یک عده دارند هرمیون را کشون کشون میبرن آزکابان ..
هرمیون : ولم کنید .. ولم کنید .. من کاری نکردم .. میگم ولم کنید ..
اگه جرئت داری یک گام دیگه برو جلو .. خوب لابد داری دیگه ..
کرام : ببرینش
هرمیون : تو ..تو ..
من ازت شکایت میکنم . میرم به استانداری میگم ..
د میگم ولم کنید ...
کرام : ببرینش اون سلول سمت چپ .. انفرادی ..
یکی از گاردا : ببخشید فقط یک دونه انفرادی داریم که اونم الان فاج توشه
کرام : خوب بگین یک دیوار توش بکشن .. یک طرفش هرمیون بشینه یک طرفش فاج .. اینم ببرین تو اتاق بازجویی تا ببینم چی میشه ..
---
در اتاق بازجویی:
کرام : اعتراف میکنی ؟
هرمیون : من کاری نکردم .. از همون اول هم گفتم که من با کینگزلی مشکل ندارم ..
کرام: پس اون ماجرا افشا گری چی بود ؟
هرمیون: کی اول شروع کرد ؟ کی عکس مادرشو چسبوند تو روزنامه گفت این هرمیونه؟ کی ..؟ کی اول اومد منو دعوت کرد به بال ؟
کرام :
این چه ربطی داره
هرمیون : کی ازم خواست تابستون بیام بلغارستان ؟کی هر روز واسم نامه میفرستاد ؟ منو بگو به خاطر تو کلی با ران دعوا کردم ..
کرام : اسم اون بچه یتیم را جلو من نیار ..
هرمیون :
تو حق نداری راجع به دوستای من اینجوری حرف بزنی .. دیگه به اینجام رسوندی (نقطه ای در دو متری بالای سرش رو نشون میده ) هر چی هی میخواهم باهات همراهی کنم نمیگذاری .. هر چی میخواهم هیچی بهت نگم هی سو استفاده میکنی .. آخه اینم شد زندگی ؟
کرام : هی صدا تو رو من بلند نکن ها
هرمیون : تو چه حقی داری که میگی صدامو روت بلند نکنم ؟
--- به علت صحنه های دلخراش از نشان دادن این قسمت معذوریم-----
دو ساعت بعد :
نگهبان میاد تو اتاق بازجویی : قربان .. ا .. مثل اینکه بد موقع مزاحم شدم ..
کرام در حالی که سعی میکنه صورتشو نشون نده(خودتون بفهمین چرا) : .. چیزه ..
نگهبان : قربان .. وسط سلول یک تیغه کشیدیم آمادس
کرام : خوب اینو ببرینش ..
هرمیون :
مگه ما به توافق نرسیده بودیم ؟ منو کجا می برین ؟ ولم کنید ..
نگهبانا هرمیون را میندازن تو سلول فاج
فاج : ا هرمی تو اینجا چیکار میکنی ؟ تو که پارتی داری .. چرا دیگه ..؟
هرمیون : :yamd: میشه تو مسائل خصوصی دیگران دخالت نکنی ؟؟
world has changed...I feel it in the water...I feel it in the earth...I smell it in the air... much that once was is lost... for none now live to remember it