هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۳۲ دوشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۴
#31

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
با تشکر از پیگوین عزیز بخاطر لطفی که به بنده دارن و استعداد خاصشون برای بازی با کلمات
کلمات جدید
پرنسس پیگویجن - صندلی- همیشه - جایزه - دامبلدور - قلم پر - زندگی - دلیل - افسرده - امروز

سالن عمومی پر از جادوگرانی بود که به دلیلی در آنجا جمع شده بودند.دامبلدور وقتی دید که تقریبا همه آمده اند از روی صندلیش بلند شد و با آرامشی که همیشه در وجودش بود شروع به صحبت کرد :
دوستان امروز روزیه که قراره جایزه بهترین نویسنده داستانی رو به کسی که واقعا لیاقتش رو داره بدیم جایزه ای ویژه ای که همه دلشون میخواد یکی از اون رو داشته باشن قلم پر جادویی که به پرنسس پیگویحن که همه ما اونو خوب میشناسیم تعلق میگیره .
صدای تشویق تمامی جادوگران بلند شد و جادوگری که چهره افسرده ای داشت از سالن بیرون رفت.





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۸:۳۸ دوشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۴
#30



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ یکشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۰:۴۳ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۳
گروه:
کاربران عضو
پیام: 55
آفلاین
خارج از رول:سر علی عزیز اين تاپیک از معدود تاپیکهایی هستش که با یه نگاه اجمالی میشه فهمید ذره ای مشابه تاپیکهای دیگه که رشد قارچ گونه دارند نیست .چون با تفکرو وسواس خاصی که همیشه از کوییرل عزیز سراغ داریم ایجاد شده ... ماها عادت داریم که هر ماه صبر کنیم تا با کلماتی که از ایشون می شنویم داستان کوتاه یا احیانا نمایشنامه بنویسیم .پس لطفا از این به بعد این کارو محول کنید به پروفسور کوییرل .ممنون از لطفتون .


(*_*) (*_*) (*_*) (*_*) (*_*) (*_*) (*_*)

خونه ویزلی ها

جینی:سلام مامان
پیگویجن:سلام خانم ویزلی
مالی:سلام دخترا
جینی:مامان شام چی داریم ؟ هری و رون کجا رفتن؟
مالی :کباب قرقاول غذای مورد علاقه پرسی...
چارلی آهی می کشه و میگه: رفتن فشفشه ای رو که فرد و جرج با طناب به بید کتک زن بستن آزاد کنن!
جینی:واقعا دردناکه که این قانون شکنی از طرف دانش آموزان گریفندوری باشه اونم از طرف ویزلی ها !
پیگویجن:مگه میشه ؟!این کارا مخالف قوانین هاگوارتزه
پرسی:اونا اگه بخوان می تونن برای به یه وعده کباب قرقاول یا یه بشقاب پوره سیب زمینی فشفشه ها رو به جادوگر تبدیل کنن .این کارا که دیگه براشون عین قانونه!
مالی: اوه پرسی عزیزم اوه هندونه هندونه! گلابی!سیب زمینی مامی ! تو چقدر باهوشی . نمی تونستی یه امشبو جلوی پرنسس پیگویجن آبروداری کنی؟...
پرسي:
رون و هری :سلام به همگی
مالی :سلام هری عزیز!! حالت چطوره خیلی دیر کردی منتظرت بودیم .
هری: ممنون خانم ویزلی و ببخشید که دیر شد... بیا جینی اینم پیام امروزی که می خواستی .ویژه مسابقات طناب کشی.....

(^_^) (^_^ ) (^_^) (^_^) (^_^) (^_^) (^_^)

سرسرای ورودی هاگوارتز

پرسی :سلام پیگویجن اخبار امروزو خوندی؟
پیگویجن:نه وقت نکردم .اتفاق خاصی افتاده؟
پرسی :تو پیام امروز اومده تموم فشفشه هایی که بدون طناب از بید کتک زن بالا برن از این به بعد در دهکده هاگزمید به عنوان جادوگر شناخته میشن!
پیگویجن:اه خدای من ! این که عالیه ! تو همینجا بمون تا من به آقای فیلچ اطلاع بدم. حتما از شنیدن این خبر خوشحال میشه
پرسی :متاسفم پگی ! ولی اون نمی تونه بیاد
پیگویجن در حالیکه چشمهای آبیش از تعجب خیره شده :ولی پرسی چطور دلت میاد؟!
پرسی :ولی نداره .اولا که این نظر من نیست دستور اکید وزارتخونه س و خودت هم خوب می دونی که بدون اجازه اونا هیچ قرقاولی نمی تونه در هوا پرواز کنه .ثانیا اگه نظر خودمو بخوای .اصلا برام مهم نیست .چون اون پیرمرد هاف هافو حقشه که تو هاگوارتز بمونه.می تونه در پوست کندن سیب زمینیها در آشپزخونه به کریچر کمک کنه .نمی تونه؟
پیگویجن در حالیکه با تمام وجود سعی می کنه جلوی اشکهاشو بگیره:
پرسی:
پیگویجن: ولی پرسی این عادلانه نیست....پرسی ؟... پرسی؟! ....کجا گذاشت رفت؟!

= *_* = = *_* = = *_* = = *_* = = *_* = = *_* =

کنار بید کتک زن

پرسی در حالیکه یک روزنامه پیام امروز در دست داره و مدام به عکس صفحه اولش نگاه میکنه ناخود آگاه پیگویجنو می بینه که در کنار بید کتک زن داره طناب بازی میکنه و آواز می خونه و.پرنده ها یی رو که چهچهه زنان با آوازش هم صدا شدن.
بعد از اينكه مدتی مدام نگاهشو از پیگویجن به روزنامه و از اون به پیگویجن تغییر میده: ...درسته ! خودشه !! مو نمی زنه ... به دستور وزارتخانه شما دوشیزه پیگویجن باید خودتونو تسلیم کنید!!
پیگویجن: اگه این کارو نکنم؟
پرسی:اونوقت مجبور می شم به عمل دیگه ای متوسل بشم .
پیگویجن:می تونم دلیلشو بپرسم؟
پرسی: مثل اینکه باید منظورمو واضح تر بیان میکردم....
و بعد دست راستشو به سمت چوبدستیش میبره ولی قبل از تماس بیشتر پیگویجن با عکس العملی که به سختی در ذهن می گنجه سریعا چوبدستیشو بیرون میکشه و به سمت قفسه سینه اون نشونه میگیره...
پیگویجن:متاسفم پرسی من به یه سیب زمینی بی رگ مثل تو! که به طرف مقابل فرصت دفاع کردن هم نمی ده فشفشه هم نمی گم چه برسه به جادوگر!
پرسی:ولی تو دهکده هاگزمید همه جادوگرا به من احترام می ذارن
پیگویجن:اصلا مهم نيست چون تو هاگوارتز چیز دیگه ای میگن !
پرسی: تو هنوز فرق قرقاول و هیپو گریفو نمیدونی اونوقت برای من تعین تکلیف میکنی؟
پیگویجن در حالیکه حرکتی به ابرو و تابی به موهاش میده: ...برات متاسفم ودربی! تو در وضعیتی نیستی که بخوای منو تهدید کنی به خصوص اینکه دقیقا زیر بید کتک زنی و چند شاخه ش دارن به استقبالت میان!
پرسی پس از چند قدم عقب رفتن....:

=^_^= =^_^= =^_^= =^_^= =^_^= =^_^=

کلبه خانم فیگ

آرابلا:اوه پگی عزیزم چه به موقع اومدی .لطفا عینک منو که کنار ظرف سیب زمینیه بهم بده
پیگویجن :بفرماییید خانم فیگ
آرابلا :ممنون عزیزم
و بعد در حالیکه از تعجب به پیگویجن خیره شده : از آخرین دفعه ای که دیدمت بزرگتر و خوشگل تر شدی
پیگویجن: و شما هم جوونتر از قبل به نظر می رسین
آرابلا در حالیکه اشک در چشمهاش حلقه زده : کلبه حقیرانه یه فشفشه پیر هرگز شایسته یک پرنسس نیست ولی با این حال شما دعوت منو قبول کردید.
پیگویجن برای اینکه خانم فیگو از ناراحتی در بیاره : اصلا این حرفو نزنید خانم فیگ من حاضر بودم در همین کلبه هم یک زندگی ساده و بی غل و غشو تجربه میکردم ولی از این زندگی اشرافی دست می کشیدم.
آرابلا :اوه عزیزم ! عزیزم! اینارو میگی تا من ناراحت نشم .آوازه شما تا دهکده هاگزمید هم رسیده اینو که نمی تونی کتمان کنی ! اصلا ولش کن یه قولی به من بده
پیگویجن :چه قولی ؟
آرابلا:اینکه آخر سپتامبر هر سالی که به هاگوارتز میای بعدش حتما به من سر بزنی
پیگویجن :حتما قول میدم .
آرابلا :خب خب خب ! بذار ببینم و شما جادوگر جوان هم باید فرزند آرتور ویزلی کارمند وزارتخانه باشید؟
پرسی :
آرابلا :چیزی گفتی جادوگر مو قرمز؟
پیگویجن: اسمش پرسیه .خیلی کم حرفه . ارشد گریفم هست و امشب با من به اینجا اومده چون دستور دامبلدوره. آخه مواقعی که خارج از هاگوارتز هستیم باید حتما با ارشدها باشیم .خودتون بهتر از هر کسی در جریان هستید پس از بازگشت لرد سیاه .....
خانم فیگ که انگار حضور پرسی رو مزاحم گپ زدن خودش و پیگویجن میدید به او چشم غره ای رفت .حرف پیگویجنو قطع کرد و گفت: آقای ویزلی اگه نمی خوای با طناب از سقف آویزونت کنم .می ری چند تا قرقاول شکار میکنی چون می خوام به افتخار دختر عزیزم یه جشن مفصل بگیرم .راستی مواظب خودت باش چون برای شکار اونا باید تا حوالی بید کتک زن پیش بری .لونه شون اون نزدیکیهاس! اه داشت یادم میرفت این 150 ناتو بگیر سر راهت یه روزنامه پیام امروز هم بگیر .....
باور کن پگی عزیز پیریه و هزار درد سر....می تونی بری پرسی تا اومدنت من و پیگویجن خیلی حرفها داریم که با هم بزنیم .
پرسی در حالیکه بهت زده به نظر می رسید: البته خانم فیگ ! و بعد


ویرایش شده توسط پرنسس پیگویجن در تاریخ ۱۳۸۴/۶/۱۵ ۱:۰۲:۴۹


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱:۴۰ دوشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۴
#29



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۵ دوشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۲۸ پنجشنبه ۷ مهر ۱۳۸۴
از ساري
گروه:
کاربران عضو
پیام: 6
آفلاین
نقل قول:

armock نوشته:
نقل قول:

سر علي پاتر نوشته:
دامبلدور . مك گونكال. سه دسته جارو. هري.هاگوارتز.شنل نامريي محفل ققنوس.
هري تو يه روز سرد زمستوني با شنل نامريي دامبلدور و مك گونكال رو كه به سه دسته جارو ميرفتن رو تعقيب كرد و بعد موضوع اين بود كه هري ديد كه همه اعضاي محفل ققنوس آنجا بودند و دامبلدور پس از سخنراني (به شما چه چي گفت)همه رو براي شام به هاگوارتز دعوت كرد.

یه خورده سخت نیست..من کند ذهن نیستم ها..چون شبه چیزی به مغزم خطور نمی کنه..
حسودي در دانش داستان نويسي


بشم واشم از اين عالم بدر شم
بشم از چين و ماچين دورتر شم
بشم از حاجيان حج بپرسم
كه اين دوري بسه يا دورتر شم


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۱۹ یکشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۴
#28

ایواناold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۰ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۴ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گریفیندور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 246
آفلاین
یکروز که هری و رون و هرمیون میخواستن برن به دهکده ی هاگزمید طبق معمول فیلچ فشفشهرو دیدن . او درحالی که یک قرقاول رو با طناب به دستش بسته بود اونا رو چک کرد.هری و بچه ها سر راه پرسی رو دیدند.پرسی یک نسخه از روزنامه ی پیام امروز رو به اونا نشون داد و گفت:"بچه ها اینو دیدین؟یه جادوگر یک نوع سیب زمینی اختراع کرده که اندازه ی بید کتک زنه!!!! " هری و بچه ها محلش نذاشتن و با خوشحالی به هاگوارتز برگشتن!!


!!Let's rock 'n' ROLE



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۵:۴۱ جمعه ۱۱ شهریور ۱۳۸۴
#27

مایکل گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۴ پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۲:۲۷ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
از غرب تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 143
آفلاین
دهکده - - فشفشه - قرقاول -طناب - هاگوارتز - پرسی - پیام امروز - جادوگر - سیب زمینی بید کتک زن



در دهکده فشفشهها باقرقاولتو سرو کله هم میزدند بید کتک زن هم با سیب زمینی میزد تو سر پرسی پرسیهم سعی میکرد با طناب از تنهبید کتک زن بره بالا... روزنامه پیام امروز این مطلب رو چاپ کرده بود دامبلدور به هری گفت ...هری هاگوارتز دیگه امن نیست باید برگردی خونه ...... هری هم



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۴:۵۲ جمعه ۱۱ شهریور ۱۳۸۴
#26

ماندانگاس فلچر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۹ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۲:۲۴ پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۱
از كوچه ناكترن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 136
آفلاین
به گزارش روزنامه پيام امروز شب گذشته عده اي فشفشه به دهكده هاگزميد حمله كردند. آنها سوار بر قرقاول‌هايي كه به نظر مي‌رسيد به وسيله جادو بزرگ شده اند، به طرف جادوگران سيب زميني پرت مي‌كردند. مامورين وزارت سحر و جادو كه كاري از دستشان بر نمي آمد همگي به طرف هاگوارتز فرار كردند. لحظاتي بعد پرسي ويزلي، اين جادوگر شجاع، با یک طلسم طنابي را به طرف آنها فرستاد و آنها را بهم بست. سپس به طرف بيد كتك زن برد و از آن اويزان نمود
وزارت سحر و جادو به خاطر اين عمل شجاعانه، به اين جوان نشان مرلين درجه دو اهدا کرد
تحقيقات در زمينه چگونگي بزرگ شدن قرقاول ها ادامه دارد


ویرایش شده توسط ماندانگاس در تاریخ ۱۳۸۴/۶/۱۱ ۵:۲۴:۱۴
ویرایش شده توسط ماندانگاس در تاریخ ۱۳۸۴/۶/۱۱ ۵:۳۹:۲۹


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ پنجشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۴
#25

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
کلمات جدید
دهکده - بید کتک زن - فشفشه - قرقاول -طناب - هاگوارتز - پرسی - پیام امروز - جادوگر - سیب زمینی

تمام دانش آموزان در هاگوارتز مشغول خوردن نهار بودند.پرسی در حالی که یه تکه قرقاول بزرگ رو در دهانش میگزاشت به روزنامه پیام امروز اشاره کرد و گفت:اینو خوندین
جینی روزنامه رو برداشت و شروع به خواندن کرد:جادوگر فشفشه ای دیروز تصمیم داشت خود را با طناب از بید کتک زن حلق آویز کند.دیروز حوالی بعداظهر عده ای از مردم دهکده هاگزمید زنی را که میخواست خود را بکشد نجات دادند این جادوگر علت اصلی اینکار را رفتار مردم با خودش اعلام کرد.
جینی چنتا سیب زمینی در دهانش گزاشت و گفت:ایکاش فلیچ هم یه همچی کاری بکنه.





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۹:۱۲ چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۴
#24



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ یکشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۰:۴۳ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۳
گروه:
کاربران عضو
پیام: 55
آفلاین
نیمه های شبه . تنهایی میره جنگل ممنوع چند تا لوبیای سبز سحرآمیزمی کاره .رو زمین دراز میکشه و در حالیکه نسیم خنک شبانگاهی موهای طلاییش رو نوازش می ده از فرط خستگی به خواب میره .در جستجوی آمال و آرزوهای خودشه که...

فایرنز:بیدار شو پیگویجن!! بیدار شو !! اینجا خطرناکه حرکت ستارگان وضع خوبی رو برای آینده ترسیم نمی کنه

پیگویجن:من کجام؟ چته دیوونه!این چه طرز بیدار کردنه ؟!

فایرنز :مطمئن باش که درزمان آینده نیستی .پیشگویی سانتورهای غار نشین اینه که در این جنگل چیز خاصی رو دنبال نکنی.

پیگویجن:what?
فایرنز:

پیگویجن:میدونی ستاره من تو آسمون کدومه فایرنز؟

فایرنز: اونی که گردو زرده... بزرگم هست و گاهی وقتها شبیه موزه؟

پیگویجن:چی داری می گی؟ مگه چشات نمیبینه؟اون که ماهه !دفعه بعد حتما عینکتو بزن چرا به ستاره من بی احترامی می کنی؟

فایرنز :چطور می تونم این عمل نا پسندمو جبران کنم؟

پیگویجن:خب من زیاده خواه نیستم .چیز خاصی هم ازت نمی خوام به خصوص که الانم دیر وقته .امشبرو منو به خونه برسون فردا هم تو هاگوارتز رو پشتت سوار می کنی تو محوطه اطراف زمین کوییدیچ میگردونی آخه من به بچه ها نگفتم که حیوون خانگیم سانتوره از دیدنت خوشحال میشن ...



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۹:۰۱ چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۴
#23

مرلین (پیر دانا)old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
دیروز ۱۴:۰۳:۵۱
از شیون آوارگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1286 | خلاصه ها: 1
آفلاین
شبی به جستجوی یکلوبیا سبز از غار بیرون آمدم. نسیم خنکی وزیدن گرفت. جنگل ممنوع نوید آینده ای را میداد که سانتور ها توسط ستارگان آن را پیشگویی کرده بودند. زمان مشخص خواهد کرد!


هرگز نمی‌توانی از کسی که تو را رقیب خود نمی‌داند ببری


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۸:۴۴ چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۴
#22

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
از اون طرف شب!!!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 501
آفلاین
سانتور پیر که از جنگل ممنوعه به غار پناه آورده بود برای فرزندانش تعریف میکرد.
_زمانی اجداد ما با جستجو در میان ستارگان آینده را پیشگویی میکردند.
در همین لحظه نسیمی وزید و لوبیا سبز خشکیده ای را به داخل غار آورد.


يكي از راه هاي پيشرفت در رول پلينگ ( ايفاي نقش ) :

ابتدا به لين







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.