هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





بدون نام
دارک به سبک آدم های افسرده از در داره خارج میشه،هی با صدای بلند میگه:من دیگه میرم از اینجا.
مودی:بچه ها بیاین با هم اسم فامیل بازی کنیم.
دارک:من دارم میرم.
خون آشام با شوق:آره،خیلی حال میده.
سدریک:منم میتونم بازی کنم؟
مودی:آره،همه می تونن.
دارک:من دیگه دارم میرم.
مودی:خوب بچه ها تکی تکی یازی کنیم؛کیفش بیشتره.
یکی میره خودشو می چسبونه به ولدمورت و با صدایی که از زیر نقابش میاد میگه:اینجانب آدم نقاب دار(به نقابش اشاره میکنه)در کمال صحت عقلی که در زیر این نقاب دارم(به نقاب اشاره میکنه)می خام با ولدمورت برادر عزیزم،سرورم،که نفس من بید،در یک گروه قرار بگیرم.
مودی:خوب بابا،اا نه ببخشید!بابایی با نقاب
دارک:من دارم از در خارج میشم.
مودی: خوب همه حاضرید؟همه سر جاشون نشستن؟
همه بچه ها نشستن و آماده اند.
اسنیپ:ااا قبول نیست،تو چشمت جادویی همه جا رو باهاش میبینی!
آدمی با نقاب:راس میگه،بی شرافت و وجدان بازی!
مودی:خوب دیگه!من شوکولات قورباغه ای میگیرم به همتون می رسونم!
اسنیپ:قبوله.
دارک:من دارم پامو از در میزارم بیرون.
مودی:با یه حرکت سریع میره دم در و یقه دارک رو میگیره میاردش تو.
مودی:دارک،کجا!؟حالا که صحبت بازی شد،می ترسی ببازی داری در میری؟بیا(بعد کشون کشون میبردش می شونتش پهلو خودش)
دارک:یعنی منم باید بازی کنم؟زوره؟(در حالیکه تو دلش داره کارخونه قند آب میشه!)

مودی:بله زوره.خوب همه حاضرن؟(بعد یه کتاب رو وا میکنه)
اولین حرف صفحه ی اولش!
حرففف واو!
همه شروع میکنن.
صدایی از زیر نقاب:استپ!
اسنیپ:بی جنبه!بزار یه کم بگزره بعد.خوب همه به صورت ساعتگرد بخونن.اسم رو!
مودی:والری.خون آشام:ورونیکا. سدریک:وسپا (همه با تعجب نیگاش می کنن)
اسنیپ:ورم فلوبر. مرلین: وجینی(بازم چشما گرد میشه!)
کینگزلی:ویسکوزیته. دارک: ورمتیل. مردی با نقاب: ولدمورت
ولدمورت: وندام. فلیوس: ویکتور. هرمایونی: ویکتور (ااا تکراری شد!) فیتال: ویس
مودی: خوب بچه ها بزارید اول بابایی با نقاب ماله خودشو بخونه بعد ماها بخونیم.
همه:باشه.
صدایی از زیر نقاب:اسم:ولد مورت
فامیل:ولدمورتیان
میوه: ولدمورت درختی
غذا:ولدمورت سرخ کرده
رنگ:ولدمورت سوخته
شغل:ولدمورت رو همراهی کردن
نام جارو: ولدمورت شهاب
حیوان: ولدمورت پرنده
نام شهر: ولدمورت هر جا هست
کشور:ولدمورت ماوا و مامن من
نام کتاب: ولدمورت جادوگری بس قدرتمند



بدون نام
مودی که به زور داشت به خارج برده میشد تا گریه ی خون آشام رو میبینه با یه حرکت از دست همشون آزاد میشه.
(فقط به خاطر خون آشام جون زیر قول خودم زدم از 1 خط
بیشتر نوشتم!)
مودی میاد یه دونه می کوبه پس کله دارک،دارک با صورت می خوره زمین!بعد میپره میشینه روش و میگه!
مودی:دفعه آآخرت باشه می زنی تو ذوق خون آشاما!
بعد دوباره همه میریزن سرش و با خودشون میبرنش.



پیام زده شده در: ۲:۳۱ پنجشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۲
#27

دارک لرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۱ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۷ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از پیش دافای ارزشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 821
آفلاین
من از خواب بیدار می شم: عجیبه خواب یه جنگ وحشتناک رو دیدم خیلی جالب بود افکت هاش شبیه فیلم ارباب حلقه ها بود همونی که توش سائورون پودر میشه
ولدمورت چپ چپ نگاه می کنه: ا دارک بی انصاف چرا به سائورون توهین می کنی؟
سائورون: قربونت برم ولدی جون من تورو نداشتم دیگه کی هوای من رو داشت؟!
مودی و مرلین: هووووووووووووو ما هم رفتیم دستشویی فعلا خدافظ!
(در همین موقع بنگ!! کینگزلی ظاهر میشه) ای وای کمکم کنین زنم رو ا یعنی نامزد رو گروگان گرفتن عجله کنین!
من: ( یه خمیازه) بابا حوصله داری ولش کن تازه شانس آوردی ببینم حالا کی این لطفو در حقت کرده؟ فاج؟
نه تام
همه با هم : چی؟
کینگزلی: آره ای دارک نامرد تفصیر توئه همش گفتی میری ولی نرفتی وسط عروسی ما فاج و قبیلش حمله کردن داشتم با فاج مبارزه می کردم که یهو تام وارد شد! عجب زوری داره لامصب هر کاری کردیم هممون رو نفله کرد فاج فرار کرد الان هم زن من رو گروگان گرفته باید برم فاج رو پیدا کنم!
مودی: اه اه انقدر رفتم از دست این سائورون دستشویی حالم بد شد! کینگزلی جون من پایم! بیا ( بوم بنگ! مامورای وزارت خونه ظاهر می شن!)
: الستر مودی بنا به دستور فاج کبیر ...
ولدمورت: از کی تا حالا کبیر شد
:پارازیت ندین می گفتم بنا به دستور فاج کبیر شما به علت اینکه رقص در محافل عمومی انجام دادین دستگیر می شین
مودی: امرا بذارم من رو بگیرین! :-D
مطمئنی؟
مودی: این رو گفت؟
اسنیپ در حالی که از پشت مودی اومده و وندش رو گذشته رو شقیقه مودی ( البته از پشت !!!)
من : ای خیانتکار! می دونستم!
مامورا مودی رو کشون کشون دارن می برن

=========
بابا یکی کمک کنه کمبود سوژه داریم می دونم اینم بی مزه شد ! ولی این میخونه داره خودش یه داستان اشتراکی توپ میشه!



پیام زده شده در: ۱۵:۱۲ چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۲
#26

Witch Queen


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۲ چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۰:۵۸ سه شنبه ۴ مرداد ۱۳۸۴
از آنگمار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 166
آفلاین
خوب تا اونچا گفتم كه هيبري ها به انورژان ها حمله كردن و علارقم دفاع هاي شبانه روزي انورژان ها ... انها شكست سختي از هيبري ها خوردند و هيبري ها وارد شهر شدند
ساگولا كه ديد ممكنه قلعه سقوط كنه و تنها وارث انورژان ها كه تانيا بود اين وسط كشته بشه به وقادارترين يارش
تاكرون دستور داد از راه مخفي تانيا را از قلعه خارج كنه
.......

تانيا در وسط هاي راه دچار شوك شد چون با نيرويي كه داشت فهميده بود آخرين انورچان كه پدرش بود هم به دست هيبري ها كشته شد ..... و علارقم پيمان ها همكاري كه عمويش و بقيه جادووگر ها با آنها بسته بودند
هيچ كس به كمك انها نيامد

قبل از اينكه انها بتوانند از ان سرزمين خارج شوند در محاصره ي هيبريها و يارانشان در آمدند
در انجا بود كه تاكرون به تانيا گفت كه در جنگل پنهان شود تا تاكرون به تنهايي با انها مبارزه كند و...

كمتر از بيشت دقيقه بعد تاكرون هم زير ضربات هزاران شمشير كه با او مي جنگيدند به زمين افتاد
و فقط تانيا ماند وخشم و نفرت يه انورژن .....و ستاره سرخ كه حالا بالاي سر او مي درخشيد و گروه عظيمي از هيبري ها كه كه دور تا دورش با شمشير ها خونالود ايستاده بودند
.......................

تانيا به انها خيره شد بسيار خشم گين و نفرتبار
زمين لرزيد موجي از گرد و غبار دور تا دور او را گرفت و اين موج قوي تر و فوي تر شد و به رنگ قرمز در آمد و بعد مانند يه موج عظيم به طرف هيبري ها رفت ........... موجي كه همه انها را در آتش نفرت و خشم آخرين بازمانده انورژان ها خاكستر كرد .......



: سرورم اينجا هيچكس زنده نيست همه مردن در اصل با شمشير تكه تكه شدن
صدايي با لحن كشيده ايي گفت : عاليجناب فقط مشتي خاكستر از هيبري ها باقي مانده
صداي سرد و بي روحي گفت : هيچ كس زنده نيست ... جز ما كسي به ياريشون نيامده پس چطور اينهمه سپاه از بين رفته اند ؟

: سرورم سرورم ... كناره جنگل يكي از انورژان ها را پيدا كرديم ... يه دختر جوون ولي بيهوشه ... هر كاري كرديم نتونستيم بهوش بياريمش .... يه الف هم چند متر دورتر از اون افتاده داره نفس هاي آخرشو مي كشه ..زخماش خيلي عميقه


: خيل خوب لوسيوس ترتيبي بده دختره و الفه به قرارگاه منتقل شن .... خيلي دلم مي خواد بدونم كي اين هيبري ها را خاكستر كرده


و يك حلقه براي ملكه خون آشام ها ...
كه آغازي شد براي يÙ


پیام زده شده در: ۲۰:۰۰ سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۸۲
#25

Witch Queen


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۲ چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۰:۵۸ سه شنبه ۴ مرداد ۱۳۸۴
از آنگمار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 166
آفلاین
خوناشام سراسيمه وارد كافه مي شه و به طرف سارون و ولدرمورت مي ره و مي گه : شنيد اينجا جادوگر پزون بوده ؟ درسته ؟
سارون كه داره ـخودشو ـ باد مي زنه مي گه : اره بابا داشتن منو و دارم و كنگيزلي را مي پختن
چهره ي خوناشم در هم مي ره و مي گه : چه بد سلقه ؛ اينهمه ادم از شما بد مزه تر پيدا نكردن واقعا كه اين آدم خوارها تمدن ندارن وگرنه اگه مثل ما خوناشام ها متمدن بودن مي تونستن از قيافه تشخيص بدن خون كي وشمزه است خون كي تلخه خون كي شوره كي مرض قند داره و كي خونش آلودس و غيره هر خوني كه خوردن نداره
هر گوشتي هم همين طور ؛ اگه جنون گاوي مي گرفتن چي؟!!!
واقعا كه اين بي سوادي فاج چه كارها كه نمي كنه !
ولدرمورت : باشه بابا خوناشام جوش نيار ... اصلا نمي خورنشون باشه ؟ تو چرا عصباني مي شي ؟
خوناشام : اخه معيار هاي بهداشتي را حساب نمي كنن
ببينم دارك تو كه همش تو دستشويي هستي وقتي داشتن مي پختنت قبلش دستتو شسته بودي؟ ناخونهاتو گرفته بودي ؟ مسواك زده بودي؟
دارك لرد معصومانه مي گه : نه نمي دونستم قراره بخورنم
خوناشام با نگاه سرزنش آميزي به كنگيزلي مي گه : مالاريا تو آفريقا خيلي زياده ؟ واكسن زده بودي؟
كنگيزلي : نه
خوناشام با عصبانيت به مرلين مي گه : تو كه از ريشت استفاده شده .... ريشتو با شامپو ريش شسته بودي؟
در همان لحظه خوناشام سارون را مي بيند و جيغ يزند : تو با اين كفش هاي گلي رفتي توي آب ؟ نگفتي ممكنه اون بدبختها كزاز بگيرن ؟
مودي مياد جلو يه ليوان خون دست خوناشام مي ده و مي گه : چه خبرته خوناشام مگه بازرس اداره بهداشت شدي ؟
خوناشام مي گه : نه ولي اينها با اين بي بهداشتي هاشون اخرش منو مي كشن ... اون از فتال دماغو اينم از اين ژولي پولي هاي بي بهداشت
مودي مي خنده و مي گه : بابا بي خيال حالا كه بخير گذشته و آدم خوارها نخوردنشون و مريض نشدن تو آروم باش و خون كلاستو بخور
خوناشام بي حال ليوان خون را از مودي گرفت و به طرف دهانش برد و يكدفعه داد زد : اين خون مهر استاندارد داره؟!!!


و يك حلقه براي ملكه خون آشام ها ...
كه آغازي شد براي يÙ


پیام زده شده در: ۱۶:۵۳ سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۸۲
#24

سائورون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۷ چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۲۵:۲۱ شنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۲
از موردور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 183
آفلاین
من هیج وقت ولدمورتو باد نمیزنم اونم منو چون که حتّی اگه یکیمون بخایم اون یکی راضی نمیشه.
در ضمن ما از شیوه های مشنگی برای خنک شدن استفاده نمیکنیم.


خدایا شکرت که از ننگ تهمت دوستی با لرد خلاص شدم.
ـــ�


بدون نام
مودی میاد و یه چاقو فرو میکنه تو نامه که رو میز بوده
مودی:ههههه،تحت تعقب!تسلیم!مرتیکه آدم خور سوات نداره نامه تهدید آمیز نوشته واسم
(سائورون داره ولدمورت رو باد میزنه)
سدریک یه جا نشسته داره گریه میکنه،از ترس!
مرلین که داره به طرف دستشویی میره و میخاد در رو باز کنه که یهو پروفسور فلیت ویک که تمام این مدت تو دستشویی زندونی شده بود چون یه میز چپه شده بود و در دستشویی وا نمیشده،میافته بیرون!
فلیت ویک:خوبه دیگه حالا بدون من می رقصید؟یه میزم میزارید پشت در که من نیام بیرون؟
همه: :lol2: :grin:



پیام زده شده در: ۱:۳۲ دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۲
#22

دارک لرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۱ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۷ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از پیش دافای ارزشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 821
آفلاین
آخ اوف وای نیم پز شدم مودی قربونت آقا ( ماچ :-D !!!) جونمو نجات دادی
سائورون: ای وای سرم دیگه پشت در وای نمی ایستم اعلیحضرت حال شما خوبه؟ ا ا ا رداتون سسی شده ( با دستمال پاکش می کنه)
مرلین: آره می خواست به دارک اضافه کنه او خدای من حالم بد شد من رفتم دستشویی
ولدمورت: از چهارچوب خارج نشین! ا ببخشید اون ماله اینجا نبود...
( در همین موقع یه جغد می یاد تو می شنه من پاش رو باز می کنم:
از: فاج رهبر قبیله آدم خوارها و وزیر سحر و جادو
به: مودی

به این وسیله به شما مودی اخطار می گردد که به علت تقلید از رقص ما که کپی رایت داشت و انجام کارهای خلاف شئونات تحت تعقیب قرار گرفته اید لطفا خودتان را تسلیم کنید.
ویا اگر بخشودگی می خواهی باید کینگزلی رو پروارش کنی تا هفته دیگه برامون بیاری هیچ شرط دیگه ای هم نداره...

من: ای بابا کینگزلی حالا چی ....؟! د پس کو کینگزلی ؟ مودی چی کار کنیم؟
ولدمورت: به نظر من باید داخل چهارچوب عمل کنیم ا راستی تام کو؟
اسنیپ: گفت میره پول در رو از فاج بگیره
من: ای بابا می کشنش من برم ببینم چی کار می تونم بکنم شاید کینگزلی رو هم پیدا کردم فعلا جیمعا خدافظ



بدون نام
مودی که دوستاش براش خیلی مهم هستند یهو غیرتی میشه،رئیس مئیس رئ فراموش میکنه:هوووووووووووو،فاج،چته؟اینا دوستای من هستند.
(فاج با یه سری از این آدمخورا میان جلو.)
مودی: سلام آقای فاج،داشتم میگفتم هووووووووومممم اینا دوستای من هستند و خیلی هم خوشمزه ان!
فاج بر میگرده سر جاش و به دارک یه کم فلفل میزنه.
مودی به مرلین که داره زیر پیت می سوزه نیگا میکنه(دلش همش می سوزه)
همه به صحنه پخته شدن دارک و مردن مرلین و سائورون نیگا میکنن.(یه قطره اشک از چشم صاحاب میریزه رو زمین،مودی دوباره غیرتی میشه)
مودی میره پیش ولدمورت و بقیه:یچه ها ما باید پاتک بزنیم!
یادتونه داشتیم با هم می رقصیدیم؟یادتونه چه اوقات خوشی اینجا داشتیم؟یادتونه خون آشام داشت واسمون قصه می گفت!؟(ففففففیننننننننن،ولدمورت فین میکنه)
یادتونه لحظات با هم بودنمونو!ما همه باید با هم متحد بشیم!
همه دستاشونو بزارن رو دست من،تا متحد شیم!
(مودی دستشو میزاره،همه حتی سدریک هم میاد،کینگزلی هم میاد!)
مودی با صدای بلند: بچه ها من خیلی گشنمه!اون آقاهه(فاج رو نشون میده)چه قده خوشمزه به نظر میاد!
باااااااکومممممممممممببببببببببااااااااااا کومبببببببببببببباااااااااااااااااااااااااااااا حمله!
(همه با چنگال و کارد و ساتور به آدم خورها حمله میکنن.)
آدم خورها هم به مودی اینا حمله میکنند!
مودی که میبینه هوا پسه و اونها وحشین،اعلام عقب نشینی میکنه،و بعد زیر پیرن ولدمورت رو میگیره میزنه به یه ساتور میره بیرون.
فاج:چیه مودی؟پیام صلح آوردی؟
مودی: بابا الن گفتگوی تمدن ها س!یعنی چی این وحشی بازی ها!بیاید با هم مذاکره کنیم!
فاج به آدم خورها یه مشورت میکنه:باشه!
مودی و فاج سر یه میز میشینن و شروع میکنن.
خوب فاج،تو کینگزلی رو میخای،درسته؟!
فاج:بله!
مودی: کینگزلی پیش ماس،اگه به ما 1 ماه فرصت بدی اونو پروار میکنیم واست میاریم!(کینگزلی از ترس پس می افته!)
فاج :کینگزلی اینجاس؟پیش تو؟!خائن!جاسوس،بی شخصیت،بی ادب!مودی بد!
مودی خیلی بهش بر میخوره،پا میشه با یه شلنگ تخته گنده خودشوم می رسونه به دیگ،میزنه با پاش دیگو چپه میکنه:هاااااااااااااااا هاواااااااااااهووووووووووووووووووووووووووووو
دارک و مرلین و سائورون رو پرت مینه طرف ولدمورت.
با ساتوری که زیر پیرنی ولدمورت هم بهشه،میره تو شیکم آدم خورا............................. هااااااااااااهووووووووواااهوااااااااااا
آدم خورا که یکی وحشی تر از خودشون می بینن،همه از در میرن بیرون.
فاج میزنه زیر گریه

مودی:برید دم خونه خودتون بازی کنید
فاج در حالیکه از در میره بیرون:اگه دیگه تو اداره رات دادم!



پیام زده شده در: ۱:۴۴ یکشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۲
#20

دارک لرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۱ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۷ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از پیش دافای ارزشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 821
آفلاین
من: کمک بابا من رو بیارین بیرون...
فاج: آهان کینگزلی می دونستم اونجایی! تام در اینجا رو باز کن
تام: جناب وزیر خطرناکه ها پرت میشه بیرون..
فاج: میگم بازش کن!
من: اون بیرون چه خبره؟ وای ( بوف دنگ .... می یوفتم تو بقل فاج...)
فاج: ا این که کینگزلی نیست ولی بد هم نیست خوب گوشت داره بچه ها بیایین تو!
مودی: بچه ها؟!!
در میشکنه و افراد قبیله فاج وارد می شن : بونگا بونگا بونگا فاج بونگا بونگا فاج بونگا... به به عجب غذایی
من: یعنی چه جریان چیه؟ من یه جادوگر کهن هستم نمی دونین من رو بخورین الان با یه ورد حالتو جا می یارم: ولداوستا...(اوخ! فاج با لیوان می زنه تو سرم)
فاج: مهم نیست چه بهتر گوشتش خوشمزه تره!
افراد قبیله: رئیس فاج این مرده که چشمش می چرخه رو هم بخوریم؟
فاج: نه ولش کنین اون خوشمزه نیست...
مرلین داره یواشکی میره دستشویی
در همین موقع سائورون که زیر در مونده می خواد از در بیاد بیرون که فاج پیت رو میذاره روش...
فاج: هوم آتیشش کافی نیست.. چی کار کنم؟
اون چیه داره می سوزه ؟ ریش مرلین! بیارینش اینجا!
آدم خوار ها مرلین رو می گیرن می ذارن زیر دیگ و من رو می اندازن توش!
فاج: به به عالی شد کاش کینگزلی هم بود باهاش سوپ درست می کردیم...
همه از سرعت اتفاقاتی که افتاده شوکه شدن








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.