هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۷:۳۶ شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۸



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۱ شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۱:۲۵ جمعه ۲۷ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
هری با رون و هرمیون در قطار هاگوارتزدر باره علامت شوم حرف میزدند
هری:هرمیون چرا گوش نمیدی اسنیپ یه مرگخواره و به ولدمورت خدمت میکنه اگه رسیدیم حتما باید با شنل نامری با هم بریم نشونت بدم
رون با حسرت به ماهی مرکبش نگاه میکرد گفت منم با هری موافقم
هرمیون که کتاب سفر با اژدها را میخواند آن دو را نادیده گرفت
-راستی هری مامانم یه کم پول بهم داده من پولامو از خیلی وقت پیش نگه داشتم میتونی چند گالیون بهم بدی آخه میخوام جارو بخرم
هری گفت اگه رسیدیم حتما بهت میدم
در همین هنگام صدای تلق تولوق چرخ دستی آمد.....



چند نکته :
1 - دوست عزیز کلمات رو بولد کنین خواهشا، چشم من در میاد تا بخونم پستتون رو!
2 - جلوی اسم گوینده دیلاوگ حتما (:) بگذارید.
3 - یه مقدار به غیر از دیالوگ ها، به فضا سازی و توصیف حالات هم توجه کنید.

این موارد رو رعایت کنین دفعه بعد حتما تایید خواهد شد دوست خوبم



تایید نشد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۲۱ ۱۰:۱۹:۱۳


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۸

سروس اسنيپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۶ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۲:۴۲ دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۹
از سر قبر.....ت
گروه:
کاربران عضو
پیام: 13
آفلاین
داشت به طرف سكوي نه و سه چهارم ميرفت.وقتي وارد شد ديد كه بالاي قطار هاگوارتز علامت شوم درست شده ترسيد كه باز ماموراي وزارتخانه بهش گير ندن ولي يهو صداي بوووووم!گفت دوباره نه و آهي از روي حسرت كشيد . آخه ماموراي وزراتخانه اونو گرفته بودن تا اعتراف كنه.مامورا اونو تا وزارتخونه با اژدها اسكورت كردن.جلوي در وزارتخونه كه رسيدن ديد چند تا از اين ماموراي وزارتخونه با جارو دارن نظم برقرار ميكنن.به ساعت نگاه كرد گفت:حاجي بيا ده گاليون بگير و برو بزار ما بريم هاگوارتز.
يهو يه صداي سرد بهش گفت اهكي و روبندش را برداشت . از وحشت نزديك بود غش كنه كه گفت ولدمورت جون بيا اين شنل نامرئي مارو ول كن تا بريم . ولي ولدمورت گفت نچ و بنگ نور سبز فضا رو پر كرد........
يهو از خواب پاشود و ديد ماهي مركبش تو تنگ خوابيده....


دوست عزیز
اصولا لحن غالب پست باید نوشتاری یا معیار باشه، البته این به سلیقه نویسنده مربوطه.
مشکلات اساسی پست شما یکی سوژشه که خوب یه مقدار بیش از اندازه ساده ست و یکی هم دیالوگ ها! خطوط دیالوگ ها رو جدا کنید تا خواننده بهتر بتونه اجزای پستتون رو تفکیک کنه.
خیلی باید کار کنید رو پستتون دوست عزیز.انشا ا... دفعه بعد


تایید نشد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۶ ۲۲:۳۶:۰۸


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۴۶ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۸

مورتلیک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۸ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۲۸ سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۸
از هرجا که دلم بخواد! فضولی؟ پلیسی؟ می خوای منو لو بدی؟
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 8
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی

چند گالیون بیشتر نداشت . با این پول حتی نمی توانست یک فلس از ماهی مرکب دریاچه را بخرد ، چه برسد به کتاب « ماجرای جاروی شجاع و اژدهای خبیث » که برادر کوچکش سفارش داده بود .

نگاهی به علامت شومی که بر ساعد داشت انداخت . روزگاری با نشان دادن همین علامت تمام کوچه ی دیاگون خالی میشد و میتوانست هرچه میخواهد از مغازه ها بردارد ولی حالا تنها به درد این می خورد که شخص ناشناسی ، او را زیر چرخ های سهمگین قطار هاگوارتز بیندازد .

با حسرت به آن پسرک ابله عینکی نگاه کرد که شنل نامرئی گرانقیمتی را روی بازویش انداخته بود و همراه با دختری مو وزوزی و پسری کک و مکی ، از روبرو نزدیک میشد.

شاید دزدیدن آن شنل می توانست به خرید کتاب کمک کند ؟ چوبدستیش را در دست فشرد و به آنها نزدیک گردید . شانس با آن ابلهان یار بود . زن چاقی با حداکثر سرعتی که می توانست به آنان نزدیک شد و به سمت مغازه ای کشاندشان . سردر مغازه با زرق و برق بسیار نوشته بود : وسایل شوخی و خنده ی برادران ویزلی .


تایید شد!


ویرایش شده توسط سیر بچه در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۶ ۱۹:۲۹:۲۸
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۶ ۲۲:۵۳:۳۳


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۲۵ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۸

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۱ چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۵۷ دوشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۸
از tehran
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
کلمات جدید: گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی


هنگام پیاده شدن از قطار هاگوارتز نوری سبز به چشمان هری خورد ! بالای سرش را نگاه کرد ، آن علامت شوم بود .

-هرمیون اونجار... هرمیون ... رون ... اِ هرمیون چت شده ؟

و در این زمان هری احساس کرد که دنیا به آخر رسیده است . نه تنها بهترین دوستانش بلکه تمام کسانی از قطار پیاده شده بودند به خلسه فرو رفته بودند . ناگهان ...

-هری .... هی هری بیدار شو ! بیدار شو میگم .

هرمیون در حالی که هری را با دو دست تکان می داد در گوش او فریاد میزد .

- اوه . هرمیون ... آروم باش داری کرم میکنی .
-چت شده ، بازم خواب دیدی ؟

- آه . زخمم بدجور درد می کنه داشتم دوباره خواب ولدمورتو میدیدم . این کچل خپل با اون نجینی اژدها نشان محاصرم کرده بودن .

- چی می گی ؟

-پاشو صبحانه حاضره . راستی اینم هدیه ی کریسمست !

و یک جعبه ی تعمیر جارو به طرفش دراز کرد .

- ممنونم . این خیلی عالیه !

وهری به سمت اشپز خانه رفت تا با سیریوس درباره خوابش صحبت کنه


-هی... سیریوس کتاب معجون سازی پیشرفته ی منو ندیدی ؟


تایید شد!
یه نکته : یه قدار توی پست های بعدیتون غیر از دیالوگ ها، به فضا سازی، توصیف حالات افراد و غیره هم بپردازید دوست عزیز تا بتونید نظر خواننده رو نسبت به نوشته خودتون جلب کنید.


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۶ ۱۷:۰۸:۳۷
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۶ ۱۷:۲۱:۰۲

dj_208 :grin:


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵ شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۸

پنه لوپه کلیر واتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۴ شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۱:۱۲ چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
کلمات جدید: گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی

همیشه توسط قطار هاگوارتز به مدرسه می رقت اما این بار فرق می کرد، سوار بر جارو از فراز دریاچه مدرسه هاگوارتز می گذشت، به یاد ماهی مرکب دریاچه افتاد، هنوز هم نفمیده بود فلسفه وجودی این موجود برای مدرسه چه بود، در هیچ کتابی این موضوع نوشته نشده بود.

آهی از حسرت کشید، بر روی برج مدرسه فرود آمد، اینجا همانجایی بود که علامت شوم در آسمان هاگوارتز به احتراز در آمده بود.

شنل نامرئی خود را از داخل ردایش بیرون کشید، چند سکه گالیون از جیبش ریخت ، آنها ر ابرداشت و شنل را بر روی جاروی آذرخشش انداخت، این همان جارویی بود که توسط آن از چنگ اژدها در مرحله اول مسابقه سه جادوگر گریخته بود.

هری پاتر مخفیانه بر مرور خاطراتش به هاگوارتز آمده بود........


-------------
امیدوارم تایید بشه، ممنون از شما


تایید شد!


ویرایش شده توسط mehrnaz در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۴ ۲۳:۰۷:۱۶
ویرایش شده توسط mehrnaz در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۴ ۲۳:۱۰:۳۸
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۵ ۰:۱۰:۰۶


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۳۵ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۸



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۳ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۲۰ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 4
آفلاین
فونته قارسی داونلود کردم

گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی

از قطار هاگوارتز پیاده شدم . باورم نمی شد که علامت شوم را بالای برج بلند ستاره شناسی ببینم . آهی از حسرت کشیدم .
باز چه کسی مرده است . طومار مرده ه دیگرا به کتابی می مانست .
شنل نامرئی را در اوردم و بر روی جارو و گالیون ها
انداختم .
صدای شنا کردن ماهی مرکب در دریاچه فضا را پر کرده بود .


اگه حرفارو جابه جا میزنم اخه کیبوردم حروف فارسی روش نیست باید هر حرفئ رو امتحان کنم .
من قبلن هم عضو ایفای نقش بودم .



تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۲ ۱۸:۰۳:۵۰


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۴۲ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۸

میمنت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۱ دوشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۲:۵۹ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی


تازه از قطار هاگوارتز پیاده شده بود و شنل نامرئی را به تنش کرده بود. در کتابی خوانده بود که در کنار دریاچه٬ دریاچه ای که ماهی مرکب در آن زندگی میکند٬ اژدهایی قرار دارد که از مقادیر زیادی گالیون مراقبت میکند. به آرامی سوار جارویش شد و تا جایی که میتوانست جارو را نیز نامرئی کرد و با سرعت زیادی به سمت اژدها حرکت کرد... اما هر چه نزدیکتر میشد٬ علامت شومی که به تازگی بر دستش حکاکی شده بود٬ بیشتر سوزش میکرد.




تایید شد!


ویرایش شده توسط خانم بلك (مادر سيريوس بلك) در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۲ ۱۳:۰۰:۵۸
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۲ ۱۸:۰۴:۱۱


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۵:۱۱ چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۸

حوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۶ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۴۱ چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۸۸
از بالاي دار!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 11
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی



حوا همانطور كه تنگ ماهي مركبش را در دست داشت، قدم بر پله ي اول گذاشت و قبل از آنكه سوار قطار هاگوارتز شود، با حسرت به علامت شوم اژدها مانندِ آدم نگاه كرد.

آدم دو گاليوني كه از فروش كتاب و جاروي كهنه پرنده اش برايش باقي مانده بود را به حوا داد.

حوا شنل نامرئي اش را از كوله پشتي اش خارج ساخت و به او داد و گفت: "اين را هميشه با خود داشته باش."

و با خود زمزمه كرد: "كاش من هم يك مرگخوار بودم!" سپس سوار قطار شد و از آنجا رفت...




تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۱ ۱۲:۲۴:۰۲

[color=0066FF]حوا (در عبری: به معنی زنده یا زندگی) بر پایه اساطیر Ø


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۵۵ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۸

حوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۶ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۴۱ چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۸۸
از بالاي دار!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 11
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی



ماهي مركب قبل از آنكه سوار قطار هاگوارتز شود، با حسرت به علامت شوم اژدها نگاه كرد، و دو گاليوني كه اژدها از فروش كتاب و جاروي كهنه اش باقي مانده و به او داده بود را در جيب شنل نامرئي اش گذاشت و گفت: كاش من هم يك مرگخوار بودم!



تایید نشد!
در پیام شخصی توضیح میدم


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۱ ۰:۲۳:۰۵

[color=0066FF]حوا (در عبری: به معنی زنده یا زندگی) بر پایه اساطیر Ø


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۵:۰۸ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۸

تایبریوس مک لاگنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵
از پیاده روی با لردسیاه برمیگردم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 314
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی

... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...

دلم چون اژدهاي خفته ايي، ساليان درازي در حسرت خواندن كتاب بي همتاي چشمانت سكوت كرده بود!

چقدر دوست داشتم ماهي مركبي بودم، تا تو با جاروي خيال، بر بلنداي درياچه ي نقره ايي پرواز مي كردي و برايم آن ترانه ي قديمي و گريه دار را سر مي دادي!

ولي روزها گذشته و من ديگر علامت شوم لبخند تو را از ياد برده ام! ديگر گاليون هايم را براي سوار شدن قطار هاگوارتز كنار نمي گذارم...

ديگر قصه ي آن جادوگري كه به خاطر ديدن تو، تمام مسافت دنيا را با شنل نامرئي اش طي مي كرد به پايان رسيده است...



تایید نشد آقا تایید نشد! چه وضعشه
مک عزیز جدا پست زیبایی بود، لذت بردیم
مرسی از زحمتت دوست عزیز


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۱ ۰:۳۱:۰۲
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۱ ۱۲:۲۲:۳۷

در كنار درياچه ي نقره ايي قدم ميزنم
و با بغضي که مدتهاست گلويم را ميفشارد، رو به امواج خروشانش مي ايستم
و در افق،
طرح غم انگيز نگاهش را ميبينم،
كه هنوز هم اثر جادويي اش را به قلب رنجورم نشانه ميرود..
كه هنوز نتوانستم مرگ نا به هنگام و تلخش را باور كنم..
كه هنوز بند بند اين تن نا استوار به نيروي خاطره ي لبخند اوست كه پابرجاست..
با يأس يقه ي ردايم را چنگ ميزنم و در برابر وزش تند نسيم،
وجودِ ويرانم را از هر چه برودت و نيستي حفظ ميكنم..
از سمت جنگل ممنوعه، طوفاني به راهست
و حجم نامشخصي از برگ و شاخه ي درختان مختلف را به اين سو ميآورد..
اخم ميكنم تا مژگانم دربرابر اين طوفان،
از چشمان اشكبارم محافظت كند..
شايد يك طوفان همه ي آن خاطره ي تلخ را از وجودم بزدايد..







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.