صدای اعتراض مرگخواران بلند شد...
- لباس محلـی؟
- لباس محلـــــــی؟
- لباس محلــــــــــی؟
- لباس محلــــــــــــــی؟
لرد ابرویی بالا انداخت:"بعله!لباس محلی! مشکلی هست؟
"
مرگخواران خودشان را جمع و جور کردند و دیگر جیکشان در نیامد.
لرد خوش حال از این همه ابهت بادی به غبغب انداخت و به سمت لودو خم شد و در گوشش زمزمه کرد:"این لباس محلی چی هست حالا؟
"
لودو از بغل مرلین پایین پرید:"یه چیزی مثل لباس هاگزمیدی خودمون ارباب!"
لرد با فرمت
نگاهی به لودو انداخت و با آسودگی گفت:"خوب منظورت از این همه استرسی که به ما وارد کردی چی بود دقیقا؟ بدم آویزونت کنن؟لباس هاگزمیدی که فقط یه رداست!ماهم الان ردا تنمونه."
لودو با دستپاچگی جواب داد:"ارباب!من رو ببخشید.من جسارت کردم، منظورم رو اشتباه به عرضتون رسوندم! منظور من این بود که لباس محلی مثل لباس هاگزمیدی، یه لباس مشخصه که همه ی افراد ساکن در این منطقه می پوشنش."
لرد سرش را کج کرد و چشم غره ای به مرگخواران که به طور ضایعی هر لحظه به آن ها نزدیک تر می شدند تا سخنانشان را بهتر بشنوند، رفت و به سمت لودو برگشت تا چیزی بگوید که...
ـ ایـــــست!تکون نخورین!عـــه... خواهران خواهش می کنم موهاتونو بپوشونین! خواهرم لجبازی نکن!عـــــه...من با این وضعیت نمی تونم چشامو وا کنم که!