جادوگران...جادوگران..آهسته ران آرتیکوس از ما میرود.
یک جای دور از این زمین با بی قراران میرود.
یک ساحره همراه او از پشت نا آشنا زند.
این چوبدست از آن کیست کز نا کجاها آمدست.
یک یادگاری از چنین جادوگری بزرگ و خوب .
با چوبدستی از طلا آتش به جانان میزند.
این جد زیبا از کجا آمد...که حالا میرود.
این جاودانه مرد شب تنهای تنها میرود.
همراه او چه ناشنا تنها کنارش میدود.
او میرود از بین ما با شعله های گرم آتش با فراق.
جادوگران این است وداع پایان راه همه ی ما.
پایان راه همه ی ما.