هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۰۱ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۸

ارنی مک میلان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۹ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۴۵ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۲
از اون بالا اکبر می آید!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 250
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی

هری پاتر در حال راه رفتن در کوچه ی دیاگون بود.تازه از گرینگوتز آمده بود و کیف پولش پر از گالیون بود.حالا که میخواست پس از یک سال دوباره با قطار هاگوارتز به خانه ی اصلیش برگردد باید کتابهای جدیدش را میخرید.سر راهش از مغازه ی لوازم جاروی پرنده یک واکس برای جاروی خودش خرید.هری داشت به بچه هایی که با پدر و مادرشان آمده بودند حسرت میخورد که ناگهان صدای جیغی توجه همه را به خود جلب کرد و هری بلاتریکس لسترنج را دید که از زیر شنل نامرئی اش بیرون آمد و علامت شوم را به هوا فرستاد و نوری سبز به سمت سینه ی هری آمد و او پس از 7 بار جان سالم بدر بردن از دست ولدمورت به دست بلاتریکس لسترنج کشته شد....





تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور تافتی در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۴ ۲۳:۰۸:۱۳
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۵ ۰:۴۵:۲۰

تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۰۲ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸

فرمانده مارکوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۵ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۲۲ پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۸۸
از ارزشستان!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 15
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی


گالیون گالیون پول خرچ این کار کرده بود! با حرص علامت شوم روی دستش را فشار داد و دردی وجودش را فرا گرفت. معلوم بود که ولدمورت نمی آمد!! ولدمورت دیگر مرده بود. بلاتریکس کتاب را با عصبانیت به هم کوبید. تکه های دسته جاروی هری، فلس اژدهای قرمز نروژی و چشم از حدقه در آمده ی ماهی مرکب دریاچه را بر کپه آشغال های به دردنخورش انداخت و با حسرت بهشان نگاه کرد. دیگر هرچه می توانست، کرده بود! با وجود همه جادوهایش، با همه معجون هایی که درست کرده بود و همه وردهایی که خوانده بود، ولدمورت دیگر هرگز باز نمی گشت! بلاتریکس بیچاره تنها مانده بود.




تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۴ ۰:۲۹:۳۶


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۴۳ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸

Amata


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۷ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 29
آفلاین
سلام علیکم !

خوبین شما !؟ خانم بچه خوبن انشااله !؟
میگم غرض از مزاحمت مزاحمت نبوده والا !
من آماندام میخوام شناسم رو عوض کنم ! اونقت بعد نمیدونم چطوری هست و اینا ! باید از اول شروع کنم !؟ یعنی اینجا پست بزنم تا تایید شم بعد برم نمایشنامه نویسی ازونجا هم معرفی شخصیت ؟

الان لازمه بنوسیم بازی با کلمات رو !؟




نیازی به تایید نیست. میتونید برید به معرفی شخصیت دوست عزیز.


ویرایش شده توسط آماتا در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۳ ۲۱:۲۶:۰۸
ویرایش شده توسط آماتا در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۳ ۲۱:۲۷:۳۳
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۴ ۰:۲۴:۳۲
ویرایش شده توسط آماتا در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۴ ۱:۵۰:۵۵


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸

ماروولو گانتold2


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۵ دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲ مهر ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی

کتاب و جاروی پروازش را برداشت. نگاهی به اتاق مرتب خود انداخت. اوه...فراموش کرده بود شنل نامرئی اش را نیز درون ساک بگذارد. پس آن را نیز مانند سایر وسایل جاسازی کرد.
ساک بدست آماده رفتن بود و بوی ماهی مرکبی که درون گاز در حال سرخ شدن بود و فضای اتاق را نیز پر کرده بود نمی توانست او را از رفتن منصرف کند.
با حسرت یکبار دیگر به همه جا نگاهی انداخت. نمی دانست تا چند روز دیگر آنجا نیز مانند صد خانه دیگر تسخیر علامت شوم که همچون اژدهایی بر همه جا سایه افکنده بود، شود.
به دو گالیون در دستش نگریست. باید به قطار هاگوارتز می رسید.



تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۳ ۱۸:۵۶:۰۹


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۲۶ جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۸۸

سالزار  اسلایترین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۹ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۰:۵۴ پنجشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 4
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی

كتاب هايش را در كيف سرخ رنگ و زيبايش قرار داد. با حسرت و اندوه فراوان، به جاروی ظريف اما تكه تكه شده ی شهابش نگاه كرد كه در سال گذشته، در برخورد با بيد كتك زن، تكه تكه شده بود.

قطار هاگوارتز، در زير نور طلايی رنگ خورشيد، پيش می رفت، همچون عقابی سريع. گاليون هايش در جيب ردای سرمه ای رنگش، ترق و توروق صدا می دادند و او را وسوسه ی خريد چند شكلات برتی بات با طعم همه چيز ميساختند...

ماهی مركب درياچه، لحظه ای بر سطح آب پديدار شد. ترش او را گرفته. كاش بر ماهی بزرگ درياچه شنل نامرئی انداخته بودند تا موجب وحشت او نمی شد.


به غیر از پاراگراف آخر، بقیه پستتون خوب بود دوست عزیز. مشکل پرارگاف آخر هم یه مقدار آشفتگی سوژه هست. که روی ماهی مرکب شنل نامرئی انداخته بشه و غیره.



تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۳۱ ۴:۵۴:۲۴


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹ جمعه ۲۳ مرداد ۱۳۸۸

سهیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ جمعه ۲۳ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۵۸ دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 35
آفلاین
علامت شوم به زیبایی بر بالای قصر امپراطور چین می درخشید. مار سبزی که از دهان جمجمه ی هراس آور بیرون زده بود، تن هر رهگذری را به لرزه می افکند. امپراطور از اتفاقی که خارج خانه اش رخ می داد اطلاع نداشت. تعدادی جادوگر زیر شنل های نامرئی با نامردی هر چه تمام تر نگهبانان بی شمار قصر را میکشتند و یواشکی از درها عبور می کردند.
دقایقی نگذشت که آنها به تخت خواب امپراطور رسیدند. یکی از سیاه پوشان کتاب سنگینی که معلوم بود دایره المعارف افسون های جادوگریست را از ردایش بیرون کشید و بر سر امپراطور کوباند.

به ناگاه آژیرها به صدا درآمدند. چراغ ها روشن شدند. صدای آژیر پلیس نیز از دور به گوش میرسید. حتی هلی کوپترهای مشنگی در عرض یک دقیقه خود را به آنجا رسانده بودند. مرگ خواران کوتاه نیامدند. البته کمی حسرت میخوردند که چرا نمیتوانند همچون مشنگ ها، این همه وسایل زرق و برق دار داشته باشند و مجبورند برای این طرف و آن طرف رفتن از جارو و اژدها استفاده کنند، اما غم به دل راه ندادند و زیر همان شنل نامرئی، از قصر گریختند.

گالیون گالیون پول به خزانه وزارت قطارسازی جادویی ریخته بودند برای این روز، تا قطار هاگوارتز را برایشان بفرستند تا بتوانند در کناره دیواره چین یک سفر تفریحی داشته باشند. (جدای از ماموریتی که برای لرد ولدمورت انجام دادند). اما وزارت پول آنها را خورد، یک قلوپ آب هم روش.

به ناچار از بازار نفری یک ماهی مرکب به منظور خودشیرینی و سوغاتی برای لرد ولدمورت خریدند، و با پورت کی مخصوص به خانه ی ولدمورت بازگشتند.

این هم از امپراطور چین. در هفته آینده شاهد حملات همه جانبه دنیای جادو به چین خواهیم بود.



تایید شد!


ویرایش شده توسط لوسیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۳ ۱۷:۳۰:۰۵
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۳ ۲۰:۲۴:۵۰


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۵۳ جمعه ۲۳ مرداد ۱۳۸۸

پنسی پارکینسونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۱ پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱:۵۴ شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۹
از توی دهن شیر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 10
آفلاین
پسرکی در زیر شنل نامرئی داشت از خانواده ای دور میشد ... او فقط توانسته بود 5 گالیون از جیب پدرش بردارد ... او همیشه حسرت خانواده ای با خون اصیل را میخورد ... از خانواده اش متنفر بود ...او خانواده اش را خرافاتی می دانست... او حرف های پدر مادرش در مورد علامت شوم را باور نمی کرد .. او بیشتر از ازدها ها میترسید .. در مورد انها چیزهایی در کتاب های مختلف خوانده بود!

در بین راه بود که یادش امد بلیط قطار هاگوارتز را جا گذاشته است ... به اطراف نگاهی کرد ... جارویی کهنه در انجا دید ... قصد داشت کاری کند که خانواده اش را بترساند و انها را از محل سکونتشان دور کند و خودش بتواند به راحتی برود و بلیط را بردارد !!!

شنل را بر روی خود داد و سوار بر جارو شد ... و به سمت خانواده اش حمله ور شد ... انها که هر چیز عجیبی را نشانه ی بد شانسی و اینجور چیز ها می دانستند ... تنها کاری که کردن .. فرار بود!!!


در پاراگراف اول خیلی از ضمیر "او" استفاده کردید دوست عزیز. بسیاری از موارد لازم نبود.
پست فوق العاده ای بود.




تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۳ ۱:۰۹:۵۰


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۰۷ پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۸

فربد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۲ یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۵۵ چهارشنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی

سناریوس مانند همیشه درجنگل مشغول قدم زدن بود که ناگهان نامه ای به سرش برخورد کرد،رب النوع جنگل که کمتر با انسان های متمدن آشنا بود طلسمی بر نامه افکند تا اگر علامت شوم یاطلسم و نفرینی بود از آن در امان بماند.اما کم کم به بی آزار بودن این وسیله پی برد و آن را گشوداین نامه حاوی دو گالیون و یک سری توضیحات درمورد اگوارتز و سکوی سور شدن به قطار هاگوارتز بود.سناریوس که طرز خواندن بلد نبود و تنها با زبان باشتانی آفرینش سخن میگفته از یکی از پری های جنگلی درخواست کرد که ان را برایش بخواند.
او باید به کوچه دیاگون میرفت و با آن دو گالیون پنج باله ماهی مرکب و فلس یک اژدهای گوش بریده , و یک عدد جارو برای کوییدیچ را میخرید.سر انجام نیز با کتاب افسون های کیاهان طلمی واند و شنلی که در زیر آن دیده نشود و جادوگران به آن شنل نامرئی میگفتند را احضار کرد.سر انجام موفق شد که سوار قطار شود و راهی هاگوارتز شد...
امیدوارم بپسندید البته چون نمیدونستم باید بلند بنویسم داستانو یا کوتاه خیلی طولانی ننشوتم امیدوارم تایید شه.
رب النوع جنگل سناریوس



خوب بود. تنها ممواردی که دیده میشن : 6 کلمه به کار برده بودید ، غلط های تایپی نسبتا زیاد بودن و آخرین مورد هم علائم نگارشی بود.
با یه بار بازخوانی پست میشه همه این ها رو رفع کرد دوست خوبم.




تایید شد!


ویرایش شده توسط سناریوس در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۲ ۲۲:۲۰:۳۵
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۳ ۰:۱۶:۱۴


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۱۸ چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۸



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۴ شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۱:۱۹ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
be ghatare hagvartz dir residebood
tasmim gereft ba jaroo khod ra be madrese beresanad
dast dar jabe hod kard va be gheyr az yek naghashi az ezhdeha ke hagrid be ou dade bood va yek galiyon va choobdastiash va shenele namari chize digari nayaft
kam kam be hagvartz reside bood ke mahie morakab ra did ke sar az ab daravarde bood
yek lahze alamate shoom ra dar asemandid
...
dar pase cheshmanash hameja siah shod
...
digar chizi nadid
*



لطفا فارسی بنویسید دوست عزیز.
ممنون.


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۱ ۲۳:۵۷:۰۵


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۰۶ چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۸

سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۷ چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۳۱ پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۸
از همینورا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 13
آفلاین
نقل قول:

مشکلی که برای فینیاس هم توضیحدادم در پست شما خیلی مشهوده. کلمات بهایندلیل تقریبا بی ربط داده شدن که شما با تخیلتون هر یک از کلمات رو پرورش بدید. این جا هم شاهد اینیم که کلمات ربط چندانی به هم ندارند. یه بار دیگه سعی کنید دوست عزیز!


تایید نشد!


من میتونم با پرورشش یه کتاب بنویسم! ولی مسلما شما اونو نمیخواین! از نظر خودمم به هم مربوط بودن

و اینکه نوشتین 10 کلمه ولی هرچی من میشمارم 9 تا میبینم!!

جدیده:

متنفر بود که به خاطر چند گالیون باید با جارو پشگل اژدها تمیز کند، مراقبت از ماهی مرکب به مراتب راحتتر بود، ولی در آن صورت نمی‌توانست کتاب‌های لازم امسال را بخرد و حسرت سوار شدن قطار هاگوارتز و دیدن مدرسه بر دلش مي‌ماند.


دوست عزیز
من نه با شما و نه با هیچ کس دیگه ای اینجا خصومت شخصی که ندارم!
یه حرفی وقتی زده میشه، قصد در پیشرفت شماست!
بسیار اند کسایی که چندین بار پست زدن و تایید نشدن اما الان از بهترین های سایت هستن!

شما چه تازه وارد باشید، چه نباشید! به هرحال، اینجا قوانینی برای تایید وجود داره و ما اون ها رو مد نظر قرار میدیم. حمل بر توهین به پست خودتون نگذارید پری کوچولوی گرامی.




تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۱ ۲۳:۴۸:۰۱








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.