هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۹:۰۹ شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۴

السامور پاراگات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ شنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۰:۴۹ دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۴
از جنگل ممنوعه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 92
آفلاین
هي!
چو زيادي تند رفتي
البته ناراحت نشي ها ولي ديگه نبايد تو شكنجه من دستكاري كني
قتل هري جز داستانه باشه؟
ولي ممنونم كه به اين شكنجه اهميت دادي
ايول ناراحت نشي ها
آخه هري بايد بميره
خيلي بد هم بايد بميره
يعني مردنش خيلي ساده بايد باشه
مث آبخوردن
من براي ادامه داستان طرحي جالب دارم
چو.توهم ميتوني داستاني بنويسي و اگر ناراحت نشده باشه به داستان من ربطش بدي . بازم معضرت ميخوام.آخه تو خيلي راحت گفتي چو بايد بميره و هري رو زنده كن
يه چيزي بگو كه بشه .لرد گفته بود هركسي شاهد اين ماجرا بود بكش.
کریچر: السامور عزیز قرار بود یک پست تمیز و باحال بزنی تا لرد ببینه نوشتنت چی جوریه نه اینکه 10 تا پست پشت سر هم بزنی لطفا دیگه تکرار نشه


باشه.ببخشين.جو گرفت
ولي ارباب كي مياد .اميدوارم از شكنجه خوشش بياد.


ویرایش شده توسط کریچر(gray elf) در تاریخ ۱۳۸۴/۱/۷ ۱۰:۴۱:۵۵
ویرایش شده توسط السامور پاراگات در تاریخ ۱۳۸۴/۱/۷ ۱۱:۱۴:۰۳

تصویر کوچک شده

استيو هالف و خائنين بايد بسوزند!


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۲۳:۵۵ جمعه ۵ فروردین ۱۳۸۴

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
خفاش به سمت السامور مياد و السامور نامه رو ميخواد باز كنه كه ميبينه نامه عربده كشه!!!

السامور:

چو:

نامه به طرز وحشتناكي منفجر ميشه و صداي وحشتناكي مياد:

اي السامور.....!

كي به تو گفت پاترو بكشي؟هان؟من خودم ميخواستم بكشمش! فوري بايد زندش كني! چانگ رو هم بكشي خودتو ميكشم! ولي گروگان بگيرش لازم ميشه!


[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۴:۱۸ جمعه ۵ فروردین ۱۳۸۴

السامور پاراگات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ شنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۰:۴۹ دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۴
از جنگل ممنوعه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 92
آفلاین
اين صداي آهه رون بود
السامور ديگر الان 10 نفر را كشته بود
چو با التماس گفت من به كسي نميگم .فقط منو آزاد كن
السامور كه در يك لحظه انگار مخ از سرش پريده باشد .
- ايناكساروپوس
چو از حالت صليب در مياد و السامور ميره بهش كمك كنه
چرا السامور انقدر.......چرا؟
السامور با حالتي خاص ميخ هارو از دست چو ميكشه بيرون و در رو قفل ميكنه :bigkiss: .نيم ساعت بعد السامور قفل رو ميشكنه و از كافه بيرون مياد . چو هم پشتش بيرون مياد.
خفاشي به طرفش مياد كه نامه اي ديگر در پايش بود. در آن نامه چه بود؟آيا چو هم باد ميمرد؟يا نه؟


تصویر کوچک شده

استيو هالف و خائنين بايد بسوزند!


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۴:۰۷ جمعه ۵ فروردین ۱۳۸۴

السامور پاراگات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ شنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۰:۴۹ دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۴
از جنگل ممنوعه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 92
آفلاین
السامور ميبينه چو هم شاهده پس
- اكساروپوس
چو بصورت صليب در مياد.
- سوراماكندسميخ
دو تا ميخ از ديوار جدا ميشه و در دستان چو فرو ميره
چو جيغ ميزنه ميگه:
- من قول ميدم نگم
ولي خون جلوي گوش و چشم السامور را گرفته
- اجي مجي لا .......
-هي؟تو؟الس؟كثافت. اكسپليار...
-اجي مجي لاترجي
مردي كه وارد شده بود ((تقريبا 16 يا 17 ساله)) كه هري نام داشت ميفته رو زمين .انگار هيچ وقت زنده نبود
چو جيغ ميزنه :
-هري.هري.
-بشكنج
-اه.......و..ي...ا....سي...ب...ا...ش.....
-اجي مجي لاترجي
-اه....


تصویر کوچک شده

استيو هالف و خائنين بايد بسوزند!


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۱:۵۹ جمعه ۵ فروردین ۱۳۸۴

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
چو با احتياط وارد شكنجه گاه ميشه....

چو: ببينم چه خبره..مثل اينكه فعلا كسي رو شكنجه نميدون!

چو يكم جلوتر مياد...

صداي زد و خورد مياد...چو به داخل نگاه ميكنه و ميبينه كه السامور در حال نگاه كردن تلويزيونه!

چو آروم مياد پشت السامور تا فيلمو نگاه كنه!

*******
آخر فيلم:

اجي مجي لاترجي!(همون اواداكداورا)

جيمز و ليلي به دار فاني شتافتن!

چو:

السامور روشو برميگردونه و....


[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۲۲:۲۸ پنجشنبه ۴ فروردین ۱۳۸۴

بلاتریکس لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۸ چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۹:۰۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
از خانه ريدل ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 149
آفلاین
با این حال اگه میخوای سربلند به ارتش بیای بهتره یکی دیگه بنویسی تا من هم 20 تا بهت داده باشم و البته در اون :
زجر بده بکش دیوونه کن دستو ببر پا رو ببر رو سر میخ بزو بغل گوش قابلمه بزن ...... بکن گرگینه کن و کارهایی کن که بتونه دوباره به این تاپیک قدرت بده من چند تا پیشنهاد کردم و از تو میخوام بیشتر روش کار کنی.
من فقط میخوام تو پخته بشی و نمیخوام دیگران رو همش رد کنم تو باید بعد ها آدم بکشی باید این فکر ها برای سیاه شدن به سرت بزنه
ما منتظریم.


تصویر کوچک شده
وزیر ارتش مقدس جادوی سیاه
there is no good and evil ... there is only power


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۲۲:۱۷ پنجشنبه ۴ فروردین ۱۳۸۴

السامور پاراگات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ شنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۰:۴۹ دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۴
از جنگل ممنوعه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 92
آفلاین
بابا اين ...... كار ها باعث جذابيت بيشتر ميشه
بلاتريكس اذيت نكن ديگه
منم زجر دادم
مگه آخرشو نخوندي؟
فقط يه تيكه داشت توش كه السامور .... ميشه
مگرنه همش شكنجه بود
دوما: من جيمزو با اين حرفها بدجور شكنجه دادم
چه شكنجه اي بدتر از ...... به زن جيمز براي جيمز دردناكتره
با ديده خوب ببينيد


تصویر کوچک شده

استيو هالف و خائنين بايد بسوزند!


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۲۳:۱۶ چهارشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۴

پرمیس دورانین(شومیساین)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۲ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۴ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۲
از كوچه ناكترن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 108
آفلاین
ادامه ی قبلی به عنوان پارازیت!
----------------------------------
پرمیس:هیچی نمیشه!من چی کاره بیدم اصلا؟!
سالی:تو...تو...تو!
لرد:آروم باش جد عزیزم!
رودی:پرمیس!تو نباید یه کلمه میگفتی که این همه٬همه مونو...
پرمیس:چی؟!مگه گذاشتین حرفی بزنم آخه؟! نخیر!یه چیزیم بدهکار شدیما!
حاجی:سلام بر مسلمین عزیز!
نارسیسا:و رحمة الله و برکاته!
رومیانس:چه یه دفعه جمع آسلامی شد!
ونوس:مشکوکه!
بلا:چرا؟!
ونوس:از این جهت که احساس میکنم پرمیس قراره قسر در بره! (قسر درسته؟این یه مورد رو نمیدونستم.)
پرمیس:دستت درد نکنه!قسر؟! مثلا چی کار کردم که بخوام در برم؟!مثل این که یه نفرم طرف من نیستا!
سالی:چی کار کردی؟!
پرمیس:بله!وجدانا این مسئله انقدر حرص خوردن داشت؟!
مانیا:بدم نمیگیا!
پرمیس:آخیش!بالاخره یه طرفدار پیدا شد!
مانیا:نخیر!چی چیو یه طرفدار؟!من همیشه طرف پدرمم!
سالی:ممنون دخترم!
مانیا:قابل نداشت پدرم!
پرمیس:چه همه همديگرو تحويل ميگيرن!بابا!يکیم به داد ما برسه!
رودی:تا من هستم غم نداری!
بلا:کاملا مشهوده!
ونوس:اصلا گفتن نداره که!
پرمیس:بالاخره که شب میای خونه!
رودی:کسی چیزی گفت؟!
نارسیسا:سمعک میخوای رودی؟!
مانیا:اصلا شوهر خودمه!تو چی کارش داری؟!
رومیانس:چه یهو غیرتی شد!
حاجی:یاد بگیر فرزندم!
رودی:کی؟!من؟!
لرد:بعیده یاد بگیره!
حاجی:خواهرا!چی شده؟!کشف حجاب کردین!
بلا:این چی میگه؟!
نارسیسا:خارجکی میگه!تو گوش نده خواهر!
لرد:تو چشاتو درویش کن حاجی!
رودی:راست میگه!مگه خودت ناموس نداری؟!
حاجی:
رومیانس:کم کم میریم که داشته باشیم یه دعوای...
لرد:دنبال دردسر میگردی؟!
رومیانس:من؟!
پرمیس:دردسر از مال من بالاتر؟!
سالی:اصلا چرا بحثو منحرف میکنین؟!بحثمون سر...
پرمیس:نه!اصلا اشتباه کردم!مشغول باشین!
سالی:
پرمیس:
مانیا:حالا پدر!میگم چه عیبی داره صلح کنین؟!
پرمیس:از قدیم گفتن حرف راستو باید از بچه شنید!
مانیا:بله بله!نفهمیدم؟!
پرمیس:نه چیزه!تو حرفتو بزن عزیزم!
رودی:فکر میکردم فقط منو دوست داری!
پرمیس:رودی!تو دیگه واسه من...
مانیا:بالاخره هر چی باشه من هووشم!
رومیانس:نه که دم به دقیقه دارین همدیگه رو میبینین که لازم باشه همدیگه رو...
بلا:میشه بذارین یه بحث به نتیجه برسه بعد برین سر بعدی؟!
سالی:بله!خوب پرمیس!تو چرا اونو...
پرمیس:چرا نداره که!مانیا جان لطف کردن گفتن!صلح کنیم!چون تا پس فردا هم زور بزنم میدونم که شماها موافقت نمیکنین که من بیگناهم!(هوا داره صاف میشه!خورشید در افق های دوردست میدرخشه!امیدها از نو زاده میشود! )
سالی:البته!تو که...
حاجی:خوب پس دیگه بحث سر چیه؟!سالی جون!تو بزرگتری و بخشش از بزرگانه!
سالی:خوب!باید روش فکر کنم.میگم فعلا اینو ببرین شکنجه گاه تا من...
پرمیس:مامان! یکی بیاد کمک!اینا تا منو جوون مرگ نکنن خیالشون راحت نمیشه مثل اینکه!جناب سالازار!عزیز دل خواهر!
ونوس:چایی نخورده دختر خاله شدی!
پرمیس:باشه اصلا هر چی شماها بگین!تا شما فکراتونو بکنین که...
نارسیسا:پرمیسو کشتن!هی هی!
رومیانس:
بلا:راستی تو مراسمت خرما میدن دیگه؟!
پرمیس:روتونو برم فقط!
بلا:حرف بدی زدم؟!
نارسیسا:نه عزیزم!تو خودتو ناراحت نکن!
حاجی:پس حله سالی؟
سالی:حالا که میگین٬باشه!
پرمیس:
حاجی:خوب دیگه.برسیم به پرونده ی بعدی!پرونده ی بعدی در مورد مسئله ی مهم حجابـ...
رودی:چی چیو حجاب؟! بذار ببینم این زن من دوستم داره یا نه حاجی؟!
مانیا:تو بیجا کردی میخوای ببینی زنت دوست داره یا نه! اول تکلیف منو روشن کن پرمیس!منظورت چی بود اون موقع گفتی از قدیم گفتن که حرف راستو باید از بچه شنید؟!
پرمیس:نخیر!مثل اینکه اینجا همه ی مشکلات به من ختم میشه!
حاجی:دادگاه رسمی است!
رودی:متهم رشتی است!
بلا:راستی نگفتی!بالاخره خرما میدن یا نه؟!
پرمیس:ای خدا!


طرفدار جادوی سیاه ـ وفادار


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۲۳:۳۵ سه شنبه ۲ فروردین ۱۳۸۴

السامور پاراگات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ شنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۰:۴۹ دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۴
از جنگل ممنوعه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 92
آفلاین
سال 1990
السامور با حالتي مستانه وارد كافه شد. جيمز و ليلي با حالتي عاشقانه((مستانه)) رو برويه همديگر نوشيدني كره اي مينوشيدند.به جز آنها و صاحب كافه كه مردي خشن جامه و ريش و مو اصلاح نشده بود كيسه اي در گوشه اي بود كه به نظر مشكوك ميزد.السامور نميدانست كه چرا جيمز و ليلي براي ابراز عشق چنين جايي را انتخاب كردن . ولي اين مهم نبود مهم اينبود كه بايد به امر ارباب كه با شروطي او را عضو كرده بود عمل ميكرد.
جلو رفت وقتي ليلي را ديد كه موهايه زيبايش را ازاينطرف به آنطرف مياندازد ازخود بيخود شد و صدايه خودش را شنيد كه نعره ميزد:
ليلي….. بيا اينجا.
جيمز بلند شد و با حالتي غير عادي((مست بود)) گفت:
- چيه الس؟ولكن ما نيستي؟
- خفشو جيمز.مگه تو ليلي ول كردي.ليلي بيا انجا.
جيمز منظور السامور را فهميد و فرياد زد:
- خفه شو.مگه خودت خواهر و مادر نداري؟
ودستش را سريع در جيبه ردايش برد و چوب دستي را بيرون آورد.السامور با سرعتي باورنكردني((كه از ارباب ياد گرفته بود)) گفت:
- اكسپليارموس


تصویر کوچک شده

استيو هالف و خائنين بايد بسوزند!


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۲:۵۹ یکشنبه ۳۰ اسفند ۱۳۸۳

پرمیس دورانین(شومیساین)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۲ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۴ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۲
از كوچه ناكترن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 108
آفلاین
سالازار:آخه یعنی چی؟!
ونوس:آروم پدر!فشار خونتون میره بالا!
مانیا:دقیقا!
لرد:آخه حق داره سالی!
پرمیس:خوب من که نمی خواستـ...
رودی:چرا این کارو کردی؟
رومیانس:تو نمیدونی باید زنده بمونن که زجر بکشن؟!
پرمیس:خوب از دستم در رفت!
نارسیسا:از دستت در رفت زدی یکیشونو نفله کردی؟!
پرمیس:حالا انگار چی شده!
ونوس:من میخواستم این آموسو شکنجه اش بدم!
بلا:حالا دیگه نمیشه.میفهمی؟!
پرمیس:آهان چیزه بذارین توضیـ...
رودی:چه توضیحی؟
نارسیسا:مثلا چی کار میشه کرد؟
مانیا:میخوای دوباره زنده اش کنی؟
پرمیس:چیزه...من...
سالی:واقعا که!
لرد:اصلا فکرشم نمی کردم نتونی خودتو کنترل کنی!
رومیانس:چه میشه کرد از دست تو؟!
پرمیس:من الان براتون...
رودی:نمیشه دیگه کار از کار...
مانیا:گذشته!
ونوس:دقیقا!
نارسیسا:شرم آوره!
بلا:نباید بتونی به خودت مسلط باشی؟
پرمیس:آخه نمیذارین که!
لرد:اصلا انتظار نداشتم ازت!
رومیانس:پرمیس!چرا کشتیش؟!
پرمیس:بگم؟!
رودی:نه!اصلا نیازی نیست بگی!
پرمیس:معلومه چی میگین؟یه دفعه میگین چرا کشتیش؟یه دفعه نمیذارین توضیـ....
مانیا:چی رو میخوای توضیح بدی؟
رومیانس:اصلا دیگه روت میشه تو چشای ما نگا کنی؟!
ونوس:من اگه جای تو بودم...
پرمیس:ساااااااااااااااااککککککککککککککککت!
همه:
لرد:این چه حرکتی بود؟
سالی:یعنی چی؟
مانیا:تو داد زدی؟
ونوس:سر ماها!
رودی:دیگه داری از حد میگذری!
رومیانس:میگه ساکت!
بلا:چه جورم!
پرمیس:میگم ساکت!بدتر یه جور دیگه شروع میکنن!
نارسیسا:تو چه طور دلت میاد؟!
پرمیس:یه لحظه رخصت میدین به من؟
لرد:بگو!
پرمیس:چه عجب! ببینین...
رومیانس:چی رو چه عجب؟!
همه؛هیییییییییییییییس!
(عجیبه!چه سکوتی! معمولا به این میگن سکوت(بر وزن همون آرامش!) قبل از طوفان! )
پرمیس:هیچی بابا!چون کسی رو نمیکشیم من یه مشنگو کردم شکل اون دیگوری!برای اینکه احساس کنم دیگوری رو کشتم!
سالی:چی گفتی؟!
پرمیس:همین!
سالی:نه تو چی گفتی؟!
پرمیس:گفتم همین!
سالی:نه یه بار دیگه تکرار کن!
پرمیس:ونی جان!بابات سمعک نیاز داره!مانیا!شریکی بخرین با هم!
ونوس:ونی عمته!
سالی:نهههههههههههههههههههههههههههههههه!
نارسیسا:گوشم!
رودی:ولمش زیاده!بیار پایین سالی!
سالی:تو منو مسخره کردی؟!
پرمیس:به هیچ وجه!هرگـ...
سالی:تو سه ساعته منو حرص دادی که آخرش بگی دیگوری نبوده؟!
پرمیس:نه من که میخواستم بگم شماها مهلت...
سالی:حالا نشونت میدم!مگه دستم بهت نرسه!فقط اگه مردی وایستا!
پرمیس:شماها تو این جور مواقع چی کار میکین؟!
ونوس:کی؟منو مانیا؟من که در میرم! تو چی مانیا؟
مانیا:منم همین طور!
سالازار:بگیرینش ببرینش شکنجه گاه!
پرمیس:نه بحث جدیه! چیزه جناب سالازار!ولم کن بلا!من الان میام!پاتر داشت رد میشد من برم بیارمش!
رومیانس:هر چی جناب سالازار بگن!
نارسیسا:پرمیس جان!فرار بیفایده است!
پرمیس:چیو بیفایده است؟! اینجا واسه شکنجه سیاها نیست که!اشتباه گرفتین!
سالی:اتفاقا تو وقت شوخی رو اشتباه گرفتی!
لرد:همین یه ساعت پیش دو سه تا جا تو شکنجه گاه خالی شد!
پرمیس:نارسیسا!نیا جلو!
نارسیسا:بیام چی میشه؟
---------------------------------
بیسوادا!سوات(همون که نوشتم!سواد نیست!سواته!) دارین ساعتشو ببینین میفهمین که این ساعت همینم که نوشتم خیلی هنر کردم!اگه ولش کنین خودم ادامه اش بدم که خوشحال میشم.اگرم ادامه دادین که دمتون گرم!عرضی نیست!


طرفدار جادوی سیاه ـ وفادار







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.