دیروز عصر _ کافه مسنجر!
ونوس: سالی
اینجا رو دیدی؟
سالی: راستی امشب شام مهمون من! می خوام کفتر پلو درست کنم!
ونوس: آخ جون! ولی نه! سوپ کفتر بهتره!
سالی:
تو سليقه ات بهتره باشه ولي من سوپ بلد نيستم درست کنم
ونوس: من درست مي کنم غصه نخور مي ندازيمش تو آب مي جوشونيمش به همين راحتي به همين خوشمزگي
سالی: ايول
=====================================
داخلی روز _ انبار مهمات آداس!
ونوس یه دیگ بزرگ گذاشته وسط اتاق و یه کتاب آشپزی باز کرده!
سالی در حالی که یه گونی رو دوششه وارد میشه!
ونوس: آوردیش؟
سالی گونی رو می زاره زمین: آره ولی نمی دونی چقدر وول می خورد! آخرش مجبور شدم بزنم تو سرش! الان دیگه وول نمی خوره!
ونوس: خوبه بندازش توی دیگ!
سالی کفترو از یه پا می گیره می ندازه تو دیگ!
ونوس کتاب آشپزی رو ورق میزنه!: خب اول باید دیگ رو پر از آب کنیم!
سالی: تو انبار مهمات کو آب!
ونوس یه گالن رو کشون کشون از یه گوشه می کشه بیرون!
سالی: نفت!
ونوس دیگو از نفت پر می کنه!
: خب...حالا برای مخلفات...هویج سیب زمینی و پیاز!
سالی که تازه فهمیده موضوع از چه قراره یه دسته دینامیت از جیبش درمیاره!
ونوس: ها این هویجه؟
فقط خوردش کن بریز تو دیگ! به جای سیب زمینی هم نارنجک می ریزیم!
سالی: از این بمب گردها هم به عنوان پیاز!
چند لحظه بعد!
سالی: فقط مونده ادویه!
ونوس یه بسته باروت رو خالی می کنه تو دیگ!: حله! درشو ببند ببریمش حیاط پشتی بزاریمش رو آتیش!
سالی و ونوس باهم:
=====================================
ببخشید دیدم موضوع قبلی رو کسی ادامه نمی ده سالی هم برگشته یه موضوع جدید رو شروع کردم!
اگه دوست داشتید موضوع قدیمیه رو ادامه بدید!