wand

روزنامه صدای جادوگر

wand
مشاهده‌کنندگان این تاپیک: 1 کاربر مهمان
پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
ارسال شده در: چهارشنبه 11 بهمن 1396 13:59
تاریخ عضویت: 1396/06/24
تولد نقش: 1396/06/26
آخرین ورود: پنجشنبه 12 تیر 1399 22:39
پست‌ها: 97
آفلاین
بعد از آنکه حمام مرگخوار ها تمام شد آلبوس دامبلدور همه ی آنها را به صف کرد. مرگخوار ها شق و رق در حالی که دست هایشان را پشت سرشان برده بودند منتظر فرمان آلبوس بودند. دامبلدور در حالی که به ریش هایش دست می کشید با ذره بین به دست جلو آمد.

- خب حالا می خوام شما فرزندان گل و گلاب رو چک کنم. اگر کثیفی ای روی بدنتون دیدم می ندازمتون تو لباسشویی که قشنگ پاک شین.

مرگخوار ها پچ پچ کردند و ترس سر تا پایشان را لرزاند. اول از همه سراغ رودولف رفت. پوست رودولف بیچاره از بس که کیسه کشیده بود مثل گوجه فرنگی قرمز شده بود. رودولف با صدای لرزانش گفت :
- من تمیزم دیگه. انقدر خودمو شستم پوستم قرمز شده. نگاه کن. نیازی نیست دوباره حموم برم.
- معلوم نیست. باید چکت کنم.

آلبوس با دقت ذره بین را جلوی پوست صورتش گرفت. بعد از چند دقیقه گفت :
- لباساتو در بیار.
- چی؟
- می خوام بدنتو چک کنم. لباساتو در بیار.
- چچچ... چشم.

رودولف لباس هایش را در آورد و لخت شد. آلبوس سانت به سانت بدن مرگخوار را با ذره بینش نگاه کرد. لبخندی زد و لپ های رودولف را محکم گرفتو کشید.

- خوب خودتو شستی فرزندم. آفرین! آفرین!

رودولف با اخم صورتش را از دستان آلبوس عقب کشید. دامبلدور بی توجه به او با ذره بینش سراغ دلفی رفت. دلفی که خیلی سفید تر از قبل شده بود مثل یک سرباز صاف و مرتب ایستاده بود. اما زانوانش می لرزیدند. آلبوس همان اول کاری موچینی از جیبش بیرون آورد و گفت :
- وای! وای! بزار ببینم. فرزندم این دیگه چیه؟

آلبوس غبار سیاهی را از صورت دلفی بر داشت و به دلفی نشان داد.

- این... این... به خدا خودمو خوب شستم پروفسور دامبلدور. بچه ها شاهدن. هزار بار لیف کشیدم. این فقط... یک غباره که... یک غباره که بعد حموم روم نشسته.

آلبوس با تاسف سر تکان داد و چوبدستی اش را از زیر ردا بیرون آورد. دلفی زانو زد و التماس کرد:
- نه خواهش می کنم. تو رو خدا. دوباره نه. من خودمو خوب شستم. من گناهی ندارم.
- من فقط خیر تو را می خواهم فرزندم. نیاز نیست اینطور گریه کنی. تو باید پاک شی. اول جسمت و بعد روحت. اونطور اشک نریز. چاره ای ندارم.

دامبلدور وردی خواند و دلفی را در حالی که ضجه می زد در لباسشویی پرتاب کرد. در لباسشویی را محکم بست و کمی تاید داخلش ریخت. دلفی محکم بر شیشه می کوبید و جیغ زنان از دوستانش کمک می خواست. دامبلدور ماشین لباسشویی را روشن کرد و دلفی در آن چرخید و چرخید. مرگخوار ها با دیدن عاقبت دوستشان مثل بید شروع به لرزیدن کردند. آلبوس به سمت هکتور قدم برداشت و گفت :
- هومم ، خب ، حالا... نوبت تویه.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
عشق نیروی وحشتناکی است. نیرویی که مثل یک تیر در قلبتان فرو می رود و زهرش آرام آرام همه ی وجودتان را می گیرد.

یک روز چشم هایتان را باز می کنید و می بینید عاشق شده اید. عاشقی که همه ی وجود و هستی اش ، همه ی ذهن و نیرویش همه ی آرمان ها و همه ی زندگی و دنیایش در چنگال معشوقی گرفتار شده.
وقتی به خود می آیید که می بینید تبدیل عروسک خیمه شب بازی ای شده اید که معشوق نخ هایش را در دست دارد.

خوشحالم که هیچ وقت در این مرداب فرو نرفتم.
پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
ارسال شده در: سه‌شنبه 3 بهمن 1396 11:58
تاریخ عضویت: 1385/08/03
تولد نقش: 1396/08/30
آخرین ورود: شنبه 9 دی 1402 15:08
از: این تابلو به اون تابلو!
پست‌ها: 341
آفلاین
درینگ درینگ! درینگ درینگ!

تلفن خونه‌ی ریدل‌ها داره زنگ میخوره. آرسینوس میره و تلفن رو جواب می‌ده:
- خونه‌ی ریدل‌ها، بفرررررماااایید!
- اربابیم! زنگ زدیم ببینیم اوضاع اونور چطوره!
- عشقم!!!
- چه طرز حرف زدنه سینوس!
- عفو بفرمایید قربان! این یارو مورد منکراتی داره، زورمون کرده اینطوری حرف بزنیم. شما اونجا خوبید ارباب؟
- اگه این توله جن‌های ویزلی یک مقدار از بهره‌ی هوشی بهتری برخوردار بودن، بهتر بودیم! سر ظهری مجبور شدیم یکی‌شون رو بکشیم! هرچی بهش یاد می‌دادیم شکنجه بده هی عشق می‌ورزید، فک و فامیلاش رو می‌دید هی عشقم عشقم می‌کرد.

اونور خط آرسینوس گره‌ی کرواتش رو شل می‌کنه.
- میگم ارباب مراقب خودتون باشید! کاری ندارید من برم سه چهار نفر رو شکنجه بدم؟
- می‌تونی بری سینوس.
- قربان شما ارباب! یعنی چیزه، رداتون رو سر ما مستدام!

آرسینوس داره گوشی رو قطع می‌کنه که لرد ادامه میده:
- و سینوس، برگردیم یک مورد منکراتی از یک کدومتون ببینیم، آوادا! ای بابا یکی دیگه‌شون مرد که!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط سر کادوگان در 1396/11/3 12:05:30

تصویر تغییر اندازه داده شده
پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
ارسال شده در: یکشنبه 24 دی 1396 19:22
تاریخ عضویت: 1387/01/09
تولد نقش: 1396/07/16
آخرین ورود: پنجشنبه 5 مرداد 1402 05:06
از: محفل ققنوس
پست‌ها: 615
آفلاین
خلاصه :

دامبلدور به خونه ریدل رفته تا مرگخوار ها رو به راه راست هدایت کنه. با حموم شروع میکنه و سعی میکنه که همگی رو تمیز کنه.
ولدمورت هم به خونه گریمولد رفته (با نجینی) تا محفلی ها رو به تاریکی و مرگخواری عادت بده.

----
خونه گریمولد:

ولدمورت در خونه گریمولد رو باز کرد و با صحنه ای بسیار وحشتناک رو به رو شد. تو بدترین کابوس ها هم چنین صحنه ای رو ندیده بود. دستاش به لرزش افتاد و سعی کرد که این رو از بقیه پنهان کنه. نجینی که دور گردن ولدمورت خواب بود با این لرزش از خواب بیدار شد و اون هم این صحنه رو دید. به محض دیدن محفلی و کارهایی که داشتن میکردن سریعا از دور گردن ولدمورت خارج شد تا از خونه گریمولد فرار کنه ولی ولدمورت تنهایی نمیتونست موفق بشه. دم نجینی رو گرفت و در خونه گریمولد رو بست. برای اولین بار زندگیش احساس تنهایی میکرد و نیاز به یه دوست و رفیق قدیمی داشت. نجینی لرزان گفت:
-چیه اینجا ؟ چرا اینجوریه ؟ چرا اینقد روشنه ، کووووور شدم.

رون و هری در حال انجام تکالیف هاگوارتز بودن و هرمیون با مهربونی بهشون کمک میکرد. اون طرف تر مالی خیلی آروم به آرنولد غذای گربه میداد و چیزهای بد مثل چیپس رو از جلوش بر میداشت. به آرومی روی سرش دست میکشید و محبت بهش منتقل میکرد. حتی مودی هم در اتاق خونش رو بسته و چند نفر از تازه وارد های محفل رو دور خودش جمع کرده بود و از داستان های دوران جوونی تعریف میکرد. دو تا محفلی هم خیلی رندوملی همدیگه رو بغل کرده بودن و دقایق زیادی به همون حالت مونده بودن.

سر کادوگان به عنوان اولین نفری که برگشت ولدمورت رو دیده بود به بقیه اخطار داد و خودش به حرف اومد.
-ای نماد تیری و تاریکی. با کدامین جرات به این خانه برگشتی؟

ولدمورت دم نجینی رو ول کرد و خودش به وسط اتاق رفت. نجینی ولی سریعا به طرف آشپزخونه رفت که گرسنگیش رو برطرف کنه. اما غذایی جز سوپ پیاز وجود نداشت. با ناامیدی و ناراحتی به وسط اتاق برگشت و از باباش پرسید :
-چیکار کردم که این مجازاتمه؟ حاضرم یه سال هم اتاق رودولف باشم ولی اینجا نباشم.

ولدمورت یه سال هم اتاق بودن با رودولف رو بررسی کرد و به نظرش منطقی میرسید. اما نمیخواست که جا بزنه و برای اولین بار به شکست اعتراف کنه. با کروشیو کردن چند نفر دم دستی ، بقیه رو دور خودش جمع کرد و فریاد کشید :
-خب دیگه بسته. از این به بعد فقط تاریکی . پرده ها رو بکشید. بعدش نجینی یکیتون رو گاز میگیره و به آرومی میخوره ، بقیه حق ندارید نجاتش بدید. باید هم حتما نگاهش کنید تا اون تاریکی واقعی تو وجودتون شکل بگیره.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
ارسال شده در: دوشنبه 11 دی 1396 21:15
تاریخ عضویت: 1393/03/15
تولد نقش: 1393/04/16
آخرین ورود: دوشنبه 29 آبان 1402 01:31
از: رنجی خسته ام که از آن من نیست!
پست‌ها: 1125
آفلاین
آبرفورث نگاه تاسف بار مخصوص برادر بزرگتر، را به ریش آلبوسی انداخت که برخلاف تلاش او، از زیر شنل نامرئی بیرون زده بود.
- کجا بریم؟ تو قرار بود سیاهی ها رو بشوری...هنوزکه نشستی!
- آخه سیریوس گفت که همه جا رو خراب کردم و حالا خودم باید تمیزش کنم.
-
- تو هم کمکم می کنی؟

برادر بزرگتر چاره ای جز پذیرفتن مسئولیت ناخواسته نداشت.
- خوب باید چیکار کنیم؟

دامبلدور کوچک قورباقه ی شکلاتیی از چیب ردایش در آورد و کاغذ دور آن را کند. عکس خودش بود. آن را به طرف آبرفورث گرفت و گفت:
-بیـ..هممم...جمع نمی کنی از اینا؟ منو توی مجموعه ت نداری ها!

آبرفورث پوسته را گرفت. اینکه چرا اصلا باید عکس او را جمع می کرد را نمی فهمید. ولی این تنها چیزی نبود که نمی فهمید. در واقع لیست درازی از چرا ها در ذهنش بود، مثل اینکه چرا این وقت شب مشغول پاک کردن لیوان های کافه اش نبود؟ یا که چه بدی به مرلین کرده بود که حالا داشت تقاصش را می داد؟

- چیکار باید بکنیم آلبوس؟

آلبوس در حالی که قورباغه ی دیگری در می آورد، جواب داد:
- فکر کنم توی حموم کپک زدن. باید بیرونشون بیاری.


پشت درهای بسته ی حمام

- ارباب...شما اینجا چیکار می کنین؟

لرد می خواست با افکت گرگی که مادر بزرگ شنل قرمزی را خورده بود، بگوید تا به شما ها کروشیو بزنیم. ولی افکت مورد نظر زیاد لردگونه نبود پس فقط کروشیو را زد.

- پاپا! دلم برای کروشیو هات تنگ شده بود!

لرد چوب دستی اش را پایین آورد. باید به محفلی ها عشق از نوع مرگخواری را نشان می داد. مطمئنا برایشان جالب می بود.
- دخترم محفلی ها هم دلشون برای تو تنگ شده بود!
- پاپا.

لرد و نجینی در جلوی چشم مرگ خوارهای آغتشه به شامپو بع خانه ی گریمولد آپارات کردند.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
ارسال شده در: دوشنبه 11 دی 1396 18:37
تاریخ عضویت: 1396/10/08
تولد نقش: 1396/10/10
آخرین ورود: چهارشنبه 4 بهمن 1396 22:16
از: لندن ، وایت استریت 34
پست‌ها: 20
آفلاین
بعد از پنج ساعت دامبلدور رفت در حمامو باز کنه که دید صدایی از حمام نمیاد درو وا کرد دید به به !
لوسیوس مالفوی و لسترنج صابون کردن تو دهنشون غش کردن
بقیه هم شامپو مغذ خرو خوردن و دارن بندری میرقصن در همین حال آبرفورث وارد شد و وقتی دید دارن سندری میزنن شروع کرد به خوندن
- امشو شو شه لیپک لی هیرونه امشو شو شه یارم براز جونه
و اما بگم از حال مرگ خوارا براتون لسترنج که انقد کیسه کشیده بود که
بدنش سرخ شده بود نجینی و ولدمورت هم که انقد شلمپو زده بودن سفید شده بودن ولدمورت هم مسواکا رو کرده بود تو دماغش نجینی هم انسان زبان شده بود و می گفت :
شوخیه مگه لرد سیاه شامپو بزنه اون اربابمه عشق منه خل شده ..
سیریوس بلک هم اومد و وقتی اوضاع رو دید عصبانی شد و یه ورد زیر لب خوند و گفت :
آلبوووووووووووس خونه را پوکوندی همه شو باید خودت جمع کنی
گرد گیری هم میکنی چن روز دیگه عیده

اما آلبوس خودسو نامرئی کرد و به همراه آبرفورث فرار کرد

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
یه هافلپافی

تصویر تغییر اندازه داده شده
پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
ارسال شده در: یکشنبه 10 دی 1396 11:42
تاریخ عضویت: 1396/05/13
تولد نقش: 1396/05/16
آخرین ورود: چهارشنبه 24 دی 1399 16:48
پست‌ها: 87
آفلاین
آرسیونس به آرامی خود را عقب کشید تا از زیر دست دامبلدور جیم شود که آلبوس به موقع مچش را گرفت و گفت :
- برو فرزندم! قلب سالم در تن سالم است!

آرسیونس در حالی که سعی می کرد خود را از دامبلدور دور کند گفت :
- برو فرزندم! قلب سالم در تن سالم است.
- نه ، نه. خواهش می کنم. این دیگه نه. حموم نه.

لیسا برگشت و با تهدید گفت :
- قهر می کنما! قهر می کنما! دارم بهت می گم قهر می کنم!
- توی حموم با شپش هایت قهر کن!

رودولف با قمه اش به چیزی در حمام اشاره کرد و گفت :
- اون چیه؟

و اینجا بود که دامبلدور فهمید فرزندان تاریکی آشنایی چندانی با شامپو و کیسه و لیفو این ها ندارند. پس جلو رفت و شامپو را برداشت و گفت :
- این شامپوست. شامپو مغز خر پرژک! مدل جدیدشه. می گن برای اینکه موهاتون نفس بکشه و مغزتون رشد کنه خیلی خوبه. درشو رو اینطوری باز می کنی ، میاری بالا سرت و یکم فشار می دی. بعد دست هات رو تو موهات فرو می کنی و می مالیشون. اینطوری. نگاه کنین. این لیفه. یکم شوینده ی بدن و صورت بهش می زنین ، می مالینش و بعد به بدنتون می کشید. بعد بدنتون برق می زنه و کلتون بوی مغز خر می ده. خیلی خوبه.

دامبلدور شیر را باز کرد. مرگخوار ها آب دهانشان را قورت دادند و با وحشت به هم نگاه کردند. دامبلدور با عجله از حمام بیرون آمد و قبل از اینکه مرگخوار ها فرار کنند در یک حرکت سریع به داخل حمام هلشان داد و در را بر رویشان بست و قفل کرد. مرگخوار ها وحشیانه به در می کوبیدند و تمنا می کردند که آنها را آزاد کند. دامبلدور در حالی که می رفت تا گشتی در خانه ی ریدل ها بزند گفت :
- نگران نباشید. پنج ساعت بعد میام و در رو باز می کنم. فعلا خودتون خوب بشورید.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
من رو از روی طرز فکر و گفتار و رفتارم بشناس ، نه از روی ظاهرم.
پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
ارسال شده در: شنبه 9 دی 1396 22:33
تاریخ عضویت: 1393/03/15
تولد نقش: 1393/04/16
آخرین ورود: دوشنبه 29 آبان 1402 01:31
از: رنجی خسته ام که از آن من نیست!
پست‌ها: 1125
آفلاین
خانه ي ريدل!

- بشور فرزند تاريكي...اين خشونت رو از قلبت بشور...

فرزند تاريكي مذكور به درون قلبش سر زد ولي به غير از ساحرگان زيبا و دل ربا چيزي آنجا نبود. نمي توانست آن همه ساحره ي باكمالات را بيرون كند.
-
- محوش كن...اون نشونه ي ترسناك و بد شكل روي دستت رو محو كن...جاش قلب تتو كن بلا.

بلا به علامت شوم روي ساعدش خيره شد. لرد اولين بار علامت را با دست هاي خودش روي دستش حك كرده بود،
چه طور مي توانست آن را پاك كند؟

-
- فرزند گياه! خار هاي خطرناك رو كنار بگذار...به جاش گل رز بكار!

رز به خار هايش برگي كشيد. گل كه بي خار نمي شد؛ مي شد؟
_
- كفش هاتو كنار بذار دخترم. اين حجم از خشونت طلبي واقعا بده. دوست باش با دنيا...كفش هاي تخت بپوش!

ليسا تك تك كفش هاي پاشه بلندي را به ياد آورد كه از اول كودكي اش پوشيده بود.
حتي آن آبي خوش رنگـ كه مادرش سر به نيستش كرد.
واقعا مي توانست بدون كفش هايش زنده بماند؟

- قهرم!

دامبلدور از زير ريش هاي سفيدش بند هندزفري را در آورد و پرسيد:
- چي گفتي دخترم؟
- گفتم قهرم!
- سياهي؟! نه...سياهي خوب نيست...اومديم اينجا كه شكسته بشين...هم از چرك و هم از سياهي.

ليسا:
باقي مرگخواران:

- خوب حسابي شسته شدين نه؟
-خير.
- پر ققنوسكم را شكر! الان براتون حوله ميارم!


و از در بيرون رفت. هنوز در كامل بسته نشده بود كه فرياد مرگ خواران بلند شد؛ اين حمام يك شكنجه گانه واقعي بود ولي نه براي ماگل ها بلكه مرگخواران!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط رز زلر در 1396/10/9 22:37:57
ویرایش شده توسط رز زلر در 1396/10/9 22:53:51
پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
ارسال شده در: شنبه 18 آذر 1396 02:47
تاریخ عضویت: 1396/06/18
تولد نقش: 1396/06/18
آخرین ورود: یکشنبه 8 تیر 1404 02:40
از: هررررررررررچی که منفوره، خوشم میاد!
پست‌ها: 95
آفلاین
خانه‌ی دوازدهم گریمولد

لرد ولدمورت شونصدتا بچه‌ویزلی دور خودش جمع کرده و روی منبر نشسته بود.
- خب، اول از همه، هرچی رو که اون پیر خرفت توی کلّه‌تون فرو کرده، بریزین دور و بچسبین به چیزایی که ما بهتون آموزش میدیم! چون راه و روش صحیح رو ما می‌دونیم، نه اون! فهمیدین؟!

ممد ویزلی‌ها:
فاطی ویزلی‌ها:

لرد از منبر پایین اومد، یکی از ممد ویزلی‌ها رو از جمعیت بیرون کشید و خوابوندش روی زمین.
- پشمک بهتون یاد داده که تا همدیگه رو ببینین، فوراً همدیگه رو بغل کنین. این واکنش بسیار غلط و مزخرفیه. اون ذهنِ تک‌تک‌تون رو به‌طرز فجیعی شست و شو داده! واکنش مناسبی که بعد از ملاقات همدیگه باید نشون بدین، اینه. این! ... کروشیو! کروشیوووو! کروشیوووووووو!

ممد ویزلی‌ها:
فاطی ویزلی‌ها:
ممدی که کروشیو خورد:

لرد ادامه داد:
- این موقعیه که طرف بهتون سلام می‌کنه. حالا اگه حال‌تون رو پرسید، اون‌وقت اینجوری جوابش رو میدین! ... آواداکداورا! آواداکداوراااا! آواداکداوراااااااا!

ممد ویزلی‌ها:
فاطی ویزلی‌ها:
ممدی که آواداکداورا خورد:

بله! حالِ ممدِ مذکور غیرقابل توصیف بود. چون ترکیده و مفقودالأثر شده بود!

لرد خونی رو که روی رداش پاشیده شده بود، پاک کرد و دوباره روی منبر نشست.
- به این میگن شکنجه! چیزی که نیاز روزمره‌ی بشره! ... تو! ... و تو! ... جلوی جمعیت بایستین و همدیگه رو شدیداً شکنجه کنین! همین حالا!

ممد و فاطیِ منتخبِ لرد، از بین جمعیت بلند شدن، جلوی همدیگه قرار گرفتن، به چوبدستی‌هاشون مسلح شدن و یه دقیقه همینجوری به همدیگه زل زدن.

- واسه چی بر و بر همدیگه رو نگاه می‌کنین؟ بزنین لت و پار کنین همدیگه رو!

ممد و فاطی هم سری تکون دادن و بعد، همدیگه رو در آغوش گرفتن.
لرد:

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط آرنولد پفک پیگمی در 1396/9/18 21:38:44
Rock 'n' Roll 'n' Rule 'n' Role!
پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
ارسال شده در: جمعه 17 آذر 1396 20:29
تاریخ عضویت: 1387/01/09
تولد نقش: 1396/07/16
آخرین ورود: پنجشنبه 5 مرداد 1402 05:06
از: محفل ققنوس
پست‌ها: 615
آفلاین
خونه ریدل:

دامبلدور جلوی در خونه ریدل وایستاده بود و حرکت نمیکرد. این همه راه اومده بود که خونه ریدل رو اصلاح کنه ولی به شک افتاده بود. آیا محفل به اندازه کافی اصلاح شده که حالا به فکر خونه ریدل هست؟ میخواست بدون اینکه کسی بفهمه به محفل برگرده که آرسینوس جلو صورتش ظاهر شد.
-اینجا چیکار میکنی ریش طلا؟

دامبلدور کمی عقب رفت تا فاصله ای بین شاه مرگخوار و خودش درست کنه. آرسینوس نیشخندی زد و گفت:
-میترسی سیاهی بگیری و مریض شی ؟ نگران نباش پیرمرد بیا بغلم.

دامبلدور بازم عقب تر رفت و با وحشت گفت:
-سیاهی چیه ... بوی حیوون مرده میدی مرتیکه. خودت رو شاه هم میدونی؟ تا حالا تو عمرت چیزی به نام حموم شنیدی ؟

آرسینوس به فکر فرو رفت که حموم چی میتونه باشه . اسمش آشنا به نظر میرسید.
-حموم جایی برای شکنجه ماگل هاست؟

دامبلدور دستی به سرش کوبید. وقتی برنامه بهبود خونه ریدل رو ریخته بود بیشتر به این فکر میکرد که مرگخوارها رو به خوبی و عشق دعوت کنه و از سیاهی دور کنه ولی گویا از خیلی چیزهای مبتدیانه تری باید شروع میکرد. یه تیکه چوب از رو زمین برداشت و دور گردن آرسینوس گذاشت و در حالی که همچنان فاصله شون رو حفظ کرده بود ، وارد خونه ریدل شدن.

لحظاتی بعد:
دامبلدور دست تو جیبش کرد و یه بسته گالیون به جن های خونگی هاگوارتز داد. اونها هم سوار وانتی شدن و در حالی که شعر میخوندن از خونه ریدل خارج شدن.
دامبلدور به طرف مرگخوار ها برگشت و گفت:
-به این میگن حموم. میرین توش، آب رو باز میکنید و شامپو و صابون میزنید تا تمیز بشید. بعد ردا هاتون رو تو این دستگاه که بهش ماشین لباسشویی میگن میندازید تا تمیز شن.

مرگخوارها با تعجب به هم نگاه کردن و منتظر بودن که ببینن کجای این حموم برای شکنجه ماگل ها درست شده.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
ارسال شده در: سه‌شنبه 14 آذر 1396 23:47
تاریخ عضویت: 1396/06/18
تولد نقش: 1396/06/18
آخرین ورود: یکشنبه 8 تیر 1404 02:40
از: هررررررررررچی که منفوره، خوشم میاد!
پست‌ها: 95
آفلاین
سوژه‌ی جدید:


خانه‌ی ریدل

- یکی این تلویزیون رو روشن کنه ببینیم این محفلیا چی توی شبکه‌شون نشون میدن!

بلاتریکس اطاعت کرد و تلویزیون رو روشن کرد. رودولف هم آنتن رو به سمتِ محفل‌سات چرخوند.
ولدمورت کنترل رو گرفت و مشغول تعویض کانال شد.

- به برنامه‌ی "با ققنوس، آشپز شو!" خوش اومدین. امروز قصد آموزش پختِ نون و پنیر و سبزی رو داریم و...

بعدی!

- می‌خواستم بگم مـــن که عاشق‌ترینـــم... تو فرصت ندادی! تو فرصت ندادی! تو فرصت نداااااااااادی!

بعدی!

- و حالا حرکت بعدی رو تمرین می‌کنیم. اسم این حرکت ورزشی "آغوش دو به یک" ـه. در این حرکت، شما باید به همراه یارتون، طرف مقابل رو با تموم زورتون در آغوش بگیرین. طوری که هیچ‌جوره نتونه فرار کنه. این حرکت در حالت‌های مختلف قابل انجامه. از "دو به یک" گرفته تا "صد به یک".

ولدمورت تلویزیون رو با دکمه‌ی قرمز کنترل خاموش کرد، از جاش بلند شد و به سمت در رفت.

- اِ ارباب، کجا دارین میرین؟
- میریم محفلِ زپرتیِ ققنوس رو نابود و به سبک خودمون بازسازیش کنیم!

محفل قفنوس

- باباجان؟ بی‌زحمت آب دستتونه، بذارین زمین و این تلویزیون رو برای این پیر خرفت روشن کنین. تام شبکه‌شو بهم پیشنهاد داده. ببینیم چی داره؟

کالین تلویزیون رو روشن کرد و آرنولد هم آنتن رو به سمتِ ریدل‌بِرد چرخوند.
دامبلدور کنترل رو گرفت و مشغول تعویض کانال شد.

- Love is Deeeeeeead! LOVE IS DEEEEEEEEEEEEEEAD!

بعدی!

- یوهوهاهاهاهاها! امروز قراره بهتون یاد بدیم که چجوری با کم‌ترین هزینه و امکانات، به بهترین شکل ممکن آدما رو سلاخی کنین! خب خب خب، اول از همه... قیچی عظیم‌الجثه رو برمیداریم!

دامبلدور تلویزیون رو با دکمه‌ی قرمز کنترل خاموش کرد، از جاش بلند شد و به سمت در رفت.

- اِ پروفسور؟ کجا دارین میرین؟
- نگران نباشین فرزندان. چیز خاصی نیستش. فقط قصد اینو دارم که شعبه‌ی دوم محفل رو توی خونه‌ی تام اینا احداث کنم.

***

توضیح: دامبلدور و ولدمورت از تیریپِ جبهه‌های همدیگه خوششون نمیاد. هردو بطور همزمان تصمیم می‌گیرن که رهبر جبهه‌ی دیگری بشن تا اون رو به سبک خودشون بازسازی کنن.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط آرنولد پفک پیگمی در 1396/9/15 1:01:52
Rock 'n' Roll 'n' Rule 'n' Role!
Do You Think You Are A Wizard?
جادوگری؟