به نظر نمیومد بقیه اسلیترینی ها با این پیشنهاد موافق باشن. اونا میخواستن هر جور شده همه تلاششونو بکنن تا جد بزرگشونو احضار کنن و حداقل برای یه بارم که شده بتونن ببیننش. اما حالا تو بد وضعیتی گیر افتاده بودن. نمیخواستن شکست رو بپذیرن. از طرفی چه تضمینی وجود داشت که نجینی کاغذ رو دوباره بخوره و اصلا معده اش این بار کاغذو پس بده؟
- به نظرتون امتحانش نکردن بشیم؟
- چیو؟
رابستن اشاره ای به بم میکنه.
- کاغذ رو دادن بشیم به نجینی!
لوسیوس سعی میکنه کنترل اوضاع و رهبری رو به دست بگیره.
- بیاید اول گزینه های دیگه ای رو امتحان کنیم و این گزینه رو بذاریم تو اولویت های بعدی. شاید راه حل های بهتری هم باشه.
- مثلا چی کار کردن بشیم؟
- من دارم آیندهتونو میبینم! آینده سیاه و تاریکه! هیچ نوری نیست. پر از مرگ و بدبختیه. همتون قراره بمیرید!
برای بار دوم در طول یک ساعت گذشته اسلیترینی ها سرشونو به اطراف میچرخونن تا منبع صدا رو پیدا کنن. که کسی نبود جز سیبل تریلانی که در حالی که گوی پیشگویی مه آلودی رو توی دستش میچرخوند، از پشت سر گابریلا و بم بیرون میاد. البته که مورد استقبال اسلیترینی ها قرار نمیگیره.
- اینجا تالار اسلیترینه یا ریونکلاو؟
- من و سیبیلام هر جا بخوایم پا میذاریم. کیه که بتونه جلومونو بگیره؟ این باعث نمیشه شما از مرگ و آینده تاریکتون نجات پیدا کنید. همتون میمیرید!
گابریلا در حالی که بازم بستنی توت فرنگی های دیگه ای رو پیدا کرده بود و با همراهی بم و با سر و صدای زیادی مشغول لیس زدن بستنی هاشون بودن، این صحنه رو تماشا میکردن.
- میشه دو دقیقه بستنی لیس نزنید؟ اعصابمو خراب کردین!
گابریلا بستنی نیمه لیس زده ای رو به سمت نارسیسای خشمگین میگیره.
- میخوای تو هم بخوری؟
به نظر میومد این جمله کافی بود تا نارسیسا منفجر بشه و بعد از مقادیری قرمز و بنفش شدن چوبدستی به دست به سمت سه ریونکلاوی حمله کنه!
- اومدین تو تالار خصوصی ما... الان هر سه تاتونو منفجر می...
نارسیسا در یک قدمی گابریلا متوقف میشه و بعد از محو شدن سرش توی یک مه و پایین ریختن خرده شیشه هایی از رداش، خودش هم پخش زمین میشه!
- هیچوقت به یه ریونکلاوی حمله نکنید!
نبود گوی پیشگویی در دست سیبل نشون میده اونچه که باعث پخش زمین شدن نارسیسا و پخش شدن خرده شیشه ها و مه و در نتیجه رفع خطر از گابریلا و بم شده بود، خورد شدن گوی پیشگویی توی دستای سیبل، توی سر نارسیسا بود!