هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

شصت و نهمین دوره‌ی ترین‌های سایت جادوگران برای انتخاب بهترین‌های فصل بهار 1403، از 20 خرداد آغاز شده است و تا 24 خرداد ادامه خواهد داشت. از اعضای محترم سایت جادوگران تقاضا می‌شود تا با شرکت در عناوین زیر ما را در انتخاب هرچه بهتر اعضای شایسته‌ی این فصل یاری کنند.

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.




پاسخ به: عتیقه فروشی گل نیلی
پیام زده شده در: ۱۸:۰۲:۳۶ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
همان‌طور که تری و چری در شهربازی می‌چرخیدند، برج گردان و کاروسل با حسرت به آنها نگاه می‌کردند. برج گردان گفت:
- کاری، ببین چقدر خوشحالن؟

کاری گفت:
- کاش ما جای اونا بودیم، بری!

بری گفت:
- به‌نظرت اون خانمه که الان اومد توی شهربازی می‌تونه کمکمون کنه؟

کاری گفت:
- معلومه که می‌تونه!

آمدند برای پاتریشیا که معلوم نبود چطور به آنجا آمده بود، دست تکان بدهند که فهمیدند دست ندارند. در همین حال، پاتریشیا مشغول صحبت با هکتور بود.

هکتور گفت:
- پاتریشیا تو چطور اومدی اینجا؟

پاتریشیا گفت:
- قبلا دامبلدور منو فرستاده بود اینجا تا ببینم توی ذهنش چه‌خبره. نزدیک به یه هفته‌س که اینجام.

همان موقع کاری کلی زور زد و درنهایت یکی از اسب‌هایش (که رنگش بنفش بود) را از خود جدا کرد و به او گفت:
- بنفش، می‌ری اون خانمه رو خبر کنى؟



پاسخ به: ستاد انتخاباتی آستریکس
پیام زده شده در: ۱۷:۵۸:۴۳ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
نقل قول:
باید بخش های مختلفی بوجود بیاد متناسب با گناهکاران مخصوص خود.
تنبیه ها، شکنجه ها که الان داریم بسیار قدیمی و بی تاثیر شدند.
از کارخونه های صابون سازی گرفته تا متد های جدید برای شکنجه گری بوجود خواهد آمد و شخصا به آن ها نظارت خواهم کرد تا از تاثیرگذاری عدالت مطمعن بشم.

آیا شما از برنامه اخیر مرگخوارا که تو روز مرگخوارا پیاده‌سازی شد و با شکنجه محفلیون همراه بود ایده گرفتین و قراره چنین شکنجه‌هایی رو به برنامه‌های شکنجه زندانیان آزکابان اضافه کنین؟

مثلا یکی از شکنجه‌های ناب خودم زل زدن به قربانی بود.
آیا این یعنی من باید هر از گاهی بیام به زندانیا زل بزنم؟ یا صرفا کلاس‌های آموزشی می‌ذارین تا اینجور زل زدن رو به بقیه بیاموزم و اونا پیاده‌ش کنن؟ آیا حقوق هم می‌دین بهمون بابت این کار؟ خرج رفت و آمد چطور؟

نقل قول:
از بوجود اومدن بخش های جدید گرفته تا حذف شدن برخی از بخش های غیر ضروری.

هم‌چون جعفر؟



پاسخ به: ستاد انتخاباتی اسکورپیوس مالفوی
پیام زده شده در: ۱۷:۴۵:۳۶ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
پرسش!

شمشیر چیه؟ تفنگ چیه؟ با ما اصیل‌زادگان زیر دیپلم ماگلی صحبت کنین.


از پشت صحنه اشاره می‌کنن مدیرا برنامه‌های بزرگی برای سرزمین جادوگران دارن که ممکنه شورش اعضا رو به دنبال داشته باشه. واکنش شما در این صورت چه خواهد؟ آیا مدیریت زوپس می‌تونه اطمینان داشته باشه که شما بعنوان وزیر پشتشون خواهید بود و ارتشتون رو برای سرکوب مخالفان به کار بگیرین؟ یا خودتون هم به مردم ملحق شده و از ارتشون علیه مدیران و برای براندازی مدیران استفاده خواهید کرد؟



پاسخ به: بيلبورد دياگون
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹:۰۷ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دولت دوستی و دوپامین تقدیم می‌کند؛

آیا از بوسه‌های دیوانه‌سازها خسته شده‌اید؟
آیا خواستار بوسه‌های دوستانه هستید و از اینکه مجرم خوانده شوید به تنگ آمده‌اید؟

تصویر کوچک شده


آیا به دنبال شادی و نشاط هستید و دوپامین خون‌تان کم شده است؟
آیا مسیر پرواز و رهایی را بسته‌اند و به دنبال آزادی و رها شدن از فضای اختناق هستید؟

تصویر کوچک شده

انتخاب آزاد حق شماست!



تصویر کوچک شده

We've all got both light and dark inside us. What matters is the part we choose to act on...that's who we really are



پاسخ به: عتیقه فروشی گل نیلی
پیام زده شده در: ۱۷:۰۲:۱۳ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
هکتور که بعد از خروج آخرین ذرات معجون سیاه‌رنگش از شهربازی، حالا احساس امنیت کامل می‌کرد که وسط شهربازی قدم بذاره و از نزدیک‌تر برای کمک به لرد و بلاتریکس بره، متوجه برخورد پیچ و مهره‌هایی به سر و صورتش می‌شه.
- آخ... نکن بلا... دیدی که معجونم چه بی‌خطر بود... چرا می‌زنی پس؟

بلاتریکس که از همون بالا متوجه شده بود قضیه چیه و معجون هکتور چه بلایی به سرشون نازل کرده، با عصبانیت فریاد می‌زنه:
- من نیستم ابله! خود چرخ و فلکه که داره پیچ و مهره‌هاشو باز می‌کنه و می‌خوره تو سرت! چند بار بهت گفتم نریز اون معجونو! چرا گوش نمی‌دی آخه!

هکتور چند تا شیشه معجون در میاره و شروع به دو دو تا چهار تا کردن می‌کنه و ناگهان دو گالیونیش میفته.
- اوه یعنی الانه که سقوط کنه؟

لرد خودش به صورت دستی پیچی که درست بغل کابینشون بود رو در میاره و محکم بر فرق سر هکتور می‌کوبه.
- این یعنی الانه که ما سقوط کنیم و اگه ما رو نگیری خودمون شخصا می‌ذاریمت زیر یه ساختمون چند طبقه و چندین بار ساختمونو رو سرت خراب می‌کنیم!
- ما یعنی فقط شما، یا شما و بلاتریکس با هم ارباب؟ آخه شما دو نفرین و من فقط یک نفرم.

قبل از این که لرد بتونه جوابی به سوال هکتور بده، ناگهان کابین زیر پاش به لغزش در میاد که خبر از خروج تمام پیچ و مهره‌ها از بدنه‌ش می‌داد.

چرخ و فلک که آماده فرو ریختن بود نگاهی به ترن هوایی می‌ندازه.
- آماده‌ای تری؟ ما هم مثل اون مایع سیاه‌رنگ جاری بشیم؟
- بشیم!

و چری و تری ناگهان شروع می‌کنن به سقوط کردن و بلاتریکس و لرد هم همراهشون! بقیه وسایل شهربازی هم به نظر از این حرکت بدشون نیومده بود!


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۳۱ ۱۷:۱۸:۱۲


پاسخ به: ستاد انتخاباتی سیریوس بلک
پیام زده شده در: ۱۶:۴۵:۳۶ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
جناب آقای بلک
ملقب به پانمدی


داستان میکل آنژ، داستان زیبایی بود و بنده تا حالا نشنیده بودم.

ازتون چندین سوال دارم:

1- شما دید ایفای نقشی قشنگی دارید، برنامه های جالبی مد نظرتونه و خیلی هم خوش برخورد هستید اما سوال اصلی اینجاست که اگر اون روی چیزتان... چی میگن...خودتون میدونید منظورم چیه، اگه اون بالا بیاد چه؟ چه تضمینی هست آنوقت؟

2- بعضی از رقبای شما شایعه کردن که هر ماه در شبی که اون یکی ماه کامل میشه، با گله تون و احیانا دوستانتون از جمله ریموس لوپین به شبگردی در اطراف هاگوارتز و هاگزمید میپردازید و به گله ملت میزنید و بعضا یک گوسفند چاق و چله، دورهمی میل میکنید! حقیقت داره؟

3- آیا به پاچه علاقه دارید؟ یا احیانا به گرفتن آن؟ اگر بگیرید ول میکنید یا خیر؟

4- پرفسور دامبلدور نقل کردن که شبی با پرفسور مک گونگال، نان استاپ نوشیدنی کره ای و عسلی میل می کردند و در همین حین پرفسور مک گونگال لب به گفتن بعضی حقایق زندگی شان پرداختند از جمله آنکه گویا یکبار در کلاس تغییر شکل به شما نمره خیلی پایینی داده بودند و پس از آن... در شبی که هوس کرده بودند به شکل گربه دربیایند و در اطراف هاگوارتز چرخی بزنند، سگی بسیار قوی هیکل، سیاه و چموش به دنبالشان می اندازد و یک گاز محکم از دمبشان میگیرد بطوری که نزدیک بوده دمبه درسته کنده شود! و در این زمینه انگشت اتهام را به سوی شما دراز میکنند. در دفاع از خود چه دارید که بگویید؟

5- عکس های آواتار و امضایتان یکی از بهترین ها در سایت هستند. خودتان درستشان کرده اید؟

فعلا
(شاید باز برگشتم)


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: قرعه های اسرار آمیز هکتور
پیام زده شده در: ۱۴:۴۲:۳۵ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
سلام یدونه به من بدین لطفا اگه رایگانه.
میشه چهار پنج تا رو با هم بدین؟


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: قرعه های اسرار آمیز هکتور
پیام زده شده در: ۰:۴۸:۰۰ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
سلام بر لادیسلاو سخنور!

قرعه اسرارآمیز لاديسلاو زاموژسلی :

تصویر کوچک شده



ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۳۱ ۰:۵۳:۳۱

دلت آواتار میخواد؟ یه سر به این پست بزن و آواتار خودت رو سفارش بده.


پاسخ به: بحث های سر میز غذا
پیام زده شده در: ۰:۱۸:۱۴ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
~ سوژه جدید ~

محفلیون هم‌چون بچه‌های گل تو خونه، برای ناهار سر میز حاضر شده بودن و به خاطر احترامی که برای دامبلدور قائل بودن، منتظر بودن اونم به جمعشون ملحق بشه تا شروع به خوردن کنن. اما در حالی که صدای دارام دورومِ شکم بعضی از محفلیون به هوا بلند شده بود و چیزی نمونده بود کنسرتی شکل بگیره، ناگهان صدایی تمام محفلیون رو از جا می‌پرونه!

- آخ!

محفلیون برای دقایقی در شوک و بهت نگاهی بین هم رد و بدل می‌کنن و بعد با فریاد مالی از جا برخاسته و می‌رن تا ببینن چی شده که درست در وسط راهرو با دامبلدوری پهن شده روی زمین مواجه می‌شن!
- پروفسور؟ چی شده؟
- آخ باباجان... چیزی نشده. فقط میزمون انقدر من رو دوست داشت نمی‌ذاشت برم و یه ارتباطات نزدیکی با انگشت کوچیکه‌ی پام گرفت!

گابریل که معلوم نیست کی خودشو به دامبلدور رسونده بود، با ناراحتی اونو از پشت در آغوش می‌گیره.
- آخی... دردتون گرفت نه؟ ابراز محبت بین اعضای بدن و اجسام خونه همیشه وجود داشته. اونا چون راه دیگه‌ای برای بیان احساساتشون ندارن پس مجبورن اینطوری علاقه‌شون رو به ما نشون بـ... اممم چرا همه‌تون به من زل زدین؟ فقط داشتم هم‌دردی می‌کردم.

ریموس جمعیتو کنار می‌زنه و می‌ره کنار دامبلدور زانو می‌زنه.
- ممنونیم گابریل ولی اول باید به پروفسور کمک کنیم. بذارین کمکتون کنم بلند شین وسط راه نباشین.
- نه! نمی‌تونم بلند شم! ببینین انگشتم کج شده! پیوندی بین میز و انگشت کوچیکه پای من شکل گرفته که نمی‌تونم همینطوری بشکنمش. شکلات چاره نیست!

دامبلدور این حرفو با دیدن ریموس که بلافاصله بسته‌ای شکلات از جیبش در آورده بود اضافه می‌کنه.
- جادو هم دیگه اثر نداره.

این جمله هم با دیدن پاتریشیا که چوبدستی به دست جلو اومده بود زده می‌شه. سیریوس شروع می‌کنه به شکوندن قلنج انگشتای دستاش و در همین حین از وسط جمعیت رد می‌شه تا به دامبلدور برسه.
- خودم الان به صورت فیزیکی براتون جاش می‌ندازم پروفسور!
- نــــــــه!

سیریوس همونجا وسط راه متوقف می‌شه و با تعجب نگاهی به سایرین می‌ندازه. جوزفین که گیج شده بود می‌پرسه:
- پس باید چی کار کنیم پروفسور؟
- راهکارش فقط یک چیزه دخترم. باید این پیوند استثنایی و عمیق رو در صلح بشکنیم. با معجون سبمن!

قبل از این که محفلیون بخوان بپرسن این دیگه چه معجونیه، دامبلدور انگشت اشاره‌شو بالا می‌گیره.
- صبر کنین، باید همین‌جاها باشه!

دامبلدور مشغول جستجو تو ریشش می‌شه و بالاخره بعد از مقادیری تلاش کاغذ پوستی‌ای رو بیرون می‌کشه و به ریموس تحویل می‌ده. ریموس کاغذ پوستی بلند بالا رو باز می‌کنه و مشغول خوندن می‌شه.
- مواد اولیه معجون سبمن. ابتدا میوه‌ی... همم... خیلی ریزه. نمی‌تونم درست بخونم. جوزفین تو می‌خونیش؟


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۳۱ ۱:۱۴:۰۶


پاسخ به: قرعه های اسرار آمیز هکتور
پیام زده شده در: ۲۳:۳۸:۲۰ یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
درود بر جنابتان ای ابنُ الدراکوآ!

جنابمان چندی‌ست دچار گرفتگی عضلات رولنده گشته‌ایم، معجونی ما را دهید که بگسسیتیدمان. لیک نمی دانیم چونان گذشته یک امتیازی و سه امتیازی و... هست و یا خیر، زین سبب گر چونان گذشته می باشد، یک تک امتیازی تمنا می نماییم.







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.