ولی ...................
دنی : حالا تشریف داشتین .............. ما تازه داشتیم وسایل آتیش بازی رو می اوردیم ................. این طور نیست دوستان گرام
یه ارتش از محفلی ها و دبلیو تی ها :
زاخی : بروبچز ما از آتیشای سیاه خوشمون نمیاد ............ این طور نیست ...............
ارتش:
زاخی : پس خاموشش کنین تا آتیشای سفید به پا کنیم
تعدادی از افراد سفید : آگوامنتی
و آتیشو خاموش می کنن در همین حین چند تا سیاهی بیرون میان .
دنی : اینا از سایه های شارشارن .......... بکشینشون .
یکی از سیاهی ها : نه ه ه ه ه ه ه ه دست نگه دارین بابا ما محفلیم ............ بابا منم ققی .
سفیدا :
بعد ققی کلاه جزغاله شدشو از رو سرش بر می داره و سر سرخ بی پرش نمایان می شه .
سام و لارا و شارزاس
آرتا : شما حالتون خوبه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شارشار : چه قدر خوشتیپ شدی ققی جون
دنی : بروبچز بیاین یه حالی درست و حسابی به این مهمونامون بدیم
ارتش سفید به سوی شارزاس و سام و لارا هجوم می برن .
دنی : پتریفی ...
ققی : ببین اگه بخوای لارا رو جادو کنی باید از روی ناش من رد شی ........... حالیته .
دنی :
ققی : چون من با این خانم کلی کار دارم ........... نه لارا جون .
لرزش عجیبی بدن لارا رو فرا می گیره .
ققی : بذار ببینم
................ رقص بندری رو بیشتر دوست داری یا عربی ...... شایدم برکو ترجیح می دی .
دنی و لارا :
ققی : خب پس با برک شروع می کنیم ......... تارانتال.........
دنی : ققی جون این غیر قانونیه .
ققی : نکنه تو هم حوس رقصیدن کردی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دنی ساکت می شه .
ققی : خب .... پس سر برک بودیم
............... تارانتا لگرا
لارا شروع می کنه به برک رقصیدن .............. یه چرخ رو سرش ....
یه خورده بالا و پایین می پره و ...
زاخی و آرتا که حسابی شارشارو جزغاله کرده بودن و بقیه که حالا داشتن جسد بیهوش سامو لگد میل می کردن دور دنی و ققی و لارا که داشت برک می رقصید جمع شدن .
ملت :
لارا :
بابا غلط کردم تمومش کن .
ققی :
واقعا لارا جون از برک خوشت نمیاد با باله چه طوری
لارا که حالا داشت یه چرخ دیگه روسرش میزد یه دفعه سیخ رو سر انگشتاش وای میسته و شروع می کنه به باله رقصیدن .
حمید :
آهای برادرا این کارا غیر اسلامیه تمومش کنین .
هیچ کس به حمید توجهی نمی کنه .
حمید :
مگه نشنیدین تمومش کنین
بازم کسی توجه نمی کنه .
حمید : مثل این که شما هنوز آدم نشدین
و چوب جوادوشو در میاره و به طرف همه ی سفیدا که حواسشون نبودمیگیره .
حمید : پتریفیکوس توتالوس .
همه ی سفیدا به اطراف پرت می شن و جادوی لارا هم خنثی می شه . لارا به همراه شارزاس و سام که تازه به هوش اومده بود همون جا غیب می شن .
ملت که تازه از جاشون بلند شده بودن :
حمید :
[size=medium][color=3333FF]هر انسانی آنچه را که دوست دارد نابود می کند !
بگذا