wand

روزنامه صدای جادوگر

wand
مشاهده‌کنندگان این تاپیک: 1 کاربر مهمان
پاسخ: شبی از شب‌های ریونکلاو
ارسال شده در: شنبه 24 آبان 1404 14:16
تاریخ عضویت: 1404/06/25
تولد نقش: 1404/07/20
آخرین ورود: پنجشنبه 29 آبان 1404 18:43
از: یک جای تو خیالاتم توی یک جنگل لا به لای موجودات جادویی!!
پست‌ها: 55
آفلاین
ولی ، ناگهان لونا از اون پشت با فاض بتمن ظاهر می شه.

-این ، اسلیترینی ها فکر کردن کیه انه ، ما نوادگان رونا هستیم اونا حق ندارن تا این حد ، شخصیت ما رو پایین بیارن و ما رو کوچیک به شمرن ، ما حاضر بودیم کمک شون کنیم ولی اونا لوس بازی در میارن.

در این لحظه ، تمام ریونکلاو یی ها همراه با لونا شورش می کنن ، ولی گابریلا از لا به لای جمعیت می گه:

-خب ، ما چیکار می توانیم بکنیم؟

لونا ، گیره سری از لایه مو هاش در میاره و در را باهاش باز می کنه.

-میگم لونا چرا انقدر فاض انتقام جویی گرفتی؟

لونا ، به لیلی نگاه خشمگینی می کنه و به کارش ادامه می ده.

-بروبکس ، باز شد.

و همه با فاض جنگی به در لگد می زنند و مثل ، ارتش ریونکلاویی ها وارد تالار ، اسلیترینی ها می شوند.

-ما امروز ، جلوی شما اسلیترینی ها قیام می کنیم ، و به شما اسلیترینی ها قول می دیم که وقتی کار مون تموم شد ، شما تازه می فهمین که نباید با نوادگان روونا در می افتادید.


و سر انجام ، اسلیترینی ها مجبور می شن با خشم ، نوادگان روونا مواجه بشن ، آیا اسلیترینی ها از خشم نوادگان روونا جون سالم به در می برند یا نه؟ آیا ریونکلاویی ها پیروز میدان می شن یا به دست اسلیترینی ها شکست می خورن؟ آیا ریونکلاویی ها گیر می افتن و با خشم یکی از اساتید رو به رو می شن؟

اسلیترینی های عزیز ناراحت نشید ها اینها همش شوخیه شما روی سر ما جا دارید

افرادی که لایک کردند

ویرایش شده توسط لونا لاوگود در 1404/8/24 14:27:57
بازنده کسی است که در انتظار معجزه می ماند

تا کسی از راه برسد و آرزوهایش را برآورده سازد

باور کن همه به دنبال رسیدن به آرزوهای خودشان هستند

خودت معجزه زندگی خودت باش

محدودیت های ذهنی ات را کنار بگذار

باورهای صحیح خود را تقویت کن

و به سوی موفقیت گام بردار
پاسخ: شبی از شب‌های ریونکلاو
ارسال شده در: شنبه 12 مهر 1404 13:37
تاریخ عضویت: 1403/11/27
تولد نقش: 1403/11/30
آخرین ورود: امروز ساعت 01:35
از: هر جا که بخوام!
پست‌ها: 526
مدیر کل جادوگران، بانکدار گرینگوتز، استاد هاگوارتز
آفلاین
خلاصه:
ریونکلاوی‌ها سر از تالار خصوصی اسلیترین در آوردن تا برای احضار سالازار اسلیترین کمکشون کنن. ولی وقتی سالازار می‌گه قصد احضار شدن نداره، به جاش تصمیم می‌گیرن روونا ریونکلاو رو احضار کنن!


~~~~~~~

اسلیترینی‌ها طبعا از عدم توانایی در احضار سالازار و ملاقات جد بزرگوارشون ناراحت بودن، اما چون کاری از دستشون برنمیومد و می‌دونستن نباید سر چیزی که کنترلش از توانشون خارجه بیش از این انرژی خرج کنن، چون خب فایده‌ای نداشت، پس توجهشون رو به چیزی جلب می‌کنن که در کنترلشون بود، یعنی بیرون کردن ریونکلاوی‌ها از تالارشون!

پس بلاتریکس خاک‌اندازی از گوشه‌ی تالار برمی‌داره و شروع به جمع کردن ریونکلاوی‌ها می‌کنه تا بندازتشون بیرون. گابریلا که اولین نفری بود که تو خاک‌انداز جا گرفته بود و انگار سوار بر خاک‌انداز خیلی داشت بهش خوش می‌گذشت، شروع به هدایت بلاتریکس می‌کنه.
- یکم بپیچ راست... نه زیادی رفتی، برگرد چپ. آها همین‌جا!

بلاتریکس با هدایت اشتباه گابریلا، داشت اسلیترینی‌ها رو به جای ریونکلاوی‌ها جمع می‌کرد. نارسیسا که از دور شاهد این خرابکاری بود، فریادزنان مداخله می‌کنه.
- خواهرم داری اشتباه می‌زنی. ریونکلاویا رو باید جمع کنی نه خودمون رو.

بلاتریکس که تازه فهمیده بود گابریلا داره اشتباه فرمون می‌ده، با عصبانیت تکونی به خاک‌انداز می‌ده تا همه‌ی اسلیترینی‌ها به همراه گابریلا از روش پایین بیفتن و بعد دوباره میفته دنبال جمع کردن ریونکلاوی‌ها. وقتی همه ریونکلاوی‌ها جمع می‌شن، بعنوان آخرین نفر دوباره گابریلا رو سوار می‌کنه.

- بودیم حالا!

گابریلا اینو می‌گه و لیلی که در خروجی تالار اسلیترین رو پیش روش می‌دید، سعی می‌کنه آخرین تلاشش برای ادامه‌ی همکاری با اسلیترین رو بکنه.
- ما حاضر بودیم هرکاری برای احضار سالازار براتون بکنیم. حالا شما هم یه کمکتون نشه؟ اینقد؟ 🤌

خاک‌اندازی که همه رو بیرون تالار خصوصی اسلیترین تخلیه می‌کنه و دری که محکم پشت سرشون بسته می‌شه، نشون می‌ده که جواب قاطعانه منفیه. پس ریونکلاوی‌ها می‌مونن و روونایی که نمی‌دونستن چطوری باید احضارش کنن! ولی بالاخره از یه جایی باید شروع می‌کردن دیگه نه؟

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط گابریلا پرنتیس در 1404/7/12 14:04:27
🦅 Only Raven 🦅
پاسخ: شبی از شب‌های ریونکلاو
ارسال شده در: پنجشنبه 3 مهر 1404 17:15
تاریخ عضویت: 1384/09/08
تولد نقش: 1396/06/22
آخرین ورود: دیروز ساعت 23:57
از: هاگوارتز
پست‌ها: 902
مدیر مدرسه هاگوارتز، معجون‌ساز، استاد هاگوارتز
آفلاین
- راست میگه، می‌تونیم از معجون و طلسم برای به‌دست آوردن مواد اولیه‌ی احضار سالازار اسلیترین استفاده کنیم.
- آره، چرا به فکر خودمون نرسید؟
- آیا واقعاً ما که حتی همچین چیز ساده‌ای به ذهنمون نرسیده لیاقت احضار کردن جد بزرگوارمون سالازار رو داریم؟
- مشخصه که ندارین.

دیالوگ‌های یک تا سه رو بلاتریکس، دلفی و جوزف گفته بودن، اما دیالوگ چهارم کار گابریلا بود که بین هر لیس به بستنی توت‌فرنگیش، یکی‌دو جمله هم می‌گفت تا حوصله‌اش از بستنی خوردن سر نره. بله، درست شنیدید: گابریلا حتی موقع بستنی خوردن هم حوصله‌اش سر می‌رفت و مجبور بود وسطش سرگرمی جانبی پیدا کنه. بلاتریکس دیوانه‌وار جلو پرید و یقه‌ی گابریلا رو گرفت. همون‌طور که گابریلا با خونسردی به بستنیش لیس می‌زد، بلاتریکس غرید:
- کی به تو اجازه داده لیاقت ما برای دیدن بزرگ‌ترین جادوگر سیاه رو زیر سؤال ببری؟
- اجازه نمی‌خواد که... بستنی می‌خوای؟ نه، مال خودمه. برای احضار سالازار هم اصلاً معجون و طلسم و بیست‌تا پست لازم نیست. من می‌تونم همین الان باهاش تلپاتی بزنم و ازش درخواست کنم بیاد.

بچه‌های اسلیترین از شنیدن این جمله کفری شدن. اول لیلی بود که پیشنهاد داده بود با معجون و طلسم کارو راه بندازن، حالا هم گابریلا ادعا می‌کرد که اصلاً هیچ‌چی لازم نیست! بالاخره یکی از ریونی‌ها پرسید:
- خب تو که می‌تونی با سالازار مستقیم صحبت کنی، چرا زودتر نگفتی ما این‌همه دردسر نکشیم؟
- خب شما نپرسیدین که من می‌تونم یا نه... بعدم اینکه من داشتم بستنی می‌خوردم، حال نداشتم. الانم که بستنیم تموم شده، بازم حال ندارم.

این‌جا دیگه نه فقط اسلیترینی‌ها، بلکه ریونی‌ها هم عصبانی شدن. هرچی دم دستشون بود آماده کرده بودن تا به سمت گابریلا پرت کنن که او با خونسردی ادامه داد:
- البته الان بستنیم تموم شده و خب، بابا سالازار بهترین بستنی‌فروش‌های هاگزمید رو می‌شناسه. شاید لازم باشه باهاش ارتباط برقرار کنم... یه لحظه وایسین، میرم تو ذهنم.

همه ساکت موندن و به گابریلا خیره شدن که چشم‌هاشو بسته بود و در سکوت فرو رفته بود. چند دقیقه بعد بالاخره برگشت و با آرامش گفت:
- سالازار فعلاً هیچ علاقه‌ای به ارتباط با شما نداره. نمی‌خواد وقتشو با اینجا اومدن تلف کنه. مهم‌تر از همه هم اینه که حتی حال بستنی خریدن هم نداشت. گفت برین روونا رو احضار کنین، سر منو درد نیارین.

و این‌طور شد که سالازار کوچک‌ترین میلی برای دیدار با جادوآموزان نداشت و حالا ریونی‌ها و شاید با کمک اسلیترینی‌ها، باید می‌رفتن سراغ احضار روونا ریونکلاو.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پاسخ: شبی از شب‌های ریونکلاو
ارسال شده در: چهارشنبه 19 شهریور 1404 10:26
تاریخ عضویت: 1404/04/20
تولد نقش: 1404/04/20
آخرین ورود: امروز ساعت 06:25
از: جایی بین خیال و واقعیت
پست‌ها: 185
ارشد ریونکلاو، ساحره سرشمار
آفلاین
صدای جز تپ تپ ضربه های گابریلا روی جیبش نمی اومد.

-الان جدی جدی داری با جیبب تهدیدمون میکنی؟

گابریلا بدون نگاه کردن به نارسیسا ی خشمگین جواب داد:
- با جیبم تهدیدتون نکردم با چیزی که تو جیبمه تهدید کردم!

و با خونسردی تمام از بین اسلیترینی ها گذشت و وارد تالار شد. روی کاناپه زمردی تالار لم داد ویه لیس دیگه از بستنی توت فرنگیش زد.
ولی خب اسلیترینی ها که نمیتونستن تا ابد با حالت رو به دیوار بمون یا حالت برگشتن توی تالار و به جیب گابریلا که تام ریدل پدر توش بود زل زدن وحتی متوجه ورود شماری از ریونکلاوی ها نشدن.

-خب دیگه شروع کنیم به احضار سالازار
همه برگشتن که منبع صدا رو پیدا کنن، که در کمال تعجب طولی نکشید و چشمشون روی لاکرتیا که جلوی شماری از ریونکلاوی ها وایستاده بود متوقف شد.

-کاری به اسم تاپیک ندارم ولی دیگه اینجا تالار اسلیترین نیست! اصلا چرا به جای ماهیت تالار اسلیترین اسم تاپیک رو به شبی از شب های اسلیترین تغیر ند... خیلی خب باشه!

این صدای مروپ بود که با ضربه های اروم گابریلا روی جیبش ساکت. به هر حال مامان شوهرشو بیشتر از هرکس دیگه ای میخواست!
نارسیسا که هنوز با کینه به سیبل چشم دوخته بود، بدون اینکه چشم از اون برداره! گفت:
-خب برگردیم به احضار کردن سالازار اسلیترین و...
-بعدشم روونا ریونکلاو!

نارسیسا برای اولین بار بعداز ورود ریونی ها چشم از سیبل برداشت و چنان چشم غره ای به گابریلا رفت که هر پریزاد دیگری زیر ان اب میشد ولی خب مثل همیشه ... گابریلا طبق معمول مثل پریزاد های عادی عمل نکرد و به لیسیدن بستنی اش ادامه داد.

- فعلا تنها راهی که برای برگردوندن رنگ جوهر اندیشیدیم، دوباره دادن اون به نجینی بوده و ف...

لیلی یک قدم جلو اومد و کنار لاکرتیا ایستاد:
- مگه ما جادوگر نیستیم پس چرا نمیتونیم از معجون و طلسم برای درست کردنش استفادی کنیم؟

-نمیشه بزارید یه کلمه حرف نزنم و برای یه بارم که ش... ... وایستا بببینم چی؟

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!

Only Raven

تصویر تغییر اندازه داده شده
پاسخ: شبی از شب‌های ریونکلاو
ارسال شده در: پنجشنبه 2 مرداد 1404 19:20
تاریخ عضویت: 1403/11/27
تولد نقش: 1403/11/30
آخرین ورود: امروز ساعت 01:35
از: هر جا که بخوام!
پست‌ها: 526
مدیر کل جادوگران، بانکدار گرینگوتز، استاد هاگوارتز
آفلاین
همین جمله کافیه تا جماعت اسلیترینی به سرعت برق و باد خودشونو به در ورودی تالار خصوصی اسلیترین برسونن. جایی که شاهد اتفاقی بسیار نادر خواهند بود. جلوی جفت چشمای اسلیترینی‌ها گابریلا تام ریدلو برمی‌داره، بعد انگار که تام کاغذ باشه تاش می‌کنه و یکراست می‌ذاردش تو جیبش.

نه‌تنها جماعت اسلیترینی به شکل در میان، بلکه بارون خون‌آلود هم برای اولین‌بار تو عمرش این حالت چهره رو برای خودش آنلاک می‌کنه و به شکل با اسلیترینی‌ها همراه می‌شه.

- الان چی شد؟ شوهر مامانو گذاشت تو جیبش؟

گابریلا که مثلا داشت ادای رفتن در میاورد، وقتی بالاخره مثلا اسلیترینی‌ها رو دم در می‌بینه، برمی‌گرده به سمتشون.
- اوه هی! ببین کیا اینجان. با من کاری داشتین؟

بلاتریکس زودتر از همه کنترل خودشو بدست میاره و چند قدم خطرناک به سمت گابریلا برمی‌داره. قدم‌هایی که هرکس دیگه‌ای بود چند قدم عقب می‌رفت، اما گابریلا نمی‌ره. آخه سنسورای احساس خطرش خیلی خوب کار نمی‌کنن. به جاش دستشو به نشانه‌ی توقف جلوی بلاتریکس می‌گیره.
- صبر کن! و یه نگاه به عنوان تاپیک بنداز.

اسلیترینی‌ها سرشون رو بلند می‌کنن و عنوان تاپیک یعنی "شبی از شب‌های ریونکلاو" رو می‌خونن. بعدش با قیافه‌های نگاهشونو به گابریلا برمی‌گردونن.
- خب که چی؟
- اسم گروه ماس. یعنی کلش واس ماس. وای اینو تو یه فیلم ماگلی شنیده بودم خیلی طبیعی تکرار کردم نه؟

اسلیترینی‌ها چشماشونو به نشانه‌ی اهمیت ندادن تو حدقه می‌چرخونن و گابریلا ادامه می‌ده:
- یعنی حداقل کاری که می‌تونین بکنین اینه که بذارین ما توش حضور پیدا کنیم. مگه این که تامو نخواین...

گابریلا همزمان با گفتن این حرف، چندین ضربه‌ی آروم به جیبی که تام توش جاسازی شده بود می‌زنه.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
🦅 Only Raven 🦅
پاسخ: شبی از شب‌های ریونکلاو
ارسال شده در: جمعه 20 تیر 1404 16:10
تاریخ عضویت: 1384/09/08
تولد نقش: 1396/06/22
آخرین ورود: دیروز ساعت 23:57
از: هاگوارتز
پست‌ها: 902
مدیر مدرسه هاگوارتز، معجون‌ساز، استاد هاگوارتز
آفلاین
راب، لوسیوس، دلفی و کجول (که به‌دلیل درگیری‌ها خودش رو توی گلدون قایم کرده بود) با حالتی اسلوموشن به گوی پیشگویی‌ای نگاه کردن که خورد به نارسیسا و متلاشی شد. لحظه‌ای بعد، وقتی انتظار داشتن اسلوموشن تموم شه، نشد و همچنان در همان اسلوموشن، دیدن که سیبل تریلانی، با خاکستر بخوردِ شیشه‌های گویش به سر نارسیسا، به‌سبک جیمز باند از تالار اسلیترین خارج می‌شه؛ در حالی که گابریلا با یک دست بستنی توت‌فرنگی به دست داشت و با دست دیگه‌اش توسط سیبل کشیده می‌شد.

هر دو نفر، همچنان اسلوموشن، تالار خصوصی اسلیترین رو ترک کردن و بالاخره اسلوموشن تموم شد. لوسیوس با نگرانی به‌سرعت به سمت نارسیسا رفت تا آسیب رو بررسی کنه و خب، چه انتظاری دارین؟ وقتی این همه شیشه خورد می‌شه، معلومه که لوسیوس با تصاویر بسیار وحشتناکی مواجه می‌شه. تا جایی که نزدیک بود غذای ناهار به گلدون نزدیکی تحویل بده که ناگهان یادش افتاد کجول هنوز توی همون گلدونه. بنابراین با تمام قدرت اراده‌ی اسلیترینی، خودش رو کنترل کرد.

تمامی این صحنه‌های تهوع‌آور و خشونت‌بار به‌دلیل قوانین سایت دیگه شرح داده نمی‌شن. و حالا، چون تا حالا از قابلیت اسلوموشن استفاده کرده بودیم، این بار دیوار چهارم نمایشنامه‌نویسی رو با فست‌فوروارد می‌شکونیم. می‌رسیم به جایی که همه‌چیز دوباره آروم شده: شیشه‌ها از تو سر ملت بیرون کشیده شده، باندپیچی‌ها تمیز و منظم، غذاها سر جاشون تو معده‌ها، و خلاصه همه‌چیز امن و امانه. تا این‌که رابستن به حرف میاد:

- فکر کردن شدیم که این‌جوری شدن نمی‌شه... ما به سبک ریونکلاوی‌ها سعی کردن شدیم که جدمون رو ظاهر کردن بشیم... باید به سبک خودمون ظاهر کردن بشیم!

و به این شکل، اسلیترینی‌ها تو یه سکوت عمیق و سنگین رفتن تو فاز فکر. خب بالاخره توی تالاری بودن که خود سالازار با دستای خودش ساخته بود، شاید همون‌جا یه چیزی بود که می‌تونست ظاهرش کنه! حالا باید ورد خاصی بخونن؟ مثل اون طلسمه که روونا رو ظاهر می‌کرد؟ یا شاید یه راه آسون‌تر هم باشه که یهو از پشت تالار خصوصی یه صدا بلند شد؛ صدایی که برای بار هزارم نتونست خودش بیاد تو، چون بارون خون‌آلود جلوشو گرفته بود. بله... تام ریدل پدر، شوهر مروپ گانت و پدر لرد ولدمورت، پشت در وایساده بود. و حالا اسلیترینی‌ها با یه نگاه مرموز و شیطنتی به هم نگاه کردن، چون شاید... فقط شاید... تام ریدل پدر، همون ماگلیه که می‌تونه سالازارو ظاهر کنه!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پاسخ: شبی از شب‌های ریونکلاو
ارسال شده در: پنجشنبه 12 تیر 1404 20:52
تاریخ عضویت: 1403/11/10
تولد نقش: 1403/11/12
آخرین ورود: دیروز ساعت 22:55
از: گوی پیشگویی!
پست‌ها: 218
فرماندار جامعه جادوگری، استاد هاگوارتز
آفلاین
به نظر نمیومد بقیه اسلیترینی ها با این پیشنهاد موافق باشن. اونا میخواستن هر جور شده همه تلاششونو بکنن تا جد بزرگشونو احضار کنن و حداقل برای یه بارم که شده بتونن ببیننش. اما حالا تو بد وضعیتی گیر افتاده بودن. نمیخواستن شکست رو بپذیرن. از طرفی چه تضمینی وجود داشت که نجینی کاغذ رو دوباره بخوره و اصلا معده اش این بار کاغذو پس بده؟
- به نظرتون امتحانش نکردن بشیم؟
- چیو؟

رابستن اشاره ای به بم میکنه.
- کاغذ رو دادن بشیم به نجینی!

لوسیوس سعی میکنه کنترل اوضاع و رهبری رو به دست بگیره.
- بیاید اول گزینه های دیگه ای رو امتحان کنیم و این گزینه رو بذاریم تو اولویت های بعدی. شاید راه حل های بهتری هم باشه.
- مثلا چی کار کردن بشیم؟
- من دارم آینده‌تونو میبینم! آینده سیاه و تاریکه! هیچ نوری نیست. پر از مرگ و بدبختیه. همتون قراره بمیرید!

برای بار دوم در طول یک ساعت گذشته اسلیترینی ها سرشونو به اطراف میچرخونن تا منبع صدا رو پیدا کنن. که کسی نبود جز سیبل تریلانی که در حالی که گوی پیشگویی مه آلودی رو توی دستش میچرخوند، از پشت سر گابریلا و بم بیرون میاد. البته که مورد استقبال اسلیترینی ها قرار نمیگیره.

- اینجا تالار اسلیترینه یا ریونکلاو؟
- من و سیبیلام هر جا بخوایم پا میذاریم. کیه که بتونه جلومونو بگیره؟ این باعث نمیشه شما از مرگ و آینده تاریکتون نجات پیدا کنید. همتون میمیرید!

گابریلا در حالی که بازم بستنی توت فرنگی های دیگه ای رو پیدا کرده بود و با همراهی بم و با سر و صدای زیادی مشغول لیس زدن بستنی هاشون بودن، این صحنه رو تماشا میکردن.

- میشه دو دقیقه بستنی لیس نزنید؟ اعصابمو خراب کردین!
گابریلا بستنی نیمه لیس زده ای رو به سمت نارسیسای خشمگین میگیره.
- میخوای تو هم بخوری؟
به نظر میومد این جمله کافی بود تا نارسیسا منفجر بشه و بعد از مقادیری قرمز و بنفش شدن چوبدستی به دست به سمت سه ریونکلاوی حمله کنه!
- اومدین تو تالار خصوصی ما... الان هر سه تاتونو منفجر می...

نارسیسا در یک قدمی گابریلا متوقف میشه و بعد از محو شدن سرش توی یک مه و پایین ریختن خرده شیشه هایی از رداش، خودش هم پخش زمین میشه!

- هیچوقت به یه ریونکلاوی حمله نکنید!

نبود گوی پیشگویی در دست سیبل نشون میده اونچه که باعث پخش زمین شدن نارسیسا و پخش شدن خرده شیشه ها و مه و در نتیجه رفع خطر از گابریلا و بم شده بود، خورد شدن گوی پیشگویی توی دستای سیبل، توی سر نارسیسا بود!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
تویی که داری این پیام رو میخونی... برات مرگی دردناک پیشگویی میکنم! مرگی با سوراخ شدن انگشتت با دوک... نه چیزه... با اولین چیزی که بهش دست میزنی!
پاسخ: شبی از شب‌های ریونکلاو
ارسال شده در: چهارشنبه 11 تیر 1404 12:44
تاریخ عضویت: 1403/11/27
تولد نقش: 1403/11/30
آخرین ورود: امروز ساعت 01:35
از: هر جا که بخوام!
پست‌ها: 526
مدیر کل جادوگران، بانکدار گرینگوتز، استاد هاگوارتز
آفلاین
خلاصه:
ریونکلاوی‌ها یه کتاب پیدا می‌کنن و باهاش روونا ریونکلاو رو احضار می‌کنن. اما بعدش متوجه می‌شن که صفحه‌ی مربوط به نحوه‌ی برگردوندن روونا، به دست سالازار از کتاب کنده شده و روونا دیگه نمی‌تونه برگرده. پس به ذهنشون می‌رسه که چرا سالازار رو هم احضار نکنن تا هم روونا سرگرم شه و هم مکان کاغذ گم‌شده‌ی کتاب رو بهشون بگه؟ پس تصمیم می‌گیرن کاغذ رو به اعضای اسلیترین بدن تا اونا سالازار رو احضار کنن. اما قبل از انجام هرکاری، نجینی کاغذ رو قورت می‌ده. بعد از این که بالاخره کاغذو از معده‌ی نجینی بیرون می‌کشن، می‌بینن جوهراش پخش شده و متن خوانا نیست...


~~~~~~~

رابستن که خیلی دوست داشت ملاقاتی با سالازار اسلیترین داشته باشه، اولین کسیه که صدای اعتراضش به هوا بلند می‌شه.
- یعنی چی؟ حالا باید چی کار کردن شدیم؟ یعنی احضار جد بزرگوارمون پَر شدن شد؟

نارسیسا کاغذو بالا می‌گیره و با غصه جوهرهای پخش و پلا شده رو بررسی می‌کنه.
- ماشالا نجینی کم هم بزاق ترشح نکرده رو این کاغذ! امیدی به نجات نمی‌بینم.

لوسیوس سعی می‌کنه همگان رو به آرامش دعوت کنه.
- آروم باشین، حتما راهی هست که بشه یه جوهر کوفتی رو به حالت عادی برگردوند!

- شما هم تا حالا بستنی توت‌فرنگی‌ای که هاگوارتز یهو تصمیم می‌گیره یه گوشه ظاهر کنه رو خوردین؟

رابستن، لوسیوس و نارسیسا با تعجب نگاهی به اطراف می‌ندازن بلکه منبع صدا یعنی گابریلا رو پیدا کنن. اما هرچی اطراف رو نگاه می‌کنن پیداش نمی‌کنن.

- بذارین من بهتون بگم، خوشمزه‌ترین بستنی توت‌فرنگی‌ایه که می‌تونین تو عمرتون بخورین.

لوسیوس که چیزی نمونده بود از شدت پیچوندن سرش به اطراف برای یافتن منبع صدا سرگیجه بگیره، با بدلخقی می‌گه:
- چرا یکی باید تو این موقعیت مهم به بستنی فکر کنه؟

گابریلا با صدای بومبی از رو سقف می‌پره پایین.
- واقعا کی فکرشو می‌کرد دستپخت هاگوارتز اینقد خوب باشه؟ می‌تونستین حدس بزنین؟

رابستن با دست محکم می‌کوبه رو پیشونیش.
- می‌شه اینو نادیده گرفتن شدیم؟

بم که همراه گابریلا برای دیدن پیشرفت اوضاع اسلیترینی‌ها در احضار سالازار به اونجا اومده بود، از پیشنهاد رابستن استقبال می‌کنه.
- شاید اگه یه دور دیگه کاغذو بدین نجینی بخوره این‌بار جوهرا برگردن سر جای قبلیشون؟

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
🦅 Only Raven 🦅
پاسخ به: شبی از شب‌های ریونکلاو
ارسال شده در: سه‌شنبه 24 مهر 1403 13:42
تاریخ عضویت: 1403/06/09
تولد نقش: 1403/06/10
آخرین ورود: جمعه 12 بهمن 1403 20:56
پست‌ها: 143
آفلاین
اسلیترینی ها با قیافه‌ی ″ ′ طوری به یکدیگر نگاه می‌کردند. کجول که هنوز عزادار له شدگی برگش بود، با صدایی که به زور شنیده میشد زمزمه کرد؛
- تو دهن نجینی عه.
- یعنی چی؟!
- خودم دیدم وقتی سیگنس داشت کله شیلا رو تو دهن نجینی می‌چپوند، یه کاغذ از جیبش افتاد. دقیقا رو برگی من افتاد. نجینی هم اومد برش داشت

ناگهان همه به سمت نجینی برگشتند. مروپ با سرعت نجینی را در آغوش کشید و از دو سمت سعی به باز کردن دهان نجینی کرد. از سمتی به اجبار و زورِ بازو، و از سمتی با کلمات مهربانانه و دلسوز!

- نوه‌ی مامان، باز کن اون دهنتو. شکلات میخرم برات. اصلا همین ریونی رو میدم بخوری، نظرت چیه؟

نجینی راضی بشو نبود. با عصبانیت دم خودش را به زمین میکوبید و دندان هایش را بهم می‌فشرد. سیگنس، که تا حدودی خودش را گناهکار می‌دانست، پر کوچکی از روی زمین برداشت و نجینی را قلقلک داد. او نمی‌دانست مارها می‌توانند بخندند یا نه، اما به هرحال امتحانش ضرری نداشت! و البته بی فایده هم نبود، چون در آخر نجینی دهانش را باز کرد، و مروپ هم توانست کاغذ را از دهانش بردارد اما کاغذ خیسِ بزاق شده بود، و جوهرش روی کاغذ پخش شده بود.

- خب حالا کسی وردی برای برگردوندن اشیا به حالتِ قبل از خورده شدنشون بلده؟

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پاسخ به: شبی از شب‌های ریونکلاو
ارسال شده در: سه‌شنبه 24 مهر 1403 12:19
تاریخ عضویت: 1403/01/23
تولد نقش: 1403/01/24
آخرین ورود: چهارشنبه 9 مهر 1404 17:59
از: اعماق خیالات 🦄🌈
پست‌ها: 640
آفلاین
شیلا که دیگه طاقت نداشت اینطور مورد آزار و اذیت اسلیترینی‌ها قرار بگیره، با این که در ابتدا خیال داشت کاغذ رو یه گوشه بذاره تا اسلیترینی‌ها تصور کنن خودشون پیداش کردن و اقدام به احضار سالازار کنن، اما الان جانش یا حداقل امنیت روانیش رو در خطر می‌دید. بنابراین تصمیم می‌گیره همه چیو لو بده، ولی به شکلی هوشمندانه و وسوسه‌کننده و روونا پسند!

- بابا من اومده بودم راهکاری براتون ارائه کنم که سالازار اسلیترین رو احضار کنین!

تالار اسلیترین که تا چند ثانیه پیش در غوغایی فرو رفته بود و هرکس از یه سمتی یه چیزی می‌گفت، حالا ناگهان تو سکوت بزرگی فرو می‌ره که تنها شکننده‌ی سکوت، به هم خوردن پلک‌های چشم حضار از تعجبه.

شیلا که موقعیت رو مناسب می‌دید، با آرامش ادامه می‌ده:
- ما یه راهی پیدا کردیم که باهاش جد خودمون یعنی روونا ریونکلاو رو احضار کردیم.

اسلیریتنی‌ها با شک و تردید نگاهی به هم می‌ندازن. مشخص بود اون چه که می‌شنیدن رو باور نداشتن. شیلا که متوجه شده بود، سریع واکنش نشون می‌ده.
- اگه باور ندارین می‌تونین بیاین خودتون با جفت چشمای خودتون ببینین.

شک اسلیترینی‌ها کمی کاهش پیدا می‌کنه، ولی هنوز هم از حرفای شیلا مطمئن نبودن. بالاخره اسکارلت جلو میاد تا سوالی که ذهن همه‌ی اسلیترینی‌ها رو درگیر کرده بود بپرسه.
- و اونوقت چطوری باید این کارو کرد؟

شیلا دست تو جیبش می‌کنه تا کاغذیو که دستور‌العمل احضار رو نوشته بود بیرون میاره، ولی هرچی دستش تو جیبش داخل‌تر می‌رفت، امیدش به پیدا کردن کاغذ بیشتر کاهش پیدا می‌کرد.

- سرکارمون گذاشتی؟

شیلا که هول کرده بود، دست از گشتن جیبش برمی‌داره و شروع به چک کردن اطراف می‌کنه.
- نه به روونا! گفتم که می‌تونین بیاین خودتون روونای احضار شده رو ببینین. فقط فکر کنم در حین شکنجه‌هاتون کاغذ از جیبم افتاده بیرون.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
🦅 Only Raven 🦅
بزرگ شدم!
Do You Think You Are A Wizard?
جادوگری؟