هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خانهٍ شماره دوازده گریمالد
پیام زده شده در: ۱۸:۴۹ شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۴

دملزا اسپیلرز رابینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۲ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۳۷ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۵
از میدان گریمولد- خانه شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 64
آفلاین
ملت می ریزن سر حمید. حمید:با با خوب غیر آسلامی بود. ملت توجه نمی کنند. حمید:بابا....آسلام....آی.....اوخ....مامان ققی:چی...کارمون....داشتی؟داشتیم حال می کردیما. دنی:دعوا بسه.حالا که لارا رفته. ققی:تو که خوشحال شدی نه؟می خوای اصلا دو تایی با هم مجلس را گرم کنیم؟ دنی هزار رنگ می شه... ققی:بپر وسط دنی:آخه...من......من....بلد نیستم.... ققی:یاد می گیری.



Re: خانهٍ شماره دوازده گریمالد
پیام زده شده در: ۱۷:۴۱ شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۴

دنیل واتسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۵۹ دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۵
از فراسوی مرزهای پنهان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 162
آفلاین
ولی ...................
دنی : حالا تشریف داشتین .............. ما تازه داشتیم وسایل آتیش بازی رو می اوردیم ................. این طور نیست دوستان گرام
یه ارتش از محفلی ها و دبلیو تی ها :
زاخی : بروبچز ما از آتیشای سیاه خوشمون نمیاد ............ این طور نیست ...............
ارتش:
زاخی : پس خاموشش کنین تا آتیشای سفید به پا کنیم
تعدادی از افراد سفید : آگوامنتی
و آتیشو خاموش می کنن در همین حین چند تا سیاهی بیرون میان .
دنی : اینا از سایه های شارشارن .......... بکشینشون .
یکی از سیاهی ها : نه ه ه ه ه ه ه ه دست نگه دارین بابا ما محفلیم ............ بابا منم ققی .
سفیدا :
بعد ققی کلاه جزغاله شدشو از رو سرش بر می داره و سر سرخ بی پرش نمایان می شه .
سام و لارا و شارزاس
آرتا : شما حالتون خوبه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شارشار : چه قدر خوشتیپ شدی ققی جون
دنی : بروبچز بیاین یه حالی درست و حسابی به این مهمونامون بدیم
ارتش سفید به سوی شارزاس و سام و لارا هجوم می برن .
دنی : پتریفی ...
ققی : ببین اگه بخوای لارا رو جادو کنی باید از روی ناش من رد شی ........... حالیته .
دنی :
ققی : چون من با این خانم کلی کار دارم ........... نه لارا جون .
لرزش عجیبی بدن لارا رو فرا می گیره .
ققی : بذار ببینم ................ رقص بندری رو بیشتر دوست داری یا عربی ...... شایدم برکو ترجیح می دی .
دنی و لارا :
ققی : خب پس با برک شروع می کنیم ......... تارانتال.........
دنی : ققی جون این غیر قانونیه .
ققی : نکنه تو هم حوس رقصیدن کردی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دنی ساکت می شه .
ققی : خب .... پس سر برک بودیم ............... تارانتا لگرا
لارا شروع می کنه به برک رقصیدن .............. یه چرخ رو سرش ....
یه خورده بالا و پایین می پره و ...
زاخی و آرتا که حسابی شارشارو جزغاله کرده بودن و بقیه که حالا داشتن جسد بیهوش سامو لگد میل می کردن دور دنی و ققی و لارا که داشت برک می رقصید جمع شدن .
ملت :
لارا : بابا غلط کردم تمومش کن .
ققی : واقعا لارا جون از برک خوشت نمیاد با باله چه طوری
لارا که حالا داشت یه چرخ دیگه روسرش میزد یه دفعه سیخ رو سر انگشتاش وای میسته و شروع می کنه به باله رقصیدن .
حمید : آهای برادرا این کارا غیر اسلامیه تمومش کنین .
هیچ کس به حمید توجهی نمی کنه .
حمید : مگه نشنیدین تمومش کنین
بازم کسی توجه نمی کنه .
حمید : مثل این که شما هنوز آدم نشدین
و چوب جوادوشو در میاره و به طرف همه ی سفیدا که حواسشون نبودمیگیره .
حمید : پتریفیکوس توتالوس .
همه ی سفیدا به اطراف پرت می شن و جادوی لارا هم خنثی می شه . لارا به همراه شارزاس و سام که تازه به هوش اومده بود همون جا غیب می شن .
ملت که تازه از جاشون بلند شده بودن :
حمید :


[size=medium][color=3333FF]هر انسانی آنچه را که دوست دارد نابود می کند !
بگذا


Re: محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۱:۴۷ شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۴

§پسرجادویی§


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۶ یکشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۴ چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 49
آفلاین
پسرجادویی:ققی پس حمله کنیم؟
ققی:من میگم رای گیری کنیم نه برو بچ؟
محفلی ها:موافقیم!
برادر حمید: نه مخالفم. رای گیری واسه چی؟
ققی: بابا یه ققی گفتن یه احترامی.بابا رای با اکثریت دیگه وقتی ما میگیم رای گیری یعنی رای گیری
پسرجادویی:بابا برادر دلاور بی خی دیگه گیر الکی نده
برادر حمید:حالا یکم مخالفم
پسرجادویی:کمتر
برادر حمید: یکم کمتر مخالفم
ققی:اصلا
برادر حمید :باشه نزنین بابا دیگه اصلا مخالف نیستم خوبه؟
ققی:خوب پس بنابرین :رای گیری میکنیم واسه یه حمله مجدد
محفلی ها:عالیه


ویرایش شده توسط كارآگاه ققنوس در تاریخ ۱۳۸۴/۶/۲۰ ۱:۴۰:۰۳
ویرایش شده توسط كارآگاه ققنوس در تاریخ ۱۳۸۴/۶/۲۰ ۱:۴۱:۱۹
ویرایش شده توسط Magicboy در تاریخ ۱۳۸۴/۶/۲۰ ۷:۳۵:۴۵

امضا ندارم میشه انگشت بزنم؟
جهانی بیندیشیم ایرانی بمانیم !


Re: محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۰:۳۶ شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۴

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
همه دور ققي جمع شدن...:ققي راس مي گه بيا جاسوس بذاريم...
ققي:موافقم نياز به جاسوس داريم...
حميد:نه نداريم...
محفلي ها:چرا؟!!
حميد:برا اينکه سياها مثل کف دست پاکِ پاکن...
ققي:من که دستم رو دوسال پيش شستم اونم مجبوري!!!
محفلي ها:
ققي:خوب دو سال پيش که مرلين رفته بود دستشويي...گيلدي از سوراخ مياد بالا يه ديدي بزنه که براي اولين بار تو سوراخ گير مي کنه...منم مجبور به نجات بودم ديگه رفتم تو کار
محفلي ها:
ققي:ولي حالا من مژده بدم هم جاسوس هست همه چي هست بقيه اطلاعات هم که من روزي صد بار مي رم جاسوسي خانه ريدل...پس همه چي حله...فعلا يه حمله خفن خواهيم داشت...
....
ولي بي شوخي جاسوس ميخوايم چيکار اينا همچيشون تو خونه ريدله ديگه...


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۹:۱۹ شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۴

§پسرجادویی§


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۶ یکشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۴ چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 49
آفلاین
پسر جادویی از یه اتاق با تعدادی از سفیدا اومد وگفت:
من یه نقشه دارم بیاید تا بتون بگم :
من یه جاسوس تو سیاها دارم که نامش رو نمیشه بگم اما خوب جای لرد رو بم گفت میخوام بگم که حالا که اونا اونجان ما میتونیم بشون حمله کنیم
ققی : چو : لی: و... همگی:
خوب فکر خوبیه دیگه الان اونا اصلا به این فکر نمیکنن که ما بشون حمله کنیم نه؟!
نظر تو چیه ققی جاسوس من لحظه به لحظه گزارش کامل میده
اگر حاضرید راه بیفتیم


امضا ندارم میشه انگشت بزنم؟
جهانی بیندیشیم ایرانی بمانیم !


Re: خانهٍ شماره دوازده گریمالد
پیام زده شده در: ۳:۰۷ جمعه ۱۸ شهریور ۱۳۸۴

لارا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۲ سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۹
از خانه ريدلها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 202
آفلاین
لارا كه هنوز نفهميده ققي چوبشو چطوري ميگيره دستش نميتونه جلوي كنجكاويشو بگيره و از پشت ميز سرك ميكشه...
ققي كه دل پري از لارا داره تا چشمش به لارا ميفته چوبشو ميگيره طرف لارا و هر چي ورد كه از سال اول يادش داده بودن پشت سر هم رديف ميكنه.....
ولي چون توي مدرسه بعد از طلسم بلافاصله ضد طلسمشو يادش داده بودن اونم به همون ترتيب ميگه و هيچ اتفاقي براي لارا نميفته... فقط چوب ققي لحظه به لحظه داغتر ميشه و ناگهان به طرف ققي بر ميگرده و.......پرهاي زيباي دم ققي آتيش ميگيره....
همه با افسوس به محل خالي كه قبلا پوشيده از پر بود خيره ميشن....
يهو همه يادشون ميفته كه وسط جنگن....
ققنوس كه هيچي براش مهمتر از دمش نبود از عصبانيت در حال انفجاره....لارا مگه گيرت نيارم...من توي......و....رو ميگيرم و......
ناگهان از پشت سر ققي يك برادر محترم با عباي سفيد بدون عمامه ميپره تو اتاق....
ققي:حميد...مگه نگفتيم تو از تونل مخفي برو؟؟؟
حميد در حاليكه سعي ميكنه چشمش به خواهران مرگخوار نيفته ميگه...خوب من كلمات ناشايستي شنيدم...ضمنا اينجا خواهران گمراهي وجود دارن كه احتياج به هدايت دارن.... و جنگ ادامه پيدا ميكنه...
مدتي دو طرف همديگه رو لت و پار ميكنن .....
سايه هاي شارزاس از خونه همسايه برگشتن و با حسرت به ققي كه به نظر خوشمزه مياد نگاه ميكنن...
لارا در حاليكه آخرين وردايي كه از لرد ياد گرفته به طرف ققي ميفرسته احساس ميكنه كسي به پشتش ضربه ميزنه....با عصبانيت بر ميگرده...دراكو كه هنوز بدنش قفله لي لي كنان خودشو به اونا رسونده....لارا در يك چشم به هم زدن قفل دراكو رو باز ميكنه....حالا تعداد مرگخوارا بيشتره....
شارزاس براي بار پنجم طلسمي رو كه هميشهآرزو داشت روي يك ققنوس اجرا كنه بطرف ققي ميفرسته.....و همه پرهاي ققي بيچاره ميريزه زير پاش.....
حميد وجيمز يك لحظه جنگو فراموش ميكنن و به دوستشون كه با او كلاه كاراگاهي و هيكل بي پرش كمي مضحك شده نگاه ميكنن....
همين يك لحظه غفلت براي مرگخوارا كافيه....
مرگخوارا كم كم بطرف پنجره ميرن....كريچر طلسم پنجره رو باز ميكنه....همه از خونه خارج ميشن...لارا قبل از خروج آخرين طلسمو ميفرسته....و پايين ميپره....صداي بلندي مياد و مرگخوارا به شعله هاي آتيش كه از خونه بلند شده نگاه ميكنن و بطرف خانه ريدلها حركت ميكنن.


تصویر کوچک شده


Re: خانهٍ شماره دوازده گریمالد
پیام زده شده در: ۲:۴۳ جمعه ۱۸ شهریور ۱۳۸۴

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
ققي و حميد پشت توي يکي از اتاق هاي محفل قايم شدن
ققي:حالا چه گهي بخوريم حالا نمي شد اينا بي جامه پارتي نزارن...
حميد:حالا جايي نرفتن بخوان بيان تو خونه اينا رو مي بينن...
ققي:من مي گم بي خيل منو تو هم بريم بي جامه پارتي تقصير ما هم نيست ما که نبوديم تو خونه!!!
حميد:موافقم ما هم خبر نداشتيم حمله شده بيا از پنجر ه در بريم ققنوس تا يه پاش رو از پنجره بيرون مي کنه دراکو رو ميبينه که داري پايين پنجره راه ميره...
حميد:ققي طلسمش کن اينجوري ممکنه داد بزنه ما رو بيگيرن...
ققي:اه لا مصب چرا انقد از اين و به اون ور مي ره نميشه هدف گرفت...اي داد... چيکارش کنم...اين خيلي وول مي خوره
حميد:بيا برو اونور بابا...
تا حميد سرش رو از پنجره بيرون مي کنه دراکو رو طلسم کنه عمامش از سرش مي يفته رو سر دراکو...
حميد بيا نگهش داشتم طلسمش کن
ققي: اين کيه؟برادري با موهاي طلايي...
حميد:معطل نکن اون عمامه من افتاد رو سرش
ققي: ...واقعا که من کشته مرده جادوگريتم...
و چوبدستيشو به طرف دراکو مي گيره که وايستاده بود
دراکو عمامه رو از رو سرش بر مي داره:اه...حالم بد شد چه بوي عرق مي ده از کجا اومد اين!!
و به طرف بالا نگاه مي کنه
ققي:انجماديوس...
و بدن دراکو قفل ميشه...

نا گهان در اتاق باز ميشه و سام ولارا و شارزاس وارد مي شن
ققي دست حميد رو مي گيره واز پنجره مي ره بيرون تا بره تو بيجامه پارتي خونه بغلي...که ميبينه همه محفلي گله اي به طرف خونه حرکت مي کنند
جيمز:کجان؟!!شما چرا اينجايين...؟!نديديشون
ققي: ايول سازمان جاسوسي...نه ما چيزي نديدم
جيمز:قلي اومد تو بيجامه پارتي مي گفت به محفل حمله شده
ققي:راس ميگه بريم حالشون رو بيگيرم...
ققي درو باز مي کنه و ميز رو ميز توي راهرو رو مي ندازه جلوش و پشتش کمين مي گيرن...
نا گهان فرياد هر سه مرگ خوار اومد...:خرديوس
ميز خورد شد...
ققي و جيمز و حميد:ريپارو
مرگخوارها:خورديوس
ققي و...:ريپارو
حدود يک ساعت اين کار ادامه پيدا مي کنه تا در آستانه رد پشت محفلي ها هيکل امپراطور تاريکي ديده ميشه
ققي فرياد زد:ورد هاي مذهبي
مرگخوار ها:چي گفت؟
ققي چو بش رو به سمت امپراطور مي گيره:آسلاميوس
جيمز:مسيحيوس
حميد:يحوديوس
امپراطور که نمي دونه به ساز کي برقصه ميزنه به کلش و شورع مي کنه به رقصيدن
ققي:کس ورد تانتگرا اجرا کرد؟!!
امپراطور از همون راهي که اومده بود بر مي گرده
ققي:حميد تو ار تونل مخفي برو بالا و از پشت مرگ خواهر ها ظاهر شو منو جيمز مقاومت مي کنيم...


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: خانهٍ شماره دوازده گریمالد
پیام زده شده در: ۲:۲۵ جمعه ۱۸ شهریور ۱۳۸۴

سدريك ديگوري


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۴ شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
از لبه ي پرتگاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 523
آفلاین
سام و دراكو به همراه عده اي ديگر از مرگخواران به خانه شماره دوازده ميرسن.
سام:دراكو تو برو به سمت چپ و اونجارو زير نظر بگير.گويل تو هم برو به همراه دالاهوف از در پشتي وارد شو.قلي اول دستتو از تو دماغت در بيار بد همراه من بيا.قلي؟
سام به اطرافش نگاه ميكنه ولي قلي رو ميبينه كه داره به سمت خونه ي بالايي ميره كه توش بيجامه پارتيه.
سام:هوي قلي نيا اينجا الان وقت نداريم.
سام وارد محفل ميشه و قلي هم پشت سر اون مياد تو.
قلي:سام در رو ببندم؟
سام:
قلي:آخه سوز مياد.
سام چوبدستيرو به طرف قلي ميگيره:بابا بيا برو تو.
هردو به طرف جايي ميرن كه كريچر وايستاده داره با لارا و شارزاس بحث ميكنه.
كريچر:آهان پس شما اومديد عضو محفل شيد.
لارا: نه ما اومديم محفل رو تصرف كنيم.
كريچر:خب منم عضو افتخاري شيد ديگه .
سام:بريد كنار من خودم درستش ميكنم.
سام:كريچر,يا يولا ما پولا گايا يولا.
كريچر:آهان پس اومديد كه به محفليا بگيد مرگخوار شن.
سام:بيخيال اين نميفهمه بيايد بريم.راستي شارزاس سايه هات كجان؟
شارزاس:به زور ازم اجازه گرفتن رفتن بيجامه پارتي
سام:خب بچه ها من و قلي ميريم طبقه بالا.
شارزاس و لارا هم برن هرجا خواستن اصلا به من چه.
قلي:آقا سام بزار من برم بيجامه پارتي
سام:آخه بچه عقده اي شده,برو عزيزم برو.حالا سه تاييمون با هم ميريم.


[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: خانهٍ شماره دوازده گریمالد
پیام زده شده در: ۲:۰۴ جمعه ۱۸ شهریور ۱۳۸۴

رودولف لسترنجس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
از یک مکان مخوف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
جیمز بلافاصله تلفن رو برمیداره و شماره 110 رو میگیره:
-الو؟110؟
-نه آقا اینجا 118 هست...هشت شماره پائینتر میشه 110
-اه ببخشید!!!
جیمز دوباره شماره میگیره ولی هیچکس برنمیداره:
-عجبا...چه مصیبتی گیر کردیم!!!!
جیمز شال و کلاه میکنه و میره بیرون در حالی که لارا و شارزاس 4شاخ موندن وسط راهرو:
-این چیکار کرد؟
0هیچی ولش کن...باید به لرد علامت بدیم!!!
شارزاس با قیافه معصومانه ای به لارا نگاه میکند:
-لارا میتونم سایه هام رو صدا کنم؟!
-نه لرد گفته خشانت درکار نباشه!!!
-لارا لارا توروخدا...گناه دارن!!!
لارا بیرون میرود و با چوبدستی اش نشان سیاه را به آسمان میفرستد...سام و دراکو و بقیه مرگخواران که در مخفیگاهی پنهان شده اند با دیدن نشان ازجا میپرند:
-بچه ها پاشین بریم پارتی!!!
همه مرگخوران غیب میشوند و میروند بطرف محفل از آن طرف جیمز در حالی که لنگه دمپایی بدست دارد به خانه برمیگردد:
-زبون خوش حالیشون نمیشه...حتما باید خشونت بخرج داد!!!
یکدفعه از داخل خانه صدای ضبط میاید:
-اوپس اوپس...ایتس ایتس!!!
-این دیگه از کجا اومد؟!
جیمز با عجله داخل خانه میشود ولی هیچکس را نیمیبیند از آن طرف لارا درحال دعوا کردن شارزاس است:
-این چه کاری بود؟میخوای همه افراد محفل بریزن اینجا؟
شارزاس که سرش را پائین انداخته چیزهایی در مورد توپ بودن موسیقی بیان میکند!!!
-هوی کی بالاست؟
لارا و شارزاس درجا غیب میشوند-شارزاس سایه میشود-و منتظر اومدن فرد مزاحم میشوند:
-اوی میگم کی بالاست؟
هردو سکوت کرده اند و حرفی نیمزنند ناگهان لارا متوجه میشود یک فرغون شناور در هوا است:
-اه....این چیه؟
همینکه جیمز وارد اتاق میشود فرغون با تمام نیروبه صورتش برخورد میکند و نقش زمین میشود:
-شارزاس!!!
-بابا خشانت نبود اینکه...هی ایراد میگیری!!!
مرگخوارها وارد میدان میشوند و طبق دستور قبلی لرد خانه را محاصره میکنند...کریچر به طور اتفاقی وارد اتاق می شود و از دیدن لارا و شارزاس متعجب میشود...شارزاس یک بیل بلند میکند تا کریچر را خاموش کند ولی لارا مانعش میشود:
-کریچر برای امشب خیلی مفیده...


بزودی در این مکان یک امضایی بگذاریم که ملت کف کنند!!!


Re: خانهٍ شماره دوازده گریمالد
پیام زده شده در: ۱:۴۷ جمعه ۱۸ شهریور ۱۳۸۴

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۲ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۳۹ یکشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴
از خانه ریدل ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 312
آفلاین
جیمز هم با اخم روی مبل راحتی میشینه و به خواب میره..

چند روز بعد
--------
دامبلدور (که ما نفهمیدیم مرد بالاخره یا زندس؟) تمهیدات جدیدی به کار برده بود و محفل از نظرها پنهان بود.

شب - کنار محفل

صدای هوشتی شنیده میشه..
لارا به همراه شارزاس ظاهر شده بودند.
شارزاس با لبخند گفت: پس این محفلشون اینجاس... جای باصفاییه.. منو یاد کوچه اصغرچپه کن با اون ...
لارا: هییسسسس... لرد گفته اول باید آروم و بی سروصدا بریم...
آنها آرام آرام به طرف جایی که باید در محفل باشد حرکت میکنند.
صدای ضبطی از یکی از خانه های همسایه که چراغش روشن است شنیده میشود

- تو خودت نمره بیستی تو خودت نمره بیستی تو خود نمره بیستی تو مث هیشکسی نیستی..

لارا گفت: اه اه... شعر صد سال پیش...
صدا قطع شد.. سایه های زیادی از جلوی پنجره طبقه بالایی رد میشدند.. ناگهان صدای پومب پومب پومب به گوش رسید
- یس! دیس ایز دی جی علیگیتور! ایتز ترکت ترکت!!!
لارا و شارزاس با تعجب به هم نگاه میکنن
- این ماگلا هم دنیایی دارن.. بیژامه پارتیه؟
شارزاس گفت: وای اگه سایه هام بودن.. یه شام حسابی میخوردن... حالا چجوری باید بریم تو محفل؟...
هنوز جمله اش را تمام نکرده بود که جیمز دمپایی به دست از وسط دیوار بیرون پرید:
- د آخه نامردا! نصف شب چه وقت بیجامه پارتیه؟ اکس پارتی راه میندازین واسه من؟ آسایش نذاشتین برامون
با تمام توان دمپایی رو به سمت پنجره پرتاب میکنه.. ظاهرا از حضور لارا و شارزاس بی اطلاعه...

- الان زنگ میزنم وزارت 110 ماشین بفرستن..

میپره داخل..
لارا: حالا وقتشه برو!
و هر دو به داخل محفل میروند (توجه کنید که نامرئی هستند)
شارزاس دم گوش لارا زمزمه میکند: سام و دراکو و نیروهای ویژه در راهن... مرگخوارا به زودی اینجارو محاصره میکنن.. لرد قول دادن خودشونم یه سر بزنن.


[b][size=medium]اولین جادوگر در تمامی دوران ها که توانسØ







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.