الستور بعد از اینکه از خونه اومد بیرون گفت:
سریع باشین باید دنبال جنی که دامبلدور گفت بگردیم....
چشم جادوییش با سرعت سر سام آور میچرخید دارن با دیدن این منظره جلوی دهنشو گرفت و روشو از الستور برگردوند....
استر به طور ناگهانی داد زد:
مگه تو سر گروه نیستی ؟؟
الستور بدون اینکه به استر نگاه کنه گفت:
چرا!!!
_پس چرا به یک سمت نمیری ما هم دنبالت بیایم...
الستور که تازه دوزاریش افتاده بود به سمت چپ خودش حرکت کرد ... منظره ها هنوز همان گونه بود فقط دیوانه سازی وجود نداشت !!!
صدای پای اسبی از راه دور به گوش میرسید...همه ی گروه به طور طبیعی و به خاطر صدا ایستادند ...
بوته زاری که قبلا سبز بود ولی در حال حاضر به رنگ مشکی در اومده بود داشت تکون میخورد ... همه چوب دستیهاشون رو به سمت آنجا نشانه رفتند ....
صدایی آشنا به گوش رسید:
شما که نمیخواین منو بزنید !!!
رونان با عظمت خاصی از میان بوته ها وارد شد ...
همه چوب دستیهاشون رو پایین آوردند و نگاهی به او کردند ...
رونان بدون اینکه زیاد به افراد نگاه کنه گفت:
دوستان من میدونم اون جن کجاست....
همه از این حرف خوشحال شدن و به دنبال رونان حرکت کردند ...
*مکانی دیگر*
ولدمورت که پشتش به دوربین بود گفت:
خب سیروس چی فهمیدی؟؟
سیروس رو زمین زانو زد و گفت:
ارباب من فهمیدم که طلسم باتانی محفل از بین رفته و خانه ی محفل به وضوح دیده میشه ...
_آدرسشو دارین؟؟؟
این بار آرمینتا جواب داد :
بله ارباب من دارم توی میدون گریمولد هستش...
_میریم اونجا بهترین فرصته که انتقام بگیریم از دامبلدور...سیروس معجون تغییر شکلتو تا شب برام آماده کن ...
سیروس:بله ارباب!!!
*در کنار محفلی ها*
استر با لگدی در خانه ای رو باز میکنه و میره کنار که اعضای محفل داخل بشن!!!
الستور وارد خانه میشه و فریاد میزنه:
مارتیوس!!!
هیچ جوابی به گوش نمیرسه ... خونه اونقدر کثیف بود که رومسا به محض وارد شدنش چوب دستی خودشو روشن کرد ...
لوییس به پشت الستور میزنه و میگه:
اون چیه اونجا!!!
دو نقطه ی نارنجی رنگ در فضای تاریکی میدرخشید ... عده ای مثل استر رونان و بورگین چوب دستی خودشون رو به سمت آن نقطه نشانه رفتند ....
آن نور همین طور نزدیکتر میشد ... تا اینکه چهره ی جن خانگی ای ظاهر گشت ...
جن خانگی:شما با مارتیوس چی کار داشت ؟؟؟
الستور به طوری که مارتیوس چهرشو نبینه رو به اعضای محفل میکنه و میگه:
یادتون باشه که دامبلدور گفت از هیچ کس تا حالا حرف شنوی نداشته !!!
*مکانی دیگر*
_خب آرمینتا چند تا مو برام آماده کردی؟؟
_حدود 5 نفر هستند 2 تا ساحره هم داخلشون هست ...
_خب یکی از اون موهایی که مال فرد قوی بود بده به سیروس برای خودم...
آرمی دستشو میکنه توی شیشه ای و تار موی نازکی رو به دست سیروس میده ...
چند بعد در همان مکان
چهار مشنگ ساده ایستاده بودند ... یکی از آنها گفت:
وقتی خواستند بیان بیرون که مارو طلسم کنند ما آنها را طلسم میکنیم....
آرمینتا:
ادامه دارد..........
============================
چند تا نکته:
شخص بعدی اگر داستانو دقیق بخونه میفهمه باید چی کار کنه ... ولی من بازم میگم ولدمورت و دوستانش معجون تغییر شکل خوردن و به شکل ماگلهایی در آمدن ... آنها میخوان برن در جلوی محفل و هماننده بقیه ی ماگلها تعجب کنند وقتی افراد محفل بیرون آمدند .... از اون سمت هم اعضای محفل در تلاش هستند تا حرف از مارتیوس بکش که در آخر موفق میشن ... این موفقیت یا در پست بعدی نشون داده بشه یا در پست دو تای بعدی فرق نمیکنه!!!
ضمنا ماموریت ها تا آخر روز دوشنبه هستش !!!! باید تا اون روز سوژه ادامه پیدا کنه و در آن روز پست پایانی رو بزنید !!!