هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۸:۱۱ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴

هوكيold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۳ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹
از مغازه‌ي لوازم جادوي سياه هوكي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 269
آفلاین
خوب... منم مثل دالاهوف، با عرض معذرت از دوستان.... به نظرم بهتره موضوع رو شستشو بديم!!! مثلا دژ مرگه ها!! شكنجه گاهه! يه ذره شكنجه كنيم ديگه!!!
_____________
لرد بر روي مبل راحتي‌اش در تالار بزرگ زيرزمين ريدل ها نشته بود و به شعله‌هاي آتش بنفش رنگي خيره شده بود كه در شومينه‌اي از جنس طلا كه در برابر او بود،مي سوخت....
لوسيوس مالفوي نيز استاده بود و منتظر فرمان بود....
لوسيوس كه از صبر كردن خسته شده بود، گفت: لرد... دستور نمي فرمائين؟
لرد چنان به لوسيوس نگاه مي كنه كه لوسيوس يه لحظه فكر مي كنه كارش تمومه... البته زياد هم دور از واقعيت فكر نمي كرد چون لرد به تندي چوبدستي‌ش رو بالا برد و داد زد:
آواداكداورا....
لوسويوس با اومدن پرتوي سبز رنگ ، بهش خيره مي شه.... آخر عمر او بود.... لرد كه گويي از از اين قيافه‌ي او لذت مي برد گفت(چون ولدي زياد كامپيوتر كار كرده بود، يه برنامه‌ي پاسكال رو مي گه!):
Var
a:integer;
begin
a: =Avadakdavra ;
repeat a
until the room gets green!!!
end.
(خيلي عذر مي خوام.... يه ذره پيچيده شد!)
خلاصه...20 تا پروتوي سبز به طرف لوسيوس مي رن و لوسيوس در حالي كه از وحشت، عرق از سر و رويش مي ريخت دستش رو با آرامش مي بره جلو و يه پاش رو مي ذاره عقب....
همه‌ي پرتوها وقتي به راستاي دستش مي رسن، خشك مي شن...( تريپ ماتريكسي!!!)
وقتي دستش رو پايين مي آره همه‌ي پرتوها مي افتن زمين!
لرد: به... بابا لوسي... تو كي بودي و ما نمي دونستيم!!!
لوسيوس كه مي ترسيد مورد خشم لرد قرار بگيره، نفسي از راحتي مي كشه و مي گه: لطف دارين... لرد عزيز...
لرد: چون از تكنيكت خيلي خوشم اومد، اتاق بغلي رو در اختيارت مي ذارم تا شكنجه بدي... و چون از جوابت زياد بدم نيومد، بهت اجازه مي دم هركي رو مي خواي اونجا بشكنجي! اوكي؟
لوسيوس با خوشحالي مي گه: به... دمت گرم بابا... لردي جون...
لرد يه لحظه خشكش مي زنه و مي گه: چي گفتي؟
لوسيوس: چ...چ..اا... چيزي... نم...نمي دو...نه... نگف...
لرد: نه... تكرار كن حرفتو...
لوسيوس: من... گ...گ...گفتم... مم..مم..ممنووع...ممنون يعني...!
لرد: آهان... اي دروغگوي خائن پررو...كروشيو...
لوسيوس نعره مي كشه و روي زمين مي افته و پيچ و تاب مي خوره... لرد كه شارژ شده بود مي گه: ديگه نبينم از اين كارا بكني... حالا ديگه برو پي كارت... شانس آوردي در اون حد خشمگين نشدم كه لهت كنم!!! اجازه رو ازت سلب نمي كنم... تا يه ساعت ديگه، مي خوام يه ذره غذا بياري واسم....
لوسيوس: بله؟
لرد: منظورم مي خوام تا يه ساعت صداي جيغ از اتاق بغلي بشنوم!!!
لوسيوس با خودش فكر مي كنه: هوووم... اتاق بغلي... غل و زنجير... شلاق.... خون.... ميخ... جريوس(!)... (در اين جا به وجد مي آد و توي دلش مي گه:لوهاهاهاها....!!)‌ ... خوب... بهترين فرد براي شكنجه... آهان فهميدم... خودشه....

خوب متمايل به عالي...!
حركت ماتركيست رو خوشم اومد...
توصيف صحنه اولش هم زيبا بود...ولي ديگه چرا بيشتر از اين هنرت استفاده نميكني؟چرا رفتي تو كار ديالوگ؟ديالوگ خوبه ولي من از توصيف صحنه تو خيلي خوشم ميومد...!
من چون فقط از كامپيوتر گرافيكش رو بلدم هيچي از اين پاسكال ماسكال نفهميدم...!
بابا هكر..(گه ربطي داشت؟)
نمرديمو شكنجه ديديم بالاخره...خب...خوبي زياد داره...بارها در پستاي قبليت چه در اينجا و چه در مغازت گفتم...!بهتره برم سر ايرادات(از ديد من):
ديالوگ هاي لرد ولدمورت رو زيا قوي انتخاب نكردي...ادم حس نميكنه كه طرف ولدمورته...اگر ميبين كه من با اينكه ميگم ديالوگ هارو بايد قوي انتخاب كرد ولي خودم نميكنم...موضوع اينه كه رول نويسيم ضعيفه...و يا اينكه اون جو رول كه مثلا دارم يمزنم طوري هست كه نبايد زياد ديالوگ رسمي باشه...شما از من ياد نگير...من بلد نيستم...برو تو پروفاسل مرلين...يا ولدمورت قديمي(همون شناسه اي كه مرلين باهاش ولدمورت بود...منظورم پستايي كه مرلين در هنگام ولدي بودنش زد) برو تو پروفايلش پستاش رو بخون...خيلي كمكت ميكنه...يا امپراطور...البته جو رول هاي امپراطور بازم طوريه كه اگر ديالوگ قوي نبود هم مهم نيست...ولي نكات جالبي توي پستاي امپراطور پيدا ميكني كه مثلا قسمت زيادي از ماجرا ولدمورت بسيار مقتدره و در اخر يهو جلف ميشه...البته اين جنبه طنز قضيست...
يه راه ديگه هم هست..برو كتاب جام اتش اون فصلي كه ولدمورت برميگرده رو بخون...به ديالوگ هاي ولدمورت دقت كن...زياد كتابي نيست ولي قدرت رو توش احساس ميكني...
همه اينارو خوندي بهم بگو بهت يه كتاب تست ميدم بزن ...خيلي مفيده..سوالاي كنكور 2004 رشته خشانت توش هست ...!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۱۵ ۸:۳۷:۵۵

به سراغ من اگر می آیید، نرم و اهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۹:۵۰ جمعه ۱۱ آذر ۱۳۸۴

اندرو  اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۱ پنجشنبه ۳ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ جمعه ۲۱ بهمن ۱۳۸۴
از unknown
گروه:
کاربران عضو
پیام: 37
آفلاین
یه نفر داره به سمت شکنجه گاه میره یه صاهایی داره میاد مثل اینکه جنگ باسرعت بسمت در میره میبینه چند نفر از پنجره دارن میپرن پایین نگاشون میکنه ببینه میشناستشون یا نه فقط یکیشونو خوب میشناسه اونم دامبی یه سری این پایین یه سری هم از بالا دارن هی جادو و طلسمای مختلف اجرا میکنن اندرو هم که میبینه اینجوریه سریع یه طلسم اجرا میکنه که شلوار اونی که چارلی صداش می کردن از پاش میفته سریع قایم میشه چارلی تا میاد شلوارشو بکشه بالا
کرام : پتریفیکاس توتالاس...!
چارلی بی حرکت میفته زمین با دست و پای بسته اندرو دوباره نگاه میکنه بقیه دارن در میرن اندرو:کرشیو میخوره به گریفیندور و نقش زمین میشه بقیه در میرن اندرو هم میره بالا پیش بقیه در میزنه و میره تو (نکته : تو این موقعیت کی در میزنه )
اندرو : سلام به همه دوستای عزیز
لوسیوس : خوب موقعی رسیدی
اندرو : من با تو قهرم دلیلشو خودت میدونی
لرد : سااکت باشین سرم رفت
لوسیوس و اندرو با هم : بله قربان
اندرو : ایتجا چه خبر بود
لرد : یه کم داشتیم بازی میکردیم
اندرو : چه خوب راستی تو باید کرام باشی و تو
لوسیوس : اره بیا با همه آشنا شو اینام سدریک و هکتورن
اندرو : از آشناییتون خوشوقتم مخصوصا تو سدریک
لرد : ساکت میشین یا خودم ساکتتون کنم یکی بره اون دو تا که افتادن رو ور داره بیاره تا در نرفتن


خوب عضو تازه وارد هستی ولی میتونی خیلی بهتر بنویسی با مرور زمان و خواندن پست های دیگران 100% بهتر میشه...یه مکشلی که توش داشتی میشه گفت مثل این بود که داشتی خاطره تعریف میکردی ولی نسبت به ورودت به سایت بد نبود این هم که گفتی برات نقد کنم.


ویرایش شده توسط لوسیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۱۴ ۲۰:۲۷:۱۰
ویرایش شده توسط لوسیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۱۴ ۲۰:۲۸:۲۸

زنده باد لرد سیاه تصویر کوچک شده


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۹:۵۱ دوشنبه ۷ آذر ۱۳۸۴

هکتورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۱ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۸ دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۹
از تالار راونکلا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 255
آفلاین
ادامه ی پست اسنیپ


هرمیون گرنجر تاپی میخوره زمین صورتش غرق خونه ...


گریفیندور :نه و اکسپلیارموس ... طلسم به کرام برخورد میکنه و چوبش به یک طف پرت میشه و خودش هم طرف دیگه . و بعد میره و یه جا پناه میگیره .
سدریک: ریداکتور کارس...! افسون از کنار سر گریفیندور رد میشه ...
ویلیام:ارباب دامبلدور اومده .
دامبلدور:ریلاشیو
لرد:(شیلد چارم )

افسون دامبلدور به سپر لرد میخوره و منحرف می شه.
الستور مودی و چارلی هم میان تو سایت ...

لرد:کرشیو.. -----------------------------------------دامبلدور :ریلاشیو ....
دو افسون دو.دو. دو . دو... لرد خودشو پرت میکنه زمین ولی نه یعنی آره افسون لرد به دامبلدور برخورد میکنه و دامبلدور از شدت درد زوزه میکشه . و بعد از چند دقیقه بیهوش میشه.
هکتور:استاپفی ... ارباب چرا نکشتیدش؟
گریفیندور طلسم هکتور راد دفع میکنه ...
لرد:چون میخوام زجرش بدم برام دردسر زیاد درست کرده...
گرفیندور به هکتور میگه:درتو حتی یه قطره خون گریفیندوری نیست پست رزل حتما کلاه گروه بندی اشتباه کرده.
هکتور:کلاه گروه بندی اشتباه نکرده من یه سیاهم اما از نوع گریفیندوری .و وقتی میخواد طلسمی به طرف گریفیندور بفرسته کنه....!؟
سدریک:پتریفیکاس توتالاس...!

افسون به هکتور میخوره هکتور می افته زمین و دست و پاش بسته میشه؟
هکتور:با خشم می گه: تو خودی رو از غیر خودی تشخیص نمیدی .
سدریک دست و پای او را باز میکنه و... اکسپلیارموس
سدریک جا خالی میده افسون میخوره به هکتور و چوبش پرت میشه یه طرف.
چارلی : که جو گرفته بودش چوبش را به طرف هکتور میگیره و ... ریلاشیو .
هکتور خودشو پرت میکنه زمین و با سرعت میره پشت صندلی لرد سیاه پناه میگیره ... چوبم ای نیناس جونم من بیا اینجا من بی تو چی کار کنم آخه الان میزنن درب و داقونمون میکنن .سدریککککککککککککککک چه کردی؟
لرد :یه افسون به طرف هکتور میفرسته میخوره به صندلی و صندلی دا قون میشه .... احمق الان وقت قایم شدنه بیا مثل یه مرد بجنگ
هکتور که از ترس شششششششششششششششششششششششششششششششش ومیدوه طرف چوبدستیش و چارلی خودم تیکه تیکت میکنم. و چوبش را به طرف چارلی ویزلی میگیره و کراسیاتوس کارس .
مودی و گریفیندور چند متراون طرف تر به جون سدریک افتاده بودند و داشتن پدرش را در میاوردن.
لوسیوس بالا سر کرام نشسته بود و داشت بهش سیلی میزد تا بیدار شه .........
لرد با صدایی از ته اعماقش بر سر لوسیوس داد میزنه و میگه :هو پاشو برو به سدریک کمک کن تا خودم با همین چوبم نکشتمت ...
لوسیوس بلند میشه میره طرف گریفیندور و یه طلسم که نشنیدم چی بود نثارش میکنه گریفیندور نقش بر زمین میشه و...
--------------------------------------------------------------------
ارباب میدونم سرت شلوغه اگه وقت کردی نقدشم بکن

هكتور...آفرين...عناصر خوب نمايشنامه نويسي رو خوب توش بكار بردي...ديالوگ و توصيف صحنه به مقدار كافي...آفرين...طوري نوشتي كه خواننده كاملا حس ميكنه اونجاست و هيجان اون اتافاق ها روش اعمال ميشه.
فقط يه موردي بود كه اميدوارم در پستهاي بعديت بيشتر روش دقت كني...!طنز نويسي يا حتي حالا طنز هم نباشه...هر طوري كه مينويسيم بايد از نظر منطقي(چه منطق جادويي(مثل چوبدستي و كلا اتافاقت جادويي) و چه منطق عادي مثلا اگر كسي روزي 12 ساعت درس بخونه كنكور قبوله) داشتم ميگفتم..بايد از نظر منطقي درست باشه...مثلا لرد ولدمورت نمياد اينچنين در جنگ ها شركت كنه و يا آلبوس دامبلدور فرتي بيهوش نبايد بشه و اگرم ميشه نبايد تا اخر هيچ اثري ازش نباشه..مثلا دامبلدوره ها...اينجوري فرقش با كريچر چيه؟...
ولي جدا از اين خيلي پست خوبي بود و اميدوارم بيشتر پست بزني...جز كاربرهاي هستي كه در هر پست پيشرفت ميكني...پس منتظر پستات هستم..!
لرد ولدمورت


ویرایش شده توسط هکتور در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۷ ۱۰:۲۴:۰۲
ویرایش شده توسط هکتور در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۷ ۱۰:۳۷:۱۴
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۷ ۱۲:۵۲:۱۱


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۲:۳۹ جمعه ۴ آذر ۱۳۸۴

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
با عرض معذرت اين نمايش نامه هيچ ربطي به قبلي نداره و جديد نوشته شده يعني ماجراش جديده
-------------------------------------------------
فريادهاي گوش خراشي از اتاق شکنجه به گوش مي رسيد
يارو:بسه ديگه بکشيمش اين جوري زياد شکنجش بديم گوشتش تلخ ميشه
يارو2:خوب بذار پراش رو دونه دونه بکنيم که کبابش که مي کنيم پراش نره زير دندونمون
يارو1:خوب چرا دونه دونه همشو با هم مي کنيم
يارو2:خوب تک تک بکنيم عذاب بکشه
يارو1:خوب اين جوري شکنجه بديم گوشتتش تلخ ميشه
يارو2:من اين و يه جا ديگه هم شنيده بودم برام آشنا بود
يارو1:براي منم آشنا بود!
يارو2:خوب پس بيا پراش رو دونه دونه بکنيم
يارو1:چرا دونه دونه همشو با هم مي کنيم
يارو2:خوب دونه دونه بکنيم که عذاب بکشه
يارو1:خوب اگه اينجوري شکنجه بديم گوشتش تلخ ميشه
يارو2:من اين جمله رو يه جايي نشنيده بوده؟
يارو1:نه فکر کنم!...ولش پس بيا پراش رو دونه دونه بکنيم
يارو2:چرا پراش رو دونه دونه بکنيم همشو با هم مي کنيم
يارو1:خوب دونه دونه بکنيم که...
پرنده:اه آسي کردين منو چند بار اين ديالوگو تکرار مي کنين...خفشو ديگه چه دونه دو نه بکنين چه با هم من همه پرا ريخت از بس منو شکنجه دادين
يارو2:خوب بيا پراش رو دونه دونه فرو کنيم تو تنش
يارو1:خوب چرا دونه دونه بکنيم تو تنش همشو با هم مي کنيم
يارو2:دونه دونه بکنيم که عذاب بکشه
يارو1:خوب اينجوري گوشتش تلخ ميشه
يارو2:من اين جمله رو يه جا نشن....
پرنده:اه باز شروع کردن
-----الستور مودي و رون ويزلي پشت در اتاق-----
الستور:مثل اينکه دارن شکنجش مي دن
رون:نه شکنجش دادن الان دارن سر گوشتش بحث مي کنن
الستور:خوب بيا بريم نجاتش بديم
رون:من موافقم بريم تو
الستور در اتاق رو باز مي کنه و همه جا تاريکه...تا مياد حرکت کنه عباش زير پاش ميرم ميفتي زمين
يارو2:کرام فکر کنم يکي اومد تو اتاق!
کرام:سياهي کيستي؟
الستور:مرد آسلام
کرام:اين که الان گفت يعني چه سالي؟!
سالي:يعني حاجي اومده!حاجي بيا داريم ققي رو شکنجه مي ديم بيا انقده خوبه!حاجي بيا شناسش رو ببنديم!
الستور:حاجي کيه من الستور موديم
سالي:تو اينجا اومدي چيکار؟
الستور:اومدم ققي رو ببرم
کرام:مگر از رو نش من رد شي داشتيم تازه باهاش حال مي کرديم
الستور:معلوم بود! اين فرياد ها مال چه بود؟!
سالي:نمي دونم ديوونس ديگه داد مي زنه
الستور:يا ققي رو مورد تحويل واقع کن يا از ورد هاي مذهبي استفاده مي کنم
کرام:ولش کن سايل يه تيکه کفتر به چه درد ما ميخوره...!بيا بگيرش
سالي:آخه شام چي...
الستور:اين رون کچولوي ما رو نديدين!کجا رفت اين؟!...
----------------------
رون ويزلي چه شد؟!
آيا الستور مي تواند با ققي از دژ مرگ خارج شود؟!

انتونين...توپ...خيلي جالب بود و همچنين خنده دار...يادمه آخرين باري كه از اعماق تهم خنديده بودم مال دوماه پيش بود اونم يكي از پستاي حميد...آفرين...البته اين شيوه براي تنوع خوبه...وگر نه اين نوع كه فقط ديالوگ باشه بعد از چند مدت خسته كننده ميشه...

دلم براي رولهات تنگ شد...بيشتر بنويس...!
لرد ولدمورت...!...


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۷ ۱۲:۵۱:۲۶

[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۲:۰۶ جمعه ۴ آذر ۱۳۸۴

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶
از برزخ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
- صبر کنید … صبر کنید … نروید یاران وفادارم ...
ویلیام : ارباب کمی صبر کنید تا خروج از سایت رو بردارم !
لرد : بجنب ویلیام ! ...
کرا : حیف ... حیف زحماتی که برای جادوگران کشیدم
لرد : شات آبیوس کرام ... بلند شو کاری کن ...
ویلیام : تموم شد قربان ... یه ارتقا بدم خوشگل تر می شه
لوسیوس : ارباب ... همه دارن میرن ... دبلیو تی ها تعدادشون دو برابر ماست !
ویلیام : نه دیگه درست شد ... هیشکی نموتونه از سایت خارج بشه
سدریک : موقعیت بگیرید ... آماده باشید ورد دفع کنید و پشت بندش ورد بفرستید ... اونا یه مشت تازه کارن ... هیچ باکی ازشون نداشته باشید ... بیاین به این می گن واکمن ... از یه مغازه ماگلی گرفتم ... ورد هاتون و ضبت کنید ... بعد این دکمه رو بزنید ...
لرد : وراجی نکن سدریک .. لردولدمور هرگز از یک وسیله ی ماگلی استفاده نمی کنه ... اون هم در بابر WT ها ...
سدریک : اما ارباب ...
لرد : ساکت باش سدریک .. دوست داری به سرنوشت کرام دچار بشی ؟! ... ویلیام ... می تونی سریع دسترسی همه رو از قسمت های سایت بجز اینجا قطع کنی !؟
ویلیام : چشم ارباب ! من این چینین روزی رو پیش بینی کرده بودم
لرد : مرگ خواران بزدل ... به موقع حال همه رو جا میارم ...
- کوراشیـــ ...
سدریک : ارباب مواظب باشید ! ...
لوسیوس : ارباب ... کرام... صدای کرام رو بهش بازگردونم ؟ نمی تونه از خودش دفاع کنه !
لرد : زود باش ... اینکارکیوس !

فرانك لانگ باتم به شدت می خوره به دیوار و نقش بر زمین می شه
ویلیام : اما من کرام رو سه روز بلوک کردم ... خوب یادشه که 29 تا شناسه ی منو خودش به شخصه بلوک کرده !
سدریک : تو دیوونه ای ویلیام ... هایرویتچ کراپاتیو !
گریفندور : کرمنجیستور !
ورد به لوسیوس برخورد می کنه و باعث میشه در اثر شدت برخورد با میز ... از سرش خون جاری بشه
موهای كتي بل ر دور گلوش حلقه می شه و باعث می شه رنگش به سیاهی بنگره ...
کرام با چشمانی گرد چوب دستی اش را به سمت یکی از دبلیو تی ها می گیره و با کمی تردید تکانی به چوب دستی اش میده ... نور زرد رنگی از چوب دستیش بیرون میاد و به گردن هرمیون گرنجر می خوره ... هرمیون گرنجر نقش بر زمین می شه ...
به مدت دو تا سه ثانیه سکوتی در جنگ برقرار می شه ... همه به کرام نگاه می کردند ... کسی باور نداشت که کرام ... هرمیون گرنجر رو به درک واصل کنه !

آفرين مرگخوار رول نويس من...به ريش مرلين خيالم كمي راحت شد...رولت سحطش رو ميتونم بهت بگم فراتر از حد انتظار به عالي بود...واقعا آفرين
همه نكته هاش چه 29 شناسه ويليام ادوارد و چه درگيري كرام با هرمايوني همه جذاب و زيبا بود!خيلي خوب تموم كردي...من عاشق اين جور تمام كردن ها هستم

واكمن كه اوج طنز رولت بود ايول...!
يخ نكته اي كه اعضاي ديگه ميتونن از پستت ياد بيرن استفاده بجا از شكلك هست...واقعا خوب استفاده كردي
فضا سازي(البته توصيف حركات بود بيشتر) عالي بود...من هيچ ايرادي در پستت نميبينم...!اگر خودت ديدي بگو...واقعا آفرين...اميدوارم در جنگ هم اينچنين بنويسي...!
لرد ولدمورت


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۶ ۱۵:۳۴:۲۵

شک نکن!


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۶:۳۱ چهارشنبه ۲ آذر ۱۳۸۴

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
از اون طرف شب!!!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 501
آفلاین
اين پست بعد از پست لرد عزيزه!!!چون روش زحمت كشيدم گفتم بزنمش يه موقع زحمتام هدر نره!!!!!!هر كاري باهاش دوست داري بكن لرد عزيز!!!!

---------------------------------------------------
ويليام ادوارد:واي وبمستري جادوگران........چه توهمي؟!!!
پيچ خوردن صفحه و بعدش عبور از خاطرات كودكي ويليام ادوارد


فلاش بك
ويليام ادوارد در حاليكه اسباب بازي هاشو ريخته جلوش به سختي در حال ساختن دو كلمه وبمستر و جادوگران با جورچين حروف فارسيه!!!!

فلاش فوروارد
ويليام ادوارد داخل مدرسه نشسته و با مداد در حال نوشتن كلمات وبمستر و جادوگران روي ديوار كنارشه!!!!

فلاش فورواردتر!!!
ويليام رفته دانشگاه....استاد در حال نوشتن يه برنامه به زبان سي پلاس پلاسه و ويليام داره روي سي پنل جادوگران كار مي كنه!(نكته تستي:ويليام ادوارد عينكي شده!!!)


بازگشت به زمان حال
ويليام ادوارد:چشم قربان من تمام سعيمو مي كنم كه توي اونا نفوذ كنم!!
لرد:مطمئن بودم تو توي همه ميتوني نفوذ كني........تو برگ برنده ما هستي......
بنوشيد به افتخار ويليام ادوارد پسري كه نمي خواهد بميرد!!!


ستاد مركزي دبليو تي واقع در حمام گريفيندور!!!
ويليام ادوارد:سلام بچه ها
كتي:برو بيرون پسره ي بيناموس ...........بوق............
"جلسه گروه پر افتخار دبليو تي ساعت 3 بامداد.........لطفا با لباس تشريف بياوريد........موضوع جلسه:كشتن ولدمورت!!!!!!"

ساعت سه جلسه دبليو تي

فرانك:ما مي تونيم ما موفق مي شيم...ما لرد سياه رو مي كشيم....
نويل:خودم مي كشمش بابايي!!!!

يهو آلبوس از زير استخر مياد بيرون و دستي به ريش خيسش ميكشه(نكته تستي كنكوري:حموم گريفيندور استخر داره!)
آلبوس:سلام دوستان....ميخايد پيشرفت كنيد ....ميخايد گروهتون بهترين گروه هاگوارتز بشه....ميخايد مثل من مدير بشيد!!!!!ميخايد خداي رول نويسي بشيد....زودتر دست به كار شيد به توصيه هاي من گوش كنيد...

ويليام ادوارد:ارباب چي كار كنم آلبوس دامبلدور رقيب هميشگي شما...
صداي لرد:اه لعنتي اين پيرمرد بوق نمي خواد بميره چرا دست از سر ما برنميداري دامبل!

رون:خودتو ناراحت نكن ويلي جون عادتشه خودشو همه جا يهويي مي ندازه وسط داستان.....پيريه و هزار درد!!!!


صداي لرد:ماموريت تو تمام شد ويليام آماده بازگشتن باش!!
ويليام غيب ميشه.......

دژ


كرام سرشو انداخته پايين......
لرد:كروشيو كرام....چرا پست ها صفر شده ....چرا؟
كرام:ارباب تقصير من نيست يه سري از نفوذي هاي سازمان جاسوسيي زير آب صفرش كردن!!
لرد:جريوس ماكزيمم كرام!!!!
لرد:بيا ويليام اينم پاداشت....آهاي كرام زود تقديمش كن.....
كرا (كرام نصفه) نشان بزرگي رو كه روش نوشته "وبمستر" به ويليام ميده!!!!
كرا:حيف زحمت هايي كه بره جادوگران كشيدم.....حيف.....
لرد:چيزي گفتي ويكتور
ويليام:ارباب ..ارباب ...من مي تونم سي پنل رو درست كنم!
لرد:آفرين فرزندم بيا در آغوش من!


لوسيوس:قربان خون گلاسه ميل داريد......

در همين لحظه آژير خطر دژ به صدا در مياد.....

صداي نويل سكوت دژ رو ميشكنه!!
"اعضاي قهرمان دبليو تي حمله كنيد!!!!!!!!!"

=====================
نوشتن اين پست چند روز طول كشيد!!!دوست دارم نقدش كني لرد عزيز!!!!(در ضمن مثل اينكه من نبايد اينجا پست ميزدم!!!!!ببخشيد!)

رون ويزلي عزيز...سرتاپاي رولت ميباريد كه روش زحمت كشيدي...مخصوصا توصيف صحنه هاي مختصر اما مفيدت...آفرين
من خودم با اينجور پستا حال ميكنم...بقيه رو نميدونم...
فقط مشكلي پيش اومد كه تقصير هيچ كسي نيست..اونم اينه كه اينو بايد زود تر ميزدي...اين مشكل چون براي منم پيش مياد دركت ميكنم...كه پستي كه روش زحمت ميكشم بخاطر اينكه دير زدم هدر ميره و حاظرم هر كاري كنم كه پستو چاش بدم
ولي خب..ميتونستي اولش رو به پست قبلي سيدني كه پست خوبي هم بود ربطش بدي
در ضمن...چه كسي گفت نبايد اينجا پست ميزدي؟قانون جديده؟
لرد ولدمورت


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۲ ۲۱:۵۷:۵۸

يكي از راه هاي پيشرفت در رول پلينگ ( ايفاي نقش ) :

ابتدا به لين


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۷:۴۳ یکشنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۴

سیدنی بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۶ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۰۰ جمعه ۹ تیر ۱۳۸۵
از دارکهم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 9
آفلاین
لرد:پاشو برو بیرون تا یک آدواکدورا حرومت نکردم...
سدریک:آخه قربا...(اولین شلیک)
سدریک جا خالی میده که دومیش هم میاد وسومی وچهارمی...
سدریک که در آن موقع 2 تا پا داشت 4 تا پای دیگرو پیوند میزنه و از اتاق خارج میشه...
لرد(زیر لبی):خیر سرمون مرگخوار ثبت نام کردیم ...(با صدای بلند) لوسیوس
لوسیوس:در خدمتم قربان
لرد:کی این پسرو عضو گروه کرده؟
به این یه انتقالی بده قزوین صواب داره
لوسیوس:چشم قربان من اینو به قزوین منتقل میکنم
لرد:یه زنگ هم به قزوین بزن بگو این نماینده ی جیگرشون کی قراره برسه
لوسیوس:چشم قربان امری نیست
لرد:مرخصی
لوسیوس: با اجازه
---------------------------------------
تق تق تق
لرد:بیا تو
سیدنی وارد میشه
سیدنی:سلام قربان اجازه هست
لرد:چی میخوای؟
سیدنی:این نامه رو لوسیوس مالفوی داد
لرد:چی هست این؟
سیدنی :روش نوشته محرمانه
لرد:بازش کن
سیدنی:چشم و بازش میکنه
: از طرف شعبه ی 1009 ..... قزوین
جناب لرد ولدمورت عزیز
بدینوسیله به اطلاع میرساند به دلیل فرستادن یک کارآموز تازه از شما تقدیر به عمل میاید و اینکه ما به دلیل مراجعات زیاد نمیتوانیم نماینده خود را بفرستیم
با احترامات و آرزوی پیوستن شما یه جمع پرسونل ما(جیگر)
لرد...آبی....قرمز...صورتی...سبز...
لرد:کی به تو گفت اینو بخونی مگه روش ننوشته بود محرمانه....
سیدنی:خودتون فرمودید باز کنم و بخونم
لرد:اگر بفهمم این خبر درز کرد خودم میکشمت
سیدنی:ببخشید قربان این خبر تازه ای نیست همه میدونند
حتی جادوگران سفید
لرد در حالی که از عصبانیت منفجر میشد :چی از کجا چطوری؟
سیدنی:فکر کنم بین خودمون جاسوس داریم
لرد:هر کی باشه پیداش میکنم و باهاش شعبه ی 1010 قزوین رو اینجا میزنم
سیدنی:قربان عرض دیگه ای هم داشتم
لرد :بنال
سیدنی زیر لب:لحنتون خیلی بده اگر با همه ی دخترها اینجوری حرف بزنین که... لرد:چی گفتی
سیدنی: هیچی قربان فقط میخواستم بگم که من امسال از هاگوارتز فارغ التحصیل میشم میخواستم اگر میشه یک پست توی همین شکنجه گاه به من بدین
لرد در حال تفکر:لوسیوس
لوسیوس:بله قربان
لرد یکی از زندانی ها رو بردار بیار
سیدنی:
لوسیوس :همین الان قربان
ترق
لوسیوس بایک زندانی بد حال ظاهر میشود
-------------------------------------------------------------
لرد ولدمورت عزیز
من هم میخوام به جمع مرگخوارها اضافه بشم
خوشحال میشم منو بپذیری
ممنون

سيدني...آفرين...خيلي خوب بود...واقعا ميتوني الگوي تازه واردين باشي

خوبي هاش زياده...فقط يه نكته رو بايد بهت بگم..سعي كن از عنصر فضا سازي در نمايشنامت استفاده كني البته به مقدار كافي...همه چيز(هم ديالوگ و هم فضا سازي) بايد مقدارشون معتدل باشه...
آفرين...خيلي خوبه...اميدوارم همينجوري پيشرفت كني
در مورد ارتش سياه:دوره هاي بعدي ثبت نام كن.زمان ثبتنام اين دوره تموم شده...دوره بعدي از همين جمعه شروع ميشه

ولدمورت


ویرایش شده توسط سیدنی بلک در تاریخ ۱۳۸۴/۸/۲۹ ۱۸:۴۷:۰۰
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۲ ۲۱:۵۴:۲۵

زندگی چیست
ثانیه در پس ثانیه ای دیگر
پس چنان زندگی کن که گویی تا ابد ز


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۵:۲۶ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴

سدريك ديگوري


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۴ شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
از لبه ي پرتگاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 523
آفلاین
ولدمورت جان لطفا زحمت نقدشم بكش.
_______________________________
ويليام ادوارد در حالي كه از خوشحالي به سمت لرد ميدويد:قربونت بشم ولدي جون بزار ماچت كنم,جيگر من ميدونستم تو ته مرامي اي كاكا سياه...
لرد سياه:كرشيو.خفه شو من هي به اين لوسيوس ميگم اين جنبه نداره,هي ميگه نه.
لوسيوس در حالي كه از روي بدن ويليام ادوارد كه روي زمين و نزديك در افتاده ميپره به سمت رد مياد:ارباب يه پسره خشگله سوسول قرطي اومده ميگه من با ولدمورت كار دارم.
لرد:عجيبه ممكنه تو سفرم به قزوين باهاش آشنا شده باشم,در هر حال بهش بگو بياد تو.انم جمعش كن ببر بنداز يه گوشه تا بعدا بهش حالي كنم كه بايد چيكار كنه,خودتم از اتاق برو بيرون درم ببند ببينم اين پسره چيكار داره.
لوسيوس:چشب قربان ولي فكر نميكنيد ممكنه بدآموزي داشته باشه.
لرد:نه بابا يه دو جلسه نقد و بررسي ميزاريم حلش ميكنيم.
لوسيوس:بله قربان.
-----------------------------------------
لرد در حاليكه درد زيادي را تحمل ميكرد از اعماق وجودش سعي ميكرد فرد ناشناس رابه ياد بياورد:خب نه اون كه نميتونه باشه,اون يكيم نيست,يعني كيه؟آخه من خوشگله سوسول زياد ميشناسم,زاخ...نه اونم كه نيست.
صدايي تق تق در لرد را از افكارش بيرون آورد.
لرد:بيا تو در بازه.
سدريك:سلام ارباب ممنون كه اجازه ي شرفيابي داديد.
و ناگهان در روبروي لرد تعظيم كرد.
لرد:پاشو و بگو كه چيكار داري,منو كه حسابي نااميد كردي فكر كردم از قزوين نماينده فرستادن.
سدريك:ممنون قربان,با اجازه شرفياب شدم كه به اطلاعتون برسونم كه فردي به نام آلبوس دامبلدور قصد داره تا با شما به مبارزه بپردازه.
لرد:
سدريك:ارتشي هم به نام WC ببخشيدWT به سركردگي فرد مخوفي به نام ويليام ادوارد قصد در براندازي حكومت شما رو داره.
لرد:كرشيو,حيف كه از قبل ميشناسمت و شنيدم به گروه سيستم اف ا دان علاقه داري وگرنه يه آدواكدورا حرومت ميكردم.
سدريك:چرا قربان؟مگه من چيزه بدي گفتم.
لرد:نه ديگه ديگه نميشه بايد يه آدواكدورا بفرستم تو مغزت.آدوا...
سدريك:صبر كنيد قربان يه چيزه ديگه هم مونده.
لرد در حالي كه سعي ميكرد خشمش را فروكش كنه زير لب گفت:باشه اينم به خاطر ريش سرژ تانكيان.
سدريك:ممنون ميخواستم بگم كه من با دو تن از افراد محفل صميمي شدم و دارم ازشون حرف ميكشم بيرون.
لرد در حاليكه كمي مشتاقتر شده بود:خب,بگو ببينم باكيا.
سدريك:ديگه قربان شرمنده اينا جزو اطلاعات طبقه بندي شدس.
لرد:نه مثل اينكه تو خيلي دلت ميخواد توسط من كشته بشي.
سدريك:خب ميگم قربان,يكيشون مد آي مودي و اونيكي هم خوده آلبوس دامبلدور,چند وقت پيش بردمشون يه جايي خرشون كردم كلي حرف ازشون كشيدم بيرون.
لرد:آفرين دارم كم كم بهت اميدوار ميشم حالا چيا بهت گفتن؟
سدريك كمي به گوش لرد نزديك ميشه و به آرامي زمزمه ميكنه:قربان آلبوس ميگفت يه جايي رو با نام محفل ققنوس ميخواد راه اندازي كنه.
لرد ولدمورت:اي خدايا توبه,منو از دست اين راحت كن

سدريك جان...شما فقط پست ميزنين به اميد نقد؟اين جمله اول چي بود؟معمولا هميشه اگر هم بخوان بگن آخرش ميگن
اين تيكه اي كه جاسوسا خبراي تكراري و تابلو ميارن خيلي توپ بود..مخصوصا آخرش كه اوج جاسوسي بود...محفل
زاخي رو خوب اومدي..ايول...
بهتر نبود همين تيكه هاي طنز كه در ديالوگ هاي ولدمورت هست رو قاتي ديالوگ هاي قدرتمند ميكردي...چون الان انگار سرژ تانكيان داره اين حرفا رو ميزنه نه لرد ولدمورت....
نميدونم چرا امشب هر چي زور ميزنم نميتونم پست رو خوب نقد كنم...شرمنده
در آخر بگم كه من پشيزي نيستم...پست خودم از همه بد تر بود..
لرد ولدمورت...!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۴/۸/۲۷ ۲۱:۳۳:۱۰

[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۴:۲۶ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴

هوكيold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۳ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹
از مغازه‌ي لوازم جادوي سياه هوكي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 269
آفلاین
ويليام ادوارد بلافاصله مي پره رو پاهاشو با يه لگد جانانه چوبدستي لوسيوس رو تو هوا معلق ميكنه و يه جفت پا مي ره تو شيكم كرام كه باعث تعليق چوبدستي اون هم مي شه. با سرعت سرسام آوري مي پره چوبدستي رو ور مي داره و به سمت ولدمورت بر مي گرده.
ولدمورت رو در حال خنديدن مي بينه. صداي خنده‌ي وحشيانه‌ي لرد سالن رو پر مي كنه و ويليام ادوارد با تعجب آروم آروم چوبدستي رو پايين مي كشه و به لر خيره مي شه!
لرد بعد از اين كه خنده اش تموم مي شه با چشمهايي كه ازش آب مي چكيد به ويليام ادوارد نيگا مي كنه و مي گه: عجب صحنه‌ي اكشني بود ها پسر!!! خيلي حال كردم.... ايول... ايول...
كرام و لوسيوس با تعجب اونو نيگاه مي كنن و كرام به آرامي به لوسيوس مي گه: مثل اينكه ديوونه شده، لوسي جون!!
يهو صداي خنده‌ي لرد قطع مي شه و در حالي كه لحنش به طرز خطرناكي آروم شده بود مي گه: چي گفتي كرام؟
كرام به تته پته مي افته...
لرد: نه... يه بار ديگه تكرار كن...
و بعد نعره مي زنه: ويلي... هر دوتاشونو ببر شكنجه كن... بعدشم هك كن هردوشونو!!... همين حالا...

ميبينم كه تحولي در رولت ايجاد كردي...كلهم لحنت عوض شد آفرين..
ولي ببينم..كرام اين وسط چي كارست؟اصلا كرام نبود كه اين طرفا...همينجوري واردش كردي؟
خب...زياد نقدي به ذهنم نميره...هوكي جان...من از تو نمايشنامه هاي بهتري ديدم...و اميدوارم كه هميشه در حال پيشرفت باشي
اين پستت معتدل به سمت خوب بود...
پست بعديت مطمئنم كه عالي ميشه
.
..


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۴/۸/۲۷ ۲۱:۳۱:۴۰

به سراغ من اگر می آیید، نرم و اهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۳:۰۶ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۳ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۵:۴۰ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 560
آفلاین
عد از پنج دقيقه در دژ مرگ
لرد ولدمورت پشت كامپيوتري كه روي ميزش قرار داره نشسته...
لوسيوس:ادوارد رو آوردم قربان
لرد:خوبه...بيا ويليام...جاه طلبي تو به اسليتريني ها بيشتر مياد...
ويليام ادوارد با صورتي خوني و تني زخمي و با شرتي جيگري رنگ از خون به طرف ولدمورت مياد...!
لرد:بيا ببينم از اين سايت خوشت مياد؟
روي صفحه مانيتور :
«از ورود شما متشكريم لرد ولدمورت
اگر صفحه جديد نيامد بوق بزنيد»
ادوارد:اره...خوشم مياد...
لرد:خب...بگزريم...لوسيوس براش توضيح بده
لوسيوس چند قدم نزديك ميشه...
لوسيوس:ادوارد...همونجور كه معلومه تو بين سپاه wc ..اهم....wt نفوذ زيادي داري...ما علاوه بر جرج ديويس جاسوسي ديگر ميخواهيم...قبول ميكني؟
ادوارد:هووم..؟ صبر كن فكر كنم
لرد كه به ظاهر توجهش به مانيتور بود :لوسيوس متوجهش كن...!
لوسيوس:چشم...ببين..ادوارد...يا بايد قبول كني يا كشته ميشي...اين قانونه درخواست هاي لرد سياهه...!
ادوارد:نه من خيانت....
لرد با دسش علامت مخصوصي در مياره كه انگشت وسطش ميپيچه دوره شستش و انگشت آخري دور مچش پيچ ميخوره و انگشت يكي مونده با آخري ميلرزه و انگشت اشاره بندري ميزنه...!لوسيوس چوبدستيش رو بالا ميگره...
ادوارد:منظورم اينه كه من خيانت ميكنم...چشم...
لوسيوس به طرف لرد ميره و در گوشش ميگه:ارباب...مغزم روي شعله هاي دلم كباب شد*...يه چيزي به اين لطف كنيد بديد گناه داره...
لرد:ادوارد...الان داشتم با صاحب اين سايته كه اسمش«عله» بود صحبت ميكردم...وب مستر همين سايته شدي...اين به عنوان پيش پاداش بود...
___
حتما پيش خودتون ميگين كه لرد ولدمورت كجا..كامپيوتر كجا..
اگر به چندين صفحه پيش مراجعه كنيد و با منوي مديريت در درست سالازار و كرام رو برو ميشويد...نتيجه ميشه گرفت كه نه تنها جامعه جادوگري از كامپيوتر سر در ميارن بلكه حتي ميتوان آنها را جز هكر هاي حرفه اي حساب آورد..

*:جمله بندي و آرايه هاي نشر زهره








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.