بعد از بعد کلاس********
زاخاریاس از لی جدا میشه و میره پی کارش....
مایکل:لی یه مین بیا کارت دارم...
-چیه بگو چی کار داری؟
-میخواستم بگم پول ببیتی فراوون ....ساعتی 15 گالیون میدم به من کوییدیچ یاد بده....اوکی؟؟؟
لی: :bigkiss: :pint: :banana: :banana:


مایکل: چرا این جوری میکنی؟؟؟؟
لی:آخه سه روزه هیچی نخوردم از بی پولی و گرسنگی دارم میمیرم!

مایکل:مگه هاگوارتز چیزی نمیده بخوری؟؟؟
لی:نه بابا من شهریه ام عقب افتاده غذا نمیدن!
فردا ساعت 6 خوبه؟؟؟؟
-آره
-کاری باری؟
-نه دیگه برو!

بعد از کلاس******
زاخی:لی بیا اینجا...
لی:چیه...در ضمن به من بگو پروفسور....
زاخی:بیشین بینیم بابا....مگه قرار نبود ما با هم اینجا تدریس کنیم؟؟؟
لی:خب چرا...
زاخی:خب منم مشکلم همینه....امروز سر کلاس چیزی نگفتم...ولی منم معلمم نا سلامتیا....منم بهت کمک میکنم از این به بعد...البته اگر کمک مالی داشتی بیشتر میتونم کمک کنم....
لی:

جلسه ي دوم
لي جردن: خوب بچه ها! در ادامه ي جلسه ي قبل چند تا سوال دارم! به هر كس جواب بده يك دونه شكلات 5 توماني جايزه ميدم!
همه: :banana: :banana:

لي جردن: سوال اول... گزارشگر بازي افغانستان - آنگولا در سال 235 ميلادي در جام جهاني آسيا!! چي بود؟
سوسك: من بگم!؟ من بگم!؟
لي جردن: آفرين بچه ي خوب... ولي ميشه بسه؟ مگه تو معلم نبودي؟
سوسك: چرا... يك لحظه يادم رفت...
لي جردن: زاخار تو بگو...
زاخار: گزارشگر اون بازي جد بزرگ خاندان جردن ها است...
لي جردن:‌‏ آفرين! آفرين! بيا! به تو دو تا شكلات ميدم!

زاخار خيلي آروم به نفر كناري اش ميگه: دروغ گفتم! ياد بگير!

زاخار با غرور و افتخار ميره شكلات رو از دست لي مي گيره . جلوي بچه ها مي خوره...!
لي جردن: جلسه ي بعد بايد همه تون اسم تمام بازيكنان تيم انگلستان رو با اسم خواهر، همسر، مادر و دختر شون ياد داشته باشيد.
هرميون: اين همه اسم رو از كجا گيزر بياريم؟
سوسك: اين ها همه دوست هاي خود منن كه! بياين خودم بهتون ميگم!

خب بچه ها کلاس دوباره شروع شد.
جلسه اول>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
شرط یک گزارشگر خوب بودن داشتن اطلاعات زیاده مثلا اینکه بدونین دختر خاله دائی پسر عمه رودریک پلامپتون کیه.خب حالا به من بگید کیا کتاب کوئیدیچ در گذر زمانو خوندن
(هیشکی دستشو نمی بره بالا.)

لی: بابا اینا از پایه مشکل دارن.
خب آقای بن بگو هر تیم کوئیدیچ چند تا بازیکن داره.

بن:5 تا نه 6 تا نمیدونم.

لی: رسما نمیدونی یا داری منو دور می زنی

بن: رسما نمی دونم

خب کوئیرول نوبت توئه رودریک پلامپتون کیه.
کوئیرول:کیه ،ماگله
لی:

کسی میدونه..........

زاخی:فکر کنم مخترع طلسم فرمان باشه.

لی: خب همگی تا جلسه بعد کتابی که گفتم می خونید بهد میاید تو یه کاغذ هدفتون از اومدن تو این کلاسم بنویسین بره هفته بعد بیارین.

ممنون هرمیون خودم میدونستم تاپیک داره به بیراهه میره.
پست شماره 27 رو هم زدم تا یه کم حال و هوای این تاپیک عوض شه.


از این لحظه رسما کار خودمو شروع می کنم.

لی:نمونه ای از یک گزارش خوب باید اینطوری باشه :
"در خدمت شما هستیم با گزارش بخش دیگری از سری مسابقات کوییدیچ بانوان"
همین کلمه ی بانوان کلی به گزارش تحرک میده
"با داوری چو چانگ"
بعد صدای سوت و کف تماشاچیا را باید در بیارین.
" کوافل توی دستای لوییس مهاجم خوشگل تیم زرد .. در این که این خانوم چقدر خوشگله هیچ شکی نیست ! .. کوافل را جلو میبره .. پاس میده به نیکل .. طی یک حرکت آکروباتیک رو به تماشاچی ها عدد 8767-555 را نشون میده .. البته شماره ی خونه ی ما هم 6547-555هست ...لوییس سریعا" چیزی را یادداشت میکنه... نیکل همه ی موانع را رد میکنه .. میره که گل بزنه یک گوجه پرت میشه و .. توپ از بقل تیرک رد میشه !!!"

صدای هیاهوی تماشاچی ها را از رو نوار از قبل ضبط شده پخش میکنید

"این بازیکن امروز در حد و اندازه ی خودش ظاهر نشد!!تو مهمونی دیشب قدش بلندتر از این بود احتمالا" کفش پاشنه بلند پاش بوده .با گذشت بیست دقیقه از شروع بازی هنوز اسنچ پیدا نشده ! آرایش تیم سبز حسابی بهم خورده و من از این جا میبینم که دلکور بدون آرایش چه قدر بی ریخت به نظر میاد !
یک آقا که شبیه بیل میمونه داره علامت میده که یکی حرف دهنشو بفهمه ... ولی من هنوز سر حرفم هستم .. لوییس خیلی زیباتر از دلاکوره .. آقا هی عکس نگیر چشمم کورم کردی .. سوت داور .. خطا ... یک پنالتی به نفع تیم زرد .. لوییس ضربه ی پنالتی را میزنه .. تو میتونی لوییس ... و گلللللللللللللللل..
لوییس میدونستم تو حرف نداری .. سه دسته پارو منتظرتم...

لی بعد از مدت ها میاد یه سر بزنه به آموزشگاه که میبینه یه عالمه آدم جلوی در آموزشگاه جمع شدن.
لی:چه خبره؟
همه:سلام لی بره ما کلاس آموزشی میذاری.
یهو لی وسطای جمعیت یه قیافه آشنا می بینه.
لی:سلام زاخاریاس
زاخی:سلام
لی:بابا اینجا چه خبره؟
زاخی:اینا کسایی هستن که تو کلاسای هاگوارتز رد شدن.اومدن کلاسای آموزشی شما
لی:اینجا که آموزش گزارشگریه.

زاخی:اینا نمیدونن.ببینم مگه تو توی پیام امروز تبلیغ نکردی که برای همه درس ها میخای کلاس بذاری
لی:نه(لی یه نسخه پیام امروز از زاخی میگیره) کار این سوسکه نامرده.
ببین زخی میای با من کار کنی هر چی پول در آوردیم 90% من 10% تو
زاخی :باشه
من میشم استاد تاریخ جادو و کوئیدیچ و گیاهشناسی
تو هم ماگل شناسی و دفاع و معجون

نقل قول:

قديما 10 امتياز مي دادن .
نمره فلامل صفر
فلامل:


اما كوئيرول گزارش توام خوب نبيد توام هفت جفتتون رد شديد.

سبيل هم كه ديگه (آداس)
و زاخي هم چون تازه ناظر شده

ققنوس:من اوومد گزارش گري كنم
لي: خوب برو اونجا بشين و اين بازي كه ميبيني رو گزارش كن
ققنوس:گل براي گريف....گل براي هاف....
لي :تو فقط وقتي گل ميزنن بلدي بگي
ققنوس:آخه من هر وقت كوييديچ ميبينم خوابم ميبره فقط وقتي ميگن گل بيدار ميشم
لي: پس چرا اوومدي اينجا
ققنوس: خوب اوومد ياد بگيرم
لي :تا بايد اساسي روت كار كنم هرچي مي گم تكرار كن
بگو توپو ميگيره
ققنوس:توپ رو گرفت
لي:ميگيره نه گرفت
ققنوس:ميگيره نه گرفت
لي:نه ديوونه اينو نگو
ققنوس:نه ديوونه اينو نگو
لي:برو گمشو بيرون
ققنوس:برو گمشو بيرون
ققنوس:راستي اينا چه ربطي به كوييديچ داره
لي:
ققنوس:

زاخی:آوردم.گزارشمو آوردم !!
لی:کوش؟؟؟؟
زاخی:بیرونه از در نمیومد تو.
لی:یعنی چی؟؟مگه تو کاغذ ننوشتی؟؟
زاخی:چرا ولی من طولانی ترین بازی کویدیچ جهان رو گزارش کردم.
لی:واااای (پیش خودش:حالا من چه شکلی اونو بخونم؟؟)
زاخی:خب دیگه من قبولم؟؟
لی:باید بخونمش.یعنی اره قبولی.(کی حوصله خوندن داره.)