چون باید یه فرقی بین بلک جماعت و مردم عادی باشه، کار نمیکنم و فقط پول میگیرم. با تشکر از همگی.
دایی جان شما انقدر پولکی نبودی. ببینه دوره زمونه با دایی ما چکار کرده. البته من یکمی قاطی کردم که باید پولو از گیر گرفت، به کی داد و از کی کار کشید.

نقل قول:
دایی سیگنس نوشته:
2_ آمارگیری: آیا نباید برای فهمیدن نیاز های مردم، آمارگیری اتفاق بیوفته؟ برای این علاقه و خواسته های مردم رو بفهمین، برای اینکه بهتر بهشون خدمت کنید! به نظرم یه پرسشنامه درست کنین و بدین مردم پر کنند تا با نیازهاشون بهتر آشنا بشین.
زدین تو خال دایی جان. البته ما آمار زیاد تا الان گرفتیم. یکی از اسناد مراکز آمار رو بالاتر برای ترزا قرار دادم. بخونید تا به خواهرزادتون افتخار کنید.
نقل قول:
دایی سیگنس نوشته:
3_ فرهنگ و رسوم: اصلا شما میدونین جادوگران چه فرهنگی داره؟ چه آیین و مراسمی برای خودش داره؟ هر جامعه و دولتی برای ادامه بقای خودش به این جشن ها نیازمنده! بنده درخواست رسیدگی به تقویم جادوگران و اضافه کردن بخش های دیگه، و برگزاری جشن های بخصوص در روز های بخصوص رو دارم.
بله که میدونم! اصلا خود من شخصا روز ساحره و روز جادوگر رو رسما به تقویم اضافه کردم. ولی بازم اضافه میکنیم دایی جان. حرص خوردن نداره. بیاید اصلا باهم اضافه کنیم.

نقل قول:
دایی سیگنس نوشته:
4_ کوچه دیاگون: دولت دوپامین شما مگه به فکر بچه ها نیست؟! روزانه هزاران نوجوان تر و تازه یا کثیف و بدبو از کوچه دیاگون خرید میکنن. و شما بخاطر اینکه ما به این بچه های کوچولو و مهربون کمک میکنیم زندگی بهتری داشته باشن، مالیات میگیرید! درخواست داشتم مالیات کوچه دیاگون رو حذف کنید. (من به فکر بچه هام، بخاطر سود خودم نمیگم!
)
من؟ مالیات؟ دایی جان شایعه درست کردن برای من. یکی داره به اسم وزارتخونه ازتون دزدی میکنه. لطفا سریعتر به ما معرفیش کنید تا بریم سراغش و گالیونهای کودکان مظلوم رو زنده کنیم.
نقل قول:
دایی سیگنس نوشته:
5_ میگم شما که انقد به فکر مردم و آسایش روانشون هستین، نظرتون چیه یه سازمان مخفی بزنین؟ یجور مافیا... که پر باشه با قاتل های اجارهای! من خودم میتونم پول تاسیس این سازمان رو بدم. اینجوری هرکس که از ماگل یا جادوگری کینه به دل گرفت، یه قاتل اختصاص میکنه و کار طرفو یک سره میکنه. 
من بزنم؟

دایی جان دوپامین خونتون دیگه خیلی بالا رفته. بیخیال این مورد بشید.
نقل قول:
دایی سیگنس نوشته:
در اخر، بنده یه چندتا کلمه خصوصی با خود وزیر دارم. جناب وزیر، شما مگه خون بلک توی رگ هات در جریان نیست؟ غیرت و تعصبت کجا رفته؟ خونِ دیکتاتور پسندت کو؟ نکنه خواهرم از سر راه پیدات کرده؟ جمع کن این تریبون رو! حرف باید فقط حرف بلک جماعت باشه. 
باز دوباره این حرف هارو بهم زدید؟

باز حرفهای مامان رو تکرار کردید؟

هنوز بیخیال این مسائل خونی نشدید؟

بیاید داخل دایی جان فعلا... بیرون سرده. بیاید که با شما هم کار داریم...
دوست دار همگی.
وزیر پانمدی.