ناگهان،صدای گامهای بلند و تند موجوداتی از پشت در شنیده شد...
آبر: ای ای ای ای ای ای ای ای
جیمز که لبخند شیطانیی بر لب داشت گفت : آره عمو جونیور ای ای ای ای ای:devil:
تایبر : یعنی چی اونوقت!؟
جیمز : یعنی که دفعه دیگه ای وجود نداره که منو بوق کنین بیرون بازی:devil:
در همین حین که صدای پای تسترال ها شدید ترو میشد تدی در حالی که کاغذ کوچکی در دست داشت گفت : عههههههههههههههه ویژدانا من چترباز تر از این جسی ندیدم،بیبین دو سوته در رفت،اونم کجا مشهد
ملت :
ییهو استرجس که تا کنون حرفی نزده بود پرید وسط و گفت : اصلا عیب نداره باید خونسردیتونو حفظ کنین،ما دیگه اومدیم توی این میدون
بعد از برخورد تعداد قابل توجهی فک به زمین چمنی زیر درخت هر کدوم از ملت شروع به تمجید از ریسس تالارشون کردن
- باباااااااا پترس!
-
- ایـــــــــــول ایول داش استر و ایول
استر که گویی خودشم از گفتش تعجب کرده بود گفت : اهم اوهوم ممنونم خوب دیگه...
هنوز حرف استر تموم نشده بود که ییهو اون صحنه اتفاق افتاد.
10 ها تسترال عظیم الجثه حمله ور شدن به سمت ملت.
استر که آشکارا با پاهاش رو زمین بندری میزد تا امود ادامه حرفشو بگه یکیک از تسترالا با سم کوبید تو سرش
جیمز که کم کم خندش رو لبش محو شده بود گفت : حالا چی وکینیم؟
ملت :
مونتی : بکس کسی بلده با بیل کار کنه؟
آبر: آره باو من خودم شونصد و خوردی سال با آلبوس تو ممد تپه کشاورزی میکردیم!
ملت که همه متوجه خالی بندی آبرفورث شده بودند بی توجه به حرف اون به نشانه نفی سر تکون دادن.
مونتی : خوب استرو که از دست دادیم،آبرم که تعطیله ،جسی هم که در رفته،باید یه کاری کرد.
تمام این اتفاقات و حرفا در حالی بود که گله عظیم تسترال ها بالای سر ملت پرواز میکردن و تسترال ضارب هم روی شکم استر وایساده بود و گارد گرفته بود.
در همین لحظه آبر ییهو داد زد : یافتم! یافتم!
ملت که حسابی جا خورده بودن هیچی نگفتن تا اینکه آبر گفت : بزها! بزها! الان صداشون میکنم.
ســــــــــــــــــــــــــوت!
بعد از سوت بلندی که آبر زد چوبدستیشو گرفت جلوی دهنش و فریاد زد : مـــــــــــــــــع مع مـــــــع مع ممع معع مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــع!
در کسری از ثانیه خیل عظیم بز های جنگنده عمو آبر از پشت تپه کوچک پدیدار شدند...
seems it never ends... the magic of the wizards :)