خرس های تنبل در برابر پاپیون سیاه
پست دوم
دیوید که از صدای خروپف کاپیتانش بیدار شده بود، مورفین را تکان داد: جناب گانت، میشه کمی آروم تر خرناس بکشین؟ فردا بازی داریم. باید استراحت کافی داشته باشیم.
- نمی تونی بخوابی؟
- جسارتا خیر!
- پش تو هم جاتو جمع کن برو تو هال!... خررررررپفففففففف...
به همین ترتیب تا چند دقیقه دیگر اسنیپ هم به درون هال تبعید شد و بساط تشک و لحافش را کنار دو نفر دیگر پهن کرد و سر چربش را روی بالش گذاشت.با وجود اعصاب ناراحتش در دل اعتراف می کرد خیلی شانس آورده که مادرش دیگر تیم نیست چون خوب می دانست آیلین با دیدن صحنه موهای چرب ش نصفه شبی او را به داخل وان حمام تبعید خواهد کرد.
قلعه ی هاگوارتز – ساعت 1 نیمه شبمرلین: موهاهاها! بودلر نیمه جوان اون زهر خرچنگ کوالالامپوری رو به ما بده.
کلاوس: کوهاهاها!من کاملا جوانم ای پیری دروغی! بیا بگیرش.
کلاوس شیشه معجون را به دست مرلین داد و او بی درنگ کل شیشه را درون معجون خالی کرد.
- موهاهاها...سه دور در جهت عقربه های ساعت...موهاهاها حالا سه دور خلاف جهت عقربه های ساعت...موهاهاها!
پاپاتونده که راهپیمایی و تظاهرات را نیمه کاره گذاشته بود تا در مراسم معجون پزان شرکت کند ملاقه را از دست مرلین قاپید.
- پوهاهاها!بسه نوبت منه هم بزنم. هوم...عجب بویی میده...عین جوراب نشسته غول های غارنشینه...پوهاهاها!
پوفسور تافتی: توهاهاها!پاپا مگه شما تا حالا جوراب نشسته غولای غارنشینو از نزدیک دیدی؟
از آنجاییکه پاپا سخت مشغول هم زدن معجون بود و شدیدا روی دورهای ملاقه تمرکز کرده بود این سوال را نشنید.شاید هم نشنیده گرفت. کسی چه می داند؟ما که قلم دستمان است هم نمی دانیم چه برسد به شمایی که خواننده اید و طبیعتا شما هم نباید...
نقل قول:
کارگردان: مرگ!درد!باز تو شروع کردی چرت و پرت گفتن؟زود برو سر اصلا مطلب تا نگفتم بچه ها این دوربینو بکنن تو حلقت!
نویسنده:
اعضای تیم پاپیون سیاه هم چنان در حال افکت خنده شیطانی دقایق خوشی را می گذراندند و ته دلشان قرص بود که فردا با خوردن این معجون تیم خرس های تنبل را سوراخ خواهند کرد و اگر هم حتی از این معجون نخورند تیم خرس های تنبل خود به خود سوراخ است چون اسمش رویش است دیگر...تنبل جماعت همیشه خواب است جاش توی رختخواب است نه زمین بازی و...
نقل قول:
کارگردان: زهرمار!مرض!درد!بچه ها بگیرین این دوربینو بکنین تو حلقش!
فیلم بردار:آخه پس با چی فیلم برداری کنیم؟
- یه دوربین دیگه روشن کنین بوقیا!مگه همین یه دونه ست؟
- جسارتا قبلیو کردین تو حلق راوی قبلی دیگه نتونستیم از حلقش بکشیم بیرون.رفته بود دور روده هاش پیچیده بود.دوربین قبل از اونم تو سر راوی قبلیه خورد کرده بودین قبل از اون اونم...
کارگردان: بسه!فیلمتونو بگیرین!
در همان لحظه که بر و بچه های تیم پاپیون در حال افکت خنده شیطانی آمدن بودند و معجون را هم می زدند و آن را به هزار چیز تشبیه می کردند مرلین یک مرتبه در فاز غش و ضعف رفت و درحالیکه کف بر لب آورده بود روی زمین نزدیک پاتیل ولو شد تا معرکه بگیرد و ملت را دور خودش جمع کند. موفق هم شد و بچه های تیم همه گردش حلقه زدند تا با فرمت drool: فرو رفتن پیامبرشان در حالت خلسه را ببینند.
مرلین مبلغی به خودش پیچید و کف بر لب آورد و باز هم دور خودش پیچید و پیچید و خلاصه انقدر پیچید تا تاب برداشت و ریشش هم گره خورد به پایه دوربین فیلم برداری.
فیلم بردار هم نامردی نکرد و با یک قیچی ریش مرلین را تا جاییکه به دور پایه دوربین پیچ خورده بود قیچی نموده و خودش را با یک لگد وسط کادر شوت کرد.
کلاوس بودلر: کوهاهاها!مرلین بدون ریش!قیافه ت مثل پیامبرای بدون کتاب شده.
مرلین که ناجوانمردانه از خلسه درآمده بود با اندوه دستی به ریش نصفه نیمه اش کشید.
- موهاه...نه دیگه حسش نمیاد.
آخه مردک بوقی اقلا کمتر می بریدی من بدون ریشم چیکار کنم خب؟
سه هزار سال طول کشیده بود به اون اندازه برسه تا بتونم تو رکورد گینس ثبتش کنم.
بعدم چرا لگد می زنی؟
در رسم جوانمردان افتاده را لگد زدن...هیععع دیگه گذشت اون زمونا!نخیرم...من هیچوقت کتاب نداشتم.به پیروانم همیشه جزوه میدم.
پاپا:پوهاهاها!حالا چی شد رفتی تو خلسه؟
مرلین: هوم؟من رفتم تو خلسه؟کی؟کجا؟ چه وقت؟
هان...یه مرتبه به عالم بالا کانکت شدم و اصوات الهی بر من نازل شد که:
نقل قول:
صدای آسمانی: ای پیامبر!
مرلین در حال خلسه: جونم؟
صدای آسمانی: بدان و آگاه باش که همانا ما به تو علم تاویل احادیث را آموختیم.
مرلین: به من؟اشتباه نمی کنین؟ به یکی از برادران آسمانی دیگه م آموخته بودینا.
صدای آسمانی:هوم؟ بذار ببینم؟ای بابا بازم این زئوس با هرا دعواش شد کاغذارو جا به جا داد دستم. کجا گذاشتمش؟این چیه؟برگ جلب هرمس؟اینکه نیست...تقاضای ازدواج از ونوس...اینم نبود... احضاریه برای حضور در جلسه رسیدگی به تقاضای طلاق...اوه این برای هراست...آهان یافتم. وحی آسمانی برای مرلین!
مرلین: در خدمتم!
صدای آسمانی: ای مرلین!بدان و آگاه باش که آزمایشگاه سری شما لو رفته است و تا 5 دقیقه دیگر ستاد مبارزه با دوپینگ به آنجا هجوم آورده و به خاطر ایجاد تشکیلات غیرقانونی و دوپینگ در جریان مسابقه شما را دستگیر و روانه آزکابان خواهند کرد تا چند سالی را در آنجا آب خنک نوش جان نمایید.
بروبچ تیم پاپیون: :worry:
پروفسور ویریدیان: خب بعدش چی گفت؟
مرلین:بعدش این فیلم بردار بوقی منو شوت کرد وسط صحنه و دیسکانکت شدم دیگه.
پاپا:پس ما الان چیکار کنیم؟
مرلین: چند دقیقه من به عالم بالا متصل بودم؟
کلاوس بودلر که می رفت سیستمش از خنده شیطانی به روی جیغ تنظیم شود گفت:
- یه دقیقه!
- چند دقیقه طول کشید تا از همه اینارو برای شما بگم؟
- دو دقیقه!
مرلین دستی به ریش نصفه اش کشید.
- هوم...پس وقت زیادی نداریم.
اعضای تیم پاپیون دسته جمعی جیغی سر دادند که فیلچ که سهل است ماندانگاس از داخل کافه تریای مادام پادیفوت هم آن را شنید.
سر دو دقیقه بعد درب آزمایشگاه با صدای شترقی گشوده شد و چند نفر از اعضای نیروی ستاد مبارزه با مخفیگاه تشکیل...نه ببخشید تشکیلات مخفی داخل آزمایشگاه پریدند.
- به دلیل ایجاد تشکیلات غیرقانونی در دخمه مدرسه شما بازداشتین. می تونین وکیل بگیرین.ضمنا هرچی بگین علیه شما در دادگاه استفاده میشه...بعدشم فکر کردین الکیه؟تست خون ازتون میگیریم تا ببینیم دوپینگ...
دنــــــــــگ!مامور شماره دو یکی پس کله همکار شماره یکش نواخته بود.
- بوقی...قبل از اینکه این همه ور بزنی نیگا کن ببین اینجا کسی نیست!
مامور شماره دو گراوپ وار نگاهش را به آزمایشگاه خالی از وجود هر موجود زنده ای دوخت.اعضای تیم پاپیون سیاه به خواست نویسنده در عرض همان دو دقیقه با کل بند و بساطشان ناپدید شده بودند و به هیچکس هم ارتباطی ندارد این اتفاق چطور افتاد و اگر گرنجری پیدا شود که بگوید داخل هاگوارتز کسی نمی تواند آپارات کند پس اینها چگونه در عرض سیم ثانیه ناپدید شدند از گروهش 50 امتیاز کم میشود.
بلی و اینگونه بود که اعضای تیم پاپیون سیاه به خواست نویسنده موفق به فرار شدند ولی به دلیل ضعف در فن معجون سازی متوجه نشدند به جای زهر خرچنگ کوالالامپوری، اشتباها پودر فلس قازقالنگ سیبری در حال جوشیدن با سایر محتویات معجون نیرو زایشان است.
همان لحظه- خانه گانت ها- خرررررررررررپپپپپپف!
- نه...اونو نبرین...یادگار مادرمه...
- نوربرت...آفرین کوچولوی من...بیاه بیاه بیاه...
-
- خخخخخرپفففففففففففففف!
- نه...اون روغن موئه نه...نبرینش...
- آراگوگ... قربون اون پاهای بلوریت بشم من!بیاه بیاه بیاه...
-
- خررررررررررررررپپپپپپپپپفففففففف!
- مامی...چرا رفتی؟چرا تنهام گذاشتی؟
- گراوپی...آفرین پسر خوب.بیاه بیاه بیاه...
-
با صدای جیغ دیوید ملت سراسیمه از خواب پریدند. مورفین با ناراحتی پتو را از رویش کنار زد.
- شیه؟شته بشه؟شرا نمیزاری دو دقیقه کپه مرگمونو بژاریم؟بگیر بکپ فردا مشابقه داریم مشلا!
دیوید: دِ آخه بوقیا با این سمفونی که شما نصفه شبی راه انداختین نمیشه دو دقیقه خوابید. تو که صدای خر و پفت تا خونه عباس ماست بند اینا میره.این کله روغنی که یه بند ناله می کنه و ننه شو صدا میکنه این نیمه غولم که هی قربون صدقه بچه های هیولاش میره تو خواب!من چه جوری بخوابم با این وضعیت؟
مورفین آب دهانش را مزه مزه کرد.
- خب اینکه ناراحتی نئاره...هوی کله چرب یه شی بده این کوفت کنه بخوابه بژاره مام بخوابیم.
- من از معجونای این کله چرب نمی خورم.گفته باشم!
مورفین با بدخلقی گفت:
- خوبم می خوری وگرنه به این هاگرید میگیم به ژور بریژه تو حلقت!بده بش کله شرب!نشد اژ این غول بیابونی کمک بگیر...خرررررررررررپف!
اسنیپ که شدیدا تحت فشار عصبی ناشی از مشکلات اقتصادی و رفتن مادرش و مسابقه فردا بود اشتباها دست در جیب کت هاگرید کرد و با حالت نیمه بیدار محتویات جیب او را بیرون ریخت. تا اینکه بعد از نیم ساعت وقتی در کنار رخت خوابش تپه ای از آت و آشغال های درون جیب هاگرید تشکیل شد دیوید که از شدت بی خوابی کاسه صبرش لبریز شده بود داوطلبانه دست اسنیپ را گرفت و آن را به سمت ردای خودش هدایت کرد.
نیم ساعت بعد از نیم ساعت اول- معجون عصاره کوهی...این که نیست...معجون جنون جوانی...نه اینم نیست...معجون عشق...هوم؟کی اینو کذاشته اینجا؟50 امتیاز از گروهش کم میشه
...معجون حقیقت...نه...معجون تبدیل...نچ...معجون مرکب...ای بابا اینم نیست که...
دیوید به تپه ای از شیشه های کوچک و بزرگ معجون که رو به رویش چیده شده بود خیره ماند.
- موندم این همه معجونو چه جوری تو اون یه لاقبات جا دادی؟
اسنیپ خمیازه ای کشید.
- خب واضحه دیگه با یه طلسم ساده.آهان بیا...معجون خواب بدون رویا...بخور صداتو ببر بذار ما هم کپه مرگمونو بذاریم!
اسنیپ این را گفت و شیشه را به دست دیوید داد و بلافاصله خودش را توی رختخوابش انداخت تا به ادامه خواب های پریشانش بپردازد و دیوید هم که در دل بر باعث و بانی این وضعیت و مسابقه فردا و...لعنت می فرستاد شیشه معجون را لاجرعه سر کشید و به رختخواب رفت و طبیعتا در آن وقت شب هیچکدام متوجه نشدند که حواس پرتی ناشی از فشارها و مشکلات باعث شده تا اسنیپ نام معجون
رویای بدون خواب که نوعی معجون توهم زاست را روی شیشه معجون به صورت عکس بنویسد معجون
خواب بدون رویا!