لوپین آروم در راهروی تاریک که با نور مشعل ها روشن شده بود شروع به حرکت کرد . تصویر آن پسر بچه معصوم همچنان جلوی چشمانش بود او نیز در همین سن و سال بود که تبدیل به گرگینه شده بود .
لوپین همچنان در راهرو پیش میرفت خیلی به منبع صداها نزدیک شده بود صدای هیاهویی از فاصله نه چندان دور شنیده میشد . صدای جیغ خنده های وحشیانه صدای فریاد های درد آلود . لوپین سر انجام به در ورودی بزرگی رسید که محل مبارزه گرگینه ها دقیقا پشت آن بود او لحظه ای ایستاد و سعی کرد که حالت چهره اش را تغییر بدهد او باید وانمود میکرد که به این وحشیگری ها علاقه دارد .
در همون لحظه مردی با چهره خونی وارد راهرو شد لوپین خیلی سریع تغییر قیافه داد و با لبخند ماهرانه ای گفت : سلام آلبرت !
مردی که آلبرت نام داشت با خوشحالی گفت : سلام ریموس !سپس در حالی که انگار داشت با خودش حرف میزد فریاد زد : من پیروز شدم بالاخره تونستم شکستش بدم ! و از آنجا دور شد .
ریموس نفس عمیقی کشید و وارد سالن شد . آنجا سالن بسیار بزرگی بود که از طریق نور مشعلهای فراوان کاملا روشن بود در آنجا حدود بیست گرگینه بودند که با اینکه تغییر شکل نداده بودند با هم در حال مبارزه بودند . لوپین برای لحظه ای چشمش به زمین افتاد و از دیدن خونی که تمام زمین رو پشانده بود حالت تهوع بهش دست داد وکمی اخماش تو هم رفت همون موقع صدای فریاد بلندی رو شنید برگشت و مردی رو دید که در مبارزه با همتای خودش شکست خورده بود و در حالی که از درد جیغ میکشید خون از گردنش فواره میزد بلافاصله دو سه نفر به سمتش دویدن و او رو روی زمین خوابوندن یکی از آنها برای درمان آن مرد معجونی را روی گردنش ریخت بلافاصله خونها بند اومدن و جیغهای آن مرد نیز قطع شدن
لوپین احساس کرد فردی از پشت او را زیر نظر دارد او برگشت و گری بک رو دید که دارد به سمتش می آید . لوپین خیلی سریع قیافه بدون احساسی به خودش گرفت گری بگ در حالی که لبخند جنون آمیزی روی لبش بود با صدای نجوا گونه ای گفت : خیلی وقت بود که نیومده بودی اینجا !
لوپین خنده زورکی کرد و گفت : راستش سرم خیلی شلوغ بود
گری بک قهقه زد و گفت : الان میخوام مبارزه کنم ! میدونی با کی ؟
لوپین با چهره ای که سعی میکرد آن را مشتاق نشان بدهد گفت : با کی ؟
گری بک مردی رو نشان داد که چند لحظه پیش توانسته بود بر حریف خودش غلبه کند و گفت : اسمش گریشناخه چند وقته خیلی معروف شده میخوام باهاش مبارزه کنم . تو هم همین جا باش بعد مبارزم با تو کار دارم
لوپین متوجه منظور گری بک نشد ولی چون میخواست همه چیز بخوبی پیش بره گفت : باشه؟
گری بک خنده جنون آمیز دیگری را نثار لوپین کرد و به وسط زمین رفت بلافاصله همه دست از مبارزه کشیدند و توجه همه به او جلب شد گری بک در حالی که لبخند جنون آمیزی به لب داشت فریاد زد : میدونید من میخوام با کی مبارزه کنم ؟
هیچ کس حرفی نزد گری بک روی زمین خوابید و چهار دست و پا ادای کسی رو دراورد که بشدت مجروح شده سپس همان طور چهار دست و پا خودش رو به سمت گریشناخ رسوند . گری بک که آب دهنش روی زمین میریخت فریاد زد : با قهرمان جدیدمون گریشناخ !
همه گرگینه ها صداهای عجیبی شبیه زوزه از خود دراوردند . گریشناخ خنده ای کرد و آروم به وسط سالن رفت . بلافاصله همه حلقه ای رو دور گری بک و گریشناخ درست کردند گری بک با یک جهش روی گریشناخ پرید و دو گرگینه شروع به جنگیدن کردند . لوپین خیلی آروم بدون اینکه کسی متوجه بشود از حلقه گرگینه ها بیرون آمد او با عجله به اطرافش نگاه کرد تا شاید بتواند اثری از آن پسر پیدا کند . لوپین خیلی سریع آن پسر را یافت که بیهوش در گوشه ای روی زمین افتاده بود لوپین نگاهی به جمعیت گرگینه ها انداخت هیچکس توجهی به او نداشت . لوپین آروم از زیر ردایش چوبدستیش رو دراورد و به سمت آن پسر راه افتاد . او باید خیلی سریع با آن بچه از آنجا فرار میکرد . اما ناگهان از حرکت باز ایستاد زیرا فریاد گرگینه ها دوباره به اوج خودش رسیده بود لوپین خیلی سریع چوبدستیش رو درون ردایش کرد و برگشت و به حلقه گرگینه ها نگاه کرد سپس برای لحظه ای نگاهش روی گریشناخ ثابت ماند . تمام صورت گریشناخ پاره پاره شده بود و خون تمام صورتش رو پوشانده بود او در حالی که تلو تلو میخورد دستاش رو تکون میداد و سعی میکرد که همچنان بایستد . او به سمت بقیه گرگینه ها میرفت و سعی میکرد آنها رو بگیرد تا از افتادنش جلوگیری کند اما آنها از او فاصله میگرفتند سرانجام او با صورت محکم به زمین خورد و دیگه حرکت نکرد.
دوباره فریاد گرگینه ها بلند شد گری بک که از خود بی خود شده بود ردای خونیش رو جر داد و به گوشه ای انداخت سپس دستاش رو بالا گرفت بلافاصله همه ساکت شدن گری بک با زبونش خونهای روی لبش رو پاک کرد سپس نعره زد : من بازم میخوام مبارزه کنم من میخوام با مهمان عزیزمون که امشب به اینجا اومده و ما رو خوشحال کرده مبارزه کنم و اونم کسی نیست جز ریموس لوپین !!
بلافاصله صداها دوباره اوج گرفت و نگاهها متوجه ریموس لوپین شد که در همان جا خشکش زده بود......
بلیز زابینی عزیز ، یک " ف " به عنوان فراتر از حد انتظار به نوشته ات میدم، پستت فاصله خیلی کمی با "ع " به عنوان عالی داشت ! ولی خب، تو جمله بندی ها و برخی قواعد دستوری مقداری نقص و ایراد به چشم می خورد که امیدوارم دفه ی بعد با دقت بیشتر، همشون رفع بشه، منتظر پستهای زیبا و البته ترسناک و تاثیر گذارت هستم ... موفق باشی و راستی من نمی دونم این ریموس مظلوم رو کی میخواد از دست اون گری بک وحشی نجات بده، مرلین به دادش برسه ! نارسیسا بلکبلیز زابینی نویسنده برتر هفته اول بهمن ماه !
ویرایش شده توسط نارسیسا بلک(مالفوی) در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۱۷ ۱۵:۲۷:۲۱
ویرایش شده توسط نارسیسا بلک(مالفوی) در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۱۸ ۲۲:۲۵:۳۲
ویرایش شده توسط نارسیسا بلک(مالفوی) در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۱۹ ۱۴:۱۰:۲۷
ویرایش شده توسط پيتر پتيگرو در تاریخ ۱۳۸۴/۱۱/۷ ۲۳:۲۰:۵۸